سینما در آغاز پیدایش خود به عنوان هنری فراگیر که امکانات دیگر هنرها را یکجا در خود گرد آورده مورد توجه روزافزون قرار گرفته .
ادامه رشد این هنر – صنعت به ناچار تقسیم کار پیچیده ای را پیش آورده.
اگر در نخستین دهه ها همین سده سینماگری چون چاپلین می توانست فیلمنامه نویس ، کارگردان ، طراح صحنه ، بازیگر ، تدوینگر و حتی آهنگساز فیلم های خود باشد.
در زمان ما رشد فن شناسی فیلم هم پای تکامل شیوه های بیان تصویری ، تا بدان جا پیش رفته است که یافتن مهارت و تسلط بر یکایک اجزاء فنی و مراحل اجرایی آن نیاز به سال ها آموزش دارد.
از آخرین بخش هایی که در سینما مشمول روند تقسیم کار شد، بخش طراحی عنوان بندی بود.
در واقع پنجاه سال به درازا کشید تا امکانات هنر گرافیک در خدمت هنر فیلمسازی قرار گرفت.
میانه دهه 1950 آغاز اوج گیری کاربرد گرافیک – به مفهوم نوین آن – در عنوان بندیهای سینمای بود.
از آن زمان تا کنون روال بهره گیری از گرافیک در طراحی عنوان بندی روز به روز شدت یافته است.
به طوری که از اوایل دهه 1960 در اروپا و آمریکا شرکتهای زیادی پدید آمده اند که فعالیت آنها تنها در زمینه طراحی و ساخت عنوان بندی فیلم بوده است.
جالب تر آن که توجه به عنوان بندی فیلم به عنوان بخشی حساس و تخصصی در سینما در سال های اخیر چنان اوج گرفته است که جشنواره هایی برای نمایش و داوری بر انواع برگزیده آن در اروپا و آمریکا برگزار می شود و این رویدادی است که از سال 1367 در ایران نیز شاهد آن هستیم.
اما کاربرد گرافیک ، خط ، سطح ، رنگ و غیره .
.
آگاهی دارد.
به چنان بیان غنی تصویری جهت القای فضای فیلم دست یافته که پیش از آن هرگز قادر به حصول آن نبود و از سوی دیگر عنصر حرکت در فیلم چشم اندازه های نوینی را در برابر طراح گرافیک امروزی برای خلاقیت هنری قرار داده است که پیش از آن حتی در ؟؟؟
نمی گنجد و نیز همپای آن به او آموخته است که دیگر صرف آموزشهای سنتی در حیطه گرافیک ساکن آشنایی با قواعد خط ، رنگ و .
اگر چه لازم است.
به تنهایی کافی و سازگار و نیاز به شناخت قلمرو نوینی از هنر گرافیک یعنی قلمرو گرافیک متحرک وجود دارد.
همزمان با رشد سینما پیشرفت روز افزون دانش و فن شناسی و پیدایش انقلاب الکترونیک منجر به کاربرد گستردۀ ویدئو ، کامپیوتر و لیزر در بیشتر عرصه های زندگی و از جمله گسترۀ هنر گرافیک گردیده است .
گرافیک متحرک که رها و در فن شناسی و دانش آین عرصه است به نوبه خود در زندگی انسان امروز کاربرد گسترده ای یافته و روز به روز نقش بزرگ تری را نسبت به گرافیک ساکن به خود اختصاص می دهد .
پس هنرمندی که در زمینه طراحی عنوان بندی فیلم کار می کند علاوه بر شناخت گسترده گرافیک ساکن نیازمند شناخت ابزارها و فنون سینمایی (انواع دروبین ها ، عدسی ها ، فیلم های خام ، صافی ها ، متون لابراتوری و .
) است به علاوه آشنایی با گرافیک ویدئویی ، گرافیک کامپیوتری ، گرافیک لیزری و .
او را یاری می دهد تا پهنه های نوینی از خلاقیت و ابزارهای متناسب با آن ها را بیابد.
