-1 طرح های مارپیچی : بافت مارپیچ : اساساً یک مفهوم ساده در بافت چوب(برای مثال آنچه که در بیرون کنده درخت دیده می شود.) است که خطهای اطراف آن در یک پیچیدگی موازی با محور هستند.
حتی مشاهدات تصادفی زیادی نشانه های مارپیچی را در حرکت شکافهای اطراف درختان پیرمرده، یا اطراف تیرهایی که خوب آفتاب خورده و پخش اند، دیرکهای حصار و مانند اینها نشان می دهد.
هنوز مسائل فنی بسیاری در استفاده از چوبهای خمیده و قوس دار، الوارهای اره شده و روکشهای ساخته شده از درختان دارای بافت مارپیچ اتفاق می افتد که برخی دانشمندان چوب(چوب شناسان) نظر داده اند که تنها نقص بزرگ جدی در رشد درختزارهای سوزنی برگ است (deuilliers 1974, Banks 1953, 1969 Rault and marsh 1952) نقص های فنی که برای استفاده الوار از نظر بافت مارپیچ روی می دهد اخیراً دلایل عمده ای هستند که توجه موضوعات نوشته شده بسیاری را جلب کرده اند، اما همچنین کارگران بسیاری راههای متفاوت در اینکه چگونه ممکن است بافت چوب از محور مشخص خود منحرف شود دیده بودند.
آنها مشاهدات دیگری از ویژگی چوب بدست آوردند (اغلب دارای ارزش بالا)، از قبیل بافتهای بهم وابسته و بافت موج دار و روی دادهای کالبد شناسانه و تشریحی در راههای یکسان، پس بنابراین به عنوان قسمتی از پدیده های خارق العاده مشابه دانسته شده است.
در این مفهوم کلی از مجموعه انحراف های بافت، هر مارپیچی ساده تنها یک عضو است، که می تواند تخته های اره شده تقریباً کم ارزش را ارائه دهد، یا ارزش آن را به طور فوق العاده بالا ببرد.
در نتیجه جنگلبانان، کالبد شناسان چوب، ژنتیک شناسان، و فیزیولوژی دان ها (متخصصین فیزیولوژی) همه برای یافتن علت این الگوها و طرح های بافت و در نتیجه اغلب رخدادها در مطالعه ی ظاهر «انحراف ها» تحریک شده اند، کار آنها ترقی بزرگی کرده است.
این نتایج در قسمتهای دیگر ارائه خواهد شد، اما پرسش اساسی هنوز باقی مانده که چگونه بافت مارپیچ ممکن است مشخص باشد.
چه توجیهی برای در برداشتن این چنین پدیده های خارق العاده همچون بافت های موج دار در این مقوله ی اساسی است؟
براستی ما باید همچنین، داشته های دیگران را سوال کنیم.
(priestlevn945- vite1967).
که آیا همه پیشنهادهای ظاهراً مساوی مارپیچ های ساده در ساقه انواع گوناگون درخت شبیه هستند یا اینکه یک شکلی تنها اختلاف معنایی را در بر دارد.
در این قسمت این سوالها ما را به رسیدن در یک پاسخ قطعی هدایت نخواهد کرد، اما تنها تلاش می کند که نمونه های خیالی، تزئینی بافت که در چوب با آنها مواجه می شویم در دانسته های مارپیچی ما شرکت کند.
در طول دوره آشکار می شود که یک مارپیچ (درجه اول) ساده یا به تعبیر دیگر مارپیچی که کاملاً در هدایتش سازگار است و در سراسر ساقه در شرایط عادی، کم است.
جایی که مارپیچ های ساده توصیف شده بودند به سطح مقطع کنده درخت بر می گردد.
با این همه مارپیچ های ساده به عنوان یک هدف آغازی برای بررسی جزئیات مناسب تر خواهند بود.
مارپیچ ساده (درجه اول): یک مارپیچ از لحاظ ضخامت معین در دوره ی هدایتش از چرخش و زاویه آن با محور استوانه ای که آن را احاطه کرده اند تعریف می شود.
