چکیده: مجموعه حاضر با بهرهگیری از آموختهها و تجربهها نوشته شده واز همان آموختهها و تجربهها به نتیجه رسیده است .
در هر مبحث این مجموعه ، آثار تحقیقی و تجربیات پژوهشگران در هر زمینه مورد استفاده قرار گرفته که جا دارد در سر آغاز مجموعه به آنها اشاره شود.
در بخش فیزیک ، فیزیولوژی انسانی و بخشهای فرهنگی و هنری ، از دانش و تجربه کارشناسان فن بهره بردهام .
بخش هنر نزد انسانهای اولیه برگرفته از کتاب اجمالی از جامعه شناسی هنر و اجمال تحقیق درباره جامعه شناسی هنراثردکتر امیرحسین آریان پور است .
علت این انتخاب زیبایی کلام گویایی سبک کتاب های مورد نظر بوده است .
گر چه سایر کتابهای تحلیلی هنر در غرب نیز با شیوه دکتر آریان پور به این امر پرداختهاند .
در کتاب پر بار بهجت الروح تاریخچه موسیقی ایران در گذشته با نگاهی علمی و اشاراتی خاص آورده شده که در این کتاب از آن بهره بردهام .
در آخر بخش چگونگی موسیقی در ایران شامل دریافت ها ، برداشتها ،نظریات و تجربیات فردی آقای حسن زندباف مؤلف کتاب جامعه شناسی هنر موسیقی میباشد .
مقدمه بی دست وپایی هزارپایی بکشت و صاحبدلی بر او نظرکرد و گفت سبحان الله، با هزار پایی که داشت از بی دست و پایی گریختن نتو انست .
سعدی در ایران فرهنگ بطور عام و هنر به طور خاص، مشابه هزارپای داستان گلستان است، که اغلب گرفتار بی دست وپاهایی منحط گردیده واگر نابود نمی شود، حداقل صدمات جبران ناپذیری می بیند .
نوشتن در مورد اینگونه مفاهیمی که باید از سوی عام وگاه متخصصان به عنو ان یک اصل پذیرفته شود، اغلب باخطر هایی مثل اتهام، ارتداد و طرد شدن از سوی جامعه روبرو ا ست.
چون زمانی که گروه کثیری از راه نادرست تغذیه می کنند و گروه انبوه تری محصولات هنری گروه اول را پذیرا می شوند، نقد و تحلیل و چالش طلبی راه، باعث واکنش متولیان آن شیوه خواهد شد .
شروع موسیقی در تاریخ موسیقی ایران ، همواره با اتهام و اغراق توأم بوده است .
عناوینی چون مطرب، رقاص مزقانچی و غیره که به موزسین ها اطلاق می شده و یا یادگیری موسیقی راعملی وقت گیر ومشکل عنوان می کردند، (مثلأ گاهی گفته می شود یادگیری ویولن 18 سال زمان می خواهد، این رقم از کجا صادر شده؟)البته موسیقی به تدریج از آن حالت تحقیرآمیز خارج شد و گسترش عام پیدا کرد .
خصوصا پس ازانقلاب اسلامی ، خلاف آنچه که تصور می شدکه موسیقی تحریم شود ، اما موسیقی مقبول گردید و گسترش دو چندان یافت که بیشتر به لحاظ کمی بود، اما به لحاظ کیفی رشد آن منفی و کاملا سطحی بود .
نگارش این کتاب بارسنگینی بردوش بود .چون گستره مباحث آن وسیع و با تمام سطوح دانش بشری ارتباط داشت.
همیشه این سؤال مطرح بود که چگونه است یک جریان فرهنگی مثل موسیقی در این سرزمین تا این حد نازل و بی محتواست.
چگونه است که برای خرید میوه دقت می کنیم ، ولی این جریان فرهنگی _ هنری را بی هیچ تعمقی می پذیریم .
تاوان خسارت میوه بسیار محدود است ، اما تاوان ساده پذیرا شدن جریان فرهنگی در یک مملکت بسیارگران است،شاید برابر با ارزش تفکر یک ملت و مملکت باشد.عناوین هنری مثل موسیقی،نقاشی، نثر و نظم، اساس فرهنگ یک جامعه است وهر فردی در قبال آن مسئول می باشد.
