راه های سعادت
حکم وجوب اطاعت از اوامر و نواهی والدین بهترین وسیله برای تربیت فرزند است.
دین اسلام به منظور تربیت اسلامی فرزند به تعدیل استفاده والدین از این وسیله پرداخته و اطاعت از اوامر و نواهی والدین را براساس احکام خمسه تکلیفی (واجب، حرام، مباح، مستحب، مکروه) به پنج دسته تقسیم کرده است.
دسته ای از این اوامر و نواهی اطاعتشان بر فرزند واجب است و از جمله واجبات امر والدین به واجبات اعتقادی و فقهی است.
یعنی اگر والدین به فرزند امر کردند تا به خدا، معاد و...
به طور کلی اصول عقاید دین اسلام ایمان بیاورد و یا به آموزشهایی بپردازد که اعتقادش را به این اصول محکم و شبهات اعتقادی را از او رفع کند، واجب است از آن اطاعت کند.
مثلاً اگر والدین متوجه شدند که فرزندشان به شبهه تضاد عقل و دین، انکار پاداش و کیفر اخروی، انکار وحی و...
گرفتار شده و خود قادر به رفع آن از ذهن و افکارش نیستند و در عوض به او امر کردند تا سخنرانی آیه الله مصباح یزدی را از تلویزیون گوش کند تا بدین وسیله پاسخ صحیح شبهاتش را بیابد، باید به این سخنرانی گوش کند.
ما در این مقاله به بحث و بررسی فقهی ادله وجوب اطاعت این اوامر می پردازیم و شبهه تقلید از والدین را در اصول عقاید دین پاسخ می گوییم.
مائده رضایی
«و الذی قال لوالدیه أفٍ لکما أتعداننی أن اخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان الله و تلک امن إنّ وعدالله حقًّ فیقول ما هذا إلاّ أساطیر الأوّلین.»1
«و کسی که به پدر و مادرش گفت: اف بر شما، آیا به من وعده می دهید که [از گورم] بیرون روم در حالی که مردمان پیش از من [مردند] و گذشتند، و آن دو نزد خدا فریاد خواهی می کنند [و به فرزند می گویند:] وای بر تو، ایمان بیاور، به راستی وعده خدا حق (شدنی) است.
پس (فرزند) می گوید: این نیست مگر افسانه های نخستینیان.» - سبب نزول طبق روایت مشهوری از اهل سنت مروان بن حکم، عبدالرحمن بن ابوبکر را متهم کرد که این آیه درباره وی نازل شده ولی عایشه پس از احضار مروان وی را توبیخ کرد و برادر خود را از این اتهام مبرا دانست و گفت: این آیه درباره فلان بن فلان نازل شد.
سیوطی روایت دیگری از تفسیر طبری نقل می کند که درباره یکی از پسران ابوبکر نازل شد.2 وقتی پدر و مادرش او را با اصرار و الحاح به ایمان به معاد فراخواندند گفت: عبدالله بن جدعان و گروهی از بزرگان قریش را برایم زنده کنید تا درباره صدق گفتارتان از آنان بپرسم.
به هرحال مفسران حسن رفتار و زجاج نظر به آیه بعد «اولئک الذین حق علیهم القول...» گفته اند: درباره هر کافر محاق والدین است.3 - تفسیر آیه «الذی» مبتدا و «اولئک» در آغاز آیه بعد خبر است و «صله الذی»، «قال لوالدیه أفّ لکما أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی» - تا- «اساطیر الاولین» است.
وقتی والدین، این فرزند را به ایمان به معاد فراخواندند، به آنان از روی خشم و بیزاری با کلمات عقوق اسأله ادب کرد و گفت: اف به شما (دور و بیزارم از شما و بدم می آید) آیا به من می گویید زمانی از گورم بیرون می آیم و زنده خواهم شد در حالی که مردمان پیش از من مردند و گذشتند و نه از گور بیرون آمدند و نه دوباره زنده شدند (و برهمین اعتقاد به انکار معاد گذشتند)؟
با وجودی فرزند این گونه از ایمان سر می تافت والدین رو به خدا آورده و با فریاد خواهی از او می خواستند تا لطفی کند و فرزند را به ایمان هدایت کند و به فرزند می گفتند: «وای بر تو، ایمان آور زیرا به راستی وعده خدا درباره زنده شدن دوباره و پاداش و کیفر در روز قیامت راست و درست است.» ولی فرزنند باوجود اصرار الحاح والدین به ایمان آوردن وی، به جای ایمان آوردن گفت: «همه این سخنان و قرآن و اعتقاداتی که مرا به آن فرا می خوانید چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست و حقیقتی ندارد.»4 - دلالت آیه بر وجوب اطاعت امر والدین در این آیه در اصول اعتقادی و از تسوغ امر به معروف و نهی از منکر است که طبق آیه «و اتبع سبیل من أناب إلی» باید از آنان اطاعت کرد.
