از منظر قرآن، توحید و شرک در زندگی انسان نقش اول را برعهده دارد، زیرا اعمال و رفتار انسان، جلوه عقیده و اندیشه اوست.
اگر اندیشه او توحیدی گردد، اعمال او نیز صیغه توحیدی به خود میگیرد و اگر شرک در اندیشه و قلب او راه یابد، در اعمال او نیز متجلی میشود.
مراتب توحید عبارتند از:
1.
توحید در ذات؛
2.
توحید در صفات؛
3.
توحید در خالقیت؛
4.
توحید در ربوبیت؛
5.
توحید در حاکمیت؛
6.
توحید در اطاعت؛
7.
توحید در تقنین و تشریع؛
8.
توحید در عبادت و پرستش.
توحید در ذات (ذاتی)
مقصود از توحید ذاتی، این است که خدا یگانه و بیهمتا و بیمانند است.
به عبارت روشنتر، ذات خدا به گونهای است که تعدد و کثرت برنمیدارد و نمیتوان در عالم خارج و ذهن، برای او فرد دیگر تصور نمود.
دلیل عقلی بر توحید ذاتی
عقل نیز دلالت دارد که خدا یگانه و بیهمتاست و ذات او بسیط و تعددناپذیر است و اینک میکوشیم به اجمال به توضیح این حقیقت برخیزیم.
وجود خدا بینهایت است و موجود بینهایت تعددبردار نیست، اما چرا؟
اگر موجودی، محدود باشد، وجود او ملازم آمیختگی با عدم و نیستی است.
موجودات محدود در مکان و زمان، ابتدا و انتهای وجود آنها پایان میپذیرد و به تعبیری معدوم میگردند و میتوانیم بگوییم وجود او، قبل و بعد از آن امکان و زمان خاص، نیست.
بنابراین هر موجود محدودی با عدم آمیخته است و موجودی که با عدم آمیخته است، خدا نیست، زیرا قبل و بعد از زمان و مکان خاص وجود ندارد و به تعبیری، حادث است و هر حادثی معلول و ناقص است.
نتیجه آنکه، خدا نامحدود نیست، بلکه نامحدود و نامتناهی است.
موجود نامحدود، تعدد نمیپذیرد.
اگر موجود نامحدود را متعدد بدانیم، برای حفظ دوگانگی که به ناگزیر هر یک را باید از جهتی و یا جهاتی نهایتپذیر بدانیم تا بتوانیم بگوییم، این غیر از آن است، زیرا اگر دو چیز از هر جهت عین یکدیگر باشند، قطعاً دو موجود نخواهند بود.
بنابراین موجود نامحدود و نامتناهی، تعددناپذیر نیست، زیرا اگر تعدد بپذیرد، نامتناهی نخواهد بود.
به عبارت دیگر، لازمه غیریت و دوگانگی، آن است که وجود هر یک از آنها، از وجود دیگری خارج باشد و از آنجا که اولی است، از دومی خبری نیست و بالعکس.
این همان نهایتپذیری و محدودیت است، در حالی که خداوند نامحدود و نامتناهی است و در نتیجه دوگانه نیست.
به عبارت دیگر، لازمه غیریت و دوگانگی، آن است که وجود هر یک از آنها، از وجود دیگری خارج باشد و از آنجا که اولی است، از دومی خبری نیست و بالعکس.
این همان نهایتپذیری و محدودیت است، در حالی که خداوند نامحدود و نامتناهی است و در نتیجه دوگانه نیست.
برای روشنی این مطلب، به مثالی توجه کنید: اگر جسمی در همه ابعادش، به طور بینهایت بزرگ گردد، دیگر نمیتوان جسم دیگری که آن نیز، در تمام ابعادش بینهایت است، فرض نمود، زیرا جسم نخست، همه فضا و مکان را پر کرده و برای جسم دیگر مکانی باقی نمانده است.
با این فرض، اگر جسم دومی را فرض کنید، آن جسم یا قطعاً عین اولی خواهد بود و یا جسم نخست از جهتی و یا جهاتی، متناهی و محدود است.
ذات خدا بسیط است و جزء ندارد اگر فرض شود که ذات خدا مرکب از اجزایی است که بالفعل وجود دارد، یا همه اجزای مفروض خدا و واجبالوجود هستند و یا دست کم، بعضی از آنها ممکنالوجود و نیازمندند.
اگر همه اجزا، خدا و واجبالوجود باشند و نیازی به یکدیگر نداشته باشند، بازگشت این فرض به تعدد خدا و واجب الوجود است که در بحث قبلی ابطال گردید.
اگر فرض شود که همه آنها به یکدیگر نیازمندند، با فرض خدا و واجبالوجود بودن آنها ناسازگار است.
اگر فرض شود که یکی از آنها بینیاز از دیگران است، خدا، همان موجود بینیاز و ترکیب مفروض، به عنوان ترکیبی از اجزای حقیقی، واقعیتی نخواهد داشت، زیرا هر مرکب حقیقی نیازمند اجزای خود است و اگر فرض شود که بعضی از اجزای آن، ممکنالوجود است، ناچار جزء ممکن الوجود مفروض، معلول خواهد بود.
