مقدمه ای در باب سوره یس
سوره یاسین(یس) از سوره های مکی است یعنی در مکه بر پیامبر (ص) نازل شده است و هشتاد و سه آیه دارد و در جزء 23 قرآن کریم آورده شده است.
این سوره به نام اولین آیه اش که از حروف مقطعه است نامگذاری شده است.
(1)
مطالب این سوره بر محور عقاید است، مانند تمام سوره های مکی که به اصول دین اسلام استوار می باشند.
تعلیم آن به فرزندان و هدیه کردن آن، و ثواب قرائت این سوره به مردگان بسیار سفارش شده است.
این سوره با گواهی خداوند به رسالت پیامبر اسلام در آغاز آن و با بیان رسالت سه تن از پیامبران الهی ادامه می یابد.
در بخشی از این سوره ، به برخی از آیات عظمت پروردگار در هستی به عنوان نشانه های توحید اشاره شده است.
و در بخش دیگر مسائل و داستان هایی مربوط به معاد، سوال و جواب در دادگاه قیامت و ویژگی های بهشت و دوزخ مطرح شده است.
در روایات از سوره یس به عنوان قلب قرآنیا عروس قرآن یاد شده است.
(2)
عمو مما رسم است که کار های مهم و با ارزش رابا نام بزرگی از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه است ،شروع می کنند تا آن کار با مبارکی به انجام رسد.بسم الله نیز سر آغاز کتاب الهی است.
به گفته روایات یس نام مبارک پیامبر (ص) است.
در برخی دعا ها نیز خدا را با این نام پیامبر قسم می دهند.
این سوره در تورات به عنوان عمومیت آفرین نامیده شده است.
(4)
تفسیر برخی از کلمات ، عبارات و آیات سوره یس
کلمه حکیم در آیه دوم می تواند به معنای دارای حکمت (ذوالحکمه) باشد یا به معنای محکم نظیر آیه اول سوره ی هود که می فرماید[: آیات قرآن محکم است.
خداوند نیازی به سوگند ندارد و راز این سوگند ها در قرآن ممکن است تاکید بر مطلبی خاص و یا نشان دهنده ی عظمت و اهمیت آن باشد.
و دیگر مطلبی که می توان دریافت این است که رسالت در طول تاریخ جریانی ست که با پیامبر اسلام ختم می شود و راه پیامبر همان راه خداست.
اصول سه گانه ی اعتقادی گاهی اوقات در یک سوره مطرح است، چنان که در سوره مبارکه یس آمده است.
(3) گاهی نیز این سه اصل اعتقادی در یک ایه مطرح شده است.
در آیه 83 سوره یس ودر سوره توحید،آمده است:[انک لمن المرسلین...
((و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمى افزاید))(ولا یزید الکافرین کفرهم عند ربهم الا مقتا) خشم الهى به معنى برچیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که مرتکب اعمال زشتى شده اند.
و به هرحال ((کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمى افزاید)) (ولا یزیدالکافرین کفرهم الا خسارا).
(آیه ) این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مى دهد و به آنها خاطرنشان مى سازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مى کند یا به آن دل مى بندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد, یا دلیلى از نقل قطعى , شما که هیچ یک از این دو را در اختیارندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور نخواهید داشت .
مى فرماید: ((بگو: این معبودانى را که جز خدا مى خوانید به من نشان دهیدچه چیزى از زمین را آفریده اند))!
(قل ارایتم شرکاکم الذین تدعون من دون اللّه ارونى ماذا خلقوا من الا رض ).
((یا این که در آفرینش آسمان شریکند))؟!
(ام لهم شرک فى السموات ).
با این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟!
معبود بودن فرع بر خالق بودن است , حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست , آیا دلیلى از نقل در اختیار دارید؟
((آیا کتابى (آسمانى ) در اختیار آنها گذارده ایم و آنها دلیل روشنى ازآن بر کار خود دارند))؟
(ام آتیناهم کتابا فهم على بینت منه ).
نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند.
پس سرمایه آنها چیزى جز مکر وفریب نیست ((بلکه این ستمگران به یکدیگرجز وعده هاى دروغین نمى دهند)) (بل ان یعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا).
(آیه ) آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست !.
(آیه )ـ آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست !.