با توجه به آنچه در بالا آمده در آغاز لازم است مفهوم گرافیک متحرک و روند منطقی متحرک شدن گرافیک ساکن را بررسی کنیم.
 
چشم انداز پیشۀ طراحی 
از زمان پیدایش عکاسی یعنی از حدود صد و شصت سال پیش هنر گرافیک ابعادی تازه یافت .از سوی دیگر در پی دگرگونی های پر شتاب اجتماعی گسترۀ فعالیت طراحان گرافیک نیز در معرض تغییرات پیاپی قرار گرفت با استفاده از دروبین عکاسی به عنوان ابزار خلاق دیداری حوزه دید انسان به تدریج گسترده تر شد.
با گذشت زمان طراحان گرافیک و عکاسان آموختند که چگونه از متون یکدیگر بهره گیرند و هنر و حرفه خود را پربارتر سازند .
ابزار اصلی طراحان گرافیک یعنی مداد و قلم سدۀ کنونی پیشگامان هنر گرافیک در تلاش برای شکستن پوستۀ رئالیسمی که خود را در آن محصور می دیدند با گرایش روز افزون به نمادگرایی و نوآوری مسبب دگرگونی های بنیادین در هنر گرافیک شدند.
بعدها بار رشد صنایع و توسعه کارخانه ها و پیشرفت آموزش و پرورش تولید انبوه و مصرف انبوه باعث ارتقاء سطح زندگی شد.
و این رشد اقتصادی و اجتماعی فرصت های بیشتری برای طراحان گرافیک فراهم آورد.
گرافیک تبدیل به حرفه ای شد که امکانات خود را در خدمت تبلیغات و بازاریابی ، اطلاع رسانی به همگان و بالاخره انتشارات و چاپ درآورد.
و آن امور نیز به نوبۀ خود از یکی از جالب ترین فنون پیشرفته بهره مند شدند.
بدین ترتیب در پی تولید و مصرف انبوه .
ارتباط همگانی نیز وارد نخستین دوره خود شد.
در خلال دوره باوهاس در اوایل سده بیستم دید گسترده تری از هنر طراحی ارائه شد.
میان طراحی از یک سو و از سوی دیگر معماری ، تئاتر ، هنرهای زیبا و نیز عکاسی که یار نزدیک طراحی محسوب می شد.
ارتباطی سازنده به وجود آمد.
هم چنین با استفاده گسترده تر از موادی مانند پلاستیک ، جوهرهای رنگی ، انواع دستگاه های نمایش فیلم بازتاب های نور و آینه های محدب و .
حرفۀ اصلی طراحی غنی گردید.
 در خلال دوره باوهاس در اوایل سده بیستم دید گسترده تری از هنر طراحی ارائه شد.
حرفۀ اصلی طراحی غنی گردید.
در همان زمان عامل مهم و مؤثر دیگری نیز وارد صحنه شده بود: از تکامل عکاسی ، سینما گرافی پدید آمد و در اثر آن مرز میان فیلمسازان و طراحان گرافیک تا حدودی مبهم شد .
جنبش کوبیسم و دادایسم و فوتوریسم در فرانسه و ایتالیا باعث پدید آمدن انگیزه هایی برای جستجوی ابعاد تازه ای در هنر گرافیک شد هنرمندان و طراحان چون اگلینگ ، فیشینگرز ، مارکس و موهولی ناگی دو نفر اخیر در باوهاوس تجاری در زمینه طراحی متحرک انجام دادند که عامل مهمی در پیدایش طراحی معاصر شد.
اگر نگاهی به نیم قرن گذشته بیندازیم می بینیم از آن زمان تا کنون نوآوری ها و دگرگونی های نمایانی در این زمینه بوجود آمده است در بخش فن شناسی ، صنایع الکترونیک با ارائه کامپیوتر تراترسیتور ، ویدئوسکوپ ، دیسک و ماهواره فضایی پیشرفتهای چشمگیری نموده و گسترش تلویزیون دنیای امروز را تبدیل به دهکدۀ جهانی کرده است.