1-1-1-1 جهت مارپیچ : آن کاربرد رایج است که جهت مارپیچ گونه را بطوریکه بافت مارپیچ چپگرد (LH) بودند تعریف می کند هنگامی که در انتهای بالای محور قطب جغرافیایی از یک درخت اره شده، مشاهده شود که انحراف به چپ است.
و بافت مارپیچ راست گرد هنگامی که انحراف به راست است.
در مفهوم مشابه بافت چپ و زاویه راست بیان هایی هستند که درجه انحراف را توصیف می کنند.
بعضی نویسنده ها نیز حروف Z,S را برای جهت بافتها به کار برده اند، مخصوصاً برای نشان دادن جهت یابی بافت سلولی در مطالعات تشریحی، جهت حرکت مایل در نمونه های استفاده شده دیگر، بر شیب غیر مستقیم چپ و راست اشاره می کند.
نظریه های بیشمار دیگری در توصیف جهت مارپیچ ها به کار رفته اند.
انعکاس اشکال آشکار چنین کاری بدون چرخش بازوها و انحراف مچ ها انجام می شود، در مطبوعات آلمانی با عبارات (Sonnig) و (widersonnig) زیاد مواجه می شویم.
معنای آنها «با خورشید » و «در برابر خورشید » است و بنابراین (در نیمکره شمالی) آنها به ترتیب به بافت مارپیچ چپ گرد (LH) و راستگرد (RH) منعکس می شوند.
عبارات انگلیسی جهت حرکت عقربه های ساعت و خلاف جهت عقربه های ساعت به صورت مشابه به کاربرده شده نظریه مشاهده ساقه از بالا است که پایین می آید، و (1939 Misr) خاطرنشان کرد که این شاید ناشی از سیستم استفاده شده باشد که برش رشته های پیچانده شده را توصیف می کند.
در این مقاله لذت بخش در مشاهدات ادبی و سنتی بافت مارپیچ (1949)Meyer عقیده چپگردی قبل از راست گردی را که بیانهایی چون پیچیدن از چپ به راست تمایل به چپ و در طرف چپ یا استفاده از راستگرد پیش از چپ گرد را در بر داشت.
همچنین پیچیدن از راست به چپ، تمایل به راست و در طرف راست از شروع اولیه را دنبال کرد.
در آغاز از مصر باستان (مبدأ از سانسکریت)، سرتاسر لاتین و بعد سرتاسر ایتالیا و فرانسه و انگلیس، او مثالهای بسیاری از پیروی سبکهای کلاسیک و بیشتر ادبیاتی اخیر بیان کرد.
متأسفانه با وجود سابقه ی تاریخی وسیع برای مفاهیم، درست نفهمیدن در گذشته ناشی شده، و لازم است از این آگاه باشد که نتایج معین بوسیله نویسنده ی مختلف مقایسه می شود.
اطلاعات گسترده از (1845) Braun که بوسیله مولفان و گرد آورنده های بیشتر معیارهای قرن 19 کتابهای درسی گیاهشناسی و جنگلبانی مورد استفاده بودند، (1924 Champion) همچنین جهتهای مارپیچ را نشان داد که معکوس آنها در عرف رایج بودند.
لغت آلمانی (Drehwachs) به معنی «رشد گردش» مفهوم را هدایت می کند، چیزی که اکنون ما بافت مارپیچ چپگرد (LH) می نامیم «گردش» به راست بود همچنان که ساقه بالا می رفت.
پس (Rechtsdrehun) پیچ راست در این نتیجه های اولیه به یک مارپیچ چپگرد (LH) ارجاع داده می شود همانگونه که در بالا تعریف شده بود، و بیشتر نویسنده های اخیر (مثلاً Lohr) (1966) در رجوع به آن پافشاری کرده اند آنچنان که یک پیشنهاد مناسب تر «در گیاهشناسی» است.
