با این که سالهای زیادی از سفر آدمی به کره ی ماه می گذرد و وسایل و تجهیزات ماهواره ای و سفاین فضایی پیشرفته او را در دست یابی به اطلاعاتی از دورترین نقاط کهکشان راه شیری و خارج از آن کمک کرده اند ، مطالعه ی مستقیم قسمت های درونی زمین و درک ناآرامی های وابسته به داخل زمین چون زلزله آتشفشان و چین خوردگی ها برای آدمی کاملاً امکان پذیر نشده است .
سفر انسان به قسمت های درونی زمین یا فرستادن وسایل و ابزار به داخل آن ، با توجه به فشار و دمای بسیار زیاد ، هنوز میسر نیست .
عمیق ترین چاهی که تاکنون برای مطالعه قسمت های درونی زمین حفر شده است ، کمتر از 13 کیلومتر عمق دارد که این عمق با توجه به شعاع بیش از 6000 کیلومتری زمین قابل توجه نیست .
از این رو دانشمندان سعی کرده اند به کمک روش های علمی و شواهد مستقیم و غیر مستقیم و حتی مقایسه ی خصوصیات زمین و دیگر اجرام آسمانی با یکدیگر اطلاعاتی درباره ی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی درون زمین ، علت و چگونگی ایجاد ناآرامی ها به دست آوردند .
امروزه زمین شناسان چنین معتقد شده اند که بخش های خارجی زمین نسبت به هم در حرکت اند اگر می توانستیم یک میلیارد سال به عقب برگردیم ، زمین را سیاره أی بسیار متفاوت با سیاره ی امروزی می یافتیم در آن صورت کوه ها و دریاها به شکل های امروزی وجود نداشتند و قاره ها نیز به شکل های دیگری بودند .
در طول چند دهه ی گذشته ، اطلاعات بسیار زیادی درباره ی زمین جمع آوری شده که به تحولات زیادی در علم زمین شناسی منجر گردیده است ، بطوری که این دوره را با هیچ دوره ی دیگری نمی توان مقایسه کرد البته نقطه ی آغاز این تحولات را باید در اوایل قرن بیستم جست و جو کرد .
در آن هنگام ، نظریه ای به نام جابجایی قاره ها توسط آلفرد وگنر ، هواشناس و زمین فیزیک دان آلمانی عنوان شد که با نظریه های قبلی در مورد ثابت بودن وضعیت قاره ها و اقیانوس ها ، تضاد داشت .
به همین سبب هم ، این نظریه در ابتدا با شک و تردید تلقی شد و عده ای حتی آن را به مسخره گرفتند !
در واقع بیشتر از 50 سال زمان لازم بود تا اطلاعات کافی برای تایید نظریه ی جدید جمع آوری شود تا سرانجام آن نظریه ی ضعیف جای خود را به نظریه ی زمین ساخت ورقه ای بدهد .
نظریه ای که برای نخستین بار ، دید جامعی درباره ی فعالیت های درونی زمین به دانشمندان می داد .
عقیده ای پیشرفته در زمان خود 
 وگنر ، در کتابی که در سال 1915 منتشر کرد ، اصول عقاید خود را شرح داده است .
او معتقد به وجود قاره ای عظیم به نام پانگه آ ( به معنای همه ی خشکی ها ) است که در حدود 200 میلیون سال پیش ، شروع به قطعه قطعه شدن کردن و سرانجام قاره های امروزی را بوجود آورد.
امروزه ما تقریباً مطمئنیم که قاره ی پانگه آ در حدود 200 میلیون سال قبل وجود داشته است .
این قاره چند میلیون سال بعد مبدل به دو قاره ی بزرگ لورازیا ( Laurasia ) و گندوانا ( Gondwana ) شد که اولی شامل امریکای شمالی ، گرینلند و بیشتر قسمت های آسیا و اروپای مرکزی است و دومی امریکای جنوبی ، افریقا ، قطب جنوب ، هندوستان و استرالیای کنونی را شامل می شده است .
مساحت لورازیا و گندوانا تقریباً مساوی بوده است .
شواهد زیستی و زمین شناسی زیادی مبنی بر جدا شدن این دو قاره از هم وجود دارد ، که وجود فسیل های مشابه فراوان در دو قاره مذکور از آن جمله است .
فاصله ی دو قاره ی لورازیا و گندوانا را دریایی به نام تتیس (Tethys ) پر می کرده است که امروزه دریاهای مدیترانه ، مازندران و سیاه را بازمانده های آن می دانند .
وسعت این دریای اولیه را هم از روی طبقات چین خورده ای که از جبل الطارق تا اقیانوس آرام امتداد دارند می توان تشخیص داد .
زیرا این رسوبات در کوه های پیرنه ، آلپ ، قفقاز ، البرز ، اطلس و هیمالیا یافت می شوند .