قراین دیگری که بر وجوب اطاعت از والدین دلالت می کند؛ داشتن عنوان احسان است زیرا والدین با الحاح و مشقت و فریادخواهی نزد خداوند اطاعت را از او خواستند ولی او نه تنها احساس نکرد بلکه برخلاف آیات احسان به والدین، به آنان بدی کرد.
قرینه دیگر تهدید به کیفر چنین فرزندانی در آیه بعد است که خداوند آنان را زیانکار شمرد و فرمود: «اولئک حقّ علیهم القول فی أمّم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس إنّهم کانوا خاسرین.»5 همان طور که در تعریف حکم واجب گفته شده که واجب آن است که در ترک آن عقوبت است یا در تعریف فعل قبیح گفته شده که عقل فاعلش را نکوهش می کند و شایسته عقاب می داند.
در این آیه نیز خداوند فرزندی را که از اطاعت امر والدین و ایمان به معاد، سر بر می تابد با زیانکار خواندن، نکوهش می کند و او را بر ترک مأمور به (ایمان به معاد) تهدید به کیفر می کند: «اولئک الذین حق علیهم القول فی أمم من قبلهم من الجنّ و الانس إنّهم کانوا خاسرین.»6 بنابراین از اوامر واجب به شمار می آید و اطاعت از آن واجب است.
با توجه به اینکه مأمور به اصول اعتقادی است که در آیات بسیاری خداوند به آنها امر کرده همچون: «و أنّ الذین لایؤمنون بالاخره أعتدنا لهم عذاباً ألیما.»7 و «بل الذین لایؤمنون بالاخره فی العذاب و الضلال البعید.»8 و...
در می یابیم که امر والدین به ایمان به معاد از اوامر الهی است برای این خداوند بر ترکش عقوبت سختی قرار داده است و امر به معروف به شمار می رود.
اطاعت از اوامر و نواهی الهی از هرکس صادر شود واجب است، ولی از والدین به ویژه اگر خود را در مشقت و رنج بیندازند و تأکید بیشتری بر آن می شود زیرا عنوان احسان نیز به خود می گیرد.
قراین موجود در آیه همچون: «و یلک و هما یستغیثان الله» بر عنوان احسانی اطاعت، دلالت می کند.
افزون بر این، طبق آیه «قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً.» پدر موظف است که اوامر و نواهی الهی را به خانواده خود بگوید و بر افراد خانواده اطاعت از او در این اوامر و نواهی واجب است.
- آیا اطاعت از والدین در اصول اعتقادی تقلید نیست؟
در این آیه خداوند فرزندی را که از اطاعت والدین در ایمان به معاد سر بر تافته، نکوهش و تهدید به کیفر کرده است و مفهوم این تهدید واجب الاطاعه بوده این امر است.
در حالی که اجماع فقهای امامیه بر عدم جواز تقلید در اصول اعتقادی است.9 و به گفته سید مرتضی علم الهدی اعتقاد به حق از طریق تقلید به علت نداشتن شناخت واجب (دلیل) همچنان کافر است.
«معتقد الحق علی سبیل التقلید غیر عارف بالله و لا بما أوجب علیه من المعرفه، فهو کافر لإضاعته المعرفه الواجبه.»10 شناخت اصول دین با دلیل حاصل می شود زیرا خداوند تقلید را نکوهش کرده: «بل قالوا إنا وجدنا آبائنا علی أمه و إنا علی اثارهم مهتدون.»11 و در مقابل بر تعقل و تدبر در عالم کون تشویق کرده است: «کما بدأنا أول خلق نعیده.» تبعیت از والدین در اصول عقاید در آیه دیگر نیز تأیید شده است: «أم کنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ماتعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهک و إله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون.»12 حضرت یعقوب - علیه السلام- در لحظات آخر عمر فرزندان خود را گرد آورد و برای اطمینان از ایمان آنان، پرسید: پس از من چه را می پرستید؟
گفتند: خدایت و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خدای یگانه را می پرستیم و ما تسلیم اوییم.
در ظاهر پسران یعقوب به تبعیت از پدران خود به پرستش خداوند یگانه ادامه دادند.
در سوره لقمان خداوند به چنین تبعیتی امر می کند: «واتبع سبیل من أناب الی.»13 - پاسخ به اشکال در واقع این تبعیت از نوع تقلید مشرکان از پدرانشان نیست؛ بلکه از نوع پاسخگویی به دعوت پیامبران خداست.
و تبعیت از پیامبران طبق آیات بسیاری همچون: «أجیبوا داعی الله»،14 «فاتبعونی یحبکم الله»،15 «فاتبعوا مله إبراهیم حنیفاً.»16 و...
