سوره قارعه مقدمه این سوره در مکه نازل شده و داراى 11 آیه است محتوى و فضیلت سوره قارعه این سوره به طور کلى از معاد و مقدمات آن سخن مى گوید، با تعبیراتى کوبنده و بیانى تکان دهنده ، و انذار و هشدارى صریح و روشن ، و سرانجام انسانها را به دو گروه تقسیم مى کند!
گروهى که اعمالشان در میزان عدل الهى سنگین است ، و پاداششان زندگانى سراسر رضایت بخش در جوار رحمت حق و گروهى که اعمالشان سبک و کم وزن است و سرنوشتشان آتش داغ و سوزان جهنم .
نام این سوره یعنى ((قارعه )) از آیه اول آن گرفته شده است .
در فضیلت آن همین بس که در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم : من قراء القارعه آمنه الله من فتنه الدجال ان یؤ من به ، و من قیح جهنم یوم القیامه ان شاء الله : کسى که سوره قارعه را بخواند خداوند متعال او را از فتنه دجال و ایمان آوردن به او حفظ مى کند، و او را در قیامت از چرک جهنم دور مى دارد انشاء الله .
1 تفسیر : حادثه کوبنده !
در این آیات که در وصف قیامت است ، نخست مى فرماید: آن حادثه کوبنده … (القارعه ).
قارعه از ماده قرع (بر وزن فرع ) به معنى کوبیدن چیزى بر چیزى است ، به گونه اى که صداى شدید از آن برخیزد تازیانه و چکش را نیز به همین مناسبت مقرعه گویند بلکه به هر حادثه مهم و سخت ((قارعه )) گفته مى شود (تاء تانیث در اینجا ممکن است اشاره به تاءکید باشد)
تفسیر المیزان آیه
سوره قارعه مکى است و یازده آیه دارد.
سوره القارعه : ترجمه آیات به نام خداى رحمان و رحیم.
آن حادثه کوبنده (1).
بیان آیات این سوره تهدید به عذاب قیامت و بشارت به ثواب آن است، ولى جانب تهدیدش بر بشارتش مىچربد، و سوره در مکه نازل شده.
[وجه تسمیه قیامت به قارعه و تشبیه مردم پس از بر انگیخته شدن، و به توده ملخ] الْقارِعَهُ مَا الْقارِعَهُ این جمله مبتدا و خبر است، و کلمه قارعه از ماده قرع است که به معناى زدن بسیار سختى است که احتیاج دارد زننده به جایى اعتماد کند، و این کلمه در عرف قرآن از اسماى قیامت است.
بعضى گفتهاند: بدین مناسبت قیامت را قارعه نامیده که دلها را با فزع شدیدش و دشمنان خدا را با عذابش مىکوبد.
آیه 2
مَا الْقَارِعَهُ
چیست قارعه ?
تفسیر نمونه آیه
چه حادثه کوبنده اى است ؟!
(ما القارعه ).
با تعبیراتى که در آیه دوم و سوم آمده که حتى به پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى گوید تو چه مى دانى آن حادثه سخت و کوبنده چیست ، روشن مى شود که این حادثه کوبنده بقدرى عظیم است که ابعادش به فکر هیچکس نمى رسد.
به هر حال بسیارى از مفسران گفته اند که قارعه یکى از نامهاى قیامت است ، ولى درست روشن نساخته اند که آیا این تعبیر اشاره به مقدمات قیامت مى باشد که عالم دنیا درهم کوبیده مى شود، خورشید و ماه تاریک مى گردد، و دریاها برافروخته مى شود، اگر چنین باشد انتخاب نام قارعه براى این حادثه دلیلش روشن است .
با تعبیراتى که در آیه دوم و سوم آمده که حتى به پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى گوید تو چه مى دانى آن حادثه سخت و کوبنده چیست ، روشن مى شود که این حادثه کوبنده بقدرى عظیم است که ابعادش به فکر هیچکس نمى رسد.
به هر حال بسیارى از مفسران گفته اند که قارعه یکى از نامهاى قیامت است ، ولى درست روشن نساخته اند که آیا این تعبیر اشاره به مقدمات قیامت مى باشد که عالم دنیا درهم کوبیده مى شود، خورشید و ماه تاریک مى گردد، و دریاها برافروخته مى شود، اگر چنین باشد انتخاب نام قارعه براى این حادثه دلیلش روشن است .
تفسیر المیزان آیه و چه کوبنده عظیمى؟!
(2).
