شیطان یا ابلیس .
این بحث مد نظر ما برای گرد آوری یک مقاله در مورد تفاوتهای بین شیطان و ابلیس است که در آخر متوجه تفاوت این دو اسم می شویم .
شیطان از بدو وجود به دنبال گمراه کردن انسان و به بیراهه کشاندن او بوده است .
هیچ انسانی نیست که از حیله شیطان در امان باشد مگر امامان و پیامبران الهی که از گناه مصون هستند .
شیطان هیچگاه از تلاش خود برای گمراه کردن انسان ها دست نمی کشد .
در عالم خلقت موضوع ابلیس یکی از موضوعات مهم و شگفت انگیز است .
قرآن کریم ضمن اشاره به (نار) منشاء پیدایش شیطان به اختصار به خط فکری و موضوع گری ها و نصبت وی با خداوند و آدمیزاد به این موضوع می پردازد .
ارباب اندیشه بر این عقیدهاند که «جسم وى انبوه و متراکم نبوده جسمى است هوایى و مجرد.
هیات ظاهرى و شیوه رفت و آمدش نیز با دیگر موجودات تفاوت دارد.
داراى شعور و خرد است.
به صورتهاى گوناگون تغییر شکل مىیابد و از عهده انجام کارهاى سنگین و خارقالعاده برمىآید، نه جایى را فرا مىگیرد و نه در جایى نیز فرود مىآید».
در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسیر خلاف انسانیت و کمال مىکشاند.
نیرویى است که حق را باطل و باطل را حق و شر را خیر و خیر را شر مىنماید.
هوى و شهوت از وسوسههاى اوست.
«و صورت انسانى در حکم عقبه و گردنهاى است میان قرارگاه فرشتگان و جایگاه شیاطین.
هر کس که راه گمراهى را پیمود پیرو شیاطین است و آن که راه هدایت را برگزید از اهل الله است».
با یادآورى گوشهاى از خصوصیات ابلیس و حضور فعال او در میان آدمیزاد مىتوان نتیجه گرفت که: «ابلیس اگر چه فرشته یا اجنهاى است که به عالم ملکوت تعلق دارد و از موجودات طبیعت نیست; ولى آثار وجودى او مىتواند در دنیا ظاهر شود»
علاوه بر این نسبت ابلیس با آدم، از فریب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنیا کشیده مىشود و بدینگونه بین ملک و ملکوت پیوستگى به وجود مىآید.
منشهاى پست ابلیسى و انگیزههاى هوى و هوس که اسباب تاریکى و تشویش محیط درونى آدمیان را فراهم مىسازند همه به دنیا و عالم ملک مربوط است و «نقش ابلیس، در نسبتى که با آدم دارد، ترسیم شده است.
چون ابلیس رویى به آدم و رویى به خداوند - نظر به این که مخلوق خداست - دارد، به «ابلیس دوروى» معروف است» پس وقتى سخن از ابلیس به میان مىآید وى را مصداق معانى نفرتانگیزى مىیابیم که به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى که با آدم دارد مورد توجه قرار مىگیرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملک و ملکوت به عالم دیگرى نیز اعتقاد دارند و آن جبروت است.
در این عالم دشمنى بکلى منتفى است چنان که عزیزالدین نسفى مىگوید: «شهد و حنظل یک طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب یک رنگ دارند...
ابلیس را با آدم دشمنى نیست...» اما ابلیس در نسبتى که با آدم دارد، بنابر تصریح قرآن سوگند یاد مىکند که آدمیان را، بجز مخلصین، گمراه مىکنم.
وى سایه وسوسه و اوهام را در مسیر آنان که از ایمان تهى هستند مىنماید و آنها را سایه به سایه و گام به گام به دنبال خود مىکشاند تا از مقصد بازمىمانند; ولى در مورد آنان که راههاى نفوذ و وسوسههاى شورانگیز را مىبندند تلاش وى به جایى نمىرسد.
نمونههاى زیر بیانگر دسیسههاى اوست:
 علاوه بر این نسبت ابلیس با آدم، از فریب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنیا کشیده مىشود و بدینگونه بین ملک و ملکوت پیوستگى به وجود مىآید.
منشهاى پست ابلیسى و انگیزههاى هوى و هوس که اسباب تاریکى و تشویش محیط درونى آدمیان را فراهم مىسازند همه به دنیا و عالم ملک مربوط است و «نقش ابلیس، در نسبتى که با آدم دارد، ترسیم شده است.
چون ابلیس رویى به آدم و رویى به خداوند - نظر به این که مخلوق خداست - دارد، به «ابلیس دوروى» معروف است» پس وقتى سخن از ابلیس به میان مىآید وى را مصداق معانى نفرتانگیزى مىیابیم که به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى که با آدم دارد مورد توجه قرار مىگیرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملک و ملکوت به عالم دیگرى نیز اعتقاد دارند و آن جبروت است.
در این عالم دشمنى بکلى منتفى است چنان که عزیزالدین نسفى مىگوید: «شهد و حنظل یک طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب یک رنگ دارند...
