مقدمه
شخصیتهای بزرگ و عالیقدر که از سوی پروردگار جهان برای هدایت و راهنمایی مردم از طریق وحی مبعوث و برانگیخته میگردند، رهبران آسمانی و پیامبران الهی نامیده می شوند.
آنان در پرتو وحی که به تمام معنی آینه واقع نما هست و از هر گونه خطا و اشتباه مصون میباشد، جامعه را به خیر و رستگاری در هر دو جهان رهبری مینمایند.
به طور مسلم هر فردی لایق و شایسته مقام رهبری نیست و تنها افرادی میتوانند منصب رهبری را بر عهده گیرند، که یک سلسله شرایط زیر را دارا باشند:
در درجهی نخست باید معصوم از گناه باشند، و در طول زندگی کرد گناه نگردیده و دامن آنان آلوده به گناه نباشد.
تنها باید در برابر گناه و هر نوع نافرمانی معصوم و بیمه گردند، بلکه باید در ابلاغ احکام و مقررات الهی، وحتی در زندگی روزمره نیز از هر نوع اشتباه و خطا مصون و محفوظ باشند، و نیز از هر نوع (بیماری) و( نقص عضوی ) که موجب تنفر ودری مردم از گرایش به آنها میشود، منزه و پیراسته باشند، تا بدین وسیله، موجبات دلگرمی وعلاقه ی مردمبهگرایش بهآئینی آنان فراهم گردد.زیر بنای تعالیم پیامبران را موضوع (وحی) و ارتباط با جهان غیبتشکیل میدهد.
رمز بعثت پیامبران، از دیدگاه قرآن و حدیث
از این بیان روشن گردید که یکی از اهداف پیامبران و یا به تعبیر دیگر یکی از علل بعثت آنان همان موضوع تعلیم بشر و تکمیل عقل و دانش ناقص اوست و این حقیقت به عبارتهای مختلف در قرآن واحادیث وارد شده است.
مثلا قرآن کریم رمز بعثت پیامبران را رفع اختلاف در میان بشر میداند، و میفرماید:« فبعث الله النبین مبشرین و منذرین و معهم الکتاب لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه»
«خداوند پیامبران را که بشارت دهنده بیم دهنده هستند برانگیخت و به آنان کتاب نازل نمود، تا درمیان مردم درباره ی مسائلی که در آن اختلاف دارند، داوری کند»
ناگفته پیداست ،اختلاف نظر حاکی از نارسایی فکر و کوتاهی دانش می باشد و پیامبران در پرتو وحی (کتاب) حقیقت هر موضوعی را که مردم پیرامون آن اختلاف دارند، روشن می سازند.
پیامبر عالیقدر اسلام ضمن روایتی تصریح میکند که هدف از بعثت تکمیل عقول بشر است و از این جهت است که باید عقل و دانش هر پیامبری ، از عقل و دانش امت وی بالاتر و برتر باشد:
«و لا بعث الله نبیاً و لا رسولاً حتی یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من عقول أمته»
«خداوند هیچ پیامبر و رسولی را نیانگیخت، جز اینکه خردها را تکمیل نماید و از این نظر باید عقل اوبالاتر از عقول امت وی باشد».
امیر مؤمنان (ع) نیز فلسفه ی بعثت پیامبر اسلام (ص) را چنین تشریح می فرماید:
«إلی أن بعث الله سبحانه محمداً رسول الله لانجاذ علاقه و اتمام نبوته...