و سؤال از حقیقت قارعه در جمله" مَا الْقارِعَهُ- قارعه چیست" با اینکه معلوم است که چیست، به منظور بزرگ نشان دادن امر قیامت است، و اینکه بیست و هشت حرف الفباى گوینده، و دو سوراخ گوش شنونده نمىتواند به کنه قیامت پى ببرد .
آیه 3 وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَهُ و تو چه ، دانی که قارعه چیست ?
تفسیر نمونه آیه و تو چه مى دانى که حادثه کوبنده چیست ؟
(و ما ادراک ما القارعه ).
و یا اینکه منظور مرحله دوم ، یعنى مرحله زنده شدن مردگان ، و طرح نوین در عالم هستى است ، و تعبیر به کوبنده به خاطر آن است که وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مى کوبد.
آیاتى که بعد از آن آمده بعضى تناسب با حادثه تخریب جهان دارد، و بعضى متناسب با زنده شدن مردگان است ، ولى رویهمرفته احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد، هر چند در این آیات هر دو حادثه پشت سر یکدیگر ذکر شده است (مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن که از قیامت خبر مى دهد).
تفسیر المیزان آیه به طور کلى عالم ماده گنجایش حتى معرفى آن را ندارد و به منظور تاکید این بزرگداشت مجددا جمله را به تعبیرى دیگر تکرار کرد و فرمود:" وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ".
آیه 4 یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ روزی است که مردم چون پروانگان پراکنده باشند ، تفسیر نمونه آیه همان روزى که مردم مانند پروانه هاى پراکنده و حیران و سرگردان به هر سو مى روند (یوم یکون الناس کالفراش المبثوث ).
((فراش )) جمع ((فراشه )) بسیارى آن را به معنى ((پروانه )) مى دانند، بعضى نیز آن را به معنى ((ملخ )) تفسیر کرده اند، و ظاهرا این معنى از آیه 7 سوره قمر که مردم را در آن روز به ملخهاى پراکنده تشبیه مى کند گرفته شده (کانهم جراد منتشر) و گرنه معنى لغوى آن همان پروانه است .
به هر حال تشبیه به پروانه به خاطر آن است که پروانه ها معمولا خود را دیوانه وار به آتش مى افکنند و مى سوزانند، بدکاران نیز خود را در آتش جهنم مى افکنند.
این احتمال نیز دارد که تشبیه به پروانه اشاره به حیرت و سرگردانى خاصى است که در آن روز بر همه انسانها مستولى مى شود.
و اگر فراش به معنى ملخها باشد تشبیه مزبور به خاطر این است که مى گویند بسیارى از پرندگان به هنگام حرکت دست جمعى در مسیر معینى پرواز مى کنند، جز ملخها که در حرکت گروهى مسیر مشخصى ندارند و هر کدام به سوئى پیش مى روند!
باز این سؤ ال در اینجا مطرح است که این حیرت و سرگردانى و پراکنده گى و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناک پایان جهان است ، و یا آغاز قیامت و حشر و نشر؟
پاسخ این سؤ ال از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود.
تفسیر المیزان آیه " یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ" کلمه" یوم" ظرفى است متعلق به مقدرى از قبیل" بیاد آر"،" مىکوبد"" مىآید"، و از این قبیل، و خلاصه معناى آن این است که:" بیاد آر روزى را که" و یا" مىکوبد در روزى که" و یا" مىآید روزى که".
و کلمه" فراش" به طورى که از فراء نقل شده به معناى ملخى است که زمین را فرش کند، یعنى روى گرده هم سوار شده باشند، پس فراش به معناى غوغاى ملخ است.
بعضى «1» از مفسرین در اینکه چرا مردم روز قیامت را به فراش تشبیه کرد؟
گفتهاند: براى این است که فراش وقتى جست و خیز مىکند نقطه معلومى را در نظر نمىگیرد، مانند مرغان، و به طرف معینى نمىپرد، بلکه بدون جهت پرواز مىکند، مردم نیز در روز قیامت چنین حالتى دارند، وقتى از قبورشان سر بر مىآورند آن چنان ترس و فزع از همه جهات احاطهشان مىکند که بىاختیار و بى هدف به راه مىافتند، و در جستجوى منزلها که یا سعادت است و یا شقاوت سرگردانند.
و کلمه" مبثوث" از ماده" بث" است، که به معناى تفرقه است، و" فراش مبثوث" یعنى ملخهاى متفرق.
آیه 5 وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ و کوهها چون پشم زده شده تفسیر نمونه آیه سپس به سراغ یکى دیگر از اوصاف آنروز رفته مى افزاید: و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجى شده خواهد بود (و تکون الجبال کالعهن المنفوش ).
