فرقه اسماعیلیه 
مقدمه 
 تقریبا همه جنبشهای اجتماعی مذهبی دوران اولیه تسلط اسلام برمناطق خاورمیانه وایران، دارای ویژگیهای مشترکی بودند.
هدف مشترک همه، رهائی از زیر سلطه بیگانگان و مقاومت در برابر پذیرش دین اسلام بود.
در واقع میتوان جنبش قرمطیان را شکل تکامل یافته جنبشهای قبلی دانست که خود از طرفی با مبارزه مسلحانه علیه حاکمیت خلفای اسلام و زیر سئوال بردن حقانیت آنان و از طرف دیگر با پرچمداری جنبش صوفی گری و دراویش، زمینه را برای رشد فلسفه یارسان و بنیانگزاری این دین، آماده نمود.
 آنطور که برتلس مستشرق روسی در باره سابقه قرمطیان مینویسد: “از آغاز قرن چهارم هجری، پس از تأسیس دولتهای فاطمی مصر و قرمطیان بحرین بود که “باطنیان“ به “قرمطیان“ بمعنی اخص و “اسماعیلیان“ منشعب شدند“.
ولی تاریخ نویسان نزدیک به آن دوره اعتقاد دارند که آئین قرمطی منسوب به نام قرمط پس ازآنکه میان حمدان قرمط درحدود سال ۲۸۰ هجری با مرکز دعوت اسماعیلی در اهواز اختلاف افتاد، ازلحاظ تشکیلاتی ازمذهب اسماعیلی جداشد و با روشی مستقل در راستای آرمانهای اجتماعی وهدفهای سیاسی خود شروع به فعالیت کرد.
این نظریه بیشتر مورد تایید است، زیرا باطنیان خود شاخهای از اسماعیلیه بودند و یا هر کسی در آئین تناسخ روح راز دار بود اورا باطنی میخواندند.
اما اسماعیلیه چه مذهبی است و دلایل صعود و سقوط آن چه بود ؟
اسماعیلیه
654-473
 فرقه اسماعیلیه از فرق منشعب مذهب شیعه است.
ظهور این فرقه، نتیجه اختلاف در امامت اسماعیل با برادرش حضرت موسی بن جعفرالکاظم ( ع ) بوده است.
اینان معتقد بودند که بعد از امام جعفر صادق ( ع ) چون پسرش اسماعیل پیش از پدر در گذشته امامت محمد بن اسماعیل منتقل شده که سابع تام بوده و دور هفت به او خاتمه یافته است .(نظر مقدس بودن عدد هفت نزد قدما) 
 در اعتقاد آنان، تاریخ بشر به چند دور تقسیم می گردد و هر دور با پیامبری «ناطق» و امامی «اساس» آغاز می شود.
ناطقان، همان پیامبران اولوالعزم اند که تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقی، هفت امام روی کار می آیند.
دوره هر پیامبری هزار سال است و چون دور او به سر رسد، پیامبر دیگری با شریعتی نو ظهور می کند.
این پیامیر شریعت پیشین را نسخ می نماید.
امام ( یا اساس یا وصی ) عالم به علم تاویل شریعت است .
 از دیدگاه اسماعیلیان، افراد بشر به دو گروه تقسیم می شوند: ویژگان یا نخبگانی که با طی مراحل مختلف به باطن شریعت دست می یابند و دیگر، عالم یا اکثریت غیر اسماعیلی که فقط قادر به درک مفاهیم ظاهری مذهب هستند.
همچنین، سازمان مذهبی اسماعیلیان بر مراتب و درجات منظمی استوار بود که از پایین به بالا، عبارت بودند از: مستجیب (تازه وارد به گروه)، ماذون، داعی، حجت، باب و امام .
امامان در بعضی از دوره ها مستور و در بعضی دیگر آشکار هستند.
به اعتقاد اسماعیلیان، در دوره ستر (یاغیبت امام) دعات موظف اند که ابلاغ امر کنند.
در این دوره، فقط باب و نخبگان قادر به رویت امام هستند.
آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعیل تا قیام عبیدالله المهدی در قیروان می دانند.