اکنون اگر فرض شود که آن جزء، معلول جزء دیگری است، معلوم میشود که آن دیگری، در واقع، واجبالوجود یا خدا و دارای وجود مستقلی است و فرض ترکیب حقیقی بین آنها نادر است.
اگر فرض شود که جزء ممکنالوجود، معلول واجب الوجود دیگری است، لازمهاش تعدد واجبالوجود یا خدا است که بطلان آن ثابت گردید.
بنابراین، فرض ترکیب ذات خدا یا واجب الوجود، از اجزاء بالفعل به هیچ وجه فرض صحیحی نیست.
تثلیث از دیدگاه اسلامی، تثلیث (خدای پدر، پسر و روحالقدس) باطل است، زیرا که از دو حال خارج نیست: یا هر یک از این سه خدا، دارای وجود و شخصیت مجزا و جداگانهای هستند، یعنی هر یک از آنها خدایی مستقل میباشند.
در این صورت با یکتایی خدا مخالف است.
یا اینکه سه خدا دارای یک شخصیت بوده و هر یک جزیی از آن را تشکیل میدهند، در این صورت نیز مستلزم ترکیب بوده و با بساط خدا مخالف است.
قرآن در این باره میفرماید: آنها که گفتند: خداوند همان مسیح فرزند مریم است، به یقین کافر شدند (با این وجود که خود) مسیح گفت: این بنیاسرائیل!
خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید؛ زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او دوزخ است و ستمکاران، یار و یاوری ندارند.
ای اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز (سخن) درست مگویید.
مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مردم القاء نمود و روحی از جانب اوست.
پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید (خدا) سه گانه است.
(از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است ....
بنابراین، از آیات قرآن کریم به خوبی برمیآید که عیسی، فرزند مریم است، همچنان که خود مسیحیان نیز چنین عقیده دارند.
حیات و مرگ انسان به دست خود نیست و کسی که حیات و مرگ او.
به دست خود نیست، شایسته عنوان خدایی نیست.
عیسی(ع) همانند امکان و فقر است و موجود ممکن و فقیر، نمیتواند خدا باشد.
توحید صفاتی خداوند واجد همه صفات کمال است و عقل و وحی بر وجود این کمالات در ذات خدا دلالت میکنند.
بنابراین، خداوند، توانا، دانا، زنده، شنوا، بینا و ...
است.
این صفات از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند.
آنچه ما از «دانا» میفهمیم، غیر از آن چیزی است که از «توانا» میفهمیم، اما آیا این همه صفات، همانگونه که در مفهوم متفاوتند، در وجود خارجی، یعنی در وجود خدا نیز مغایرت دارند یا یک ذات است که هم داناست و هم توانا؟
در پاسخ باید گفت: از آنجا که مغایرت آنها در ذات خدا، ملازم با کثرت و ترکیب در ذات الهی است، صفات مزبور، در عین اختلاف مفهومی، در مقام عینیت وحدت دارند.
به تعبیر دیگر، ذات خدا در عین بساطت، همه این کمالات را دارد و آن گونه نیست که بخشی از ذات خدا را علم، بخشی دیگر را قدرت و بخش سوم را حیات تشکیل دهد.
ذات خدا تماماً علم و تماماً قدرت و تماماً حیات و ...
برای روشنی بیشتر به این مثال توجه کنید: هر یک از ما، معلوم خدا و در عین حال مخلوق اوییم.
درست است که مفهوم «معلوم» غیر از مفهوم «مخلوق» است، ولی در مقام تطبیق، سراسر وجود ما معلوم و همچنین مخلوق خداست، نه اینکه بخشی از ذات ما، معلوم خدا و بخش دیگر مخلوق است.
بنابراین، در مقام مصداق، هر یک عین دیگری و مجموع عین ذات ما است.
بدینسان، صفات ذاتی خدا، در عین قدیم و ازلی بودن، عین ذات اویند.
از این رو، عقیده کسانی که صفات خدا را ازلی و قدیم، ولی زاید بر ذات میدانند، درست نیست، زیرا این نظریه در حقیقت از تشبیه صفات خدا به انسان سرچشمه گرفته است و از آنجا که صفات انسان، زاید بر ذات اویند، تصور شده است که در خدا نیز چنین است.
حال آنکه خدا به هیچ چیز مانند و شبیه نیست.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: لم یزل الله ـ جل و عز ـ و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لا مسموع، و البصر ذاته و لا مبصر و القدره ذاته و لا مقدور.
خدا از ازل پروردگار ما بوده و است و پیش از آنکه معلوم شود و مسموع و مبصر و مقدوری وجود داشته باشد، علم و سمع و بصر و قدرت عین ذات او بودند.
توحید در خالقیت توحید در خالقیت به این معناست که در عالم، آفریدگار و خالقی جز خدا، وجود ندارد و هر موجودی که لباس هستی پوشیده است، مخلوق و آفریده اوست.
قرآن و عقل آدمی نیز بر این توحید گواهی میدهند.
قرآن در این بار میفرماید: بگو: خدا خالق همه چیز است و او است یکتا و پیروز.