در این آیه سخن از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است , و درحقیقت بعد از نفى دخالت مـعـبـودهـاى سـاخـتگى در جهان هستى به اثبات توحیدخالقیت و ربوبیت پرداخته , مى فرماید: ((خداوند آسمانها و زمین را نگاه مى دارد تااز نظام خود منحرف نشوند)) (ان اللّه یمسک السموات والا رض ان تزولا ).
نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به دست قدرت اوست , بلکه آنـهـا هـر لـحـظه آفرینش جدیدى دارند و فیض هستى لحظه به لحظه به آنها مى رسد, که اگر لحظه اى رابطه آنها با آن مبدا بزرگ قطع شودراه فنا و نیستى را پیش مى گیرند.
اگر نازى کند یکدم ـــــ فرو ریزند قالبها!.
سـپـس بـه عـنوان تاکید مى افزاید: ((و هرگاه منحرف گردند, کسى جز او نمى تواند آنهارا نگاه دارد)) (ولئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده ).
نه بتهاى ساختگى شما, نه فرشتگان , و نه غیر آنها, هیچ کس قادر بر این کارنیست .
در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى فرماید: ((او بردبار و غفور است )) (انه کان حلیما غفورا) بـه مـقـتـضـاى حـلـمـش در مجازات آنها تعجیل نمى کند و به مقتضاى غفوریتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مى شود.
آیـه ـ شـان نزول : ((مشرکان عرب هنگامى که مى شنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود, پیامبران الهى را تکذیب کردند, و آنها را به شهادت رساندند,مى گفتند: ولى ما چنین نیستم !
اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود!
ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام (ص ) همراه بزرگترین کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.
ایـن آیـه و دو آیـه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى توخالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسیر: استکبار و حیله گرى , سرچشمه بدبختیهاى آنها بودـ.
در آیات پیشین سخن از مشرکان وسرنوشت آنها در دنیا وآخرت در میان بود.
در این آیه مى فرماید: ((آنها با نهایت تاکید سوگند یاد کردند اگر انذارکننده اى به سراغشان بیاید بـطور مسلم از همه امتها هدایت یافته تر خواهند بود)) (واقسمواباللّه جهد ایمانهم لئن جاهم نذیر لیکونن اهدى من احدى الا مم ).
آرى !
آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند, بسیار تعجب مى کردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى زدند.
امـا هـنگامى که ((محک تجربه آمد به میان )) و کوره امتحان سخت داغ شد وخواسته آنها عملى شـد نـشـان دادند که آنها نیز از همان قماشند, بطوریکه قرآن دردنباله همین آیه فرموده : ((پس هـنـگـامى که انذارکننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود))!
(فلما جاهم نذیر مازادهم الا نفورا).
ایـن تعبیر نشان مى دهد که آنها قبلا نیز برخلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند, قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند.
(آیـه )ـ این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت , مى گوید:دورى آنها از حق ((به خاطر ایـن بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند)) و هرگزحاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (استکبارا فى الا رض ).
و نیز به خاطر آن بود که ((حیله گریهاى زشت و بد را)) پیشه کردند (ومکرالسیئ ).
((ولى این حیله گریهاى سؤ تنها دامان صاحبانش را مى گیرد)) (ولا یحیق المکر السیئ الا باهله ) .
او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا, و در پیشگاه الهى شرمسار مى کند.
در حقیقت این آیه مى گوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند, بلکه بـراى ضـربـه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند,و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنـباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پرمعنى وتکان دهنده اى تهدید کرده , مـى گـوید: ((آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند))؟!
(فهل ینظرون الا سنت الا ولین ).
این جمله کوتاه اشاره اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش وطغیانگرى همچون قوم نوح , و عاد, و ثمود, و قوم فرعون که هرکدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند.
سـپـس بـراى تاکید بیشتر مى افزاید: ((هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمى یابى , و هرگز بـراى سـنـت الـهـى دگرگونى نخواهى یافت )) (فلن تجد لسنت اللّه تبدیلا ولن تجد لسنت اللّه تحویلا ).
نـوسـان و دگـرگـونـى سـنـتـهـا دربـاره کسى تصور مى شود که آگاهى محدودى دارد, ولى پـروردگـارى کـه عـالـم و حـکـیـم و عادل است سنتش درباره آیندگان همان است که درباره پیشینیان بوده است , سنتهایش ثابت و تغییرناپذیر است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان وسرنوشتى که به آن گـرفـتـار شـدند دعوت مى کند, تا آنچه را از تاریخ درباره آنهاشنیده اند با چشم در سرزمینهاى مـتعلق به آنها, و در لابلاى آثارشان ببینند,مى فرماید: ((آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کـار کـسـانـى که پیش از آنهابودند چه شد))؟!