ابلیس را با آدم دشمنى نیست...» اما ابلیس در نسبتى که با آدم دارد، بنابر تصریح قرآن سوگند یاد مىکند که آدمیان را، بجز مخلصین، گمراه مىکنم.
نمونههاى زیر بیانگر دسیسههاى اوست: ابراهیم خلیلعلیهالسلام در عالم خواب به ذبح اسماعیل مامور مىشود.
ابلیس این بار نیز مانند قصه آدمعلیهالسلام به پیروزى خود بر ابراهیم امیدوار است و همان شیوه را به کار مىبرد.
خود را به مادر اسماعیل مىرساند و خبر کشتن فرزند را به وى مىدهد.
وقتى مادر متوجه مىشود که ذبح اسماعیل فرمانى است که از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنین مىگوید: «اگر خداى فرموده باشد...
ما رضا دادیم و تسلیم کردیم.» ابلیس برخلاف انتظار از فریب مادر مایوس مىشود رو به اسماعیل مىآورد، وى نیز بمحض اطلاع از فرمان الله چنین پاسخ مىدهد: «فرمان خداى راست «رضینا بحکم الله و سلمنا لامره» ابلیس چون نتیجهاى نمىگیرد خود را به ابراهیم نزدیک مىسازد و فرمانى را که وى در خواب یافته است، به القاءات شیطان نسبت مىدهد و وى را از کشتن فرزند برحذر مىدارد; اما ابراهیم خوب مىداند که القاکننده این اباطیل کسى جز ابلیس نیست لذا او را به خوارى از خود مىراند» و بدینگونه نیرنگهاى وى خنثى مىگردد و در اراده ابراهیمعلیهالسلام خللى وارد نمىآید.
ابلیس مترصد است که شکست خود را جبران کند به تصور وى لحظه به آتش افکندن ابراهیم فرصت مناسبى است.
به امید کامیابى «تدارک پرتاب وى را فراهم مىآورد و با منجنیق حضرت را درون توده عظیم آتش مىافکنند» ; اما این بار هم بنابر صریح آیه یا نار کونى بردا و سلاما» (انبیا /۶۹) اى آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش به لطف پروردگار ابراهیم محفوظ مىماند و ابلیس به آرزویش نمىرسد.
ابلیس پیوسته در کار فریب و برهم زدن آرامش آدمیزاد است از هر فرصتى سود مىجوید تا روزنهاى براى وسوسهانگیزى بیابد.
مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابلیس گرفتار مىشوند; اما فریب بندگان خاصى مانند عیسىعلیهالسلام که جز رضاى حق به چیز دیگرى دلبستگى ندارد، ممکن نیست.
ابلیس براى به دام انداختن وى بدین گونه زمینهسازى مىکند: «به هنگام استراحتخود را به وى نزدیک کرده در مورد سنگى که زیر سر نهاده است، چنین مىگوید: (سنگ فرا زیر سر نهادى، تنعم کردى، نه ترک دنیا بگفته بودى؟) شاید هدف وى این بوده است که حضرت را به برخوردارى بیشترى از دنیا برانگیزد.
اما وى که از نیت ابلیس آگاه است از آن جزء ناچیز دنیا نیز چشم مىپوشد و چنین مىگوید: «این و همه دنیا را به تو واگذاشتم.» امورى که به وسیله ابلیس پىریزى شد: ابلیس در آن هنگام که به همراه فرشتگان مامور مىشود تا به نشانه تعظیم، در برابر آدم به خاک بیفتد و سجده کند.
به مقایسه نار و خاک مىپردازد.
سرانجام خود را شریفتر از آدم مىپندارد و از امر پروردگار سرمىپیچد.
و براى نخستین بار اساس قیاس را پى مىریزد «اول من قاس ابلیس» خود را بزرگ مىبیند.
و با تکبر و تجبر ایمانش را بر باد مىدهد.
و کفربالله نیز اولین کفر است که در نتیجه نافرمانى وى تحقق مىیابد که «ان اول کفر کفر بالله حیثخلق الله آدم کفر ابلیس حیث رد على الله امره» ابلیس اولین کسى است که به هنگام نزدیک شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى ستیافتن بر وى آواز مىخواند و هنگام هبوط وى به عالم طبیعت، به سرود خوانى مىپردازد: «فلما استتر على الارض ناح» وقتى عزت و منزلتخود را از دست مىدهد و از رحمت پروردگار ناامید مىشود...
و به استقرار در روى زمین مقید مىگردد نوحهسرایى مىکند:» وى پایهگذار آموزش انواع موسیقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابیل است و مردانى به نام «یوبل» و «توبلقین» آن را از ابلیس مىآموزند».
لواط یکى دیگر از امور نفرتانگیزى است که ابلیس اساس آن را در میان قوم لوط ریخت.
در قصه این قوم آمده است که ابلیس با برخى از زنان آنها آمیزش کرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بین آنان اشاعه داد.
همو بود که ایشان را به نکبتبارترین عمل (لواط) ترغیب کرد و اعراض از زنان فرجام این عادت مذموم بود».
