خواجه نظام الملک طوسى پسر خواجه ابوالحسن على بن اسحاق بود که در قریه نوغان از شهر طوس به تاریخ جمعه پانزدهم ذى القعده سال ۴۰۸ ه.ق (۱۰۱۷ م) متولد شد.
طوس از شهرهاى عمده و فرهنگ خیز خراسان بود.
خراسان (خورآیان) (مشرق) یعنى سرزمینى که از آن «خورآسد» یعنى خورشید طلوع کند.به خراسان سرزمین خورشید طالع نیز گفته اند.
خراسان سرزمین بزرگى بود که بین آمودریا (جیحون) تا کوه هاى هندوکش در افغانستان امتداد داشته است.
خراسان کنونى تنها قسمتى از آن خراسان بزرگ است.شهرهاى عمده این منطقه عبارت بودند از مرو، هرات، بلخ، نیشابور و بالاخره شهر طوس که از شهرهاى باستانى خراسان محسوب مى شود.
 وسعت شهر طوس به قدرى بوده است که دربردارنده مناطقى چون طابررن، سناباد، نوغان، رادکان و بسیارى از قراء دیگر بوده که بر اثر حمله مغول نابود شده اند.
زمانى که حضرت رضا(ع) به شهادت رسید مدفن مطهر آن حضرت در سناباد، هسته مرکزى شهر مقدس مشهد شد.
به عبارت دیگر طوس در ۲۵ کیلومترى شمال غربى مشهد کنونى قرار دارد و سابقاً جزیى از طوس بود.
شهر طوس از نظر علمى و ادبى سابقه بسیار روشنى دارد.
شعرا، ادبا، دانشمندان، فقها و فلاسفه بزرگ از آن برخاسته اند، که در طول تاریخ پرتحول ایران بعد از اسلام، همواره پاسدار فرهنگ ایران بوده اند.
کسانى مانند دقیقى طوسى، اسدى طوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى، محمد غزالى طوسى، احمد غزالى طوسى، محمدبن حسن طوسى ملقب به شیخ الطائفه و بالاخره خواجه نظام الملک است که ابتدا در دستگاه غزنویان مشاغل مختلف دیوانى داشت و بعد از چیرگى ترکان سلجوقى بر ایران در دربار آلپ ارسلان و ملکشاه شغل وزارت یافت و توانست با تدبیر خویش سلجوقیان را به سمت و سویى که خود مصلحت 
مى دانست هدایت نماید.
در ۳۸۷ سال بعد یعنى در ۷۹۵ ه.ق (۱۲۰۰ م) مرد دانشمند و سیاست پیشه اى چون خواجه نصیرالدین طوسى در این دیار پا به عرصه وجود گذاشت که توانست هلاگوخان مغول را مطابق خواسته خویش راهنمایى کند و از خون ریزى و تخریب بیش از حد مغولان از آثار فرهنگى جلوگیرى نماید.
خواجه نظام الملک طوسى و خواجه نصیرالدین طوسى در زمینه وزارت و مشاورت با پادشاهان ترک نژاد و مغول به قدرى مهارت داشتند که این نکته را در تاریخ ایران به عنوان یک اصل و حقیقت تاریخى گنجانیدند که امپراتوران ترک نژاد و خان هاى مغول شمشیرزنان شجاع و پرصلابت بوده و جهانگیرى و گشودن سرزمین هاى دیگر براى آنها بسیار آسان بود.
اما قادر به جهاندارى و اداره ممالک مفتوحه نبودند مگر با راهنمایى وزراى ایرانى.
این وزرا آنقدر در تغییر طرز تفکر پادشاهان مهارت به خرج دادند تا به آن حد که آنان را مشوق فرهنگ و پاسدار زبان و ادب فارسى و حتى دین اسلام کردند.
خواجه نظام الملک از کودکى تا وزارت سلجوقیان ابوعلى فر خواجه ابوالحسن على بن اسحاق که یک دهقان زاده طوسى بود در کودکى در این شهر مقدمات علوم عقلى و نقزندلى را فراگرفت و در سن یازده سالگى حافظ قرآن کریم شد.
