دانلود مقاله عشق در ادبیات

Word 116 KB 19799 20
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • عشق در ادبیات

    واژه‌ی عشق ، که در فارسی اِشق تلفظ می‌شود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد.

    شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسی‌زبان کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی عشق به کار برده باشند.

    با این حال چنین می‌نماید که تا کنون چندان پژوهشی که بر پایه‌ی دستاوردهای نوین زبانشناسی تاریخی استوار باشد درباره‌ی آن نشده است.

    در این نوشته‌ی کوتاه داتار (= مؤلف = author) این اندیشه را پیش می‌نهد که واژه‌ی عشق ریشه‌ای هند-و-اروپایی دارد.

    این پیشنهاد بر پایه‌ی پژوهش‌های ریشه‌شناختی استوار است.

    داتار امیدوار است که این نوشته انگیزه‌ای باشد برای جستجوهای بیشتر درباره‌ی این واژه و دیگر واژه‌های کم شناخته‌ی زبان فارسی، تا ایرانیان زبان فارسی را بهتر بشناسند و به ارزش‌ها و توانمندی‌های والای آن پی ببرند.

    این نوشته بر‌آیند ِ فرعی ِ پژوهشی است که نویسنده در پدید آوردن فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک (انگلیسی-فرانسه-فارسی) دنبال می‌کند.



    ریشه‌شناسی

    نویسنده بر این باور است که عشق می‌تواند با واژه‌ی اوستایی -iš به معنای ِ خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن پیوند داشته باشد، که دارای جدا شده‌های زیر است: -aēša آرزو، خواست، جستجو؛ išaiti می‌خواهد، آرزو می‌کند؛ -išta خواسته، محبوب؛ -išti آرزو، مقصود.

    همچنین پیشنهاد می‌کند که واژه‌ی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه می‌گیرد.

    پسوند ka- در پایین باز‌نموده خواهد شد.

    واژه‌ی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ آرزو کردن، خواستن، جُستن؛ -icchā آرزو، خواست، خواهش؛ icchati می‌خواهد، آرزو می‌کند؛ -iṣta خواسته، محبوب؛ -iṣti خواست، جستجو؛ واژه‌ی ِ زبان ِ پالی -icchaka خواهان، آرزومند.

    همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی ِ میانه به دیسه‌ی ِ ( = صورت ِ) išt خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال باز مانده است.

    -- برای ِ آگاهی ِ بیشتر از واژه‌ی ِ دیسه = form به فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک رجوع کنید.

    واژه‌های اوستایی و سنسکریت از ریشه‌ی هند-و-اروپایی نخستین -ais* خواستن، آرزو کردن، جُستن می‌آیند که دیسه‌ی اسمی آن -aisskā* است به معنای خواست، میل، جستجو.

    بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخه‌هایی از آن واژه‌ی هند-و-اروپایی نخستین را حفظ کرده‌اند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto جستجو کردن، خواستن؛ iska آرزو؛ روسی 'iskat جستجو کردن، جُستن؛ لیتوانیایی ieškau جستجو کردن؛ لتونیایی iēsk�t جستن شپش؛ ارمنی 'aic بازرسی، آزمون؛ لاتین aeruscare خواهش کردن، گدایی کردن؛ آلمانی بالای کهن eiscon خواستن، آرزو داشتن؛ انگلیسی کهن ascian پرسیدن؛ انگلیسی ask.

    اما درباره‌ی ریشه‌ی سنتی ِ عشق.

    لغت‌نامه نویسان واژه‌ی عشق را به عَشَق (ašaq') عربی به معنای چسبیدن (منتهی‌الا‌رب)، التصاق به چیزی (اقرب‌الموارد) پیوند داده‌اند.

    نویسنده‌ی غیاث‌اللغات می‌کوشد میان چسبیدن، التصاق و عشق رابطه بر قرار کند: مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود
    نویسنده بر این باور است که "عشق" می‌تواند با واژه‌ی اوستایی -iš به معنای ِ "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند داشته باشد، که دارای جدا شده‌های زیر است: -aēša "آرزو، خواست، جستجو"؛ išaiti "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -išta "خواسته، محبوب"؛ -išti "آرزو، مقصود".

