دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سریه ها.
ابن اسحاق مى گوید: رسول خدا(ص ) در 53 سالگى , سیزده سال بعد از بعثت , روزدوشنبه دوازدهم ربیع الاول نزدیک ظهر وارد مدینه شد و بقیه ماه ربیع الاول , ربیع الاخر,دو جمادى , رجب , شعبان , رمضان , شوال , ذى القعده , ذى الحجه و محرم را همچنان بدون پیشامد جنگى در مدینه گذراند و در ماه صفر سال دوم , دوازده ماه پس از ورود به مدینه براى جنگ بیرون رفت ((145)).
شماره غزوه هاى رسول خدا(ص ) 
مسعودى مى نویسد: غزوه هایى که رسول خدا(ص ) خود همراه سپاه اسلام بود 26غزوه است و برخى آن را 27 غزوه نوشته اند, جهت اختلاف آن است که دسته اول ,بازگشت رسول خدا را از ((خیبر)) به ((وادى القرى )) با غزوه خیبر یکى دانسته اند ((146)).
شماره سریه هاى رسول خدا(ص ) 
ابن اسحاق مى گوید: سریه هاى رسول خدا 38 سریه بود مسعودى از ((جمعى )) 35سریه و از ((طبرى )) 48 و از بعضى دیگر 66 سریه نقل مى کند طبرسى در اعلام الورى 36سریه مى نویسد ((147)).
مسعودى مى نویسد: سرایا از 3 تا 500 نفر است که در شب بیرون روند سوارب :دسته هایى است که روز بیرون روندو مناسر: بیش از 500 نفر و کمتر از 800 نفر جیش :سپاهى است که شماره اش به 800 نفر برسد خشخاش : بیش از 800 و کمتر از 1000نفرجیش ازلم : سپاهى است که به 1000 نفر برسد جیش جحفل : سپاهى است که به4000 نفر برسد جیش جرار: سپاهى است که به 12000 نفر برسد کتیبه : سپاهى است که فراهم گشته و پراکنده نشود و, حضیره : از 10 نفر به پایین را گویند که به جنگ فرستاده شوند و, نفیضه : آنان را که سپاهى بسیار نیستند و, ارعن : سپاه بزرگ بى مانند را و,خمیس : سپاه عظیم را گویند.
 ابـن اسـحـاق مـى گوید: سریه هاى رسول خدا 38 سریه بود مسعودى از ((جمعى )) 35سریه و از ((طـبـرى )) 48 و از بـعـضـى دیـگـر 66 سـریـه نـقـل مى کند طبرسى در اعلام الورى 36سریه مى نویسد ((147)).
مسعودى مى نویسد: سرایا از 3 تا 500 نفر است که در شب بیرون روند سوارب :دسته هایى است که روز بـیـرون روندو مناسر: بیش از 500 نفر و کمتر از 800 نفر جیش :سپاهى است که شماره اش به 800 نـفـر برسد خشخاش : بیش از 800 و کمتر از 1000نفرجیش ازلم : سپاهى است که به 1000 نفر بـرسد جیش جحفل : سپاهى است که به4000 نفر برسد جیش جرار: سپاهى است که به 12000 نفر برسد کتیبه : سپاهى است که فراهم گشته و پراکنده نشود و, حضیره : از 10 نفر به پایین را گویند که به جنگ فرستاده شوند و, نفیضه : آنان را که سپاهى بسیار نیستند و, ارعن : سپاه بزرگ بى مانند را و,خمیس : سپاه عظیم را گویند.
غزوه ودان یا غزوه ابوا تاریخ غزوه : صفر سال دوم هجرت .
جانشین رسول خدا: سعدبن عباده .
مقصد: قریش و بنى ضمره بن بکر.
نتیجه : قرار صلحى با ((بنى ضمره )) به امضاى ((مخشى بن عمرو ضمرى )): سرور((بنى ضمره )) در آن تاریخ .
سریه ((عبیده بن حارث بن مطلب )) تاریخ سریه : شوال سال اول .
عده سپاهیان : 60 یا 80 نفر فقط از مهاجران .
