فصل اول
جدایی مسلمانان از قرآن کریم
غفلت مسلمانان از توصیه حکیمانه و آینده نگرانه پیامبر اکرم (ص) - لزوم تمسک و اعتصام به قرآن کریم و اهل بیت (ع) - سبب شد تا سالهای سال ، طواغیت و مستکبران ، با سلطه بر مسلمانان ، آنان را از پیشرفت های مادی و معنوی باز دارند و نیازمند غرب سازند .
قرآن ، آنچه برای هدایت ، عزت و پیشرفت فردی و جمعی ، مادی و معنوی ، اساس و زیربنا محسوب می شود ، با وضوح در اختیار مسلمانان قرار داده است .
حیله های شیاطین سبب شد تا قرآن از متن زندگی و جامعه و اداره امور ملتهای مسلمانان خارج ، و به حاشیه رانده شود .
در سالهای اخیر ، کمونیستها با سر دادن «دین افیون ملتهاست» و لیبرال های غرب با تلقین «جدایی دین از سیاست» و «ناکارآمدی دین در اداره کشورها در عصر تکنولوژی و صنعت» ، مسلمانان را از این گوهر ناب و یکی از دو ثقل عظیمی که نبی اکرم (ص) به انس با آن توصیه فرموده بودند ، محروم نمود .
اقدام آن سیاستمدار انگلیسی در بلند کردن قرآن در مجلس عوام آن کشور و اعلام این که تا قرآن در میان مسلمانان زنده است و حضور دارد تسلط بر آنان ممکن نیست ، دقیقاً بر این مسأله تأکید دارد که قرآن ، کتاب زندگی و عزت است و برترین و ماندگارترین آثار حیات مادی و معنوی را در جوامع مسلمانان بر جای می گذارد .
«سالها غفلت مسلمین و مهجور ماندن قرآن سبب شد که دستهای تحریف بتوانند به نام دین ، هر سخن باطلی را در اذهان جای داده و بدیهیترین اصل دین خدا را منکر شوند و شرک را جامهی توحید پوشانده و مضمون آیات قرآن را بی دغدغه انکار کنند، و در حالی که قرآن اقامهی قسط را هدف از ارسال رسل می داند ؛ «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» ، و در حالی که با خطاب «کونوا قوامین بالقسط شهداء لله» ، همهی مؤمنین را موظف به تلاش برای اقامه قسط می کند ، و در حالی که آیات کریمهی قرآن ، اعتماد به ستمگران را ممنوع می سازد و به پیروان خود می فرماید :«و لاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار» ، و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافی با ایمان می شمرد و می گوید «الم تر الی الذین یزعمون انهم امنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به» ، و کفر به طاغوت را در کنار ایمان به خدا قرار می دهد ؛ «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقداستمسک بالعروه الوثقی» ، و در حالی که نخستین شعار اسلام ، توحید ، یعنی نفی همه قدرتهای مادی و سیاسی و همه بتهای بی جان و باجان بود ، و در حالی که اولین اقدام پیامبر (ص) پس از هجرت ، تشکیل حکومت و اداره سیاسی جامعه بود ، و یا دلایل و شواهد فراوان دیگری که بر پیوند دین و سیاست حکم می کند ، باز کسانی پیدا می شوند که بگویند دین از سیاست جداست ، و کسانی هم پیدا شدند که این سخن ضد اسلامی را از آنها بپذیرند .