و أهل الأرض یومئذ ملل متفرقه و أهواء منتشره و طوادفاً متشتئه بین مشبه لله بخلقه أو ملحد فی أسمه أو مشیر إلی غیره فهداهم به من الضلاله»
«خداوند محمد(ص) پیامبر خود را برانگیخت تا وعده ی خود را انجام دهد و نبوت را به او خاتمه دهد، و مردم جهان در ان روز دارای مذهبهای گوناگون، انحرافات زیاد و گروههای پراکنده بودند: گروهی خدا را به مخلوق وی تشبیه می کردن (برای او جسم و مکان معتقد بودند) و برخی در نامهای وی تصرف می نمودند، و گروهی به غیر خدا اشاره می کردند(و طبیعت را مؤثر واقعی می دانستند) پس پیامبر آنان را از گمراهی به شاهراه توحید هدایت نمود»
خلاصه بیان فوق این است که قصور و کوتاهی فکر بشر در مسائل خداشناسی و آنچه که مربوط به مبدأ و معاد است، سبب گردید که خداوند پیامبر اسلام را برای هدایت ملل جهان برانگیخت تا آنان را از چنگال تشبیه خداوند به مخلوق و تصرف در نامهای مقدس وی، گرایش به استقلال طبیعت نجات بخشند.
خلاصه بیان فوق این است که قصور و کوتاهی فکر بشر در مسائل خداشناسی و آنچه که مربوط به مبدأ و معاد است، سبب گردید که خداوند پیامبر اسلام را برای هدایت ملل جهان برانگیخت تا آنان را از چنگال تشبیه خداوند به مخلوق و تصرف در نامهای مقدس وی، گرایش به استقلال طبیعت نجات بخشند.
فصل اول پیامبر اکرم ، بهترین الگوی الهی «رسول خدا الگوست برای شما، یعنی از پیغمبر یاد بگیرید که چطور باشید.» این الگو بودن برای کسانی است که به خدا و قیامت امید وایمان داشته باشند و یادخدا باشند.
1-1 پیامبر اکرم و امام علی، پدران امت پیغمبر پدر ما است.
امیر المومنین پدر ماست.(انا و علی ابوا هذه الامه) اصلا ما که بندگی خدا رانمیکنیم...
آقایانی که، خواهرانی که نماز نمی خوانند با چه کسی صحبت می کنند؟
آنها که به خدا رفیق نیستند با که رفیقند؟در دعای جوشن کبیر که ماه رمضان می خوانیم یکیش این است: (یا نعم الرفیق) خدایا تو خوب رفیقی هستی.
باقی رفیقان شما را برای خودشان می خواهند خدا شما را برای خودتان می خواهد.
فرق می کند کسی که شما را برای خودت می خواهد یا شما را برای خودش می خواهد.
«لکم...»به نفعتان است.
«فی رسول الله»آورده شده است.
این «فی» چیست؟
نیامده (لقد کان رسول الله لکم أسوه) اگر عبارت این بود: (رسول الله لکم أسوه).
این «فی» نبود، عبارت (رسول الله لکم أسوه)می آمد.
یعنی مثل پیغمبر باشید.
چه کسیمی تواند مثل پیغمبر و اصحاب ایشان باشد؟
2-1 پیروی از الگوهای نیکوی جامعه «حسنه» یعنی چه؟
«حسنه» یعنی نیکو.
چون ما اسوه بد هم داریم.
به خانم میگوئیم چرا اینقدر مهرت گران است؟
میگوید چه چیزی ار فلان فامیلم کمتر است؟
فامیل برایش الگو است.
شخصی اسمش (محرم) بود می گفت من ماه محرم به عشق امام حسین دیوانه می شوم.
آن وقت شعرش این بود میگفت: دیوانه شود محرم در ماه محرم.
دوستش گفت در ماه صفر و در ده ماه دیگر هم.
تو همیشه دیوانه هستی.«أسوه حسنه» یعنی اسوه نیکو.
یعنی ببینید که چه کسی کار خوب کرد.
ما باید از او یاد بگیریم یا او از ما یاد بگیرد؟
شما یک راهی را بروید که دیگران از شما یاد بگیرند.
قرآن میگوید چرا همیشه نگاه میکنی که او چه لباسی پوشید مهریه آن چقدر است او چقدر مهمانی داد، چرا به آن نگاه می کنید؟
تو یک راهی را خلق کن آنان مثل تو باشند.
تو رهبر باش، چرا آنها رهبر باشند؟
«واجعلنا للمتقین اماماً» الفرقان / 74 «واجعلنا» قرار بده برای اهل تقوا، امام.
