ما در طول سال تحصیلی با کتابهایی رو به رو می شویم از جملهی این کتابها کتاب ادبیات فارسی است که شامل انواع شعرها می باشد و منبع این شعرها شاعر گرانقدر و گرامی است که حافظ شیرازی نام دارد .
حافظ شیرازی یکی از بهترین شاعران گرانقدر به حساب می آید که از زمانهای پیش ما با اشعار این شاعر زندگی می کنیم و اشعار این شاعر درخشندگی خاص خود را دارد .
از آنجا که شعر پدیده ای پویاست اما اصول و قوای آن هم باید پویای آن باشد .
حافظ شیرازی روش چگونگی درک و فهم این شعرهای با معنی را به ما می آموزد فرا گرفتن معانی این شعرها نه تنها سبب بالا رفتن اطلاعات ما می شود بلکه استفاده های ناچیزی در زندگی برای ما دارد برای درست تلفظ کردن و بهتر فهمیدن معانی آنها باید به کتابی چون دیوان حافظ مراجعه کرد و اصل و چکیدهی هر شعر شاعر آن است و خلاصه حافظ شیرازی یکی از بهترین شاعران زمان خود بوده که آوازهی اشعار آن هنوز هم در سراسر جهان پیچیده است .
تحقیقی که در پیش رو دارید خلاصه و چکیده ای است از اشعار این شاعر بزرگ و گرانقدر که امیدوارم خواسته باشم این مطالب را به شما فهمانده باشم و نام تو هنوز هم بر سر زبانها است ای حافظ .
گر همچون من افتاده این دام شوی ای بس که خراب باده جام شوی
ما مست و خراب و رند و عالم سوزیم با ما منشین وگرنه بدنام شوی
سرگذشت زندگی حافظ :
شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب یکی از پررمز و رازترین شاعران ایران و جهان است .
نام پدرش بهاءالدین می باشد که بازرگانی میکرده و مادرش اهل کازرون شیراز بوده تاریخ تولد او را بعضی ها سال 792 و برخی بین سالهای 730-720 ثبت کرده اند که اوایل قرن 8 بوده بعد از مرگ پدر برادران که هر کدام بزرگتر از او بودند به سویی روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستی می گذشت .
حافظ همین که به سن جوانی رسید در نانوایی به خمیرگیری مشغول شد تا این که عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشانید .
حافظ تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و مجالس درس علما و فضلای بزرگ خود را که یکی از آنان قوام الدین عبدالله بود درک نمود و در علوم به مقامی رفیع رسید .
حافظ قرآن را حفظ کرده و در اشعار خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به کلام الله اشاره نموده است و بنابر تصریح صاحبان نظر ، اتخاذ تخلص «حافظ» شیراز همین اشتغال نشأت گرفته است .
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ
قرآن زبربخوانی در چهارده روایت
به سال 742 ه .ق بود که شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق اینجو ، پسر محمود شاه بالیاقت و قابلیتی که داشت پیرحسین و ملک اشرف چوپانی را از شیراز بیرون کرد و خود حکومت فارس را بدست گرفت و تا 754 ه.ق آن ایالت را اداره نمود .
ابواسحاق اهل عدل و داد بود و به عمران شیراز کوشید و خود از ذوق ادبی بهره مند بود .
لاجرم حافظ را نیز گرامی شمرد و جانب او را عزیز داشت و از اولین امرایی است که جلب نظر شاعر شیرازی را کرد و به تکرار ممدوح او واقع شد و شاعر او را به القاب «جمال چهرهی اسلام» «سپهر عام و حیا» و نظایر آن شود .
از مظفریان مخصوصاً شاه شجاع پسر محمد (759و786ه.ق) و شاه منصور (789-795) آخرین حکمران این سلسله ممدوح حافظ شدند جلال الدین شاه شجاع خود ذوق ادبی و قریحه شاعرانه داشت و در زمان او شیراز از فشار معجبین خشک و خشن خلاصی یافت دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است به علاوه جنبهی فن شعر به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است و به علاوه هنر دیروانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته است محور جهان بینی عرفانی «وحدت وجود» است .
مسئله دیگر وحدت تجلی است یعنی اینکه جهان با یک تجلی حق بوجود آمده است .