موسیقی زبان حال در ایران به نوعی یک شوخی وتفریح می باشد، مثل لطیفه گویی که درفرهنگ عمیق ایران جایی ندارد.
لطیفه گفته می شود بعد از تأثیر آن به فراموشی سپرده می شود.
موسیقی هم در ایران ساخته وعرضه می شود و بعد ازچندی به فراموشی می رود و فقط لحظاتی که تأثیر دارد در ذهن باقی می ماند، حتی در این اواخر کوشش شد که همان موسیقی قبل از انقلاب مجددا در اذهان جای باز کند .
البته عامل مهم در این ارتباط تکنیک ضبط ونگهداری موسیقی است،که خانواده از این طریق موسیقی گذشته رابه گوش جوانان خود رسانده و شناسانده اند و در نهایت هیچ کس در پی صدای موزیکال نیست، خوب وبد بودن مورد توجه نیست، بلکه متاسفانه اغلب مردم ما تنها در پی گذراندن لحظاتی با موزیک هستند.
فصل اول ساز ها: در حکومت گذشته نوعی موسیقی بسیار ساده شکل گرفت.این موسیقی با سازهای ابتدایی به اجرا درمی آمد.از همان ابتدا تا زمان حال تغییری در سازها بوجود نیامده و نواختن و فراگیری آن بسیار ساده می باشد.
تنها فراگیری دستگاههای موسیقی ایرانی است چون قاعده ای ندارد مشکل می باشد.
علاقمندان موسیقی نواختن سازی را با سرعت یاد گرفته بعد برای تعلیم دادن به دنبال شاگرد می گردد.( البته این عمل بد نیست ،اما تعدادی برای با اهمیت جلوه دادن کار خود ، آن قدر مسئله را با عناوین مختلف پیچیده می کنند،که شاگرد فکر می کند که با یک کار بسیار پراهمیت روبروست).
امروزه ساختن سازها از این مقوله هم ساده تر شده است.
به طوری که هر نجاری اقدام به ساختن ساز هایی چون تار، سه تار، تنبک، سنتور و غیره کرده است.
حال باید چه انتظاری از موسیقی داشت؟
امروزه درجهان از اغلب وسایل فنی در موسیقی استفاده می کنند.ولی هر کدام شرایطی دارد.گاهی اگر سندان و چکش و یا اشیاء فنی دیگری در موسیقی بکار می برند،برای تولید افکت است، نه اصوات موسیقیایی.درگذشته این ابزار آلات در موسیقی جایی نداشتند ولی امروزه از این اصوات با رعایت شرایط بسیار دقیق فیزیکی استفاده می کنند.
بطوری که حتی ممکن است از اره چوب بری به عنوان یک وسیله موسیقی استفاده شود، اما فقط برای زمانی کوتاه وحالتی خاص!(افکت)را دارد، اغلب سازهایی که در موسیقی ایرانی بکار می روداز ساختمانی با محاسبه دقیق و فنی برخوردار نیستند.(شاید بیشتر شبیه به یک وسیله افکت در موسیقی بکار می رود)اجرای موسیقی با این دستگاههای ناقص ، طوری به صدا در می آید که باعث بیماری می شود.از آن جمله می توان به کشیده بودن موسیقی اشاره کرد،که باعث کند شدن حرکت در جامعه میگردد.این موسیقی به جای آرامش(بطور عام)کندی و رخوت ایجاد می کند.
تصنیف خوانی: صدای تصنیف خوانی همان صدای محاوره ای است،که هر کسی از عهده آن بر می آید.پس بنابراین در جهان هر کسی می تواند بخواند.
تا زمانیکه انسان بتواند گفتگو کند دارای صدای محاوره می باشد.پس جای تعجب نیست که تا زمان پیری هم این صدا را داشته باشداما این صدا، صدای موزیکال نیست.