آموزش و پرورش نیز با بهره گیری از پیشرفتهای انجام شده در سطح کودکان و بزرگسالان رشدی نامنتظر داشته است در این میان حرفۀ طراحی گرافیک در ترکیبی خلاق با قابلیتهای صنعت عکاسی کاوش هایی را در جهت استفاده از عدسی های نوری آغاز کرده است.
امکانات دیداری که بوسیله فن شناسی تلویزیون ، ویدئو ، فیلم استریپ ، اسلاید ، نوار ، پروژکتور اورهد مواد دیداری ضبط شده ، کامپیوتر ، لیزر و روش های هولوگرافی بوجود آمده هر یک منجر به پیچیده تر شدن روز افزون طراحی گرافیک شده است.
این روند نه تنها موجب دگرگونی در روشها شده بلکه تجدید نظر در تمام سطح های این هنر را نیز الزام آور کرده است .
اما یکی از خطهای اساسی که طراحی گرافیک با آن روبروست این واقعیت می باشد که نگرش مردم پیوسته و گاه حتی شتابنده تر از روشها و فنون هنری و حرفه ای در حال تغییر است.
رشد و گسترش هماهنگ سینما ، صنایع الکترونیک ، تلویزیون و هنر سنیتیک نسلی را پرورش داده که درک تصویری آن بسیار زیرکانه و گسترده تر از پدرانش است بیان کلامی جای خود را به بیان تصویری داده است.
دگرگونی های یاد شده منجر به مشاهده های همزمان یا ادراک های مضاعفی می گردد.
که از تماس دیداری فرد با پیرامون وی حاصل می شود و هنرمندان نخستین کسانی اند که متوجه بیشتر دگرگونی های مؤثر بر زندگی ما می شوند و به تغییر و تفسیر آنها می پردازند .
در گذشته های دور به سال 1912 دو نقاش ایتالیایی و فرانسوی به نام های بوچیونی و دلوند همزمان نمایشگاهی از چهره ها ، خودروها ، مبلمان و .
را در وضعیتهای متفاوت و ارتباط های رنگی مختلف که روی پارچه های کتانی نقش شده بودند برگزار کردند.
فلسفه این همزمانی در نمایش اصولا در جوهرۀ هستی نهفته است.
ادراک انسان از اتفاقاتی که بطور همزمان در گوشه و کنار جهان بوقوع می پیوندد حتی پیش از پیدایش تلویزیون نیز قابل توجه است این ادراک از طریق جا به جایی های سریع تلفن، تلگراف ، بی سیم و نیز همدیگر شدن روزنامه ها و مجله ها بوجود آمده است.
تاثیر آگاهی نه تنها در هنر بلکه در برنامه ریزی هر تصویر متحرک می تواند مشاهده شود با مقایسۀ برنامه های تهیه شده در چند دهه پیش با برنامه های امروزی در می یابیم که ادراک تصویری تا چه حد سریعتر شده است همین چند سال پیش بود که چاپ و صفحه آرایی نیز به این دگرگونی ها پاسخ مثبت دادند روشهای پیوند عکسی ، تکثیر تصاویر و نمایش چند پرده ای نمونه هایی از این گرایش هستند خوشبختانه امروزه این نمایشها ، به ارتباط های دیداری معمولی تبدیل شده و برای تصویر سازان ، سرعت و جاذبه آن تازگی چندانی ندارد آنچه مورد نیاز است توصیف تخیلات و الهامات ذهن به گونه ای خلاق و نیز ایجاد ابزار ارتباطی مناسب برای عرضه های همزمان آنهاست.
یک مورد نگران کننده این حقیقت است که به سرعت به قرن آتی نزدیک می شویم ولی هنوز نتوانسته ایم مسائل این قرن را در زمینه طراحی گرافیک حل کنیم.