ابلیس پس از اغواى مردان بنابر روایت از امام باقرعلیهالسلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگیختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسى را نشانه گرفته و چنین گفت: مردان شما با هم درمىآمیزند؟
گفتند: آرى.
ما این کار را دیدیم.
و آن چنان با مهارت زمینه را فراهم مىآورد که با القاى طرح پیشنهادى، بىدرنگ موافقت کردند و به «مساحقه» روى آوردند» ابلیس در فاصله بین رسالت ادریس و نوح نیز بیکار ننشست زنان زیباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى کشانید و آمیزش آنان را با مردانن زیباى کوهستان سبب گردید و سطح وسیعى را آلوده ساخت».
حسد و تعصب نابجا نیز از جمله امورى معرفى شده که ابلیس آنها را پىریزى کرده است.
وى نسبتبه آدم حسد ورزید و خلقتخود را برتر و شریفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد که به هبود و سقوط وى منجر گردید».
و بالاخره وى از اهل آتش اولین کسى است که جامهاى از آتش مىپوشد و پیشاپیش پیروان خود حرکت مىکند و مىگوید: و اثبوراه و یجیبونه و اثبورهم فیقول الملائکه» «لاتدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا» (فرقان /۱۴).
بنابر آنچه گذشت ابلیس دشمنى ناپیداست و کارش فریب و نیرنگ است و مىتواند در همه شؤون آدمیزاد تصرف کند همواره در اندیشه سرازیر کردن وى از قله رفیع انسانیت است.
چیزهایى را به او القا مىکند که اصلى و حقیقتى در آنها نیست.
چون هوى و هوس منشا تسلط و استیلاى اوست لذا وى را به پیروى از آن دعوت مىکند.
پس باید راه نفوذ چنین دشمن خطرناکى را بست.
براى جلوگیرى از سلطه وى راههایى ارائه شده است.
صدرالدین شیرازى «راه چیرگى بر ابلیس را در نیاشامیدن شراب کشنده دنیا و نپرداختن به خواهشها و شهوات مهلک آن مىداند.
وى هوى و هوس را در حکم غذاى ابلیس تلقى مىکند وى معتقد است که دل را باید به وسیله مخالفتبا خواهشهاى نفس، از تصرف ابلیس بیرون آورد و با ذکر الهى آن را - که جلوهگاه انوار حق و به عبارتى عرش رحمان است - آبادان کرد.
پس جنگ میان ذکر خدا و وسوسه شیطان همانند کشمکش میان نور و تاریکى و یا شب و روز است و به همین جهت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله فرموده است: «شیطان در فرزند آدم همچون خون در رگها روان است» پس گذرگاه او را که شهوت استباید به گرسنگى تنگ گردانید، زیرا گرسنگى است که شهوت را مهار مىکند».
دیگر از راههاى بستن گذرگاه ابلیس تسمیه (بسمله) و ذکر بسمالله الرحمن الرحیم است.
«سلاح ذکر، ذاکر را از شر وسوسههاى فریبنده حفظ مىکند.
ذاکر در واقع با گفتن تسمیه خود را از زیر سلطه ابلیس رها ساخته و تحتحمایت و سلطنت رحمن قرار مىدهد و به صفات او متصف مىگردد و از اتصاف به صفات الهى است که دل صفا مىیابد و بر اثر مواظبتبر ذکر و توجه به روح و باطن ذکر است که رهایى ممکن مىشود.
این آیه نه تنها باعث آرامش ذاکر مىگردد، بلکه نزول آیه قبل از هر چیز، آرامش بادها، تموج دریاها...
و هبوط شیاطین را از آسمانها...
سبب گردید».
وقتى آتش هولناک دوزخ از قدرت ذکر بسمالله گریزان گردد در فرار ابلیس که خود طعمه چنان آتشى است دیگر تردیدى برجاى نمىماند.
چنان که در تاثیر آن آمده است «بنده مؤمن چون در حال نزع بسمالله بگوید سکرات مرگ بر او آسان شود و خاک لحد بر او روضه رضوان گردد...
و آتش دوزخ از او گریزان بود».
و شرط برخوردارى از این ارزشها صدق نیت است.
در آثار حیرتآور تسمیه گفتار علىعلیهالسلام که علاوه بر معانى بالا، دیگر خواستهها را در برمىگیرد، چنین است: «بسمالله.
..
آرامبخش دلها، داروى دردها، دور کننده پلیدیها، آسان کننده دشواریها و برطرف کننده غمهاست».
ذکر مزبور در صورتى که از روى اخلاص و نیتباطنى قرائتشود بجز هزیمت لشکر تلبیس ابلیس، آثار بیشمارى بر آن مترتب است که برخى از آنها در قالب الفاظ بدینگونه آمده است: «اى نامى که به هر جایى قدم زنى و به هر کویى قدم نهى رنگ کس نگیرى و همه را به رنگ خود برآورى...
به دیوان دیوان رسیدى لشکر تلبیس ابلیس را هزیمت کردى.
به میدان سلطان درآمدى، سر