عیسی علیهالسلام
عیسی(ع) از پیغمبران بزرگواری است که نامش در قرآن کریم بسیار برده شده و در بیشتر آیاتی که ذکری از آن حضرت به میان آمده نامش با فضیلت و عظمت توأم گشته و به عنوان عبدالله و کلمه خدا و روح خدا و تأیید شده به روحالقدس و سایر افتخارات مفتخر گشته است.
در 45 جای قرآن نام عیسی ذکر گردیده و در یازده جا با لقب مسیح از آن حضرت یاد شده و جمعا‘‘ در سیزده سوره نام آن بزرگوار مذکور است.
مادرش مریم دختر عمران به منزله یکی از زنان برگزیده و پاکدامن عالم که به قرب مقام حق تعالی نایل گشته و عبادت و خدمتش به پیشگاه خداوند پذیرفته شده و بیحساب و بدون وسیله از جانب خدا روزیش میرسیده و فرشتگان الهی ( در رأس آنها جبرئیل) بر وی نازل گشته و او را به ولادت فرزندش مسیح مژده دادند، در قرآن معرفی شده است.
و به موجب روایات نیز پیغمبر گرامی و رهبران بزرگوای اسلام مریم را یکی از چهار زن مقدس و برگزیده عالم دانسته و فضایل بسیاری درباره آن بانوی با عظمت و پاکدامن بیان فرمودهاند.
برای بزرگداشت مقام وی لازم است قبل از ورود در احوالات حضرت عیسی شمهای از احوالات و فضایل او را بیان داریم و سپس به شرح حال فرزند بزرگوارش بپردازیم.
 مادرش مریم دختر عمران به منزله یکی از زنان برگزیده و پاکدامن عالم که به قرب مقام حق تعالی نایل گشته و عبادت و خدمتش به پیشگاه خداوند پذیرفته شده و بیحساب و بدون وسیله از جانب خدا روزیش میرسیده و فرشتگان الهی ( در رأس آنها جبرئیل) بر وی نازل گشته و او را به ولادت فرزندش مسیح مژده دادند، در قرآن معرفی شده است.
برای بزرگداشت مقام وی لازم است قبل از ورود در احوالات حضرت عیسی شمهای از احوالات و فضایل او را بیان داریم و سپس به شرح حال فرزند بزرگوارش بپردازیم.
مریم(ع) عمران (پدر مریم) از فرزندان سلیمان بن داود و از بزرگان و رؤسای بنیاسرائیل بود و حتی در حدیثی است که وی یکی از پیغمبران بوده که به سوی قوم خود مبعوث گشته است.
همسر عمران که طبق مشهور نامش حنّه بوده است،1 سالها بود که در آرزوی فرزندی به سر میبرد و تدریجا‘‘ از داشتن فرزند مأیوس شده بود تا یک روز که در زیر درختی نشسته بود و پرندهای را مشاهده کرد که با منقار خود به جوجهاش غذا میدهد، این منظره حنّه را مجددا‘‘ به یاد فرزند انداخت و با حسرت و اندوه به درگاه خدای تعالی دعا کرد که خداوند این آرزویش را برآورد و فرزندی بدو عنایت کند و به دنبال آن دعا، نذر کرد که اگر صاحب فرزندی شد، او را به خدمتکاری بیتالمقدس واگذارد و به معبد بسپارد.2 خدای تعالی دعای حنّه را مستجاب فرمود و به شوهرش عمران وحی کرد که ما به تو فرزندی میمون و مبارک خواهیم داد که بیماران مبتلای به مرض خوره و پیسی را شفا بخشد و مردگان را به اذن خدا زنده کند و او را پیامبری برای بنیاسرائیل قرار خواهیم داد.
عمران این مژده را به همسرش حنّه داد و طولی نکشید که حنّه در خود احساس حمل کرد و آرزوی دیدار فرزند فروغی در چشمان او دمید و شادی و سروری زندگی آنها را فرا گرفت.
1- در حدیثی نام مادر مریم مرتا یا مرثاد ذکر شده و برخی احتمال دادهاند که آن لقب حنّه بوده است، اصول کافی، ج1، صص480- 479.2- 2- برخی از مفسرین احتمال دادهاند که حنّه این نذر را پس از وفات عمران و در دوران حاملگی کرد، زیرا با وجود عمران حنّه استقلال و اختیاری نداشت که بدون نظریه عمران او را نذر معبد کند، مجمعالبیان، ج2، ص437- 434.
در این خلال (پیش از اینکه مولود به دنیا آید) مرگ عمران فرا رسید و روزگار شادی حنّه را به اندوه مبدل ساخت و او را با مصیبت از دست دادن شوهر روبهرو کرد، و دیگر کسی آن خوشی را در چهره حنّه مشاهده نمیکرد.