معروفترین داعیان اسماعیلی در این دوره، ابو عبدالله حسن بن احمد زکرویه (معروف به ابوعبدالله شیعی) و قداح بودند که خود اصل ایرانی داشتند .
در سال 297 ه.ق.
ابوعبدالله الشیعی بذر دعوت اسماعیلی را در میان قبایل کتامه (در شمال آفریقا) پراکند.
وی عبید الله المهدی را که در سجلماسه محبوس بود، آزاد کرد و بر تخت دعوت اسماعیلیان نشاند.
عبیدالله پس از استقرار در قیروان، مدعی خلافت و امامت اسلام شد.
نام دعوت اسماعیلیان به دلیل انتساب به حضرت فاطمه ( س )، دخت گرامی پیامبر اسلام ( ص ) ،« فاطمی » خوانده شد.
این دعوت، به سرعت در سراسر شمال آفریقا، یمن، بحرین، شام، فلسطین، و ایران انتشار یافت .
نسب فاطمیان مؤسس فرقه فاطمیه، فردى است به نام عبید الله المهدى (متوفاى 322 ه) که حکومت فاطمیان را تأسیس کرد.اکنون این سؤال مطرح مىشود که چرا آنان را فاطمیان نامیدهاند؟
زیرا این اصطلاح بیانگر آن است که آنان منسوب به فاطمه زهرا علیها السلام هستند.در این باره دیدگاههاى مختلفى ابراز شده است: برخى با قاطعیت نسبت به آنان را به فاطمه زهرا علیها السلام انکار کردهاند، از آن جمله دخویه است.وى در کتاب خود به نام «یادى از قرامطه بحرین و فاطمیان» دلایل بسیارى بر این نظریه آورده است، یکى از آن دلایل این است که خلفاى عباسى بغداد و اموى قرطبه در دو نوبت، یک بار در سال 402 و بار دیگر در سال 444، نسب این سلسله را به فاطمیان انکار کردند، و از طرف دیگر در کتابهاى مقدس در روز صریحا آمده که عبد الله بن میمون جد خلفاى فاطمى بوده است.
(1) برخى دیگر انتساب آنان را به حضرت فاطمه علیها السلام در دست دانستهاند، چنانکه جرجى زیدان گفته است: «فرمانروایان فاطمى ابتدا در افریقیه حکومت داشتند و مرکز حکومت آنان مهدیه بود.این فرمانروایان شیعى خود را از فرزندان حسین علیه السلام فرزند فاطمه علیها السلام مىدانستند، اما تاریخ نویسان که طرفدار بنى عباس بودند صحت نسب آنان را تکذیب مىکردند، ولى ما احتمال قوى مىدهیم که نسب آنان صحیح باشد و تردید و تکذیب عدهاى از تاریخ نویسان، در نتیجه هواخواهى عباسیان بوده است.» (2) عدهاى بر آنند که اظهار نظر قطعى در این باره ممکن نیست، چنانکه س.م.استرن مىگوید : معروف است که طبق یک سند رسمى فاطمى، خط خلفاى فاطمى از طریق یک سلسله ائمه مستوره به محمد بن اسماعیل بر مىگردد، لیکن وجود چندین گزارش متناقض در این زمینه، مسئله را آشفته ساخته است.مخالفین خلفاى فاطمى، ذریه آنها را از محمد بن اسماعیل ندانستهاند، بلکه تأسیس آیین اسماعیلى را به عبدالله بن میمون قداح نسبت دادهاند، و ائمه مستوره و نیز فاطمیان را اعقاب دروغین على علیه السلام دانستهاند.این نظریه را مىتوان جعل کینهتوزانهاى به حساب آورد.البته با این تصور که در کنار فرقههاى مختلف نهضت اسماعیلى، نبایستى آیین اجداد قداحیها را نیز فراموش کرد.
از این رو با سنجش و ارزیابى این شواهد گوناگون، نمىتوان به واقعیت واحدى رسید، چون اسناد و مدارک قانعکنندهاى در دسترس نیست.
