دانلود تحقیق زندگی ناصرخسرو

Word 202 KB 19646 39
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • انسان موجودی قابل تکامل و مستعد برای تحول است ، اما براستی بسیار اندک هستند کسانی که توانسته باشند متحول شوند و همچون بودا ، ابراهیم ادهم و معدودی دیگر، از زندگانی خاصی دست کشند و به حقیقتی متعالی پی برده ، بقیه عمر را بر سر آن گذارند .

    این هجرت درونی و جهاد اکبر فیضی است که کمتر انسانی از آن مستفیض شده است و چشمه ای است که سیراب شدگان از آن چشمه معدودند .


    تمدن ایرانی همواره و در همه جا به فرهنگ و ادبیات اصیل خود شناخته شده است .

    درمیان این فرهنگ کهنه چهره های ادبی بزرگی وجود داشته اند که این چهره ها و سرمایه های گرانبهای ادبیات ایران در طی زمان همچنان جاویدان مانده اند و همواره در فرهنگ مردم سرزمین خود تأثیر گذار بوده اند و آشنا شدن با زندگی این بزرگان تاریخ ادب ایران می تواند راهی باشد برای زنده نگه داشتن فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی .


    چرا که شاعران و نویسندگان بزرگ ایرانی برای هر یک از مجموعه های گرانبهایی که از خود بر جای گذاشته اند رنجها و محنتهای فراوانی برده اند .

    مانند ناصرخسرو قبادیانی که از مردان بزرگ فرهنگ فارسی می باشد .


    برخواستم از جای و سفر پیش گرفتم
    نزخانه م یاد آمد و نز گلشن و منظر
    پس بر عهدۀ ماست که در حفظ و نگهداری از گنجینه های با ارزش بزرگان ادب جهان و همچنین آشنا شدن با زندگی آنها و انتقال این دانسته ها به نسل بعد بکوشیم .


    در محضر خسرو :
    حکیم ابو معین ناصر خسرو قبادیانی ملقب به « حجت » از گویندگان و شاعران توانای زبان فارسی در دورۀ سلطان محمود غزنوی است .

    حکیم ناصر خسرو در سال 394 هجری قمری در قبادیان از توابع بلخ متولد شد .

    او از خاندان محتشمی بود و ثروتی در بلخ داشت و از کودکی به کسب علوم و آداب اشتغال ورزید و پس از کسب علوم در جوانی به دربار سلاطین و امرا راه یافته و به مراتب عالی رسیده و به کارهای دیوانی مشغول بوده است .


    خسرو پسر حارث از خاندانهای سرشناس و مورد احترام قریۀ قبادیان بود .

    قبادیان ناحیه ای از نواحی تابعه شهر بلخ در کنار یکی از شاخه های رود جیحون بنا شده بود و دارای چشمه های معروف آب شیرین ، باغات مصفا ، کشاورزی چشمگیر و درختهایی مخصوص بود که برگهایش در زمستان نیمی قرمز و نیمی سبز می شد و به چهرۀ برف گرفتۀ روستا رنگی زیبا می زد .

    رود اصلی شهر بلخ به دوازده شاخه تقسیم می شد که یکی از آنها بنام عزبنکی بود و آبرسانی این منطقه را بعهده داشت .

    اهالی روستا عموماً مسلمان و ایرانی الاصل بودند و گروهی از اعراب بنی تمیم هم از سال 32 هجری که شهر بلخ توسط احنف ابن قیس فتح شده و در زمرۀ سرزمین های اسلامی در آمده بود در همین منطقه سکنا گزیده بودند .

    کار مردم کشاورزی و دامداری بود و چتر وسیعی از صمیمیت ، خلوص و روابط عاطفی بر سر منطقه سایه می گستراند .


    اهالی این روستا ، همچون دیگرمناطق مشابه ، معمولاً سالی یکبار، برای بررسی مسائل عمومی شان در محضر بزرگی از بزرگان قریه جمع می شدند ؛ هر کس حرفی داشت می زد و تصمیمهای همگانی گرفته می شد .

    اکنون ( ذیقعدۀ سال 394 هجری برابر با تیرماه سال 382 شمسی ) مجمع سالانه مردم قبادیان در حضور خسرو فرزند حارث ، که از دبیران و افراد مورد اعتماد حکومت سامانیان بود ، تشکیل شده است و شربت خنک همراه با دانه های معروف منطقه و خربزه هایی که اختصاصاً برای خسرو از اطراف نیشابور آورده اند، برای مهمانان مهیا است .


    در هوای گرم تیرماه ، مردان ِعلاقه مند گرد هم جمع شده اند تا به چند مسئله اساسی رسیدگی شود .

    یکی از عمده ترین این مسائل موضوع حمام ده و شکایت حمامی از برخی اهالی است که آنچه به عهده گرفته بوده اند ومی بایست بعنوان اجرت سالانه حمامی بپردازند ،نپرداخته اند و بعضی هم بی توجهی های دیگری کرده بودند که در نتیجه ، تاجیک ترمذی مردی که امور حمام را بعهده گرفته بود اظهار نارضایتی می کرد ؛ موضوع دوم شکا یت چغری جوان مغولی الاصل بود که شبانی گلۀ ( شب چره) را داشت و مدعی بود که با وجود همۀ خطراتی که درکوه و بیابان گلۀ گوسفندان را تهدید می کند و او مجبور است گله را به مناطق دور دست ببرد و چندین ماه به خانه و خانواده اش بر نمی گردد ، آنچه دو سال پیش به عنوان دستمزد برایش تعیین کرده اند کم است و کفاف زندگی اش را نمی کند .
    در این مجلس هر کس سخنی می گفت ؛ پیرمردها دارای احترامی خواص بودند و وقتی یکی از آنها لب به سخن می گشود جوانترها ساکت می نشستند تا حرف او تمام شود .

    یکی از پیرمردها که انگشتان دست چپش بطرز دلخراشی بریده و قطع شده بود در تأیید چغری چوپان ، خاطره جوانی خود را که چوپان بوده و چگونه با چند گرگ گرسنه روبرو شده و برای حفظ گوسفندان با آنان بمبارزه برخاسته بود ، تعریف کرد و دست چپش را به عنوان سند به همگان نشان داد .

    دیگری که بنام اسلم بیک صدا زده می شد و چند گاهی مشکل تون تابی و نظافت حمام و آب گرفتن برای خزینه و تنها ماندن با جن و پری ها را تجربه کرده بود ، از خاطرات خودش تعریف می کرد و طوری از وقایع آن زمان یاد می نمود که گویی همۀ حاضران را در ترس و وحشت و سختیهای کارش سهیم کرده است .

    او از یخ بستن مسیر آب در زمستان ، افتادن درمسیر یخ آب رودخانه بخاطر آب گرفتن برای حمام ، شنیدن سر و صدای جن و پری ها در غروب ها و شب ها که حمام خلوت بوده وکسی در رختکن حضور نداشته و ضمناً بدرفتاری بعضی از هم ولایتی ها صحبت می کرد و اینهمه بر سرِافزودن به دستمزد سالیانۀ چوپان و حمامی بود ؛ حرفها زده شد هر کس هرتعداد گوسفند و بره یا هر مقدار گندم و جو ، کاه و یونجه و یا پول نقد را بعنوان مزد چوپان و حمامی بعهده می گیرد ، در دو مرحله بپردازد یکی اول میزان ( برابر اول مهر ماه ، آغاز فصل پائیز ) و دومی هم شب عید .


    خسرو در تصمیم گیری نهایی بسیار مؤثر بود .

    او گفت : زندگی این دو نفر بدلیل اینکه زمین و باغ و گوسفند زیاد ندارند ، نباید معطل بماند ؛ باید طوری به آنها اجرت پرداخت شود که مثل یک کشاورز معمولی یا دامدار متوسط بتوانند زندگی کنند و به هر نفر هم یک جوان کمکی داده شود تا کم کم به فوت و فن کار وارد و در موقع ضروری بتواند جای آنها را بگیرد .
    دراین موقع ، جوانی شادمان و خندان ، از آن طرف حیاط وارد شد ؛ خود را از میان افراد به سختی گذراند و به خسرو رسید ؛ کنارش بر روی زانو نشست و در گوش او چیزی گفت که چهرۀ خسرو نیز خندان شد و سر به آسمان بلند کرد و پس از ذکر کلماتی دعا گونه ، با شادمانی و با صدای بلند خطاب به حضار گفت : الان پیشکار من ، خبر خوبی بمن داد من از این خبر آنقدر خوشحال و شادمان شدم که حد ندارد ؛ و حالا بعنوان تشکر از خداوند بزرگ که دومین پسر مرا سالم بدنیا آورد و مادرش نیز سالم است ، من بشما اعلام می کنم که سهمیۀ ده خانوار که می بایست به چوپان و گرمابه دار قریه مان بدهند من می دهم و برای اینکه مستحق ترین خانواده ها انتخاب شوند .

    این کار را به عهدۀ جناب مولانا عبدالصمد هراتی می گذارم .

    ضمناً ازامروز بمدت سه شبانه روز مردم خوب قبادیان مهمان من هستند .
    جمعیّت هلهله کشیدند و با شادمانی دست زدند ؛ صدای تبریک و چشم روشن از هر طرف بلند شد آنگاه یکی از میان جمعیت صدا زد ؛ جناب خسرو خان ؛ بفرمائید که اسم این نور چشمی چیست ؟!

    خسرو گفت : چون در حال یاری مردم برای امورشان بودیم ، اسمش را ناصر می گذاریم .

    دوباره صدای شادمانی از مردم بلند شد و همان مرد ریش سفیدی که اسلم بیک خوانده می شد گفت : بنابراین ، ضمن چشم روشنی گفتن بحضور خسروخان که همیشه خودشان یاور واقعی ما مردم بوده و هستند ، از ایشان تقاضا می کنیم که بیش از این صبر نکنند و برای دیدن نور چشمشان به اندرونی تشریف ببرند .

    ما حرفهایمان را می زنیم و نتیجه را خدمتتان عرض خواهیم کرد تا هر چه بفرمائید عمل کنیم .


    خسرو ، شادمانه از جا برخواست ــ گرچه قبلا ً نیز خداوند پسری به او عطا کرده بود ، اما این بار خسرو از موقعیت جسمی همسرش نگران بود و شنیدن خبر سلامتی نوزاد و مادر او را خیلی خوشحال کرده بود .

    هر قدم که خسرو برمی داشت و از" بیرونی " خانه به " اندرونی " می رفت ، صدای هلهلۀ مردم و سخنانی که رد و بدل می شد ، گنگ تر بنظرش می رسید تا آنکه فاصلۀ دو سوی عمارت را طی کرد و از بهار خواب ِ اندرونی گذشت وارد اتاق نشیمن شد ...شادی از نگاه همه موج می زد و خسرو در جلوی در ایستاد تا قنداقۀ فرزندش را برایش بیاورند .

    آنروزها مردان بزرگ برای دیدن بچه به اندرونی نمی رفتند بلکه نوزاد را برای " دستبوسی پدر " توسط قابله بحضورش می آوردند .

    خسرو روبروی اندرونی ایستاد ؛ سرفه ای کرد و بدین وسیله حضورش را اعلام نمود .

    مامائی زرنگ و جا افتاده قنداقۀ نوزاد را که در پوششی رنگین پیچیده شده بود ، پیش خسرو آورد و ضمن سلام و تبریک گفت : " ایشالا خوش قدم باشد .

    یه پسر کاکل زری مثل ماهه .

    میخوا مثل پدرش ازبزرگون بشه ، اهل کرم باشه و ضعیفا رو دستگیری کنه .

    خسرو که می دانست این تعارفات برای چیست ، بچه را از قابله گرفت و گفت : " خیلی ممنون .

    دست شما دست خوبی یه ، الحمدلله که مادر و بچه هر دو سالم و خوبند .

    " بعد صورت بچه را به آرامی بوسید و در حالیکه ظاهرا ً بخاطر حفظ ابهت و جبروت خودش سعی می کرد که خیلی هم با قابله خودمانی بنظر نرسد ، دستی به جیب کرد و یک سکۀ نقره بیرون آورده به قابله داد و گفت : انشاالله از حالا به بعد هم مواظبت از بچه بعهدۀ شماست .

    ببینید اگر مادرش شیر کافی ندارد ، یک دایۀ مناسب برای پسرم ناصر پیدا کنید .

    قابله صورتش را بحالت سوألی درهم کرد و گفت: " خسروخان بسلامت باشه ، چرا مادرش شیر نداشته باشد ، خیلی هم شیر داره .

    حالش هم خوب خوبه .

    " خسرو با گفتن : " خوب ، الحمدلله " ، قنداقه را به قابله برگرداند ، دستی به سیبیل و ریش خود کشید و در حالیکه سرش را بالا گرفته بود ، بطرف مردم برگشت و راهی قسمت بیرونی خانه اش شد .

    خسرو خیلی دلش می خواست همسرش را هم ببیند اما ظاهرا ً برابر آداب و رسوم آنزمان ، صحیح نبود که مردها همسرشان را بیشتر از همان حد معمولی ببینند یااحترام کنند ؛ گویا به شخصیت مرد برمی خورد ، آنهم مردی مانند خسرو که در دیوان والی صاحب شغلی بود ، کسرشاءن بود که علاقه اش را به همسرش نشان دهد .

    نخستین گامها : نخستین روزهای زندگی " ناصر " که در گرمای تیرماه آغاز شده بود ، با ضعف و بیماری نسبی او همراه بود ؛ حکیم های محلی قبادیان علت ضعف ناصر را گرمازدگی و کم شیری توصیف کردند و چندی نگذشت که خسرو ناچار شد برای فرزندش ناصر " دایه " بگیرد تا هم نسبت به تأمین شیر فرزندش اقدام کرده باشد ، هم با تغییر محل زندگی کودک و فرستادنش به یکی از نواحی خوش آب و هوای کنار رود " عزبنکی " ، گرما زدگی مداوم وی را معالجه کند مادر ناصرنیز فوق العاده ضعیف شده بود و به استراحت بیشتر نیاز داشت .

    این اقدام نتیجه بسیار خوبی داشت و با گذشت حدود یکسال از عمر " ناصر " ، مادرش نیز سلامت کامل خود را باز یافت در بهار سال بعد ( 383 شمسی ) خسرو باتفاق چند نفر از خدمه خود بهمراه هدایائی قابل ملاحظه به روستای " عزبنکی " رفت


تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود تحقیق زندگی ناصرخسرو, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود تحقیق زندگی ناصرخسرو, پروژه دانشجویی درباره دانلود تحقیق زندگی ناصرخسرو

سال شمار زندگی پروین 25/2/1285 خورشیدی: تولد در تبریز . 1291: مهاجرت به تهران با خانواده. 1292: سرودن اولین اشعار. 1293: سرودن شعر به سبک انوری. 1303: فارغ التحصیل از مدرسه. 1303: ایراد خطابهی " زن و تاریخ". 1313: ازدواج با پسرعموی پدر ( همایون فال ). 1313: بازگشت به منزل پدر. 11/5/1314: جدایی از همسر. 1314: آغاز به کار در کتابخانهی دانشرای عالی. 1314: چاپ اول دیوان ...

به جای مقدمه پیشکش به اهل قبله، که با همه مذاهب گونهگونهشان به خاندان رسول خدا مهر میورزند. بیتردید وقتی ناصرخسرو لب به انتقاد میگشاید مخاطبانش برادران اهل سنت نیستند; زیرا آنها صحابه را میستایند و اهل بیت را، دستکم به عنوان صحابه، دوست دارند. مراد و مخاطب اصلی ناصر در شعرهای انتقادیاش دشمنان اهل بیتاند; دشمنانی که گاه در صفوف برادران اهل سنت پنهان میشدند و خاندان پیامبر و ...