دوران حمل به پایان رسید و کودک به دنیا آمد اما بر خلاف انتظار حنّه، نوزادش دختر بود و این هم اندوه دیگری بود که بر قلب مادر داغدیده وارد شد، زیرا او نذر کرده بود فرزندش را به خدمت معبد بسپارد و دختر شایسته این کار نبود و از سوی دیگر خداوند به عمران وعده کرده بود که فرزندی بدو عنایت خواهد کر که به مقام پیغمبری برسد و معجراتی از وی بروز کند.
از این رو، چنانکه خدای تعالی در قرآن حکایت فرموده است، از روی حسرت و اندوه رو به درگاه خدای تعالی کرده و عرض کرد:« پروردگارا من او را دختر زاییدم….» ولی باز هم نومید نشد و تصمیم گرفت او را به معبد ببرد و به احبار و بزرگان معبد بسپارد.
و به همین مناسبت نامی مناسب هم برای او انتخاب کرد و او را «مریم» نامید، که به معنای زن عبادتکار و خدمتکار معبد است.
سپس او برای مریم و فرزندانی که از نسل او پدید خواهد آمد، دعا کرد و گفت: من او و فرزندانش را از شرّ شیطان رجیم به تو میسپارم.» خدای سبحان دعای حنّه را مستجاب کرد و تقدیمیش را پذیرفت و مریم را تحت حمایت و حفظ و ح راست و تربیت خویش بداشت، و در سورده آلعمران به دنبال دعای مادر مریم میفرماید: « فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا کلما دخل علیها زکریا المحراب و جد عندها رزفا قال یا مریم انی بک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.»1 {خداوند او را به پذیرشی نیکو پذیرفت و به پاکی و خوبی او را نموّ و رشد داد، و زکریا را به کفالت و سرپرستی او گماشت، و هر گاه زکریا به محراب نزد او میرفت روزیی نزد او مییافت بدو میگفت:« ای مریم، این روزی از کجاست؟» میگفت:« از جانب خداست که خدا هر که را خواهد بیحساب روزی میدهد.»} 1- سوره آلعمران، آیه 37.
ولادت عیسی علیهالسلام مریم (ع) تحت کفالت حضرت زکریا دوران کودکی را پشت سر گذارد و قدم در سنین بلوغ گذارد و چنانکه برخی از مفسرین گفتهاند: گاهگاهی برای رفع نیازهای خود به خانه زکریا و نزد خالهاش میرفت، روزی در گوشه خانه زکریا در قسمت شرقی آن برای شستشوی بدن و غسل، پردهای زده بود و در پشت پرده رفته بود که ناگهان جوان بسیار زیبا و دلفریبی را دید که به طرف او میآید، این جوان زیبا فرشته بزرگ الهی جبرئیل امین بود که به صورت بشری تامّالخلقه پیش مریم آمده بود تا روح عیسی(ع) را در وی بدمد، مریم که تا به آن روز در کمال عفت و پاکی زندگی کرده و شب و روز خود را به عبادت و تقوی گدرانده و خلوتسرای دل را به معشوق حقیقی سپرده بود،1 بدون آنکه بداند آن جوان زیبا کیست و بدون آنکه از نام و خصوصیات او پرسش کند، به پروردگار رحمان خویش پناه برد و با یک جمله کوتاه و موعظهآمیز از آن جوان خواست تا بلادرنگ از کنار او دور شود.
مریم دانست که مشیت حق تعالی کار خود را کرده و قرار است مولود بزرگوار و پاکیزهای بدون وجود پدر از مریم پدید آید و آیت و رحمتی از جانب خدا باشد.
از آن پس آثار حمل در شکم مریم پدید آمد و پس از مدتی موقع وضع حمل فرا رسید، وقتی که حضرت مریم آثار حمل را در خود مشاهده کرد، به جای کنار و دوری رفت و آن گاه که وقت وضع حمل فرا رسید، خود را به کنار نخلهای کشید.
اختلاف در کیفیت حمل و مدت و مکان وضع حمل در آنجا نوزاد میمون و مبارک وبزرگوار خود را بر زمین نهاد.1در آن حال از شدت ناراحتی گفت: ای کاش نبودم و این وضع را بر خود نمیدیدم، چنانکه خدای تعالی فرموده: «درد زاییدن او را به سوی تنه نخل کشانید و گفت ای کاش پیش از این مرده بودم و چیز حقیری بودم که فراموشم کرده بودند.(2) از همین جمله شدت ترس و ناراحتی مریم را از زخم زبان و تهمت مردمان کرده بودند.»3میتوان فهمید و راستی هم برای دختری همچون مریم که تا آن ساعه در کمال عفت و تقوی زندگی کرده و هیچ مردی او را لمس نکرده و از نظر خانوادگی هم از خاندانی اصیل و پاکدامن به دنیا آمده است، بسیار تلخ و ناگوار است که او را به آلودگی و زنا متهم سازند.