(3) گروهى دیگر با تفکیک میان امام مستودع و امام مستقر مشکل را حل کرده و گفتهاند: گرچه مؤسس سلسله فاطمیان، یعنى عبید الله المهدى، داراى نسب فاطمى نیست، ولى نسب خلفاى فاطمى پس از او حقیقتاً فاطمى است و عبید الله همان سعید بن حسین بن عبد الله بن القداح است و میمون قداح و فرزندان او امامان مستودع بودند و عبید الله مهدى هم امام مستودع بود و ودیعه امامت را به پسر خواندهاش القائم (دومین خلیفه فاطمى) رساند، و این بدان جهت بود که امامان حقیقى اسماعیلیان در سلمیه محصور بودند و از بیم معتضد عباسى (289 ـ 279) پنهان شده بودند.از این جهت حسین که امام مستودع بود، ودیعه امامت را به فرزند و حجت خود سعید سپرد تا او این امانت را به صاحب واقعىاش که القائم بامر الله فاطمى بود.برساند .
(4) تعداد خلفاى فاطمى حکومت فاطمیان در سال 292 آغاز و در سال 567 توسط ایوبیان برچیده شد.آنان در این مدت بر آفریقا و برخى مناطق دیگر حکومت نمودند.خلفاى فاطمى از آغاز تا پایان چهارده نفر بودند که عبارتند از: 1 ـ عبید الله المهدى، متوفاى .322 2 ـ القائم بامر الله، متوفاى .334 3 ـ المنصور، متوفاى .341 4 ـ المعز الدین الله، متوفاى 365 (وى به سال 362 بر قاهره تسلط یافت و مرکز خلافت فاطمیان را از مهدیه به مصر انتقال داد، و بدین ترتیب به نفوذ قدرت اخشیدیان و عباسیان در مصر خاتمه داده شد) .
5 ـ العزیز بالله، متوفاى .386 6 ـ الحاکم بامر الله، متوفاى .411 7 ـ الظاهر لاعزاز دین الله، متوفاى .427 8 ـ المستنصر بالله، متوفاى 487.دوران حکومت وى بسیار طولانى بود و قریب شصت سال به طول انجامید.ذهبى گفته است هیچ خلیفه و فرمانروایى را سراغ ندارم که این مقدار حکومت کرده باشد.
9 ـ المستعلى بالله، متوفاى .495 10 ـ الآمر باحکام الله، متوفاى 524.وى در پنج سالگى به حکومت رسید و چون فرزندى نداشت، پس از وى پسر عمویش به حکومت رسید.
11 ـ الحافظ لدین الله، متوفاى 544 (عبد المجید بن محمد بن المستنصر پسر عموى الآمر بود) .
12 ـ الظافر بالله، متوفاى .549 13 ـ الفائز بنصر الله، متوفاى .555 14 ـ العاضد لدین الله، متوفاى 567 (وى عبد الله بن یوسف بن الحافظ لدین الله بود) .
(5) فاطمیان و نشر آداب و شعایر شیعى جرجى زیدان مىگوید: «خلفاى فاطمى از جمله فرمانروایانى هستند که در همه چیز از فرمانروایان عباسى پیروى نمودند، فقط در امور دینى با آنان مخالفت شدید داشتند و به فتواى ائمه شیعه رفتار مىکردند .یعقوب بن کلس، وزیر العزیز بالله فاطمى، کتابى درباره به فقه اسماعیلى تألیف کرده که برابر با نصف صحیح بخارى بود و به چندین فصل و باب تقسیم مىگشت، و خود وزیر آن را تدریس مىکرد، و هر کس آن کتاب را فرا مىگرفت جایزه دریافت مىنمود.العزیز بالله براى 35 فقیهى که در مجلس درس وزیر حاضر مىشدند ماهانه مقرر داشت، و اگر کسى غیر از کتاب وزیر کتاب فقه دیگرى مىخواند مورد تعقیب قرار مىگرفت.