مقصد: دسته اى از قریش که ممکن بود به اطراف مدینه تجاوز کنند.
نـتـیـجـه : ((عـبـیـده )) در مـحـل آبـگـاهـى بـا گـروه انـبـوهـى از قـریـش کـه ((عـکـرمـه بـن ابـى جـهل ))فرماندهشان بود, روبرو شد, اما جنگى پیش نیامد, فقط ((سعدبن ابى وقاص )) تیرى انداخت و نخستین تیرى بود که در تاریخ اسلام از کمان رها شد.
سریه ((حمزه بن عبدالمطلب )) تاریخ سریه : رمضان سال اول .
عده سپاهیان : 30 نفر از مهاجران .
نتیجه : ((حمزه )) تا ساحل دریا در ناحیه ((عیص )) پیش رفت و آن جا با 300 سوار ازمشرکان مکه کـه ((ابـوجـهل بن هشام )) فرماندهشان بود, روبرو شد, اما ((مجدى بن عمروجهنى )) که با هر دو دسته قرار صلح و متارکه داشت , در میان افتاد و بى آن که جنگى روى دهد, هردو سپاه بازگشتند.
غزوه ((بواط)) تـاریـخ غـزوه : ربـیـع الاول سـال دوم هـجـرت جـانـشـیـن رسـول خـدا در مدینه ((سائب بن عثمان بن مظعون )) یا ((سعدبن معاذ)) بود.
عده سپاهیان : 200 نفر.
مقصد: کاروانى از قریش (شامل 100 مرد) بودند که مدینه در خطر تجاوز ایشان قرار داشت و 2500 شتر داشتند.
نتیجه : رسول خدا تا ((بواط)) پیش رفت و چون با دشمنى برخورد نکرد به مدینه بازگشت .
غزوه ((عشیره )) تـاریـخ غـزوه : جـمـادى الاولـى , سـال دوم هـجـرت جـانـشـیـن رسـول خـدا در مدینه ((ابوسلمه بن عبداالاسد)) بود.
عده سپاهیان اسلام : 150 یا 200 نفر.
مقصد: کاروان قریش که رهسپار شام بود.
نـتیجه : رسول خدا با سپاهیان اسلامى تا ((عشیره )) پیش رفت , ماه جمادى الاولى وچند روزى از جـمادى الاخره آن جا ماند و با قبیله ((بنى مدلج )) و هم پیمانانشان از((بنى ضمره )) قرار صلحى منعقد ساخت و سپس بى آن که جنگى روى دهد به مدینه بازگشت .
سریه ((سعدبن ابى وقاص )) تاریخ سریه : ذوالقعده سال اول .
عده سپاهیان : 8 نفر فقط از مهاجران .
مقصد: احتیاط و جلوگیرى از حمله دشمن .
نتیجه : ((سعدبن ابى وقاص )) تا سرزمین ((خرار)) پیش تاخت و بى آن که به دشمنى برخورد کند, بازگشت .
غزوه ((سفوان )), غزوه ((بدراولى )) تـاریـخ غـزوه : جـمـادى الاخـره ((148)) یـا ربیع الاول سال دوم ((149)) جانشین رسول خدا در مدینه ((زیدبن حارثه )) بود.
مـقـصـد: از بـازگـشـت رسـول خـدا(ص ) از غـزوه ((عـشـیـره )) ده روز نـمـى گـذشـت کـه ((کرزبن جابرفهرى )) رمه مدینه را غارت کرد رسول خدا در تعقیب وى تا وادى ((سفوان )) از ناحیه بدر شتافت و بر وى دست نیافت و به مدینه بازگشت .
سریه ((عبداللّه بن جحش )) تاریخ سریه : رجب سال دوم هجرت .
عده سپاهیان : 8 نفر (یا 11 نفر)از مهاجران .