 سیاستمدارانی که دائماً دم ا جدایی دین و سیاست می زنند و کسانی که از مدعیان دینداری که به کمک آنان شتافته و همین سخن را تکرار می کنند ، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احکام شریعت اندیشیده اند؟
آیا فکر کرده اند که اگر دین جدا از سیاست است ، پس چرا قرآن همه امور سیاسی را، یعنی حکومت را ، قانون را ، صف بندیهای زندگی را ، جنگ و صلح را ، تعیین دوست و دشمن را و دیگر مظاهر سیاست را ، همه و همه را به خدا و دین خدا و اولیای خدا مرتبط میکند؟
آیا در آیه «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء» و «لاتطیعوا امرالمسرفین الذین یفسدون فی الارض و لایصلحون» ، آیا آیات معرفی حزباللهو حزب الشیطان ، یا آیات ولایت الله ، یا آیات حکم به غیر ما انزل الله ، اندیشیده و در آن تأمل کرده اند؟
آیا اعمال و رفتار سیاسی و اجتماعی انسانها که بیشترین بخش زندگی آنهاست ، بدون جزاست ؟
پس «و وجدوا ما عملوا حاضراً» و «وفیت کل نفس ما عملت» چیست و با کدامین میزان سنجیده می شود؟
آیا می توان گفت اسلام در دنیا به خوب و بد این گونه اعمال کاری ندارد و وظیفه ای مقرر نمی کند ؛ ولی در آخرت جزای آن داده می شود؟
آیا جهاد اسلامی که در صدها آیه قرآن و حدیث مسلم ، در زمره برترین فرایض دینی قرار گرفته و ترک آن مایه ذلت و شقاوت دنیا وآخرت شناخته شده ، برای به دست آوردن چه چیز و دفاع از کدامین ارزش است ؟
آیا حیات طیبهای که برای تحصیل آن باید جهاد کرد ، زندگی در زیر سایه شوم ولایت غیرخداست ؟
بر خاک مذلت نشستن و حاکمیت جباران و ارزشهای غیرالهی را تماشا کردن و تن به ذلت دادن است ؟
و اگر چنین نیست و جهاد برای تحصیل حاکمیت الله و خروج از ولایت طاغوت به ولایت الله است ، پس چگونه می توان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهای تعیین شدهی دین ، دست کم یا نادیده گرفت؟» اگر ما هم مثل شما عمل می کردیم ، یک شاخه ایمان سبز نمی شد! «قرنها گذشت ، مسلمانان قرآن را فراموش کردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگیها محو شد ؛ یا بد فهمیدند ، یا عمداً تحریف کردند ؛ یا فهمیدند ، اما جرأت و شجاعت اقدام نداشتند ؛ یا اقدام هم کردند ، محصولی هم به دست آمد ، اما برای دفاع و نگهداری محصول ، فداکاری نکردند .
اگر در صدر اسلام هم کلام پیامبر را نمیفهمیدند ، یا جرأت نمی کردند به آن اقدام کنند و می ترسیدند - همچنان که به بعضی از این گونه افراد در قرآن اشاره شده است :«یقولون ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره ان یریدون الا فراراً» - یا آنچه را که به دست آمد ، اگر برای آن فداکاری نمیکردند ، نمی ماند .
امیرالمومنین (ع) صریحاً بیان می کند : « و لعمری لوکنا نأتی ما اتیتم ما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود» ؛ یعنی اگر در صدر اول در کنار پیامبر ، ما هم مثل شما - آن کسانی که مخاطبان آن بزرگوار بودند - عمل می کردیم ، یک شاخهی ایمان سبز نمی شد و یک عمود دین بر پا داشته نمی شد پس ، این چیزها لازم است.» حذف قرآن از زندگی یعنی چه؟
«سالهای متمادی در این کشور تلاش شد تا بین ملت و قرآن فاصله بیندازند .
برای ایجاد فاصله ، عمداً تلاش کردند ؛ سعی کردند تا قرآن را از زندگی ما بکلی حذف کنند .
حذف قرآن از زندگی یعنی چه؟
یعنی قطع رابطه ملتهای مسلمان با اسلام ؛ چون قرآن مشعل اسلام و مشعل هدایت است .
آن کسی که با قرآن مأنوس است ، قلب و عملش ، با آن کسی که با قرآن بی ارتباط است ،فرق دارد .
آن ملتی که با قرآن ارتباط دارد ، با آن ملتی که با قرآن بی ارتباط است ، متفاوت است .
امروز دشمنان اسلام دارند بینات قرآن را زیر پا می گذارند ؛ برای خاطر این ملتهای ما با قرآن بی ارتباطند .
امرالمومنین فرمود : «و ما جالس هذا القران احد الا قام عنه بزیاده او نقصان : زیاده فی هدی ، أو نقصان من عمی» ؛ وقتی از کنار قرآن بلند می شوید ، چیزی بر شما افزوده شده است ، و آن هدایت است ؛ و چیزی از شما کم شده است ، و آن کوری و جهالت است .
می خواستند این هدایت را از ما بگیرند .
کار به جایی رسید که نسل پرورش یافته دوران ستمشاهی اخیر - یعنی این بیست سال قبل از پیروزی انقلاب - در مدارس با قرآن آشنا نشده بود ؛ حالا اگر شانسش می گرفت و در جایی دوره قرآنی ، استاد قرآنی ، پدر مهربانی ، مادر قرآن خوانی گیرش می آمد ، فبها و نعمه ، و الا قرآنی وجود نداشت !
انقلاب آمد و قرآن را با جان مردم آمیخت.» دشمنان از همان آغازین پیدایش اسلام ، سعی کردند تا سرچشمه وحی را با شبههآفرینی و هتاکی و تحریم از جوشش و تأثیرگذاری بازدارند .