سایر خلفاى فاطمى نیز در انتشار مذهب شیعه اهتمام داشتند و وقتى (6) الظاهر خلیفه شد دستور داد که در مصر فقط کتاب «مختصر الوزیر» و «دعائم الاسلام» خوانده شود و به حافظان این کتب جایزه داده شود.» (7) .آنان در تعظیم شعایر شیعه نیز اهتمام بسیار نمودند، از آن جمله روز عاشورا را تعطیل عمومى اعلان کرده و به سوگوارى و عزادارى پرداختند، تا آنجا که گاهى شخص خلیفه با پاى برهنه در جمع عزاداران حاضر مىشد و همه سوگواران را اطعام مىکرد.همچنین روز غدیر خم (هیجدهم ذى حجه) را به عنوان عید عمومى اعلام کردند، و رجال حکومتى و مردم معمولى در مجلس خلیفه حاضر مىشدند و خطیب، خطبهاى را که پیامبر در غدیر خم خوانده بود، بازگو مىکرد.در آن روز مراسم عقد و عروسى برگزار مىشد و فقیران مورد انعام قرار مىگرفتند و از طرف خلیفه و رجال حکومتى مبالغ هنگفتى به عنوان عیدى پرداخت مىشد.نظیر این مراسم در موالید پیامبر، على، فاطمه، و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز برگزار مىگشت .
برخى گفتهاند: فاطمیان در زمان خلافت الحافظ لدین الله و وزارت ابى على الافضل به مذهب امامیه اثنا عشرى گرویدند، ولى پس از کشته شدن وزیر در سال 526 بار دیگر به مذهب اسماعیلیه روى آوردند.در هر حال مذهب امامیه در عصر آنان با هیچ مانعى مواجه نبود، و بر هر دو احتمال امامى و اسماعیلى بودن فاطمیان شواهدى وجود دارد، گرچه برخى امامى بودن آنان را ارجح دانستهاند.
(8) در اندک مدتی خلافت شیعی اسماعیلی توانست با خلافت عباسیان بغداد همپایی کند.
حتی دریای مدیترانه را برای اروپاییان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت کند.
همچنین، بندر «جنوا » را هم به تصرف خود درآورد.
جوهر سیسیلی در دوران المعزلدین الله ( 365 –341 ه.ق.) مصر را از تصرف اخشیریان در آورد و «جامع الازهر » را که نامش از نام حضرت زهرای ازهر – علیها السلام – گرفته شده است ، تاسیس کرد.
در دوران عزیز پنجمین خلیفه (385- 365 ه.ق.
) دولت فاطمی به اوج قدرت رسید و از اقیانوس اطلس تا دریای سرخ، یمن، مکه و دمشق گسترش یافت.
حتی، یکبار در موصل نام خلیفه فاطمی در خطبه ذکر شد و قدرت بغداد در مقابل آن تحقیر گردید.
فاطمیان و قرمطیان دو فرقه یا انشعاب در مذهب اسماعیلیه است.درباره پیدایش قرمطیه و سرگذشت آنها در ذیل بحث خواهیم کرد .
رابطه فاطمیان و قرمطیان از جمله مسائل مورد بحث میان محققان و نحله شناسان، بررسى رابطه فاطمیان و قرامطه است .ابن رزام (که گرایش ضد اسماعیلى دارد) و کسانى که از او پیروى کردهاند، هر دو جنبش را یکى دانستهاند، و تاریخ نگاران مسلمان هم روزگار او، مانند طبرى، درباره این موضوع نظریه روشنى ابراز نداشتهاند، اما اسماعیلیان جدید هر گونه پیوستگى میان خودشان را با قرمطیان نادرست مىشمارند.
کهنترین مأخذى که یکى بودن فاطمیان و قرمطیان را تأیید مىکند، یا دست کم از تعاون میان آنها سخن مىگوید، کتاب ثابت بن سنان صابئى است.ثابت را به ندرت مىتوان متهم کرد که متعصب است یا مىکوشد تا فاطمیان را به فرقههاى بدعتگذارى مانند قرمطیان منسوب و ایشان را بدنام کند، زیرا وى هیچگونه خصومتى با فاطمیان نشان نمىدهد و در حق شرعى عبید الله که پیوسته به او علوى فاطمى اطلاق مىکند، هیچ گونه شکى ابراز نمىدارد.ثابت بر یکى بودن این دو جماعت تأکید نمىکند، بلکه گواهى او ضمنى و غیر مستقیم است.
بهرحال با مراجعه به مجموع گزارشهاى تاریخى و آراى محققان روشن مىشود که یکى دانستن این دو جنبش دینى ـ سیاسى صحیح نیست.آنان در مسئله