عهن (بر وزن ذهن ) به معنى پشم رنگ شده است .
و منفوش از ماده نفش (بر وزن نقش ) به معنى گستردن پشم است که معمولا به وسیله ابزار مخصوص حلاجى و زدن پشم انجام مى گیرد.
سابقا گفته ایم که طبق آیات مختلف قرآن کوه ها در آستانه قیامت نخست به حرکت درمى آیند بعد درهم کوبیده و متلاشى مى گردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان درمى آیند که در آیه مورد بحث آن را تشبیه به پشمهاى رنگین حلاجى شده کرده است ، پشمهائى که همراه تندباد حرکت کنند و تنها رنگى از آنها نمایان باشد، و این آخرین مرحله متلاشى شدن کوه ها است .
این تعبیر ممکن است اشاره به رنگهاى مختلف کوه ها نیز باشد، چرا که کوه هاى روى زمین هر کدام رنگ خاصى دارند.
به هر حال این جمله گواه بر آن است که آیات فوق از مراحل نخستین قیامت یعنى مرحله ویرانى و پایان جهان سخن مى گوید.
تفسیر المیزان آیه و کوهها چون پشم رنگارنگ حلاجى شده مىگردد .
" وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ" کلمه" عهن" به معناى پشمى است که رنگهاى مختلف داشته باشد، و کلمه" منفوش" از مصدر" نفش" است، که به معناى شیت کردن پشم است یا با دست و یا با کمانچه حلاجى، و یا با چیز دیگر.
پس" عهن منفوش" به معناى پشم شیث شدهاى است که داراى رنگهاى مختلف باشد، و این تشبیه اشاره دارد به اینکه در آن روز کوهها که رنگهاى مختلف دارند با زلزله قیامت متلاشى، و چون پشم حلاجى شده مىگردند.
آیه 6 فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ اما هر که کفه ترازویش سنگین باشد ، تفسیر نمونه آیه بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسیم آنها به دو گروه پرداخته ، مى فرماید: اما کسى که ترازوهاى عملش سنگین است … (فاما من ثقلت موازینه ) .
((موازین )) جمع ((میزان )) به معنى وسیله سنجش است ، این واژه نخست در وزنهاى مادى به کار رفته ، سپس در موازین و مقیاسهاى معنوى نیز استعمال شده است .
بعضى معتقدند که اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن درمى آید، و راستى آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مى سنجند.
این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن مى کنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگین است و گرنه سبک وزن ، یا بى وزن است .
ولى ظاهرا نیازى به این توجیهات نیست ، میزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى که داراى کفه هاى مخصوص است نمى باشد، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق مى شود، چنانکه در حدیثى مى خوانیم : ان امیر المؤ منین و الائمه من ذریته (علیهمالسلام ) هم الموازین : امیر مؤ منان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند.
و در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است که وقتى از معنى میزان سؤ ال کردند.
در پاسخ فرمود: المیزان العدل !: ترازوى سنجش همان عدل است .
به این ترتیب وجود اولیاء الله یا قوانین عدل الهى مقیاسهائى هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مى کنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است !
روشن است که منظور از سبکى و سنگینى میزان به معنى سنگینى خود ترازوهاى سنجش نیست ، بلکه وزن چیزهائى است که با آن مى سنجند.
ضمنا تعبیر به موازین به صورت صیغه جمع به خاطر آن است که اولیاى حق و قوانین الهى هر کدام یکى از میزانهاى سنجشند، و از این گذشته تنوع صفات و اعمال آدمى ایجاب مى کند که هر کدام را با میزانى بسنجند، و الگوها و ترازهاى سنجش متفاوت باشد.
راغب در مفردات مى گوید: میزان در قرآن مجید گاهى به صورت مفرد، و گاه به صورت جمع آمده ، در صورت اول ناظر به کسى است که حساب مى کند، یعنى خداوند یکتا، و در صورت دوم ناظر به حساب شوندگان است .
بعضى از مفسران نیز گفته اند که موازین جمع ((موزون )) است ، یعنى عملى که آن را وزن مى کنند، بنابراین سنگین و سبک بودن موازین به معنى سنگین و سبک بودن خود اعمال است ، نه سبک و سنگین بودن ترازوها.
البته نتیجه هر دو یکى است ولى از دو راه مختلف .
تفسیر المیزان آیه اما کسى که اعمالش نزد خدا سنگین وزن و