او سپس به شهرهاى بزرگ خراسان رفت و علوم زمان خویش را فراگرفت.
پدرش ابوالحسن على در خدمت ابوالفضل سورى که از جانب محمود غزنوى حکمران خراسان شده بود قرار گرفت و ابوعلى در یک خانواده دیوانى (ادارى و حکومتى) رشد کرد و چون پدرش به اداره مالى و حکومتى طوس رسیده بود و در آن زمان بیشتر مشاغل موروثى بود، لذا ابوالحسن على فرزند خود را براى امور دیوانى تربیت کرد.
 در زمان استیلاى سلجوقى ها بر خراسان که از ۴۲۸ ه.ق آغاز شد و حکومت بلخ با ابوعلى بن شاذان بود، خواجه که بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود به خدمت حاکم بلخ درآمد و چون ابوعلى بن شاذان بعد از استیلاى چغرى بیک سلجوقى بر بلخ به وزارت او رسید، خواجه هم از این طریق در خدمت سلجوقى ها درآمد و در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر خراسان، خواجه به سال ۴۵۱ ه.ق (۱۰۵۹ م) به وزارت او در آن خطه منصوب گردید.
این در حالى بود که طغرل سلجوقى (۴۵۵ _ ۴۲۹ ه.ق) (۱۰۶۳ _ ۱۰۲۷ م) به سلطنت رسید.
طغرل پایه قدرت حاکمیت سلجوقیان را محکم کرد.
وزیر او ابونصر عمیدالملک کندرى بود.
ولى در عین حال خواجه ابوعلى که بعدها به نظام الملک ملقب شد، آنقدر در دستگاه سلجوقیان نفوذ کرد که بزرگان سلجوقى به پیروى از خواجه نظام الملک به صوفیان و اهل طریقت و عرفا احترام مى گذاشتند طغرل بعد از آن که در رمضان ۴۴۷ (دسامبر ۱۰۵۵) بغداد را فتح کرد و القائم بامرالله خلیفه عباسى به او لقب سلطان الدوله داد، به شهرستان رى پایتخت خود بازگشت، در سن هفتاد سالگى در ۸ رمضان ۴۵۵ (۴ سپتامبر ۱۰۶۳)در رى وفات کرد و در محلى که در آن شهر برجى ساخته بود، مدفون شد.
چون طغرل اولادى نداشت و برادرش چغرى بیک هم قبل از وى درگذشته بود، آلپ ارسلان فرزند چغرى بیک در ۴۵۵ ه.ق به سلطنت رسید.
از آنجایى که آلپ ارسلان به این نکته پى برد که عمیدالملک کندرى درصدد بوده است که سلیمان نامى از خاندان سلجوقى را به سلطنت برساند، در ذى الحجه ۴۵۶ (۱۰۶۴ م) عمیدالملک کندرى را کشت و خواجه ابوعلى را با لقب نظام الملک به وزارت خود برگزید.
خواجه از این پس در همه سفرها همراه آلپ ارسلان بود.
از بزرگترین وقایع دوره آلپ ارسلان، جنگ او با رومانوس دیوجانوس (Romanus Dioganus) امپراتور روم شرقى (بیزانس) بود که در منطقه ملازگرد در شمال دریاچه وان در ذى القعده ۴۶۳ (اوت ۱۰۷۱ م) روى داد و رومانوس اسیر و با دادن خراج آزاد شد.
آلپ ارسلان در ۳۰ ربیع الاول ۴۶۵ (۱۴ دسامبر ۱۰۷۲) در کنار جیحون به دست قلعه بانى به نام یوسف خوارزمى از پاى درآمد و فرزند جوان او جلال الدین ملکشاه که ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر نداشت به سلطنت رسیده و او همچنان خواجه نظام الملک را در وزارت خویش ابقا کرد.• 
 ملکشاه و خواجه نظام الملک جــلال الدین ملکشاه از (۴۸۵ _ ۴۶۵ ه.ق) (۱۰۹۲ _ ۱۰۲۷ م) به مدت ۲۰ سال سلطنت کرد و در این دوره بود که خواجه ابوعلى ملقب به نظام الملک از آنجایى که وزیر مقتدر و صاحب اختیار دو سلطان نیرومند یعنى آلپ ارسلان و سپس ملکشاه بود به تاج الحضرتین نیز ملقب شد و در فرامین سلطنتى او به این عنوان خطاب مى شد: خواجه قوام الدین ابوعلى نظام الملک طوسى (تاج الحضرتین).