    واژه‌ی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ "آرزو کردن، خواستن، جُستن"؛ -icchā "آرزو، خواست، خواهش"؛ icchati "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -iṣta "خواسته، محبوب"؛ -iṣti "خواست، جستجو"؛ واژه‌ی ِ زبان ِ پالی -icchaka "خواهان، آرزومند".

    همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی ِ میانه به دیسه‌ی ِ ( = صورت ِ) išt "خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال" باز مانده است.

    -- برای ِ آگاهی ِ بیشتر از واژه‌ی ِ "دیسه" = form به "فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک" رجوع کنید.

    واژه‌های اوستایی و سنسکریت از ریشه‌ی هند-و-اروپایی نخستین -ais* "خواستن، آرزو کردن، جُستن" می‌آیند که دیسه‌ی اسمی آن -aisskā* است به معنای "خواست، میل، جستجو".

    بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخه‌هایی از آن واژه‌ی هند-و-اروپایی نخستین را حفظ کرده‌اند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto "جستجو کردن، خواستن"؛ iska "آرزو"؛ روسی 'iskat "جستجو کردن، جُستن"؛ لیتوانیایی ieškau "جستجو کردن"؛ لتونیایی iēsk�t "جستن شپش"؛ ارمنی 'aic "بازرسی، آزمون"؛ لاتین aeruscare "خواهش کردن، گدایی کردن"؛ آلمانی بالای کهن eiscon "خواستن، آرزو داشتن"؛ انگلیسی کهن ascian "پرسیدن"؛ انگلیسی ask.

    لغت‌نامه نویسان واژه‌ی عشق را به عَشَق (ašaq') عربی به معنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) پیوند داده‌اند.

    نویسنده‌ی غیاث‌اللغات می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و عشق رابطه بر قرار کند: "مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند." از آنجا که عربی و عبری جزو ِ خانواده‌ی زبانهای سامی‌اند، واژه‌های اصیل سامی معمولا در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق می‌یابند.

    و جالب است که "عشق" همتای عبری ندارد.

    واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود احو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد.

    واژه‌ی دیگر عبری برای عشق "خَشَق" (xašaq) است به معنای "خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن؛ لذت"، که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸).

    بنا بر ا ُستاد سکات نوگل، واژه‌ی عبری xašaq و عربی ašaq' همریشه نیستند.

    واک ِ "خ" عبری برابر "ح" یا "خ" عربی است و "ع" عبری برابر "ع" یا "غ" عربی، ولی آنها با هم در نمی‌آمیزند.

    همچنین، معمولا "ش" عبری به "س" عربی می‌ترادیسد و بر‌عکس.

    از سوی دیگر، همانندی معنایی این دو واژه در عربی و عبری تصادفی است، چون معنای ریشه‌ی آغازین آنها یکی نبوده است.

    خشق عبری به احتمال در آغاز به معنای "بستن" یا "فشردن" بوده است، چنانکه برابر آرامی آن نشان می‌دهد.

    همچنین، ا ُستاد ورنر آرنولد تأکید می‌کند که "خ" عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به "ح" می‌ترادیسد و هرگز "ع" نمی‌شود.

    نکته‌ی جالب دیگر اینکه "عشق" در قر‌آن نیامده است.

    واژه‌ی به‌کار‌رفته همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشده‌هایش، برای نمونه دیسه‌ی اسمی حُبّ (hubb).

    همچنین دانستنی است که در عربی نوین واژه‌ی عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیشتر حَبَّ (habba) و دیسه‌های جداشده‌ی آن به کار می‌روند: حب، حبیب، حبیبه، محبوب، و دیگرها.

    نگاهی به فردوسی چنانکه می‌دانیم، فردوسی برای پاسداری و پدافند از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی کوشمندانه خودداری می‌کند.

    با این حال واژه‌ی عشق را به آسانی به کار می‌برد با اینکه آزادی شاعرانه به او امکان می‌دهد واژه‌ی دیگری را جایگزین عشق کند.

    می‌توان پرسید، چرا فردوسی واژه‌ی حُب را که واژه‌ی اصلی و رایج عشق است در عربی و مانند عشق یک هجایی است، و بنابر‌این وزن شعر را به هم نمی‌‌زند، به کار نمی‌برد؟

    نویسنده به این باور می‌گراید که خداوندگار شاهنامه با اینکه شناخت امروزین ما را از زبان و ریشه‌شناسی واژه‌های هند-و-اروپایی نداشته به احتمال می‌دانسته که عشق واژه‌ای فارسی است.