(اولم یسیروا فى الا رض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم ).
اگـر ایـنها چنین تصور مى کنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند, چرا که ((آنها از اینها قویتر و پرقدرت تر بودند)) (وکانوا اشد منهم قوه ).
به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است , چرا که ((نـه چـیـزى در آسـمـان , نـه در زمین , از حوزه قدرت او فرارنخواهد کرد, و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت )) (وما کان اللّه لیعجزه من شى فى السموات ولا فى الا رض ).
زیرا ((او دانا و تواناست )) (انه کان علیما قدیرا).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مى ماند, و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است , و نه کسى بر او چیره مى شود.
(آیه )ـ اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمین نبود!.
ایـن آیه که آخرین آیه سوره ((فاطر)) است بحثهاى تند و تهدیدهاى شدیدگذشته این سوره را با بـیـان لـطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان مى دهد, همان گونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.
آیـه قبل که مجرمان بى ایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان مى کرد این سؤال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مى سازد که اگر سنت الهى درباره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش مکه را مجازات نمى کند؟!.
در پـاسـخ ایـن سـؤال مـى فـرماید: ((اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى که انجام داده اند مـجازات کند (و هیچ مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت )) (ولو یؤاخذ اللّه الناس بما کسبوا ما ترک على ظهرها من دابه ).
آن چنان مجازاتهاى پى درپى نازل مى شد و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانهاگنهکاران ظالم را درهم مى کوبید که زمین جاى زندگى براى کسى نبود.
((ولى خداوند (به لطف و کرمش ) آنها را تا زمان معینى به تاخیر مى اندازد)) وبه آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد (ولکن یؤخر هم الى اجل مسمى ).
امـا این حلم و فرصت الهى حسابى دارد, تا زمانى است که اجل آنها فرانرسیده باشد, ((اما هنگامى کـه اجـل آنـهـا فـرا رسـد (هـرکـس را به مقتضاى عملش جزامى دهد چرا که ) خداوند نسبت به بندگانش بصیر و بیناست )) هم اعمال آنها رامى بیند و هم از نیات آنها باخبر است (فاذا جا اجلهم فان اللّه کان بعباده بصیرا).
((پایان سوره فاطر)).
سوره یس [36].
این سوره در ((مکه )) نازل شده و 83 آیه دارد .
محتواى سوره :.
در این سوره چهار بخش عمده مخصوصا دیده مى شود: 1ـ نخست سخن از رسالت پیامبر اسلام (ص ) و قرآن مجید و هدف از نزول این کتاب بزرگ آسمانى است .
2ـ بـخـش دیگر از رسالت سه نفر از پیامبران الهى , و چگونگى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه پى گیر و طاقتفرساى آنها با شرک سخن مى گوید.
3ـ بـخـشـى از ایـن سـوره کـه از آیه 33 شروع مى شود و تا آیه 44 ادامه داردمملو از نکات جالب توحیدى , و بیان گویا از آیات و نشانه هاى عظمت پروردگار درعالم هستى است .
4ـ بخش مهم دیگرى از این سوره در مسائل مربوط به ((معاد)) و دلائل گوناگون آن و چگونگى حـشر و نشر, و سؤال و جواب در روز قیامت , و پایان جهان ,و بهشت و دوزخ سخن مى گوید, و در لابـلاى ایـن بـحـثـهـا آیـاتـى تکان دهنده براى بیدارى وهشیارى غافلان وبى خبران آمده است که اثرى نیرومند در دلها وجانها دارد.
فضیلت تلاوت سوره :.
سوره ((یس )) در احادیث به عنوان ((قلب قرآن )) نامیده شده است .
در حدیثى از پیامبر اسلام (ص ) مى خوانیم : ((هر چیز قلبى دارد, و قلب قرآن یس است )).
در حـدیثى از امام صادق (ع ) نیز همین معنى آمده است و در ذیل آن مى افزاید: ((هرکس آن را در روز پـیش از آن که غروب شود بخواند در تمام طول روزمحفوظ و پر روزى خواهد بود, و هرکس آن را در شب پیش از خفتن بخواندخداوند هزار فرشته را بر او مامور مى کند که او را از هر شیطان رجیم و هر آفتى حفظکنند )) و به دنبال آن فضائل مهم دیگرى نیز بیان مى فرماید.