ابن اثیر درباره اهمیت خواجه نظام الملک مى گوید که دولت سلجوقى، الدوله النظامیه است.
زمانى که ملکشاه سلجوقى در سن هفده سالگى به سلطنت ایران رسید، خواجه نظام الملک ۴۷ سال داشت.
اگر زمان وزارت او را بر خراسان در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر آن منطقه نیز در نظر بگیریم، خواجه نظام الملک داراى بیست و هفت سال خدمت ادارى (دیوانى) بود.
اگر دوران وزارت مطلق خواجه نظام الملک را بر دربار آلپ ارسلان و ملکشاه به طور جداگانه محاسبه کنیم، او نزدیک به سى سال (۲۹ سال و ۷ ماه) حکومت کرد و اگر آغاز دوران دیوان سالارى خواجه را در دستگاه سلجوقیان که از سن ۲۰ سالگى آغاز مى شود محاسبه کنیم مى توانیم بگوییم که خواجه نظام الملک به مدت پنجاه و هفت سال دیوان سالارى کرد و امور ادارى دولت سلجوقى را به خوبى اداره کرد و بوروکراسى را با تکنوکراسى درهم آمیخت.
بى جهت نبود که ملکشاه بى تجربه خطاب به نظام الملک همواره مى گفت: «من امور را از کوچک و بزرگ به تو واگذار کردم، تو به منزله پدر هستى.» به رغم آن که سوگند خورده بود که وزیر خود را همواره یار و پشتیبان باشد ولى به تحریک ملکه (ترکان خاتون) مانع انجام امور مى شد.
اولین وزیرى که در دستگاه سلطنت بر این عقیده پافشارى کرد که سلطان باید سلطنت کند نه حکومت، خواجه نظام الملک بود، زیرا او از روابط میان غلامان دربار و دیوان ها (ادارات دولتى) بیشتر نگران بود و بیم آن داشت که مبادا دربار ملکشاه در سازوکار دستگاه ادارى مداخله کند.
مثلاً وى مى گوید به ندیمان سلطان هرگز نباید اجازه داد که صاحب مقامات ادارى گردند.
نامه اى که از دربار به دیوان ها فرستاده مى شود باید حتى المقدور اندک باشد.
فقط در مواردى که مهمى پیش آید باید از غلامان فقط به عنوان پیک استفاده کرد.
در فرمان هاى شفاهى پادشاه باید احتیاطى تمام مبذول داشت.
در ارسال آنها باید نظارت کرد و پیش از آن که مضمون آنها به اجرا گذاشته شود، لازم است یک بار دیگر از طریق دیوان ها، آن را بر پادشاه عرضه کنند.سیدالوزرا قوم الدین نظام الملک ابوعلى حسن بن على بن اسحاق طوسى (تاج الحضرتین) افسوس مى خورد که سلاطین سلجوقى از آداب ملک دارى خردمندانه اى که از سوى امیران و وزراى متقدم مانند خاندان برمکى، آل بویه و سامانیان رعایت مى گردید، اهمال مى ورزند.بدین ترتیب کاربه دستان ایرانى هرگز نتوانستند خداوندان ملک را در قالب هایى که خود مى خواستند بریزند و به آنها شکل دلخواه دهند.
خواجه براى آنکه بتواند ملک شاه و دست.
پروردگان او را در قالب هایى که خود مى خواست بریزد و حکومت را مختص وزیران بنماید، از میان دوازده تن از فرزندانش که براى مشاغل ادارى و دیوانى تربیت کرده بود در اقصى نقاط مملکت به استاندارى و حکومت رساند و به این ترتیب یک الیگارشى «oligarchy» خاندان حکومت گر که اکثر افرادش از بزرگان و فرزندان خواجه بودند را بر کشور مسلط نمود تا از دخالت هاى بى حد دربار در امور بکاهد.