برای مثال خولیو،خواننده اسپانیایی هم تصنیف خوان است ،اما صدای او شاید یک صدای آسمانی باشد.
به همین دلیل میلیونها نفر انسان در جهان به او دل بسته اند.
بعد از جنگ جهانی دوم ، مو سیقی پاپ وراک گسترش یافت.ابتدا بسیار کوبنده و پرتحرک بود و از سوی نسل جوان امریکا و اروپا پذیرفته شد.اماآن جنجال پر تحرک جسم و روح مردم را خسته می کرد.
برای مقابله با این تحریک عصبی، نیازبه آرامش بود،که متاسفانه این آرامش با مواد مخدر همراه گشت .
به گونه ای که به تدریج مواد مخدر در کنار موسیقی راک و پاپ قرار گرفت و عجین شد.
صدای موسیقی راک وپاپ همان صدای محاوره است ، که هر کس با کمی تمرین به آن مسلط می شود.اما آیا این اصوات زیبا است و می تواند به عنوان صدای موزیکال مورد بحث قرارگیرد؟
صدای تصنیف خوانی همان صدای محاوره ای است،که هر کسی از عهده آن بر می آید.پس بنابراین در جهان هر کسی می تواند بخواند.
بعد از جنگ جهانی دوم ، مو سیقی پاپ وراک گسترش یافت.ابتدا بسیار کوبنده و پرتحرک بود و از سوی نسل جوان امریکا و اروپا پذیرفته شد.اماآن جنجال پـر تحرک جسم و روح مردم را خسته می کرد.
به گونه ای که به تدریج مواد مخدر در کنار موسیقی راک و پـاپ قرار گرفت و عجین شد.
موسیقی آوازی: در دوران کودکی گریـه کردن بچه برای باز شدن صدا موثراست ، کـه صدای گفتگو شکل می گیرد.بعضی از بچه ها صدای رساتری به نسبت صدای گفتگو بدست می آورند ، که از فریاد زدن در بازی برای راه دوراست.
این صدای رسا درآینده با تمرین در کوه و بیابان وسعت بیشتری پیدا می کند.این تعداد با گذراندن دوره ای از موسیقی ایرانی ، خود را به عنوان آواز خوان مطرح می کنند.در این رابطه هم چگونگی اصوات موزیکال مد نظر نیست، بلکه زمانی این صدا مطلوب است،که درفریاد های زیر،صدا را ویبره (تحریر) کند.
حال سوال ، که هزارها خواننده ای که در دنیا مطـرح شدند ، صدای رسایی داشتند .
چگونه است که از بین هزارها خـواننده امروزه خواننده ای از ایتالیا بنام پاواراتی،حرف اول را در دنیا می زند؟
فصل دوم هنر آنچه امروزه در دنیـا به عنوان« هنر » شناختـه می شود ، شکل های مختلفی دارد: ترکیب کلمات ، ترکیب اصوات ، ترکیب رنگها و غیره.در کشور های آسیایی،آفریقـایی و حتی بخش هایی از استرالـیا،هنوزاین شکل های هنـری در محدوده جغرافیـایی خود به کـار می روند و مانند هنـر اروپایـی و آمریکـایی شناخته نشده اند.
پژوهشگران اروپایی دراوریل 1992،در سفری تحقیقی به شمال استرالیا، با انسان هایـی بسیار بدوی روبـرو شدند که مانند انسان های اولیه زندگی می کردند.آنها با وجود زندگی ابتدایی شان،کار های دستی داشتند و ترکیب حیرت آوری از رنگ ها را در نقاشی هایشان به کار می بردند.
هنر آنها بیانـی بسیار جدید داشت که نمونه آن را در نزد هنرمندانی چون پیکاسو می توان یافت.آمریکا و به ویژه اروپا ، معیارهای هنری خود را در جهان مطرح کرده وبه آن تداوم بخشیدند.
البته این سخن به آن معنا نیست که جهانیان این معیارهارابه تمامی پذیرفته اند،اگر چه هنرمندانی مانند بتهون، میکل آنژ،گوته، دانته،پیکاسو و دالی شهرت جهانی دارند.