چیزی از تقسیم شدن پانگه آ نگذشته بود که آمریکای جنوبی و آفریقا نیز به صورت یک قطعه از گندوانا جدا شدند .
بعدها با پدید آمدن اقیانوس اطلس جنوبی ، این دو قاره نیز از همدیگر مجزا گشتند .
در حدود 65 میلیون سال قبل اقیانوس اطلس توسعه ی بیشتری به سمت شمال یافت استرالیا از قطب جنوب جدا شد و هندوستان نیز شروع به حرکت به سمت شمال و پیوستن به آسیا کرد.
 چیزی از تقسیم شدن پانگه آ نگذشته بود که آمریکای جنوبی و آفریقا نیز به صورت یک قطعه از گندوانا جدا شدند .
در حدود 65 میلیون سال قبل اقیانوس اطلس توسعه ی بیشتری به سمت شمال یافت استرالیا از قطب جنوب جدا شد و هندوستان نیز شروع به حرکت به سمت شمال و پیوستن به آسیا کرد.
البته ، برای اثبات چنین ادعایی ، ارائه ی شواهد مختلفی لازم می آمد که بعضی از آن ها در زمان وگنر و برخی دیگر توسط محققان مختلف ، در طول سالیان بعد عنوان شده اند .
بطور کلی دلایلی که در کتاب وگنر برای درست بودن نظریه ی جابجایی قاره ها ارائه شده اند عبارتند از : 1ـ انطباق حاشیه ی قاره ها : وگنر ن شباهت زیادی را میان دو حاشیه ی شرقی امریکای جنوبی و غربی آفریقا یافته بود و همین شباهت ظاهری می توانست دلیل بر این موضوع باشد که در گذشته این دو قاره به هم متصل بوده و بعد ها از هم جدا شده اند.
2 ـ سنگواره ها : با فرض درست بودن جابجایی قاره ها باید گفت در گذشته های دور ، جانواران و گیاهان مشابهی در روی قاره های متصل وجود داشته اند .
بعضی از سنگواره هایی که امروزه در روی دو قاره ی مجاور هم پیدا می شوند ، حاکی از آنند که در گذشته آن قاره های یک پارچه بوده اند .
مثلاً نمونه های سنگواره یا فسیل نوعی خزنده ی قدیمی در جاهایی چون قاره ی قطب جنوب آفریقا ، استرالیا و ماداگاسکار یافت شده که یافت شده که مربوط به 200 میلیون سال قبل است .
فسیل هایی از سرخس های قدیمی ( گانگاموپتریس) نیز در این مناطق بدست آمده است .
بطوری که می دانید ، این قاره ها امروزه از هم بسیار دورند و بعید است که فرایند تکامل در روی آن ها بطور مشابه و هم زمان رخ داده باشد .
3 ـ اقسام سنگها و شباهت های ساختاری: اگر قاره ها در گذشته به هم متصل بوده اند ، قاعدتاً باید سنگهایی مربوط به زمانهای گذشته که امروز در آن ها یافت می شود ، از لحاظ سن و جنس مشابه باشند .
وجود چنین شباهتی میان سنگهای شمال غرب افریقا و شرق برزیل به اثبات رسیده است .
در این مناطق ، سنگهای متعلق به میلیون سال پیش ن در کنار سنگهای قدیمی و دو میلیارد ساله هستند .
تشابه سنگها طوری است که فقط با فرض متصل بودن قاره ها به هم در گذشته های بسیار های بسیار دور قابل توجیه است .
نظیر همین وضع را در مورد بعضی از کمر بندهای کوه زایی نیز می توان مشاهده کرد .
4ـ آب و هوا : وگنر ، بنابر حرفه ای که داشت ، به نوع آب و هوا در گذشته های دور توجه کرد تا بلکه از آن راه نظری خود را به اثبات برساند .
وقتی ثابت شد که در قسمتهایی از قاره های واقع در نیم کره ی جنوبی که امروزه در حدود منطقه ی استوار قرار دارند ، آثار یخچالی مشاهده شده است وی نتیجه گرفت که در گذشته ، همه ی آن مناطق در محل قطب و در کنار همدیگر واقع بوده اند .
عقاید موافق و مخالف وگنر ، چون از خواص مکانیکی قسمت های مختلف پوسته ی زمین آگاهی نداشت ، فقط قاره ها را بصورت شناور در روش گوشته ( جبه ) به تصور می آورد ولی درباره ی وضع بستر اقیانوس ها فکری نمی کرد .
با این فرض ، نیروی زیادی برای به حرکت درآوردن قاره ها لازم نمی آمد که منشأ آن هم از هم از نظر وگنر چرخش زمین یا نیروی جزر و مد بود .