این است خداوند، پروردگار شما که آفریننده همه چیز است، جز او خدایی نیست.
از این آیات برمیآید که خدا، آفریننده هر چیزی است که لباس هستی بر تن کند.
همچنین علاوه بر وحی، عقل نیز بر توحید در خالقیت گواهی میدهد، زیرا خداوند واجبالوجود است و همه اشیاء غیر از خدا ممکن و نیازمند است و تبعاً وجود آنها از خداست.
البته، توحید در خالقیت به معنای نفی اصل علیت در نظام هستی نیست، زیرا وجود علت و نیز علیت اشیاء، از مظاهر اراده خدا به شمار میروند.
خدا است که به خورشید و ماه گرمی و درخشندگی عنایت کرده است و هرگاه بخواهد، این ویژگی را از آنها میگیرد.
از این رو، آفریدگاری یکتا و بیهمتاست.
قرآن نیز نظام علیت را در عالم تایید میکند: خدا [همان کسی است] که بادها را میفرستد تا ابرهایی را به حرکت درآورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد، میگستراند و متراکم میسازد.
در این آیه، به روشنی به تاثیر باد در به حرکت درآوردن ابرها، تصریح شده است.
همچنین قرآن به پیامبرانی مانند حضرت عیسی(ع) آفرینش را نسبت میدهد که به اذن و قوه خداست.
گستره خالقیت خدا نسبت به همه پدیدهها، مستلزم آن نیست که کارهای زشت بندگان به خدا نسبت داده شود، زیرا هر پدیدهای به دلیل آنکه یک موجود امکانی است، نمیتواند بدون استناد به قدرت و اراده کلی خدا، جامه هستی بپوشد، اما در مورد انسان از آنجا که وی موجودی مختار و دارای اراده است، در فعل خود به تقدیر الهی، تصمیمگیری میکند و چگونگی شکلپذیری فعل از نظر اطاعت و معصیت به تصمیمگیری و اراده او بستگی دارد.
خدا، اراده کرده است که آدمی، افعال خود را از سر اختیار انجام دهد و اعتقاد به جبر با اراده خدا ناسازگار است.
توحید در ربوبیت توحید در ربوبیت به معنای آن است که تنها خدا در اداره و تدبیر و کارگردانی جهان و انسان موثر است.
توحید در ربوبیت دو جلوه دارد: تدبیر تکوینی و تدبیر تشریعی.
اکنون به توضیح در قلمرو تدبیر تکوینی میپردازیم: مقصود از تدبیر تکوینی، کارگردانی جهان آفرینش است.
بدین معنا که اداره جهان هستی، همانند ایجاد و احداث آن، فعل خداوند یکتا است.
در کارهای بشری، تدبیر از احداث، تفکیکپذیر است.
مثلاً فردی کارخانه میسازد و دیگری آن را اداره میکند، ولی در عالم آفرینش، آفریدگار و کارگردان یکی است و نکته آن، این است که تدبیر جهان جدا از آفرینشگری نیست.
تاریخ انبیاء نشان میدهد که مساله توحید در خالقیت مورد مناقشه امتهای آنان نبوده و اگر شرکی در کار بوده،ب بیشتر مربوط به تدبیر و کارگردانی عالم بوده است.
برای مثال، مشرکان عصر حضرت ابراهیم خلیلا...
تنها به یک خالق اعتقاد داشتند، ولی به غلط میپنداشتند که ستاره، ماه یا خورشید مدبر جهانند و مناظره ابراهیم نیز با آنان بر سر همین بوده است.
از آیات قرآن استفاده میشود که مشرکت عصر رسالت نیز بخشی از سرنوشت خود را در دست معبودهای خود میدانستند.
قرآن کریم میفرماید: و آنان غیر از خدا، معبودانی برای خود برگزیدند تا مایه عزتشان باشد.
آنان غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند، به این امید که یاری شوند، ولی آنها [بتان] نمیتوانند آنان را یاری کنند؛ آنان [بتان] بسان سپاهی در خدمت بتهایند.
قرآن در آیات متعددی به مشرکان هشدار میدهد که شما چیزهایی را میپرستید که قادر نیستید به خود و پرستشکنندگان خود سود و زیانی برسانند.
این دسته از آیات حاکی از آن است که مشرکان عصر پیامبر به سود و زیان رساندن معبودان خود معتقد بودهاند و این امر انگیزه آنان به پرستش بتان بوده است.
قرآن در برخی آیات، مشرکان را نکوهش میکند که چرا برای خدا در امر تدبیر همتایانی فرض کرده و یا برای آنان شئون خدایی قائل شدهاند.
مشرکان، بتان را در پیروزی و مصنونیت از خطر در سفر و نظایر آن، موثر میشمردند و حتی شفاعت را حق آنان میدانستند و بر آن بودند که بتان بدون اجازه خدا، حق شفاعت دارند و در برخی موارد، پرستش بت را وسیله نزدیکی خدا میدانستند.
قرآن از زبان مشرکان در روز رستاخیز نقل میکند که آنان در نکوهش خود و بتان چنین