واجب است و خود تبعیتی با دلیل می باشد و اعتقاد به غیر خدا اعتقادی جاهلانه و بدون دلیل و تقلیدی است.
زیرا هرگاه پیامبران از مشرکان می پرسیدند چرا بتها را می پرستید در پاسخ می گفتند: این آیین پدرانمان بود.
«قالوا إنّا وجدنا ابائنا علی أمّه و إنّا علی اثارهم مفتدون.»17 و هیچ دلیل منطقی بر این کار نداشتند، برای همین شرک ورزیدن به خدا طبق آیه: «و من یدع مع الله الها آخر لا برهان له به...»18 بدون دلیل معرفی شده است.
تبعیت از پیامبران در اصول اعتقادی نیز با دلیل عقلی است زیرا مردم با استناد به صدق گفتارشان و برخی نیز پس از درخواست معجزه و ظهور آن بر دستانشان به آنها و سخنانشان ایمان می آوردند.
همین مقدار نظر و استدلال در حصول معرفت که اصول اعتقادی شخص را از تقلید خارج می کند و او را در زمره مسلمانان و مؤمنان وارد می کند کافی است، به گفته شیخ طوسی اگر درستی و راست گفتاری دعوت کننده با دلیل بر ایمان ثابت شود همین خود دلیلی است که پذیرش دعوتش را بر ما واجب می کند و این پذیرش دیگر تقلید نخواهد بود.
برای همین ما که سخنان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- و ائمه هدی- علیهم السلام- را می پذیریم با این کار از آنان تقلید نکرده ایم زیرا بر درستی گفتارشان دلیل وجود دارد.19 پذیرش سخن معصوم - علیه السلام- در اعتقاد به سایر اصول اعتقادی: نبوت، امامت و معاد دلیلی است که شخص را از تقلید خارج می کند افزون بر این که ادله بسیار دیگری نیز بر آنها در قرآن، احادیث و علم کلام مطرح شده است، در آیه مورد بحث و دلیل بر معاد، راست بودن وعده خداست.
وقتی والدین فرزند با ایمان به معاد فراخواندند و به او گفتند که همه پس از مرگ زنده خواهند شد او معاد را محال عادی دانست زیرا دید مردم پیش از او مردند و بازنگشتند و به آنان گفت: «أف لکما أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی» و طبق سبب نزول از آنان خواست چند تن معروف را زنده کنند.
والدین که انسانهای عادی بودند نه پیامبر، نه از ادله قاطع آگاه بودند و نه قدرت معجزه آوردن را.
تنها به یک دلیل یعنی راستین بودن وعده خدا در وقوع معاد استناد کردند: «ویلک امن إنّ وعدالله حقّ.» این جمله نشان می دهد که ایمان والدین به معاد با دلیل و معرفت بوده است.
و اگر فرزند با همین دلیل به معاد ایمان می آورد دیگر مقلد به شمار نمی رفت.
هرچند او نه ایمان آورد و نه تقلید کرد.
- رهیافت بحث طبق این آیه اطاعت از والدین در ایمان به اصول اعتقادی دین واجب است و این نوع اطاعت تقلید نیست بلکه از نوع پاسخ گفتن به دعوت انبیای الهی است.
ولی بر فرزند واجب است با تعقل و استدلال به این اصول معرفت و اعتقاد پیدا کند و بدون نظر و استدلال همچنان کافر شمرده می شود زیرا در این صورت معرفت واجب را به دست نیاورده است.20 والدین نیز باید با ادله عقلی فرزندان را به این اصول امر کنند.
مقاومت در برابر این اوامر و نواهی والدین، اگر همراه با توهین و تأذی روحی آنان باشد علاوه بر گناه کفر، عقوق را نیز به همراه دارد و این تأکیدی بر وجوب اطاعت در این امور است.
- محدوده اطاعت در امور اعتقادی این محدوده تنها شامل اصول اعتقادی است که شخص مسلمان شیعه دوزاده امامی شناخته می شود و شامل این اصول و معارفند: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد، کتب الهی، بداء، الامر بین الامرین، کلام خدا بودن قرآن (نه حادث است نه قدیم بلکه کلام خداست)، ابطال رؤیت خدا در دنیا و آخرت، اعتقاد به ضروریات دین همچون وجوب نماز، روزه، زکات، حج، تولی، تبری، شفاعت و...
.
در چندین روایت محدوده این امور این گونه یاد شده اند از جمله روایت عیسی بن سزی ابوالسیع است که گفت: به ابی عبدالله [امام صادق- علیه السلام-] عرض کردم: مرا از سنگ بناهای اسلام آگاه کن، آنهایی که کسی حق کوتاهی کردن در هیچ کدامشان را ندارد و اگر کوتاهی کند دینش تباه می شود