یعنی من برای متقین امام باشم.
امیر المومنین میفرماید: چرا در مدیریت رودر بایستی می کنید؟
بگوید نمره شما شانزده است، خجالت هم نداریم.
مدیریت این است.
(لا یکونن) یعنی نباشد (المحسن) یعنی نیکوکار، (و المسیئ) یعنی بدکار (عندک) یعنی نزد تو (بمنزله سواء ) حضرت امیر میفرماید مدیر خوب آن است که خوب و بد نزداش یک جور نباشد...
.
«لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه»( الأحزاب / 21 )پیغمبر برای شما الگو بوده است معمولا آدمهای خوبمان، در یک زاویه خوبند.
مثلا خطشان خوب است اما ممکن است صدایشان خوب نباشد.
یا صدایشان خوب باشد خطشان خوب نباشد.
صدا و خطشان خوب است رانندگی شان خوب نیست.
صدا و خط و رانندگی شان خوب نیست.
یعنی هر کسی که از هر جهت نمره اش بیست باشد این نایاب است.
پیامبر، اسوه حسنه.
اسوه حسنه یعنی الگوی نمونه.
در جنگ الگو بود، در صلح الگو بود، در بهداشت الگو بود، در همسری داری الگو بود، در عشق و محبت، در همه چیز الگو بودند.
3-1 سلام خدا به پیامبر، سلام پیامبر به کودکان خدا به پیغمبر سلام میکند، خدا در قرآن به خیلیها سلام میکند.
آیه قرآن است: «سلام علی أبراهیم» (الصافات/109 )خدا به ابراهیم سلام می کند.« سلام علی موسی و هارون»(الصافات/120) خدا به پیغمبر سلام می کند، آن وقت پیغمبر به یک بچه سلام می کند.
از یک سمت خدا به پیغمبر سلام می کند از یک طرف پیغمبر به بچه سلام میکند.
میفرمود من این حرکت را تا آخر عمر رها نمی کنم.
پیشانیش را برای خدا روی خاک می گذارد، دوشش را برای بچه ها میدان ورزش می گذارد.
پیغمبر سجده کرد (سبحانه ربی الاعلی و بحمده) بچه های خانه روی کمر پیغمبر باز میکنند، پیغمبر سجده را طول می دهد تا اینها بازی کردند و خسته شدند آمدند پائین بعد پیغمبر سرش را برداشت.
گفتند یا رسول الله سجده را طول دادی!
فرمود کمرم محل ورزش بچهها بود میخواستم بازیشان بهم نخورد.
یعنی همان لحظه این که پیشانیش برای خدا سجده می کند، کتفش برای بچهها میدان ورزش است.«لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه»یعنی از پیغمبر یاد بگیرید.
همانه برای شما الگوی خوبی است.
پیغمبر یک الگوی خوب است.
معیار سنجشتان پیغمبر باشد.
ببینید با این خط فاصله دارید؟
چند هزار کیلومتر فاصله دارید؟
تولدش شعلههای آتشکده فارس را خاموش کرد.
و وقتی که مبعوث شد شعله فسادها را خاموش کرد.
تولدش کاخ کسری را تکان داد، بعثتش قلب و مغزها را تکان داد.
خداوند همه چیزی را به پیغمبر یاد داده بود(علم ما کان و ما یکوه الی اتقضاء خلقک) در دعای ندبه هست.
که خداوند علم ما کان و ما یکون، یعنی علوم اولی و آخری را به پیغمبر یاد داد.
سیره و روش زندگی شخصی پیامبر ایشان نعمتهای الهی را گر چه کم و ظریف بود بزرگ میشمرد.
هرگز چیزی را مذمت نمیکرد.
نمیگفت این کم است.
یعنی یک دانه انگور را هم با دقت نگاهش می کرد.