مـقـصد: رسول خدا(ص ) عمه زاده خود ((عبداللّه بن جحش را با 8 نفر از مهاجران مامور کرد تا در ((نخله )) میان مکه و طائف فرود آید و در کمین قریش باشد و اخبارشان را جستجو کند عبداللّه به همراهان خود گفت : هر کدام از شما که با میل و رغبت درآرزوى شهادت است با من رهسپار شود و هـر کـس کـه نـمـى خـواهـد بـازگـردد از هـمـراهـان هـیچ یک بجز ((سعدبن ابى وقاص )) و ((عتبه بن غزوان )) تخلف نورزید عبداللّه با همراهان در نخله فرود آمد و همان جا ماند تا کاروانى از قـریـش کـه کـالاى تجارت داشت دررسید, آن روز آخر رجب بود ((واقد بن عبداللّه تمیمى )) به طـرف ((عـمـروبـن خـضـرمى ))تیراندازى کرد و او را کشت و دو نفر اسیر نیز از ایشان گرفتند ((عـبداللّه بن جحش )) کالاى تجارتى را با دو اسیر به مدینه آورد و خمس آن را به رسول خدا داد و بـقـیـه را بر اصحاب خود تقسیم کرد رسول خدا گفت : ((من شما را به جنگ کردن در ماه حرام فـرمـان نـداده بـودم )) و بـه همین جهت از مال غنیمت و اسیران چیزى تصرف نکرد و اسیران را آزادفـرمـود یکى از آنان ((حکم بن کیسان )) بود که اسلام آورد و در سریه ((بئرمعونه )) به شهادت رسید و دیگرى ((عثمان بن عبداللّه بن مغیره )) بود که به مکه بازگشت و کافر ازدنیا رفت .
غـنـیـمـت ایـن سـریه نخستین غنیمتى بود که به دست مسلمانان رسید و((عمروبن خضرمى )) نـخـستین کافرى بود که به دست مسلمانان کشته شد و ((عثمان )) و((حکم )) نخستین اسیرانى بودند که به دست مسلمانان اسیر شدند.
غزوه بدر کبرا تـاریـخ غـزوه : رمـضـان سـال دوم هـجرت جانشین رسول خدا در نماز ((عبداللّه بن ام کلثوم )) و جانشین آن حضرت در مدینه ((ابولبابه )) بودند.
عده سپاهیان : 313 نفر (مهاجرى , اوسى و خزرجى ).
سپاه دشمن : 950 مرد جنگى که 600 نفر زره پوش و 100 اسب داشتند.
مقصد: رسول خدا خبر یافت که ((ابوسفیان )) همراه 30 یا 40 نفر از قریش باکاروان تجارت , از شام بـه مـکـه برمى گردند, به اصحاب خویش چنین فرمود: ((این کاروان قریش و حامل اموال ایشان است , به سوى آن رهسپار شوید, باشد که خدا آن رانصیب شما گرداند)).
ابـوسـفیان چون از چنین تصمیمى آگاه شد, ((ضمضم بن عمروغفارى )) را براى دادرسى به مکه فـرستاد, قریش همداستان آماده دفاع از مال خویش شدند و از اشراف قریش کسى جز ((ابولهب )) باقى نماند که براى جنگ بیرون نرود.
رسـول خـدا چـون از حـرکـت قـریـش اطـلاع یـافـت بـا اصـحـاب خـود مشورت کرد تا این که ((مقدادبن عمرو)) به پاخاست و گفت : به خدا قسم اگر ما را تا نواحى یمن ببرى تا آن جا راه تو را از دشـمـن هموار خواهیم ساخت و رسول خدا درباره وى دعاى خیر کرد,روز دوشنبه هشتم ماه رمـضـان بـود کـه رسـول خـدا از مـدیـنـه بـیـرون رفـت و عـلى بن ابى طالب پرچمدار سپاه بود ((سـعـدبـن معاذ)) در حالى که رسول خدا را از صمیم قلب همراهى مى کرد, گفت : اکنون به نام خـدا ما را رهسپار ساز, اگر ما را امر کنى که به این دریابریزیم , به دریا خواهیم ریخت رسول خدا شادمان شد وفرمود ((هم اکنون گویى به کشتارگاه مردان قریش مى نگرم )).