اما مسئله به این سادگی ها هم نبود زیرا بستر اقیانوس ها محکم است و چنین نیست که قاره ها به آسانی بتوانند در روی آن ها حرکت کنند با این ترتیب ، مسئله ی جابجایی قاره ها تا پیداشدن دلایل کافی ، هم چنان مسکوت ماند .
اگر چه بیشتر معاصران وگنر ، با نظریات او مخالف بودند ولی یک زمین شناس اهل آفریقای جنوبی به نام دوتوا و یک زمین شناس اسکاتلندی به نام هولمز ، آن را شایسته ی توجه دانستند .
دوتوا در سال 1937 مطلبی با عنوان قاره های سرگردان ما منتشر کرد و در آن ، استدلال های ضعیف وگنر را کنار گذاشت و خود پیشنهاد کرد که وجود جریان های کنوکسیون در داخل گوشته ی زمین می تواند دلیل احتمالی حرکت قاره ها باشد .
نظریه ی هولمز هنوز هم با آن که تاکنون زمین شناسان در مورد عوامل حرکت دهنده ی قاره ها به توافق عمومی نرسیده اند ، از اعتبار برخوردار است .
مغناطیس دیرین مسئله ی جابجا شدن قاره ها برای بار دوم وقتی بر سر زبان ها افتاد که عده ای به کاوش در بستر اقیانوس ها علاقه مند شدند .
شاید هم علت تجدید بحث ، توجه به مغناطیس سنگ ها بود که زمینه تحقیق جدیدی را تشکیل می داد .
محققان اولیه مغناطیس سنگ ها ، می خواستند تغییرات قدیمی میدان مغناطیسی زمین را تعیین کنند تا بلکه به ماهیت امروزی این میدان ، بهتر پی ببرند .
چنان که در فصل گذشته خواندید زمین علاوه بر دو قطب شمال و جنوب جغرافیایی ، دارای دو قطب شمال و جنوب مغناطیسی هم هست ، اما این قطبین جغرافیایی و مغناطیسی ، بر هم منطبق نیستند .
روشی که در مطالعه ی دیرین بکار می رود ، بر پذیرش این واقعیت استوار است که در بعضی از سنگ ها ، کانی هایی وجود دارند که به عنوان قطب نماهای فسیل عمل می کنند .
این نوع کانی ها ( مثلاً مانیتیت ) در گدازه های بازالتی فراوانند .
بعد از آنکه گدازه منجمد و سرد شد و دمای آن از « نقطه ی کوری » پایین تر رفت ، کانی های یادشده در جهت میدان مغناطیسی زمین ، خاصیت مغناطیسی خود را حفظ می کنند .
بنابراین مغناطیس موجود در این کانی ها می تواند وضعیت میدان مغناطیسی گذشته ی زمین را روشن کند و به اصطلاح ، موقعیت قطبین مغناطیسی زمین را در لحظه ی انجماد سنگ ، به یاد خواهد آورد .
مطالعه ای که در دهه ی 1950 در اروپا روی مغناطیس دیرین انجام گرفت ، به کشف ارزنده ای منجر شد .
به این معنی که آرایش دانه های مانیتیت موجود در گدازه های زمانه های مختلف کاملاً با هم تفاوت داشت.
هنگام ترسیم نقشه ای برای محل قطب شمال مغناطیسی در طول 500 میلیون سال گذشته / معلوم شد که محل قطب تدریجاً از نزدیک جزایر هاوایی به سمت شمال حرکت کرده و از شرق سیبری گذشته و سرانجام به محل امروزی خود رسیده است.
با این ترتیب معلوم بود که با نوعی سرگردانی قطبی در طول زمان وجود داشته ، یا آن که قاره ها جابجا شده اند .
با آن که قطبین مغناطیسی جای خود را عوض می کنند ، مطالعه در روی میدان مغناطیسی زمین نشان می دهد که قطبین مغناطیسی تقریباً همیشه در نزدیکی قطبین جغرافیایی قرار می گیرند .
( به همین سبب هم هست که احتمال می دهند خاصیت مغناطیسی زمین ، حاصل چرخش آن به دور محورش باشد ) اگر قطب های جغرافیایی سرگردانی قابل ملاحظه ای نداشته باشند ـ که ما نیز به این واقعیت معتقدیم ـ قطب های مغناطیسی هم نباید زیاد جا به جا شوند .
در این صورت تنها دلیل سرگردانی قطبی را می توان به جابجا شدن قاره ها نسبت داد .
شواهد بهتری برای سرگردانی قطبی زمانی حاصل شد که زمین شناسان امریکایی نیز درصدد برآمدند مطالعه أی در این مورد انجام دهند .
با کمال تعجب ، میان منحنی حاصل از مطالعات اروپائیان و امریکایی ها شباهت زیادی وجود داشت بطوری که بین آن دو فقط معادل 30 درجه طول جغرافیایی