مسئله دیگر در جهان بینی عرفانی راز خلقت جهان است که آنها خلقت تعبیر نمی کنند تجلی تعبیر می کنند عشق است «جهان از عشق به وجود آمده است و با نیروی عشق باز می گردد » .
در اشعار حافظ به شاخ نبات بر می خوریم که دربارهی عشق به اوست چنانکه گویند بعد از مدتی او را به عقد خود درآورد و روزگار را با محبوبه خود می گذراند و از او پسری بدنیا آمد .
حافظ در سن 38 سالگی از فقدان محبوب خود می نالد و بار دیگر زمانه نامهربانی خود را به او نمایان می سازد و این بار مرگ فرزندش می باشد که آن را بسوز در شعر زیر گفته است :
آشنایی با کتاب دیوان حافظ : ششصد سال پیش در گوشهای از شیراز عارفی بی نیاز از دنیا و شاعری شوریده و دور از همه غوغا قریب 500 غزل ساخت که هنوز بر تارک ادبیات فارسی چون گرانبهاترین گوهر ارزنده جلوهگری می کند و بطن قومی بعد از اینهم چنین خواهد بود چه از لحاظ ظاهر تشعشع ظاهر و چه از لحاظ ارزش معنی .
مرا بکار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست حقیقتی بود که هر چه گفته بی هیچ ریب و ریا وصف حال خود کرده واقعاً پابر سر دنیا نهاده .
سر بر فلک سوده ، موج حوادث زمانرا بدریای دل سپرده و دل پاک را هم بستر ابدیت کرده است و بهمین دلیل شاهکار پربهایش باعتبار لفظ و معنی جاویدان و بی نظیر است .
امتیازی که بر دیگران دارد زیاد است از او سخنها گفته اند و کتابها نوشته اند ، هر کس حالی از حافظ را مطالعه کرده و وجه امتیازی از او عرضه نموده است ، ولی اگر بخواهیم تعریفی جامع کنیم باید بگوئیم آنچه خواسته بوده و آنچه بوده گفته و قدر موهبت عظیمی را که نصیبش شده دانسته .
سرم به دینی و عقبی فرو نمی آید تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست نکته مشخص و برازندهای که در گفته این مردم کمنظیر بچشم می خورد رضای کامل آمیخته با بلندنظری بی منتهی است بهتر است روشن تر سخن بگوئیم و از این بلند نظری بی منتهی زودنگذریم .
زندگانی با این همه احتیاجات و نشیب و فراز هر مغز متفکری را متلاطم می کند و کشتی صبر و تحمل را با همه قدرت گاهی چنان در امواج حوادث فرو می برد که تا شخص بخود می آید آبی از سرش گذشته که بر نمیگردد و شکستی خورده که فتوحات بعدی جبرانش نمی کند .
اما حافظ آنچنانکه از گفته هایش می شناسیم همیشه کشتی وجود را با لنگر بی نیازی و بلند همتی مجهز ساخته دنیا را آنچنانکه بوده شناخته و بمفهوم واقعی مافوق آن قرار گرفته ، بطوریکه نه چون همه دلبند او گشته و نه چون عارفی دیگر به طعن شدیدش پرداخته است ، شعر او گویندگان که بحکم طبیعت طبعی حساس و باریک بین دارند بهر حال از جهان بزرگی که آمیخته به مهر و قهر است شکوه هائی کرده اند که اگر از نوع گلههای کوچک نبوده در مقام نا همآهنگی با روح بزرگ آنها موجد حرمانهای شده که بنوبه خود آثاری گرانبها از هنر و فضل بوجود آورده اند ولی تنها حافظ چنان از جهان هستی و خلقت بزرگ اوج گرفته و چنان از قفس زمان و مکان گریخته که با همه نازک طبعی نه فقط نالهای نکرده بلکه هیچگاه خود را از وصل کامل جدا ندیده و در هیچ مقامی عجزی نشان نداده است .
آخر او بالاتر از دنیا و آنچه در او هست بوده مافوق از مادون گله ای ندارد و او را بچیزی نمی گیرد تا مدحش کند یا بذمش بپردازد.
البته او هم بنوبه خود تأثراتی داشته و بسیاق طبع لطیف جهانرا پر از لطف و صفا می خواسته ولی آنجه که عقاب تیزبین فکرش با نهیب تند بادی بصخره ناهمواری می خورد مانند دیگران زاری نمیکند و خود را زبون سیل حوادث نمی بیند بلکه با اراده بزرگ راه علاجی می جوید تا حادثه را دور کند و دوباره به آسمان پرصفای خیال بال کشد .