به جای مقدمه پیشکش به اهل قبله، که با همه مذاهب گونهگونهشان به خاندان رسول خدا مهر میورزند. بیتردید وقتی ناصرخسرو لب به انتقاد میگشاید مخاطبانش برادران اهل سنت نیستند; زیرا آنها صحابه را میستایند و اهل بیت را، دستکم به عنوان صحابه، دوست دارند. مراد و مخاطب اصلی ناصر در شعرهای انتقادیاش دشمنان اهل بیتاند; دشمنانی که گاه در صفوف برادران اهل سنت پنهان میشدند و خاندان پیامبر و ...

مقدمه بافندگی و نساجی از بومی‌ترین هنر های ایرانی است و سابقه‌ای دیرینه و هزاران‌ساله دارد؛ از فرش نام‌دار دوره هخامنشی، پازیرک گرفته تا پارچه‌ های فاخر عهد ساسانی یا بافته‌های دوره سلجوقی و انواع پارچه‌ها و فرش‌های بی‌همتای عصر صفوی که الحق اوج درخشان و عصر طلایی نساجی و بافندگی در ایران است، همه و همه نشان‌دهنده حیات ارزشمند و دیرینه و رواج این هنر در زندگی ایرانیان است. استان ...

زیلو وتاریخچه مختصر آن در فرهنگ دهخدا زیلو بااین جمله تعریف شده است: "پلاس وگلیم راگویند وآنرا شطرنجی نیز خوانند" ودر توضیح پلاس آمده است:"قسمتی پشمینه که گستردنی باشد شبیه جاجیم. چیزی مثل کرباس که از پوست درخت سن بافند". زیلو یکی از قدیمیترین محصولات دست بافته است که ازدیرباز در شهرستان میبد واقع در 50 کیلومتری یزد بافته ‌می‌شده است. بنظر میرسد این صنعت در میان اعراب پیش ...

رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (۱۲۸۵ تا ۱۳۲۰) از بانوان شاعر ایرانی است. زندگی اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصام الملک از سکنه شفت و اصالتاً آشتیانی بود و مادرش اختر فتوحی ( متوفی ۱۳۵۲) از اهالی آذربایجان بود. [۱] پروین تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت. اعتصام الملک پدر پروین از نویسندگان و مبارزان دوران مشروطه بود. ...

تا پنجاه سال قبل تعداد کسانی که برای سرگرمی و استراحت به یک کشور خارجی سفر می کردند بسیار کم و محدود بود. زیرا مسافرت ها اغلب طولانی و ناراحت کننده بودند و وسایل حمل و نقل سریع و راحت وجود نداشت و مسافرت بسیار گران تمام می شد. جهانگردی در دنیای قدیم فقط به گروه خاصی از افراد اختصاص داشت. در کشور ایران در گذشته کلمه سیاح به کسانی گفته می شد که با هدف و منظور خاصی دست به سفر می ...

ابوسعید محمد بن سرخ نیشابوری نام وی به عنوان استاد نظامی عروضی در تاریخ آمده است و از وی با عناوین فاضل و دانشمند یاد کرده اند که شاگرد و مرید ابوالهیثم (احمد بن حسن جرجانی) بود. در سیاق التاریخ آمده که او شعر نیز می گفته و در اواخر قرن پنجم در نیشابور وفات یافته است. حسن بن علی بن قاسم بن عبدشادیاخی تنها دانشمندی که به شادیاخی ذکر شده است او مکنی به ابوبکر بوده و در کتاب انساب ...

در یک محدوده ی زمانی نه چندان طولانی قوم ایرانی سردمدار علم شد. از جمله دانشمندان این دوره عبارتند از فردوسی ، بوعلی سینا، ناصرخسرو، حسن صباح، خواجه نظام الملک، خیام، خواجه نصیرالدین توسی، زکریای رازی، رودکی و عنصری. وجود و حضور این افراد در نتیجه ی یک نوع انباشتگی ثروت و شهرنشینی و اقتدار حکومتی در ایران بود. فردوسی را می توان دانشمندی دانست که از لحاظ روانی به سپاهیان کمک می ...

حکیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی ، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 481ق یمگان بدخشان ، شاعر و نویسنده، متکلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی. گویا از خانواده محتشمی که به کارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان امروز) دارای ثروت و املاکی بوده است. از کودکی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن ...

ثبت سفارش