در نتیجه در چنین وضعی نیز خدا او را به حال خود نمیگذارد و به هر ترتیبی شده او را مورد نوازش و دلداری قرار میدهد.
قرآن میگوید:«در این وقت از زیر پای خود ندایش داد غم مخور که پروردگارت برای تو در زیر پایت نهر آبی قرار داد و تنه نخل خرما را حرکت بده تا خرمای تازه برا ی تو بریزد، پس بخور و بنوش و روشنی دیده گیر (یعنی خورسند با ش و دل خوشدار) و اگر از آدمیان کسی را دیدی بگو من برای خدا روزهای نذر کردهام و امروز با هیچ بشری سخن نگویم.»1 مریم کودک عزیز و بزرگوار خود را برداشت و به نزد قوم خود آورد و همانطور که پیش بینی میکرد، آنها به تهمت زبان گشودند و گفتند: 1- در حدیثی است که عیسی(ع) روز بیست و پنجم ذیقعده به دنیا آمد.
2- سوره مریم، آیه 24.
1- سوره مریم، آیه 28- «ای مریم چیز شگفتانگیزی آوردهای؟»2 و به دنبال آن از روی ملامت و سرزنش بدو گفتند: «ای خواهر هارون(3)، پدرت مرد بدی نبود و مادرت هم زنا کار نبود و با این اصالتی که از نظر خانوادگی داری این کودک را از کجا آوردهای؟
و بدون شوهر چگونه به این فرزند آبستن شدی؟» مریم که طبق دستور طبق، خود را برای چنین پیشامد و سؤالی آماده کرده بود، به سوی کودک اشاره کرد و آنها را به گفتگو و تکلم با کودک خود راهنمایی فرمود، تا ضمن گفتگوی با او پاکدامنی وی نیز برای آنان روشن شود.
2-سوره مریم، آیه 29 3- مرحوم طبرسی در مجمعالبیان گوید: در معنای این جمله که به مریم گفتند:«ای خواهر هارون….» مفسرین چهار وجه گفتند:1- هارون نام مرد صالحی در بنیاسرائیل بود که هر شخص صالحی را به او تشبیه میکردندو روی این قول معنای جمله این گونه است که«ای شبیه و مانند هارون....»؛2- کلبی گفته: هارون نام برادر پدری مریم بوده که به خیر و صلاح معروف بوده است؛3- منظور از هارون برادر حضرت موسی(ع)است که نسبت مریم بدو میرسید، و در عرب رسم است که هر کس از تبره کسی باشد به لفظ«اخ» با «اخت» او را به آن شخص نسبت میدهند، چنانکه میگویند« با آخاتمیم»؛4- هارون نام مرد فاسقی بود که به فساد و زنا مشهور بود و منظورشان سرزنش مریم و تشبیه کردن او به آن مرد در انجام عمل زشت زنا بوده است.مجمعالبیان، ج6، ص 512.
مردم با کمال تعجب گفتند: «چگونه با کودکی که در گهواره است سخن گوییم؟
و این نوزاد گهوارهای چگونه میتواند پاسخ سؤال ما را بدهد و دامن تو را پاک کند؟» ناگاه دیدند کودک به سخن آمد و گفت:« من بنده خدایم که مرا کتاب داده و پیغمبر قرار داده، و هر جا که باشم با برکتم کرده و به نماز و زکات تا وقتی زنده باشم سفارشم کرده است، و نسبت به ماردم (مریم) نیکوکارم کرده و گرنکش و نافرمانم نکرده است، و سلامتی خدا بر من است روزی که تولد یافتهام و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم.»1 دوران کودکی و نبوت عیسی(ع) آنچه قرآن کریم نیز از عیسی(ع) حکایت میکند که در زمان طفولیت گفت: «من بنده خدایم و خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر قرار داده….»2 مؤید این است که آن بزرگوار در سنین کودکی به مقام نبوت و رسالت مفتخر گردید.
در روایات ائمه اهل بیت(ع) نیز داستانهای عجیبی از دوران کودکی عیسی(ع) نقل شده، مانند تفسیر ابجد- که صدوق(ره) در معانی الاخبار شرحش را روایت کرده – و در روایت است که روزی مریم (ع) آن حضرت را به صباغی (که پارچه و جامهها را رنگ میکرد) سپرد تا شغل صباغی را به او یاد دهد، صباغ به او گفت: این ظرف جای رنگ قرمز است و این یکی مخصوص رنگ زرد و آن دیگری برای رنگ سیاه، عیسی همه لباسها را در یک ظرف ریخت، صباغ بر او فریاد زد!
ولی عیسی فرمود که چیزی نیست من همانطور که میل توست، این جامه را به رنگهای مختلف بیرون میآورم و هر کدام را به رنگ خود رنگ میکنم.
صباغ که آن واقعه را مشاهده کرد، با تعجب گفت: