تشیع آیین نه فرقه
امام جعفر صادق(ع)فرمود:
مقدمه
سابقه شیعه شناسی به معنای علمی و جدی آن در دوره اخیر، به تلاشهای علامه فقید مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی بر میگردد که آثار و احوال علمای شیعه را از لابه لای گرد و غبار کتابخانهها با جستجو و تتبع در کتابخانههای عمومی و شخصی بلاد مختلف بیشتر در بعد کتابشناسی معرفی کرد.
الذریعه یک قدم عالمانه بسیار اساسی و مهم بود.
یک بار مرور کردن الذریعه، انسان را با مجموعه تشیع و تنوع فکری آن در دوران مختلف تاریخی بسیار آشنا می کند.
طبقات اعلام الشیعه او هم از زاویه دیگر چهره مخفی بسیاری از علمای شیعه را آشکار کرد .
مرحوم سید محسن امین با تألیف اعیان الشیعه و پسرش مرحوم سید حسن با دایره المعارف شیعه قدم های بسیار اساسی و خوبی برداشتند.
در شکل محدودتر، تأسیس الشیعه اثر مرحوم سید حسن صدر کاری ارزشمند است.
الغدیر علامه امینی به عنوان یک تتبع گسترده برای شناساندن تاریخ تشیع، منهای بحثهایی که درباره امامت و سایر مباحث دارد بسیار مهم است.
حقیقت این است که تاکنون مانند این آثار بزرگ دیگر تألیف نشد و مقدار زیادی کار معطل مانده هست.
البته تب و تاب سالهای اول انقلاب هم مانع از این بود که کار به شکل علمی پیش برود.
حوزه قم هم چنین طاقتی در این قبیل مباحث نداشت.
آگاهیم که سنت علمی نجف در مقایسه با قم، به مراتب قویتر بود.
حتی سنت علمی شیعه در لبنان، در آن شرایط به لحاظ سابقه از قم قوی تر بود.
بسیاری از شخصیت های نجف و لبنان با محافل فکری جدید مصر، کشورهای عربی و حوزه نجفیک نوع تقابل و داد و ستد علمی داشتند.
در سالهای اخیر کارهای کوچک و مقالات متعدد برای روشن کردن گوشه ها و زوایای تاریخ و عقاید شیعه و سوابق و پیشینه آن، تألیف شده است، اما در حدّ آن آثار بزرگ، متأسفانه کار قابل اعتنایی نداریم.
نکاتی که خواهد آمد، بیشتر مربوط به «موانع و دشواریهای موجود در سر راه گسترش تشیع آن هم بر اساس تجربه تاریخی و نیز برخی گشت و گذارها در بلاد اسلامی است.
ما می توانیم یک بار گذشته خود را مرور کنیم و از لحاظ تاریخی ببینیم در چه شهرها و مناطق توفیق داشته ایم و عوامل آن چه بوده است.
یک بار نیز می توانیم در زمان خودمان جوامع شیعی را در کشورهای مختلف عربی و غیر عربی بررسی کنیم و ببینیم که جوامع شیعی با چه مشکلاتی روبه رو هستند؛ فهم آنها از تشیع چه اندازه است؛ نسخه-ای از تشیع که در آن جا حکومت می کند و عالمان آن منطقه مروج آن نسخه هستند چه تفاوتی با نسخه تشیع در قم و نجف دارد و برای رسیدن به یک گفتمان مشترک و فراهم کردن زمینه های گسترش تشیع چه راهکارهایی وجود دارد.
مهم بیان گوشه ای از دشواریهاست و این که چرا با آن هم نقطه قوت نمی توانیم به طور جدی از پوسته خود درآییم و گستره بیشتری را زیر نفوذ فکری معارف اهل بیت (ع) درآوریم
نکاتی که خواهد آمد، بیشتر مربوط به «موانع و دشواریهای موجود در سر راه گسترش تشیع آن هم بر اساس تجربه تاریخی و نیز برخی گشت و گذارها در بلاد اسلامی است.
مهم بیان گوشه ای از دشواریهاست و این که چرا با آن هم نقطه قوت نمی توانیم به طور جدی از پوسته خود درآییم و گستره بیشتری را زیر نفوذ فکری معارف اهل بیت (ع) درآوریم.
الف: پیچیدگی علمی – بساطت علمی این نکته را با این پرسش مطرح می کنیم که چرا اسلام در جامعه ایرانی به سرعت منتشر شد و آیین زرتشتی از میان رفت؟
اهمیت این پرسش با توجه به این نکته روشن میشود که معمولا در تاریخ ادیان و تاریخ تمدن، سختترین پیچهای تاریخ را تغییر آیین و مذهب می دانند؛ یعنی ممکن است مردم حکومت را از دست بدهند و بسیاری از چیزها را کنار بگذارند اما دین، آیینها و باورها وسنتهایشان را نگه میدارند.
چطور شد که اسلام در جامعه ایران به سرعت منتشر شد؟
نه فقط در ایران و بین زرتشتیها، حتی بسیاری از مسیحیها در غرب دنیای اسلام، در مناطق تحت سلطه روم شرقی و بسیاری از بت پرستها در نقاط مختلف، اسلام را راحت قبول کردند.
یک بحث، مسأل حقانیت اسلام، خدایی بودن آن و تقدیرات الهی و چیزهایی نظیر آن است؛ ولی در قرآن، از پیغمبرانی سخن به میان میآید که تا آخر عمرشان، آیینشان از محدوده محل سکونت شان هم فراتر نرفت، درست به خاطر این که شرایط سیاسی و اجتماعی اهمیت خاص خود را در تبلیغ یک آیین دارد، همچنین نوع مبلغانی که اطراف پیامبران بودند (از حواریون و سایرین) و تلقی و برداشت آنها از دین جدید، نهایت اهمیت را دارد.
معمولا ایران شناسان معاصر – چه غربی و چه داخلی- به یک نکته اشاره می کنند و آن بساطت اسلام به لحاظ فکری، همه فهم بودن و همه پسند بودن اسلام است.
این که اسلام آن چنان پیچیدگی علمی و فکری ندارد که کار را برای مردم دشوار کند.
برای مردم آن روزگار اصول و فروع و احکام اسلام، هم جنبه انسانی داشت و هم قابل فهم بود؛ لازم نبود کسی برای تفهیم اسلام به مردم تلاش بسیار کند.
این همه فهم بودن و همه پسند بودن دین اسلام، در سرعت انتشار آن بسیار مؤثر بود.
آیین زرتشتی در ایران قوی و قدرتمند بود و حکومت از آن جانبداری می کرد.
سلسله ای از روحانیون حامی دین و حکومت بودند، ولی با ظهور اسلام و «شریعت سمحه و سهله» آن، آیین زرتشتی زمینه اش را از دست داد و جایش را با اسلام عوض کرد.
این بساطت اگر قدری پیچیده شود، پیرایه هایی به آن ضمیمه شود و زیور و زینت هایی به آن افزوده گردد، به تدریج محبوبیت خود را از دست می دهد.
برای نمونه، وقتی قرار باشد کسی برای فهم تشیع، نیازمند آن باشد که به صد اصل و دویست فرع معتقد باشد و ما نتوانیم این بساطت را حفظ کنیم قاعدتا با مشکل مواجه می شویم.
این به شیوههای ارائه ما باز می گردد و نه به حقانیت شیعه که آن را پذیرفته ایم.
با توجه به این نکته، باید پرسید: آیا امروز تشیع بسیط و قابل فهم است و با سه، چهار یا پنج اصل، حقیقت آن تفهیم می شود، یا آن قدر عقاید مختلف به آن افزوده و پذیرفته شده و مخالفت با آنها مشکل زا شده که شما وقتی می خواهید این مجموعه را بیان کنید قادر نیستید بساطت آن را حفظ کنید؟
این نکته کلی، امروزه هم درباره اسلام قابل تأمل است و هم درباره تشیع.
این نکته از چشم محققان دور نمانده است که یکی از دلایلی که معتزله هیچ وقت نتوانستند در دنیای اسلام نفوذ مردمی و توده ای داشته باشند، این بود که عقایدشان را با توضیحات عقلی، پیچ در پیچ، مبهم و مشکل ارائه می کردند؛ آن قدر که حتی عالمان هم از فهمیدن آن عاجز بودند، خواندن نوشته های قاضی عبد الجبار و دیگران، شاهد بسیار خوبی بر این نکته است.
به همین خاطر نفوذ معتزله عملا فقط در محافل علمی، مدارس و بین نخبه ها ماند و هیچ وقت نتوانست بین مردم رواج پیدا کند.
آنچه مهم است این که مذهب بایستی به یک لقمه لذیذ تبدل شود؛ به یک مجموعه بسیط و غیر پیچیده.
نه چندان پیرایه داشته باشد که کار را دشوار وتحمل را سخت کند و نه چندان با شاخ و برگهای عقلی و خردگرایی، شدید وپیچیده شده باشد.
باید بتوان در یک حوزه مختصر، تمام اصول و فروع آن را بیان کرد.
تردید ندارم که یکی از دلایل عدم موفقیت روشنفکری های دینی اخیر همین زبان پیچیده آن است که به نوعی ادای معتزله را در می آورد.
ب: پیچیدگی و سختگیری مذهبی خوارج، جاذبههای زیادی داشتند.
هیچ کس نمیتواند منکر شود که غیر از قصه نهروان، بعدها خوارج حرفهایی می زدند که می توانست مقبولیت عمومی داشته باشد.
آنها نوعا افرادی بودند زاهد پیشه، ضد اشرافیت، ضد ظلم و ستم و به لحاظ اعتقادی، قرآن گرایی شدیدی از خود نشان می دادند؛ اما هیچ وقت نتوانستند جایگاه قابل ملاحظه ای را در دنیای اسلام به خود اختصاص دهند.
در حال حاضر نیز جز در دو نقطه، شمال افریقا و عمان در حاشیه جنوبی خلیج فارس، تمام آن میراث از بین رفته و هیچ جای توسعه هم ندارد و اصلا از مجموعه مذاهب اسلامی حذف شده تلقی می شود.
دلیل این مسأله چیست؟
یک عامل بسیار اساسی، سختگیری مذهبی است.
این مسأله را در کنار رشد مذهب حنفی در شرق اسلامی و دقیقا شرایطی که ابوحنیفه برای سهل شدن دین ایجاد کرد، بگذارید.
فتوای ابوحنیفه که نماز را می توان فارسی خواند یا این که هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است و لازم نیست نمازش را صحیح بخواند و فتواهایی از این دست، و نوعی ارجاء کلامی و فقهی، در گسترش حنفی گری بسیار مؤثر بود.
من در اینجا کاری به درستی و یا نادرستی این باورها ندارم بلکه یک تجربه تاریخی را بیان می کنم.
در مقابل این سهل گیری، سختگیری خوارج بود که مرتکب کبیره را کافر و کشتن او را واجب می دانستند و می گفتند هر کس با ماست بایستی همه زندگی خود را رها کند و بیاید در دارالهجره ما و از صبح تا شب مشغول مبارزه یا عبادت باشد.
خوارج حتی اگر نفر بودند باورشان این بود که باید در مسجد شورش کنیم.
برخی از این رفتارهای خوارجی را الان هم در بعضی از نقاط جهان اسلام می بینیم، همه اینها سبب شد که خوارج منکوب شوند، از بین بروند و به هیچ وجه آن شعارهای پرجاذبه شان نتواند زمینه داشته باشد.
بنابراین فکر نکنید برای رواج تشیع کافی است ما شعار عدالت بدهیم، یا حتی شعارهای زهدگونه بدهیم.
ما باید بر اساس همان میراثی که از ائمه هدی (ع) رسیده است، آن جنبههای انسانی را در نشر تشیع نشان دهیم.
هر نوع سختگیری مذهبی، به هر شکل، تئوریک باشد یا فقهی، و نیز کنترل های سخت بر جامعه، مانع رشد یک مذهب است.
در این زمینه به اقل چیزها باید اکتفا کرد.
این که ناظرید مرجئه در قرن دوم و سوم بخش زیادی از جهان اسلام را گرفتند، دلیلش همین است.
تصور نکنید تعریف مرجئه و ارجاء به معنای گروه یا عقیده ای است که می گوید هر کس گناه هم بکند برای ایمانش اشکال ندارد.
آن مطالب واهی در کتاب های ملل و نحل در تعریف مرجئه آمده است.
آن چیزی که در عالم خارج اتفاق افتاد این بود که مرجئه می گفتند شما وقتی شهادتین را بگویید برای ایمانتان کافی است؛ این طور نیست که اگر ذره ای تخطی کردید، یا گناه کبیره ای مرتکب شدید، کافر و از مذهب خارج شده-اید.
شما وقتی دایره را ضیق و فضا را تنگ کردید و مثل خوارج نگاه کردید، باید انتظار داشته باشید که آئین تان در یک محدوده بماند و گسترش نیابد.
یکی از دلایل شکست بنی امیه هم همین سختگیریهای مذهبی بود که بهانههای دیگری داشت.
اگر حوادث سال های 70 تا 120 هجری – غیر از عصر عمربن عبدالعزیز- را بخوانید می بینید که بنی امیه خیلی سختگیری مذهبی نشان می دادند و فرد تازه مسلمان شده را آزمایش می کردند که نماز را درست می خواند یا نه؛ اگر درست نمی خواند از دین خارج است.
آنها حتی معاینه طبی از تازه مسلمانان می کردند که مثلا اگر مسلمان شده اند، ختنه کرده اند یا نه.
مقایسه من فقط در حیطه خوارج و حنفیان و گسترش آنها در شرق ایران بود.
با این که کرمان، سیستان و بخشهای جنوبی ایران در قرن دوم، تقریبا زیر سلطه خوارج بود و دارای دولت بودند (یعقوب لیث متهم بود که با خوارج بوده) ولی از بین رفتند و فقط گوشههایی از دنیا که هیچ خاصیتی نداشت برای آنها باقی ماند.
یکی از دلایلی که امروزه وهابیت باهمه تبلیغات گسترده و صرف هزینه بسیار، گسترش پیدا نمی کند، همین سختگیری های خوارج گونه است.
آنها مرز بین کفر و ایمانشان بسیار سنگین است و قابل تحمل نیست.
نفوذ وهابی ها البته کم نیست، اما شاهدیم که جهانگیر نیست، زیرا سختگیری و محدودیت بسیار جدی است.
ج : فرقه ای نگاه کردن نکته سومی که اهمیت دارد این است که آیا ما واقعا تشیع را یک فرقه می بینیم یا مذهبی که برای هدایت عامه مردم است.
در واقع، وقتی ما شیعه را اسلام اصیل می دانیم و شعار آن را ترویج هدایت و اخلاق می دانیم، آیا درست است که آن را به یک فرقه تبدیل کنیم و تمام مباحث مذهبی مان را روی وجوه فرقه ای خلاصه کنیم؟
تبدیل شدن شیعه به فرقه، شبیه این است که شما مذهبی را در انحصار یک نژاد قرار دهید.
البته در مَثَل مناقشه نیست.
درست است که این جا بحث نژاد