این عظمت به خاطر محتواى عظیم این سوره است .
مـحتوایى بیدارگر ایمان بخش و مسؤولیت آفرین و تقوازا که وقتى انسان در آن اندیشه کند و این اندیشه در اعمال او پرتوافکن گردد خیر دنیا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
سرآغاز ((قلب قرآن )):.
این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز مى شود,و این بار دو حرف ((یا ـ سین )) (یس ) آیه اول سوره را تشکیل مى دهد.
درخـصـوص سـوره ((یـس )) در روایـتى از امام صادق (ع ) مى خوانیم که فرمود:((یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مى فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى )).
(آیـه )ـ به دنبال این حروف مقطعه ـهمانند بسیارى از سوره هایى که باحروف مقطعه آغاز شده ـ سخن از قرآن مجید به میان مى آورد, منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده , مى گوید: ((سوگند به قرآن حکیم )) (والقرآن الحکیم ).
گویى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفى مى کند که مى تواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید.
الـبـته خداوند نیازى به سوگند ندارد, ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دوفایده مهم است : نخست تاکید روى مطلب , و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مى شود.
(آیـه )ـ ایـن آیـه چـیـزى را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگومى کند, مى فرماید: ((مسلما تو از رسولان خداوند هستى )) (انک لمن المرسلین ).
(آیه )ـ رسالتى که توام با حقیقت است و ((بودن تو بر صراط مستقیم ))(على صراط مستقیم ).
(آیـه )ـ سـپـس مى افزاید: این قرآنى است که ((از ناحیه خداوند عزیز ورحیم نازل شده )) (تنزیل العزیز الرحیم ).
عـزت و رحـمـتـش که یکى مظهر ((انذار)) و دیگرى مظهر ((بشارت )) است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است .
(آیـه )ـ ایـن آیـه هـدف اصلى نزول قرآن را این گونه شرح مى دهد:قرآن را بر تو نازل کردیم ((تا قـومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدندو به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته اند)) (لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون ).
قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشیار, و خواب زدگان را بیدار سازد.
(آیـه )ـ سـپـس قـرآن بـه عـنـوان یک پیشگویى درباره سران کفر و سردمداران شرک مى گوید: ((فـرمان و وعده الهى بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمى آورند)) (لقد حق القول على اکثرهم فهم لا یؤمنون ).
حقیقت این است که انسان در صورتى اصلاح پذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدى خود را با اعـمـال زشـت و اخـلاق آلـوده اش بکلى پایمال نکرده باشد وگرنه تاریکى مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنه هاى امید براى او بسته مى شود.
(آیـه )ـ ایـن آیه ادامه توصیف این گروه نفوذناپذیر است , در نخستین توصیف آنهامى گوید: ((ما در گـردنـهـاى آنها غلهایى قرار دادیم که تا چانه هاى آنها ادامه دارد, وسرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است )) (انا جعلنا فى اعناقهم اغلا لا فهى الى الا ذقان فهم مقمحون ).
چـه جـالب است تشبیهى که از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنین انسانهایى شده , آنـها طوق ((تقلید)) و زنجیر ((عادات و رسوم خرافى )) را برگردن و دست و پاى خود بسته اند و غـلـهـاى آنـهـا آنقدر پهن و گسترده است که سر آنهارا بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته , آنها اسیرانى هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید!.
آیـه فـوق هـم مـى تـواند ترسیمى از حال این گروه بى ایمان در دنیا باشد, و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمى است از مسائل این جهان .
(آیـه )ـ ایـن آیـه توصیف دیگرى از همین افراد است , و ترسیم گویایى ازعوامل نفوذناپذیرى آنها, مـى فرماید: ((و ما در پیش روى آنها سدى قرار دادیم و درپشت سرشان سدى )) (وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شده اند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت !.
و در همین حال ((چشمانشان را پوشانده ایم لذا نمى بینند)) (فاغشیناهم فهم لا یبصرون ).
و چـنین است حال مستکبران خودخواه و خودبین , و مقلدان کور و کر, ومتعصبان لجوج در برابر چهره حقایق !.
(آیه )ـ به همین دلیل در این آیه صریحا مى گوید: ((براى آنها یکسان است , چه آنها را انذار کنى , یا نکنى , ایمان نمى آورند))!
(وسوا علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ).