با اتهام مجنون بودن پیامبر و هذیان بودن آیات ، با تحریک مردم به انگشت در گوش نهادن و نشنیدن آیات قرآن ، با تهدید و شکنجه و شهادت ایمان آورندگان ، با شایعه سازی و در انزوا قرار دادن پیامبر اکرم (ص) و زیر سؤال بردن نزول وحی و فرشته الهی ، یک جنگ روانی شدیدی علیه قرآن کریم و وحی الهی آغاز کردند .
آن گاه که از جنگ روانی ، طرفی نبستند ، به توطئه های دیگر روی آورند .
ممنوعیت نقل حدیث برای جلوگیری از تفسیر صحیح قرآن کریم و رایج کردن تفاسیر مادی و جبری و نافی ولایت صالحین امت ، از جمله این توطئه ها بود .
انقلاب اسلامی پس از صدها سال ، پرده های تزویر را کنار زد و حقیقت درخشان قرآن کریم را بر دلهای مسلمانان بازتاباند .
یکی از دلایل بزرگ دشمنی افسار گسیخته استکبار جهانی با این انقلاب همین مسأله است .
«من در کتاب «مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان» این نکته را یادآور شده ام که یکی از نایب السلطنه های هند قبل از استقلال این کشور در سال 1947 گفته بود که اوایلی که انگلیسیها وارد هند شده بودند - یعنی بعد از دوران کمپانی های هند شرقی - و می خواستند حکومت هند را به دست بگیرند ، گفته بودند که مسألهی ما در هند ، مسلمانها هستند و بزرگترین هدف ما بایستی قلع و قمع و سرکوب آنها باشد!
سخن معروف «گلادستون» را هم که حتماً شنیده اید که گفته بود : این قرآن را باید برداشت .
استعمارگران ، از قدیم نسبت به اسلام همین احساس را می کردند که آن هم ناشی از چیزهایی بود که از اسلام دیده بودند .
مدتی از قضیه های تنباکو و قاضای مختلفی که در همان هند و افغانستان و ایران و مصر و سایر کشورها اتفاق افتاده بود ، گذشته بود و استکبار و استعمار جهانی ، از قدرت اسلام غافل شده بودند و دیگر آن حساسیت را نسبت به اسلام خیلی نشان نمیدادند .
علتش هم این بود که از این طرف ، اسلام چیزی از خودش نشان نداده بود و آنها قدری دچار غفلت شده بودند .
چند دههای که گذشت ، انقلاب ما پیروز شد و تمام معلومات و معارف استعماری آنها - که در طول سالهای متمادی اندوخته بودند - به هم ریخت و ناگهان احساس کردند که همان اسلام قدیمی - که از او می ترسیدند- با قدرت فراوان به میدان آمده است.» رژیم منحوس پهلوی ، مکتب خانه ها را برچید!
«این دوری ما از قرآن را رژیم کافر ملحد معاند پهلوی به وجود آورد .
لذا وقتی که من می گویم اگر ما پنجاه میلیون نفر هستیم - غیر از چند میلیون بچه های کوچک زیر پنج سال - بقیه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند ، شما تعجب می کنید ؛ در حالی که تعجب ندارد .
مگر این طوری نبود ؟
قبل از دوران رژیم گذشته ، تقریباً این گونه بود .
بی سوادها اکثریت قاطع بودند ؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند .
شما جوانان ندیده اید ؛ ولی من و کسانی که در سنین من هستند ، به تکرار و تکرار ، کسانی را دیده ایم که سواد روخوانی نداشتند و حروف فارسی را نمی شناختند ؛ لیکن می توانستند قرآن را از رو بخوانند .
مکتبهای قرآن ، بچه های چهارساله و پنجساله را قرآن درس می داد .
من خودم در سن پنجسالگی به مکتب رفتم و قرآن یاد گرفتم .
امثال من در همان مکتبی که ما می رفتیم ، زیاد بودند و اصلاً مکتبخانه ها همین طور بود .
این مکتبخانه هایی که رژیم منحوس پهلوی ، شجاعت و شهامت به خرج داد !
و رعد و برق کرد و آنها را برچید ، خانه هایی برای تعلیم قرآن بودند .
یک زن یا مردی می نشست ، بچه های مردم را قرآن یاد می دادند ، بعد این بچه ها در جامعهای می افتادند که در آن ، سواد و علم و فرهنگ متعلق به عدهی خاصی بودند ؛ اما قرآن را بلد بودند .
جامعهی اسلامی،