ازمشاهدات آغازین دیده شده که بعضی گونه ها،همچون گونه های Betula perdula تقریباً بافت مستقیم یکنواخت دارند، در حالی که بافت مارپیچ چپ گرد (LH) (مثل domestica Malus) یا بافت مارپیچ راست گرد (RH) (مثل Pyrus communis) جداً بر جسته است.
(Buler 1946) 2-1-1-1 درجه مارپیچی مرسوم است که زاویه بافت همان مقدار که از محور جغرافیایی منحرف شده اندازه گیری می شود.
و روش اندازه گیری در فصل دوم شرح داده خواهد شد.
هر چند در نمونه های کمی "فراز روی زاویه " (آلمانی "steigungswinkel") استفاده شده بود، در چنین موردی ارزشهای داده شده مکمل زاویه بافت هستند اعم از چپ یا راست.
بعضی انواع برای تولید بافت مارپیچ بی نهایت انگشت نما شده بودند.
مرسوم است که زاویه بافت همان مقدار که از محور جغرافیایی منحرف شده اندازه گیری می شود.
Pinus roxburghii ، نوعی کاج (chir) هندی، هم در زیستگاه محلی شان و هم هر جا که رشد کرده بودند به عنوان یک محل غیر بومی، توجه گزارشات را به خود جلب کرده بودند.(Banks kadambi,Dabral 1955, cannin 1915)،(Nikhs and smith .
1969 (champon 1924, 1927 a, 1930,1931,1945 Champion (1924) عکسهایی آماده کرد که نشانگر این بودند که چگونه منتها الیه بافت مارپیچ چپ گرد (LH) ممکن است در نواحی اساسی از ساقه های کاج Chir بومی به سطح افق نزدیک شوند.
Smythies (1915) یک توصیف تند ارائه داد: "در چنین درختهایی پیچ خوردگی به شاخه ها برده شده، و در آنها به طور مکرر، پیچ های خارق العاده و عجیب هم در ساقه اصلی و هم در شاخه های شکل گرفته در گره های شگفت انگیز دیده می شود، یک حدس که درختان مدام در پیچ و تاب خوردن و رنج عظیم بودند." (1854) Braun در مشاهدات ابتدایی بعضی نمونه های بی نهایت بافت مارپیچ را در انواع پهن برگان شامل زاویه بالای 45 درجه در punica granatum زاویه تقریباً بزرگ در qusyringa vulgaris, sorbus oucuparia aesculus hippocastanum.
مشاهده کرد.
(1895) Hartig یک تنه ی کاج جنگلی را توصیف کرد که زاویه مارپیچ به 90 درجه نزدیک شده بود، و (1963) jones یک نمونه مشابه در یک قسمت از pseudtsuga menziesii با ضخامت کمتر از 100 میلی متر نشان داد.
(شکل 1-1) بافت مارپیچ بی نهایت را نشان می دهد، در حال نزدیک شدن به 90 درجه در بیرون از یک شاخه افتاده از کاج جنگلی است.
3-1-1-1 رشد نرمال یا ناقص مارپیچ بی نهایت، چگونگی تماس بافت افقی، تقریباً برای هیچ چیز بلا استفاده نیست، اما فراورده های چوب را ترکیب می کند، سوالات زیادی در کالبد شناسی چوب و فیزیولوژی درخت (مثلاً چگونگی هدایت آب در طول ساقه) را مطرح می کند.
این موضوعات در فصلهای دیگر بحث خواهد شد، اما در روابط بسیاری، همچون نمونه های زیادی که از یک الگوی رشد که کنترل بیرونی داشت نمود داشته در بیشتر پدیده های زیستی، اغلب سخت است که دریافت مرز بین نرمال و ناقص چیست.
استثناء ها با همه ظواهر «احکام» مارپیچی و اظهارات متناقض به صورت مکرر مواجه هستند.
آنچنان که به طور معتبر یافت مستقیم Betula perdula (زاویه بافت کمی بیشتر از 3درجه) یا اجتناب ناپذیری بافت مارپیچ راست گرد RH جایی که در Aesculus hippocastanum اتفاق می افتد،پس استثناء ها گزارش شده هستند برای مثال Loher 1966 این یک دلیل است که چرا بیشتر نویسنده ها امنیت در عضوها را جستجو کرده اند، و مشاهداتی از صدها یا گاهی هزارها درخت گزارش شده است.