گفتار تو هرقدر نافذ, و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد, تا در زمینه آماده وارد نشود تاثیر نخواهد گذاشت .
(آیه )ـ.
چه کسانى انذار تو را مى پذیرند؟.
در آیات گذشته سخن از گروهى در میان بود که به هیچ وجه آمادگى پذیرش انذارهاى الهى را نـدارنـد, امـا در ایـنـجـا از گـروه دیـگـرى که درست در نقطه مقابل آنهاقرار گرفته اند سخن مى گوید, تا با مقایسه با یکدیگر ـهمان گونه که روش قرآن دربحث است ـ مساله روشنتر شود.
مـى فـرمـاید: ((تو تنها کسى را انذار مى کنى که از ذکر پیروى کند, و از خداوندرحمان در پنهان بـتـرسـد)) و از طـریـق بـرهان و استدلال او را بشناسد (انما تنذر من اتبع الذکر وخشى الرحمن بالغیب ) کسى که گوش شنوا و قلب آماده دارد.
((و کسى که چنین است او را بشارت به مغفرت و پاداش پرارزش ده )) (فبشره بمغفره واجر کریم ) .
(آیـه )ـ سـپـس بـه تـنـاسـب بحثى که در آیات گذشته پیرامون اجر و پاداش پرارزش مؤمنان و پـذیـرنـدگان انذارهاى انبیا آمده بود در این آیه به مساله ((معاد ورستاخیز و ثبت و ضبط اعمال بـراى حـسـاب و جـزا)) اشـاره کـرده , مى فرماید: ((مامردگان را زنده مى کنیم ))(انا نحن نحى الموتى ).
((و تمام آثار آنها را مى نویسیم )) (ونکتب ما قدموا وآثارهم ).
بـنـابراین چیزى فروگذار نخواهد شد مگر این که در نامه اعمال براى روزحساب محفوظ خواهد بود.
و در پایان آیه براى تاکید بیشتر مى افزاید: ((و ما همه چیز را در کتاب آشکاراحصا کرده ایم )) (وکل شى احصیناه فى امام مبین ).
سرگذشت ((اصحاب القریه )) براى آنها عبرتى است :.
در تعقیب بحثهایى که در زمینه قرآن و نبوت پیامبر اسلام (ص ) و مؤمنان راستین و منکران لجوج گذشت در اینجا نمونه اى از وضع امتهاى پیشین در همین زمینه مطرح شده , و در ضمن این آیه و چـنـدیـن آیـه بـعد که مجموعاهجده آیه را تشکیل مى دهد سرگذشتى از چند تن از پیامبران پـیـشین را بیان مى کند, تا هم هشدارى باشد براى مشرکان مکه , و هم تسلى و دلدارى باشدبراى پـیـامبر و مؤمنان اندک آن روز, به هر حال تکیه بر این سرگذشت در قلب این سوره که خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است که با موقعیت مسلمانان آن روز دارد.
نـخـست مى فرماید: ((و براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند)) (واضرب لهم مثلا اصحاب القریه اذ جاها المرسلون ).
((قـریـه )) مفهوم گسترده اى دارد که هم شهرها را شامل مى گردد و هم روستاهارا, هرچند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مى شود.
مـشـهـور در میان مفسران این است که منظور از ((قریه )) در اینجا ((انطاکیه )) یکى از شهرهاى شامات بوده است .
از آیات این سوره برمى آید که اهل این شهر بت پرست بودند و این رسولان براى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.
(آیـه )ـ سـپـس قرآن بعد از این بیان اجمالى و سربسته , به شرح ماجراپرداخته , چنین مى گوید: ((در آن زمـان که دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستادیم ,اما آنها رسولان ما را تکذیب کردند, لـذا براى تقویت آن دو, شخص سومى ارسال نمودیم , آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاریم )) (اذارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا الیکم مرسلون ) .
(آیـه )ـ اکـنـون بـبـینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشى نشان دادند, قرآن مـى گـویـد: همان بهانه اى را که بسیارى از کافران سرکش در برابرپیامبران الهى پیش کشیدند مـطـرح نمودند ((آنان (در جواب ) گفتند: شما بشرى همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزى نـازل نکرده , شما فقط دروغ مى گویید))!(قالوا ما انتم الا بشر مثلنا وما انزل الرحمن من شى ان انتم الا تکذبون ).
اگر بنا بود فرستاده اى از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما, و همین را دلیل براى تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهى پنداشتند.