چون ترکان خاتون زوجه ملک شاه مى خواست که فرزند خردسال خود محمود را به عنوان ولیعهد انتخاب نماید.
در صورتى که خواجه نظام الملک با این تصمیم ترکان خاتون موافق نبود.
از این جهت ترکان خاتون به اتفاق تاج الملک که وزیر او بود توطئه قتل خواجه نظام الملک را طراحى کردند.
آنان ضمن تماس محرمانه با یکى از اعضاى فرقه اسماعیلیه که با نظام الملک عداوت داشتند ترتیب قتل خواجه را دادند و او در شنبه دهم رمضان ۴۸۵ (۱۰۹۲ م) در سفرى به نهاوند و به روایتى دیگر در صحنه نزدیک کرمانشاه به وسیله یکى از فداییان اسماعیلیه به نام ابوطاهر ارانى با کارد به قتل رسید.
گویند که جنازه او را به اصفهان منتقل کرده در محله احمدآباد (محله کران) کوچه دارالبطیخ که سابقاً تربت نظام الملک مى گفتند دفن شده است.
یک ماه بعد ملک شاه سلجوقى به طور مرموزى وفات یافت.
عده اى گفته اند که غلامان نظامیه به انتقام خون مخدوم خود نظام الملک، ملک شاه را مسموم ساخته اند بعد از مرگ نظام الملک و ملک شاه زوجه پادشاه یعنى ترکان خاتون پسر خردسال خود محمود را در اصفهان به تخت نشاند.
برکیارق پسر ارشد ملک شاه که از زن دیگر بود، اصفهان را محاصره کرد و تاج الملک را که همدست ترکان خاتون بود دستگیر کرد و کشت.
ترکان خاتون پانصد هزار دینار به او داد که از تسخیر اصفهان منصرف شود.
پس از فوت ترکان خاتون و پسرش محمود، برکیارق در ۴۸۸ ه ق اصفهان را گرفت و بر تخت نشست و پسران خواجه نظام الملک را به وزارت برگزید و بدین ترتیب با کشته شدن نظام الملک به علت آنکه فرزندانش به وزارت سلجوقیان رسیدند، مى توان گفت که شیوه و خط مشى سیاسى نظام الملک ادامه یافت.ادامه وزارت فرزندان و خاندان خواجه نظام الملک معتقد بود چنانچه فرزندان وزرا براى کارهاى دیوانى شایسته باشند بهتر است که وزیر و صدراعظم عهده دار مشاغل دیوانى باشند.
او به این علت با هدف آنکه رو ش هاى شاه سلجوقى را مطابق میل خود و در قالبى خاص بریزد که برابر اهداف خودش و در جهت منافع کشور باشد، فرزندان خود را به حکومت شهرهاى بزرگ ایران گماشت.
او دوازده فرزند داشت که مهمترین آنان عبارت بودند از شمس الملک عثمان بن نظام الملک والى مرو، جمال الدین منصوربن نظام الملک حاکم بلخ.
زمانى که خواجه فرزندان خود را مامور ولایات مى کرد ممکن بود سال ها آنها را نبیند.
خواجه نظام الملک که شب و روز کار مى کرد و آرام و قرار نداشت، به پسران خود نیز سفارش مى کرد که چنین باشند.
شخصى حکایت کرد که من در مجلس خواجه بودم در وقتى که همه اقطار و ممالک در تصرف داشت و سلطان مطیع تدابیر او بود.
از میان فرزندان او که بعد از مرگ ملک شاه منشاء اثر بودند عبارت بودند از ضیاءالملک احمدبن نظام الملک وزیر محمدبن ملک شاه و سه فرزند دیگر او مانند فخرالملک بن نظام الملک، عزالملک حسین بن نظام الملک و مویدالملک عبیدالله بن نظام الملک که به وزارت برکیارق رسیدند.فخرالملک علاوه بر وزارت برکیارق به وزارت سلطان سنجر هم رسید.
اولاد فخرالملک که نوادگان خواجه نظام الملک بودند، وزارت را در خاندان خود حفظ