هنر در فرهنگ اروپا مترادف توانستن (Art ) به کار رفته است که تعبیر آن، توانایـی دریافت انسان از اشیاء طبیعت ،انسان و ...
است .
دریافت ها و الگوهای حاصل شده از هنرمند همراه با خیال پردازی هایش ، با زبـان خاص او عرضه می شود.کار هنری پس از شکل گرفتن در ذهن هنرمند،از درون او می جوشد و به صورت اثری مستقل نمود می یابد.
این اثر هنری را منتقدان ارزیابی می کنند و گاهـی هم در رسانه های همگانی مطرح میشود و بر زمینه های هنری دیگر هم تأثیر می گذارد.همان گونه که داستان، شعر، نقاشی، تئاتر، موسیقی و دیگر هنر ها از یکدیگر تأثـیرمی پذیرند وبا زبان خود به بیـان هنری شان شکل می دهند.
به ایـن ترتیب یک اثر هنری تحت تأثیرهنرها و یا رویدادهای گوناگون شکل می گیرد، تکامل می یابدوگاه جاودانه می شود.به دیگرسخن، هنرمند با عرضه اثر خود، فکر و محتوای هنری آن را به موسیقی، شعر و دیگر هنرها منتقل می کند و از مجموع آنها جریانی فرهنگی پدید می آید .
در سرزمین ما هر جـریان هنری به تنهایی حـرکت می کند.هـنر ترکیب رنگ ها در قـالی بافـی که امروزه تحسین جهانیان را برانگیخته است،هنوز به صورت جریانی فرهنگی درنیامده است.نقاش هاوهنرمندان دیگر مااز ترکیب رنگ ها تأثیر نگرفته اند و هر یک راهی جداگانه برای خود می جویند.به بیان دیگر چون ترکیب رنگ ها،اصوات والفاظ،هریک به راه خود رفته اند، جریان فرهنگی مشترکی شکل نگرفته است .
بررسی تاریخی یک هنر به ما می آموزد که چگونه از ژرفای مقولـه ای هنـری آگاه شویم و از آن شناختی شایسته بیابیم و ارتباطی منطقی با آن بر قرار سازیم.براساس اسناد تاریخـی موجـود در هـر زمینه هنری می توان به بررسی آن پرداخت و از چند و چون آن مطلع شد.از سوی دیگر هر یک از زمینه های هنری درطول تاریخ با جریان های اجتماعی همراه و در سیر تکاملی شان ،چنان پیچیده شده اند که شناخت آنهاوفرهنگ شان به سادگی ممکن نیست.در نتیجه،تنها رهگذر شناختی علمی براساس روند تاریخی جامعه، می توان به شناخت وارزیابی هنر و فرهنگ آن جامعه دست یابد.از همین روست که واژه« هنر » را لغتی جامع برای ابعاد گوناگون هنری می دانیم ،ابعادی که از مجموع آنها،جریانی در جامعه به راه می افتد که آن را فرهنگ آن جامعه می خوا نند .
نقاشی از ترکیب رنگ ها بر مـی آید ، ترکیب کلمـات به شعر و نـثر می انجامد و موسیقی زاییده ترکیب اصوات است.
هریک از این ابعاد آینه ای برای آشنایی با فرهنگ حاکم برآن هنراست که بدون پی بردن به پیچیدگی های آن، نمی توان برداشت درستی ازفرهنگ هنری جامعه ارائه داد.زمانی که تابلویی از درخت ، آب و آسمان می بینیم چگونه می توانیم تشخیص دهیم که با اثری هنری روبروییم؟چطور می توانیم تصویر چند خط و رنگ راازآثار کاندینسکی تمیز دهیم؟
معیار شناخت قطعات اصیل و عمیق موسیقی از اصوات آهنگی چیست؟
به علاوه ، چگونه می توانیم برداشتمان را از این آثار بیان کنیم؟
طبیعی است که متخصصان هـر رشته با شناخت ابعاد هنری آن ،این ملاک ها را به اجتماع شناسانده اند و افـراد غیر