(آیـه )ـ بـه هـرحـال ایـن پیامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مایوس نشدند و ضعف و سـسـتـى بـه خـود راه نـدادند, و در پاسخ آنها چنین ((گفتند: پروردگارما مى داند که ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستیم )) (قالوا ربنا یعلم انا الیکم لمرسلون ).
(آیـه )ـ ((و بـر عهده ما چیزى جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست ))(وما علینا الا البلا غ المبین ).
(آیـه )ـ ولى این کوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند, بلکه بر خشونت خود افـزودنـد, و از مرحله تکذیب پافراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند ((گفتند: ما شـمـا را به فال بد گرفته ایم )) وجود شماشوم است و مایه بدبختى شهر و دیار ما!
(قالوا انا تطیرنا بکم ).
مـمـکـن اسـت مـقـارن آمـدن این پیامبران الهى بعضى مشکلات در زندگى مردم آن دیار بر اثر گـنـاهـانـشـان و یا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد, باز به این هم قناعت نکردند, بلکه با تـهـدیدى صریح و آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهرساختند, و گفتند: ((اگر از این سخنان دسـت بـرنـداریـد مـسـلـما شما را سنگسار خواهیم کرد, و مجازات دردناکى از ما به شما خواهد رسید))!
(لئن لم تنتهوا لنرجمنکم ولیمسنکم منا عذاب الیم ).
ممکن است ذکر ((عذاب الیم )) اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما راآنقدر ادامه مى دهیم تا مایه مرگ شما شود.
(آیـه )ـ ایـنـجـا بـود کـه رسـولان الهى با منطق گویاى خود به پاسخ هذیانهاى آنها پرداختند, و ((گـفـتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد)) (قالوا طائرکم معکم ائن ذکرتم ).
اگـر بـدبـختى و تیره روزى و حوادث شوم محیط جامعه شما را فراگرفته , وبرکات الهى از میان شـمـا رخـت بـربـسـته , عامل آن را در درون جان خود, در افکارمنحط و اعمال زشت و شومتان جستجو کنید, نه در دعوت ما.
و سـرانـجـام آخـریـن سـخـن ایـن فـرسـتادگان پروردگار به آنان این بود که : ((شماگروهى اسرافکارید)) (بل انتم قوم مسرفون ).
اگـر تـوحـیـد را انکار کرده , به شرک روى مى آورید, دلیل آن اسراف و تجاوز ازحق است , و اگر جـامـعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است .
مجاهدى جان بر کف !.
در ایـنجا بخش دیگرى از مبارزات رسولانى که در این داستان به آنها اشاره شده , آمده است , و آن مـربـوط بـه حـمـایت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندک ازآنهاست که در برابر اکثریت کافر و مشرک و لجوج ایستادند و تا سرحد جان ازپیامبران الهى دفاع کردند.
نخست مى فرماید: ((و مردى (با ایمان ) از نقطه دور دست شهر با سرعت وشتاب (به سراغ گروه کـافران ) آمد و گفت : اى قوم من !
از فرستادگان خدا پیروى کنید)) (وجا من اقصا المدینه رجل یسعى قال یا قوم اتبعوا المرسلین ).
ایـن مرد که نامش را ((حبیب نجار)) ذکر کرده اند هنگامى که به او خبر رسید,در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهى شوریده اند, و شاید قصد شهید کردن آنها رادارند, سکوت را مجاز ندانست , با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید وآنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.
تـعـبـیـر بـه ((رجل )) به صورت ناشناخته , شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود, قـدرت و شوکتى نداشت , و در مسیر خود تک و تنها بود, تا مؤمنان عصر پیامبر(ص ) در آغاز اسلام کـه عده قلیلى بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانندحتى یک نفر مؤمن تنها نیز داراى مسؤولیت است و سکوت براى او جائز نیست .
(آیه )ـ اکنون ببینیم این مؤمن مجاهد به چه منطق و دلیلى براى جلب توجه همشهریانش متوسل گشت ؟.
نـخست از این در وارد شد: ((از کسانى پیروى کنید که از شما اجر و مزدى (دربرابر دعوت خود) نمى خواهند)) (اتبعوا من لا یسئلکم اجرا).