رسول خدا ابتدا در محل ((ذفران )) و بعد از چند منزل دیگر, نزدیک بدر فرود آمد ودر همان شب اول , دو غلام از قریش به دست مسلمانان افتاد و آنها اطلاعاتى از دشمن در اختیار گذاردند.
ابـوسـفـیـان با بیم و هراس در آبگاهى نزدیک بدر فرود آمد و چون از آثار دو سواراطلاع یافت راه کاروان تجارت را تغییر داد و هنگامى که کاروان تجارت را از خطرگذراند, به قریش پیام داد که : مـنـظـور شـمـا از ایـن حـرکت , حمایت از کاروان و حفظاموالتان بود, اکنون که کاروان از خطر گذشته , بهتر همان که به مکه بازگردید.
((بـنى زهره )) که در ((جحفه )) بودند همگى از ((جحفه )) بازگشتند و حتى یک نفر ازایشان در بـدر شـرکـت نـداشـت , از ((بـنـى عـدى )) هـم کـسـى هـمـراه قـریـش بـیـرون نـیـامـده بـود,((طـالب بن ابى طالب )) هم که همراه قریش بیرون آمده بود با گفتگویى که میان او وقریش درگرفت , به او گفتند: به خدا قسم , ما مى دانیم که شما بنى هاشم , هر چند که با ماهمراه باشید, هواخواه ((محمد)) هستید, پس ((طالب )) با کسانى که برمى گشتند به مکه بازگشت .
فرودآمدن قریش در مقابل مسلمین قـریـش بـا تجهیزات کامل همچنان به طرف بدر پیش مى رفتند تا در ((عدوه قصوا))که دورتر از مـدیـنـه بـود در پـشـت تپه اى به نام ((عقنقل )) فرود آمدند و چاههاى بدر در((عدوه دنیا)) که نـزدیـکـتـر به مدینه بود, قرار داشت در همان شب بارانى رسید که زمین شنزار را زیر پاى قریش غـیـرقـابـل عـبـور سـاخـت , رسـول خدا پیشدستى کرد و در کنارنزدیکترین چاه بدر فرود آمد, ((حـباب بن منذر)) گفت : اى رسول خدا!
آیا خدا فرموده است که این جا منزل کنیم ؟
رسول خدا گـفـت : نـه امرى در کار نیست , باید طبق تدبیر وسیاست جنگ رفتار کرد, سپس بنابه پیشنهاد ((حـبـاب )) سـپـاه اسلام در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آمد ((سعدبن معاذ)) نیز با اجازه رسول خدا سایبانى براى آن حضرت بساخت .
روز جنگ و آمادگى قریش بـامـداد روز جنگ , مردان قریش از پشت تپه ((عقنقل )) برآمدند و در مقابل مسلمین آماده جنگ شـدنـد کـه رسول خدا گفت : ((خدایا!
این قبیله قریش است که با ناز و تبخترخویش روى آورده است و با تو دشمنى مى کند و پیغمبرت را دروغگو مى شمارد خدایا!خواستار نصرتى هستم که خود وعده کرده اى , خدایا!
در همین صبح امروز نابودشان ساز)).
صف آرایى رسول خدا(ص ) رسول خدا خود چوبى به دست داشت و صفهاى سپاهیان اسلام را منظم مى ساخت , در این هنگام ((سـوادبـن عـزیـه )) را از صف جلوتر دید و چوب را به شکم وى زد که در جاى خود راست بایستد ((سـواد)) گـفـت : اى رسـول خدا!
مرا به درد آوردى با آن که خدا تو را به حق و عدالت فرستاده اسـت , پـس مـرا اذن قـصـاص ده رسـول خـدا شکم خود را برهنه ساخت و گفت : بیا قصاص کن ((سواد)) شکم رسول خدا را بوسید و رسول خدا درباره وى دعاى خیر کرد.
رسـول خـدا پـس از مـنـظـم سـاخـتـن صـفوف , خطبه اى ایراد کرد که متن آن را مورخان نقل کرده اند ((150)) , سپس به سوى سایبان خود رفت و به دعا