نقل شده است که علامه طباطبائی وقتی میخواستند سیب بخورد، مدتی به این سبب نگاه میکردند در قرآن هم داریم: «فَلَیُنظر الانسان إلی طعامه» (عبس24 )این سیب چه ترکیبی دارد با مشاهده ی سطحی آب یکی، خاک یکی، در یک باغچه یک لیمو ترش، ترش است، توت شیرین شیرین است، انار ترش و شیرین است «یسقی بماء واحد» (الرعد/4 )قرآن میگوید با یک آب ترش ترش، شیرین شیرین، ترش و شیرین.
ایشان نعمتهای خدا را بزرگ میشمردند.
برای مسایل مادی و دنیائی عصبانی نمیشدند.
وقتی میخواست اشاره کند، با انگشت اشاره نمیکرد، نمیگفتند ایشان.
به همه دست میگفتند ایشان.
یعنی برای احترام، اینچنین میکرد.
خنده اش قهقهه نبود.
بزرگ هر قومی را احترام می کرد.
اگر بزرگ یهودیها می آمد احترام میکرد، بزرگ مسیحی ها می آمدنیز همچنین یعنی حریم اجتماعی افراد را نگه می داشت.
از اصحاب احوالپرسی میکرد.
میگفتند فلان صحابه نیست.
میگفتند مسافرت است.
میگفت خدایا سفرش را بیخطر کن.
دعایش میکرد مثلا.
اگر مریض بود میگفت برویم عیادتش.
فرمود هر زن زایمان کرد به من خبر بدهید.
من پیغمبرم میخواهم آخرین آمار را بدانم.
هر کسی هم از دنیا رفت به من خبر بدهید.
پیغمبر حساس بود، اگر خوب بود می گفت آفرین، بد بود عبوس میشد میگفت چرا همچنین کردی ؟
در یک جلسه اگر حرف زشت بود یا میگفت حرف نزن یا پا می شد می رفت.
اخلاق و آداب اجتماعی پیامبر همین که وارد یک جمعیتی میشد، محل نشستن آخرین نقطه مجلس بود.
هیچ وقت بالای جلسه نمی نشستند و هر جا که جا بود می نشستند.
طوری برخورد می کرد که هر کسی خیال می کرد پیغمبر با او رفیق است.
قبل از این که هم نشین هایش جلسه را ترک کنند، خود حضرت جلسه را ترک نمیکرد.
صبر میکرد همه میرفتند بعد میرفت.
یعنی پا نمیشدند برود جلسه را به هم بزند.
هر کس از او حاجتی میخواست، یا آنرا انجام میداد یا با زبان خوش آنرا رد میکرد.
برای مردم پدر بود و همه مردم در رسیدن به حق در نزد او مساوی بودند.
مجلس او مجلس حلم و حیا و صدق و امانت بود.
در آن مجلس صداها بلند نمیشد.
پیران را احترام می گذاشت.
کودکان را مورد محبت قرار میداد.
نسبت به محتاجان ایثارگر بود.
نسبت به افراد غریب، آنان را حفظ میکرد.
دائماً گشاده رو، نرمخو و خوش برخورد بود.
خشونت و ناروا گوئی، عیب جوئی، ستایشگری نابجا در او نبود.
از هر چیزی که باب میل ایشان نبود انتقاد نمیکرد.
کسی را از خودش مایوس نمیکرد.
فصل دوم نقش اخلاق در سیره عملی پیامبر اسلام(ص) یکی از شاخصههای پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک وکلام دلاویز و پر جاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان ها بود، این خلق نیکو تا بدان حدی بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به سزایی داشت: 1- اخلاق پیامبر (ص) 2- شمشیر و مجاهدات حضرت علی (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س).
در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) در پیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است ، آن جا که میخوانیم: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت هظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر؛ ای رسول ما!
به خاطر لطف و رحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشتهای، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده میشدند، پس آن ها را ببخش، و برای آنها طلب آمرزش کن، و در کارها با آنها مشورت فرما.»از این آیه استفاده می شود که: 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهی است، کسانی که نرمش ندارند، از این موهبت الهی محرومند؛ 2- افراد سنگدل و سخت گیر نمی توانند مردم داری کنند، و به جذب نیروهای انسانی بپردازند؛