جدول (1-1) یک ترتیب معروف از نتایج منتشر شده مبنی بر شمار زیادی از درختان آماده کرده است.
(بعضی از اینها مشاهدات ساده ای از معتقدان غیر حرفه ای هستند و بعضی را دانشمندانی که پذیرفته بوده اند نیاز برای یک زمینه شمارشی دقیق برای مطالعات ژنتیکی و غیره است جمع آوری کردند.
در تمامینشان، آنها به وضوح بعضی درجات بافت مارپیچ را نشان دادند که بوسیله بی اعتدالی های یک ترکیب غیر عادی شکل چوب در درختان است.
برای فرآورده های چوب استفاده شده بوسیله بافت مارپیچ اصلی ممکن است که به خوبی یک "نقص " باشد، اما اگر آن در توسعه و ابقاء درخت یک نقص باشد سخت است که معتقد بود که فرآیندهای طبیعی گزینش کرده باشند.
بافت مارپیچ در درختان فسیلی دارای قدمت بالا نمایان شده است، و این معنی را دارد که یک شکل که برای میلیون ها سال ایستادگی و مداومت می کند (champion 1924).
به علاوه آن غیر عادی نمی باشد که در درختانی که یافته شده اند زاویه ی بی نهایت مارپیچ توسعه یافته است، برای مثال در pinusroxburghii .
اگر بافت مارپیچ مفرط دشواری های ادراکی را در ذهن دانشمندان آشکار می سازد، درختان خودشان مشکلات کمی در وفق دادن به آنها دارند.
حقیقتاً بسامد و توسعه ی قوی آن در بعضی گونه ها در نواحی خاص مسئله ی امکان سود رقابتی را باز آفریده است.
از طرف دیگر شرایط محیطی هستند که اظهار می کنند مارپیچ گاهی اوقات یک تفکیک در کنترل محض قطبش در ساقه ها را منعکس کند.
(sect .5) از طرف دیگر، شرایط محیطی هستند که اشاره می کند بر مارپیچ که گاهی اوقات یک تفکیک را در کنترل سخت از تقارن در حدود ساقه ها منعکس کند.
برای مثال، در توسعه محلی یا گاهی اوقات الگوهای بافت کاملاً مایل بعد از آسیب، یا به طور مکرر ترقی زاویه های مارپیچ سراسر درخت، پیری مشاهده شده، هنگامی که پایان رأس فعال رشد ممکن است موجب تغییر متابولیسم زیادی شود.
به طور معمول نویسنده های بسیاری، (1957) Natheot , (1956) mayer- weyelin به استنتاج اینکه، بافت مارپیچ یک بیماری نیست، اما یک نشان عادی از درختان بسیاری است به بررسی آن می پردازند.
2-1-1 تغییر در مسیر و زاویه مارپیچ : آنچه که در بالا گفته شد، خیلی از نویسنده ها اثبات های مشابهی داشتند از قسمت خارجی درختان ایستاده.
بعضی مشاهدات نشان می دهد که درختانی که شعاع کوچک دارند تمایل به جهت مارپیچ مخالفت از آنهایی که بزرگ قطرند دارند، و بعضی به سن درخت وابسته اند.
اگرچه به ارزش زاویه مارپیچ و جهت آن پی نبرده اند ممکن است آشکارا در سراسر زندگی یک درخت تغییر کند، در حقیقت به روشنی بوسیله اولین نویسنده ها ثبت شده است.
(Braun 1854 , Hartig 1895) همچنین تغییر در زاویه بافت، مشاهدات کافی بودند که استاد کاران کسانی که با چوب کار می کردند داشتند، ولی با وجود اینکه معمولاً مردم کسانی که تکنیک های کاغذ را نوشته بودند اثبات کردند یک کمبود ارتباط قابل تأسف بین دو گروه که متأسفانه تا امروز شناخته شده