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و شاقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم اگر بخواهیم روح حافظ را با همه قدرت و بی نیازی از گفته های جذاب و شیرینش بیرون کشیم و با دیگران مقایسه کنیم کتابی قطور خواهد شد که در اینجا فرصتی نیست ولی با توجهی دقیق بالاخره می توان باین عقیده رسید که گفته او از نوع سخنان دیگران نیست و در هر حال همیشه هم آهنگ روح پرغرور و بی نیاز او بوده است .
فراق که هر طبع بلندی را بزانو در می آورد و عاجز و گریان می کند از روح بزرگ حافظ سیلی می خورد و او را بخشم و تهدید می اندازد .
فراق را بفراق تو مبتلا سازم چنانکه خون یچکانم زدیده های فراق سفر و دوری از احباب که حافظ را بحد اعلی رنج می دهد چنان مورد عتاب قرار میگیرد که گوئی محکوم اراده او است و ممکن است چنانچه بخواهید برای همیشه او را از جهان براندازد .
بیاد یار و دیار آنچنان بگریم زار که راه و رسم سفر از جهان براندازم در مرگ و مرثیه نور دیده ای که با رفتن خود کار حافظ را دشوار نموده و داغی بزرگ بر دل او می گذارده باز روح پرغرور حافظ چون همه وقت از سطوت و صولت نمیافتد و قدر و منزلت رنگ خالی و اشک دیده او از بین نمی رود .
رنگ خاکی و نم اشک مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این که گل کرد این ناله ها و شکست های حافظ است که بدینگونه تجلی می کند چه رسد به آنجا که با ملائک آسمان می رقصد و دست آنها را به میکده ازلی و ابدی خود می کشاند .
جائیکه می گوید : «حافظا خلد برین خانه موروث من است» غرور و اتکای بنفس و خودشناسی حد کمال رسیده است که در همه حال در گفته هایش متجلی است .
او همیشه با وصل قرین بوده و شاهد وصلش زمان و مکان نمی شناخته ، جوانی و پیری نمی دانسته و مرگ و زندگانی برایش یکسان بوده است .
چشمم آندم که زشوق تو نهم سر بلحد تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود این رضا و تسلیم ، این اوج و بی نیازی می توأم با حقیقت و راستی گفته حافظ را بحق جنبه تقدس می دهد بطوریکه هنوز بعد از 6 قرن تا کسی دل از مکائد دوران خالی نکند و آئینه ضمیر را بصفای حقیقت نیاراید از کتابش نقالی نمی زند و گفته او را با چشم تمنیات صوری نمی نگرد .
او هم بنوبه خود از هستی و سرنوشت راضی بوده ، چه رضای متعالی و بزرگ که نظیرش در هیچ گوینده حساسی دیده نمی شود .
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهای مطلب خود کامران شدم خواجه شمس الدین حافظ در دوران پرتشویش و اضطراب سالهای 726 تا 791 که چون موی زنگی آشفته و در هم بود قریب 65 سال با وقر و سکونی بی مانند زندگی کرده و از اندیشه بلند خود چنین تحفه گرانبهائی بما ارزانی داشته است .
ولی اینها هیچکدام وجوه ممتازه حافظ نیستند و آنچه او را قبله گاه رندان جهان می کند و در اوج تقدس و تعالی قرار می دهد همان شخصیت معنوی و اراده فردی بوده که از او مردی کامل و شکست ناپذیر می سازد و گفته هایش را چون آیاتی ابدی روشنیبخش دلهای تاریک و راهنمای گمراهان جهان پرتشویش می کند .
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و غوغاست نداش عشق تو دوشم در اندرون دادند فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست اسمعیل خدابنده کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند آشنایی با کتاب فال حافظ شمس الدین محمد حافظ شیرازی «لسان الغیب» سخنور نامی و بزرگ ایران در اواخر قرن هشتم هجری در شیراز دیده به جهان گشوده و در همان شهر پرورش یافته و تحصیل علم نمود و به زبان عربی که زبان ادبی آن زمان بود کاملاً مسلط گردیده ، قرآن را نیز حفظ کرد و به همین مناسب وی را حافظ