ایـن خود نخستین نشانه صدق آنهاست که هیچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند, نه از شما مالى مـى خـواهند, و نه جاه و مقام , و نه حتى تشکر و سپاسگزارى ,و این همان چیزى است که بارها در آیـات قـرآن در مـورد انبیاى بزرگ به عنوان نشانه اى از اخلاص روى آن تکیه شده , تنها در سوره ((شعرا)) پنج بار جمله ((ومااسئلکم علیه من اجر)) تکرار گردیده است .
سپس مى افزاید: به علاوه ((این رسولان (چنانکه از محتواى دعوت وسخنانشان بر مى آید) افرادى هدایت یافته اند)) (وهم مهتدون ).
(آیـه )ـ سـپـس بـه دلـیل دیگرى مى پردازد و به سراغ اصل توحید که عمده ترین نکته دعوت این رسـولان بـوده اسـت مى رود و مى گوید: ((من چرا کسى راپرستش نکنم که مرا آفریده است ))؟
(ومالى لا اعبد الذى فطرنى ).
فـطـرت سلیم مى گوید: کسى شایسته پرستش است که خالق و مالک وبخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کارى از آنان ساخته نیست .
و به دنبال آن هشدار مى دهد که مراقب باشید ((همه شما سرانجام تنها به سوى او باز مى گردید)) (والیه ترجعون ).
یعنى نه تنها سر و کار شما در زندگى این جهان با اوست که در جهان دیگر نیزتمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى باشد, آرى به سراغ کسى بروید که در هردو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته .
(آیـه )ـ و در سـومـین استدلال خود به وضع بتها پرداخته , و اثبات عبودیت را براى خداوند با نفى عـبـودیـت از بتها تکمیل مى کند, مى گوید: ((آیا غیر ازخداوند معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمن بخواهد زیانى به من برساندشفاعت آنها کمترین فایده اى براى من نخواهد داشت , و مـرا از مـجـازات او هرگزنجات نخواهند داد)) (اتخذ من دونه آلهه ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شیئا ولا ینقذون ).
بـاز در ایـنجا از خودش سخن مى گوید تا جنبه تحکم و آمریت نداشته باشد, ودیگران حساب کار خود را برسند.
(آیـه )ـ سـپس این مؤمن مجاهد براى تاکید و توضیح بیشتر افزود: ((هرگاه من چنین بتهایى را پـرسـتـش کنم و آنها را شریک پروردگار قرار دهم در گمراهى آشکار خواهم بود)) (انى اذا لفى ضلا ل مبین ).
کـدام گـمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل و باشعور در برابر این موجودات بى شعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد.
(آیـه )ـ ایـن مـؤمن تلاشگر و مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات مؤثر و گیرا باصداى رسا در حضور جمع اعلام کرد: همه بدانید ((من به پروردگار شما ایمان آورده ام )) و دعوت این رسولان را پذیرا شده ام (ان ى آمنت بربکم ).
((بنابراین سخنان مرا بشنوید)) (فاسمعون ) و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و گفتار مرا به کار بندید که به سود شماست .
(آیه )ـ اما ببینیم عکس العمل این قوم لجوج در برابر این مؤمن پاکباز چه بود؟
قرآن سخنى از آن به میان نمى آورد, ولى از لحن آیات بعد استفاده مى شود که آنها بر او شوریدند و شهیدش کردند.
قـرآن ایـن حـقـیـقت را با جمله جالب و سربسته اى بیان کرده , مى گوید: ((به اوگفته شد وارد بهشت شو))!
(قیل ادخل الجنه ).
این تعبیر نشان مى دهد که شهادت این مرد مؤمن همان , و داخل شدن او دربهشت همان .
البته روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخى است , چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده مى شود که بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همان گونه که دوزخ نیز در مورد بدکاران چنین است .
به هرحال روح پاک این مرد به آسمانها, در جوار قرب رحمت الهى و در نعیم بهشتى , شتافت , و در آنجا تنها آرزویش این بود که ((گفت : اى کاش قوم من مى دانستند)) (قال یا لیت قومى یعلمون ) و این چنین مؤمن , عاشق هدایت مردم است و از گمراهى آنان رنج مى برد.
(آیـه )ـ اى کـاش مـى دانـستند که : ((پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفوخویش قرار داد و در صف گرامیان جاى داد)) (بما غفرلى ربى وجعلنى من المکرمین ).
اى کـاش چشم حق بینى داشتند و آنچه را در پشت این پرده است ببینندیعنى تا این همه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است , اى کاش مى دیدند و ایمان مى آوردند اما افسوس !.