با وجود اینکه امروزه گرافیک یکی از ابزارهایی مهم ارتباطی شده و تمام جنبه های فعالیت های بشری را در برگرفته است نیاز فراوانی به امکانات آموزشی بهتر و خلاقیتی جسورانه برای تولید و سائل کمک آموزشی مناسب تر ، همراه با احساس مسئولیت اخلاقی بیشتر نسبت به مسائل جهانی وجود دارد.
این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که امروزه حدود 30% طراحان گرافیک از ابزار الکترونیکی مانند وسائل دیداری و شنیداری استفاده می کنند و 20% آنها در استخدام شبکه های تلویزیونی و شرکت های گرافیکی هستند که ابزارهای پیشرفته امروزی سود می برند.
مفهوم های طراحی جدید برای چند دهه ، ایجاد ارتباط بین طراحان گرافیک ایستا و طراحان گرافیک متحرک یکی از مشکل های اساسی بود.
شک نیست که هر دو طرف در امر ارتباط های تصویری و تهیه اطلاعات به روش خاص خود ، به طرز مؤثری شرکت دارند.
در حال حاضر ، لازم است هر دو گروه ، به دلیل بهره گیری از روشها و ابزارهای جدید تولید، مشکلات یکدیگر را بیشتر درک کنند.
امروزه آگاهی از امکانات کاربردی فنون دیداری شنیداری و توانایهای جدید هنر طراحی ضروری است.
در ارتباط با این مسئله ، باید به چند نکته اساسی توجه داشت: میزان دسترسی به ابزار و فنون شنیداری – دیداری و امکانات کاربردی آنها ؛ میزان مشارکت طراحان گرافیک در سینما ، تلویزیون ، ویدئو و کامپیوتر ؛ لزوم دگرگونی هنر گرافیک از شیوۀ قدیم به شیوه معاصر و چگونگی آن.
حل مشکل ها و درگیریهای هر دو گروه ، در گرو یافتن راه حل هایی برای مسایل یاد شده است.
تا آن زمان نباید فراموش کرد که ابزارهای بیانی همچون تلویزیون ، سینما و ویدئو ، بدون تصویری که تولید می کند اشیاء سرد و مرده ای بیش نیستند .
بنابراین ، پرسش این است که چه کسی باید تصویر واقعی روی صحنه را بسازد؟
نویسندگان نمی توانند ؛ تصویر فلق کنند؛ تنها میتوانند آن را بنویسند .
مهندسان برقی نمی توانند تصویر بسازند ؛ تنها می توانند آن را منتقل کنند.
تهیه کنندگان نمی توانند تصویر بسازند : تنها می تواند ترتیب ساخته شدن آن را بدهند .
تنها تصویر سازان هستند که می توانند این مسئولیت را برعهده بگیرند .
تصویر سازان می توانند کارگردانان ، طراحان صحنه ، طراحان گرافیک یا در واقع ترکیبی از این هر سه باشند.
البته این ساخت، جدید است و نیاز به درکی نو و نظمی کما بیش دگرگونه با کارهای گرافیکی در گذشته دارد.
پیش نیازها از این قرارند: توانائی ایجاد ارتباط بین تصاویر ، برای ارائه یک ایده کلی – درک اندیشه های گوناگون ، از نظر فضا و زمان – توانائی ایجاد ارتباط بین صدا و حرکت – درک زمان بندی درست – کاربرد سازمان بندی گرافیکی برای نیازهای فنی – توانائی استفاده از نور مناسب به عنوان ماده اولیه کار.
در نظر بسیاری از طراحان ، آنچه که گفته شد به معنای عدم لزوم آموزش قواعد معین، پیرامون طراح های ایستا، به ویژه در خطاطی و شیوه حروفچینی است؛ در حالیکه برای دیگران مسئله صرفاً انطباق طرحهای نو می باشد .
تفاوت اساسی در این حقیقت نهفته است که علاوه بر درک طراحی ، در زمان خلق طراحی