    بخندد بگوید که ای شوخ چشم ز عشق تو گویم نه از درد و خشم نباید که بر خیره از عشق زال نهال سر‌افکنده گردد همال پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خورد دل زال یکباره دیوانه گشت خرد دور شد عشق فرزانه گشت جالب است بدانیم که فردوسی خود واژه‌ی عشق را چگونه می‌نوشته است.

    به احتمال بی "ع"، به دیسه‌ی "اِشق" یا حتا "اِشک"!

    اما پی بردن به این نکته آسان نمی‌نماید، زیرا کهن‌ترین دستنوشت بازمانده‌ی شاهنامه به درحدود دو سده پس از فردوسی بر‌می‌گردد.

    دقیقتر گفته باشیم، نسخه‌ای است که در تاریخ ۳۰ محرم ۶۱۴ قمری رونویسی آن به پایان رسیده (برابر با دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۵۹۶ گاهشماری خورشیدی ایرانی و ۱۵ ماه مه ۱۲۱۷ میلادی) بر‌آیند کوتاهانه، ما روال زیر را برای هست شدن واژه‌ی عشق پیش‌نهاد می‌کنیم: هند-و-اروپایی نخستین -ais* "خواستن، میل داشتن، جُستن"، -aisska* "خواست، خواهش، جستجو" > اوستایی -iš "خواستن، آرزو کردن، جُستن" و > -iška* "خواست، خواهش، میل".

    پسوند ka- در اوستایی کاربرد بسیار دارد و برای نمونه در واژه‌های زیر دیده می‌شود: -mahrka "مرگ"؛ -araska "رشک، حسد"؛ -aδka "جامه، ردا، روپوش"؛ -huška "خشک"، -pasuka "چهارپا، ستور" (در پهلوی pasu و pah "چهارپا، گله، رمه"؛ در گویش تاتی کرینگانی "پس" = "گوسفند"؛ در فارسی رسمی "شبان" و "چوپان" از pasu.p�n*)؛ -drafška "درفش"؛ -dahaka "گزنده(؟)، ضحاک (با -aži)؛ و دیگرها.

    واژه‌ی اوستایی به احتمال واژه‌ی išk* را در فارسی میانه پدید آورده است که به عربی راه یافته است.

    در‌باره‌ی چگونگی گذر این واژه به عربی می‌توان دو امکان به تصور آورد.

    نخستین آن است که išk* در دوران ساسانیان، که ایرانیان بر جهان عرب تسلط داشتند (به‌ویژه بر حیره، بحرین، عمان، یمن، و حتا حجاز) به عربی وارد شده است.

    برای آگاهی بیشتر از چگونگی تأثیر فارسی بر عربی در دوران پیش از اسلام رجوع کنید به کتاب خواندنی آذرتاش آذرنوش "راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی"، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۴.

    ترادیسی ِ واک ِ فارسی ِ "ک" به عربی ِ "ق" کمیاب نیست، چند نمونه: کندک > خندق، زندیک > زندیق، کفیز > قفیز، کوشک > جوسق، کاسه > قصعَه (به نوشته‌ی ِ المعرب جوالیقی، منتهی‌الا‌رب، اقرب‌الموارد)جالب است که در این واپسین واژه (قصعَه) نه تنها "ک" به "ق" ترادیسیده شده، دو واک ِ "ص" و "ع" هم، که ویژه‌ی ِ زبانهای ِ سامی‌اند، پدید آمده‌اند.

    نمونه‌ی دیگری از ترادیسی به "ع" را در نام ِ جزیره و شهر ِ آبادان می‌بینیم، که در عربی عبّادان خوانده می‌شود.

    باید گفت که دیسه‌ی ِ کهن ِ آبادان، بنا بر بطلمیوس (Ptolemaeus)، اخترشناس و جغرافیدان نامور سده‌ی دوم میلادی Apphana یا، به نوشته‌ی مرسیان (Marcian)، جغرافیدان سده‌ی چهارم میلادی، Apphadana است.

    در اینجا نیز مصوت ِ نخستین به "ع" ِ عربی دگرگون شده است.

    بنا بر پژوهش زنده‌یاد فره‌وشی، دیسه‌ی اصلی نام این جزیره از فارسی ِ باستان ِ -āppā گرفته شده است، از āp به معنای "آب" و -pā "پاییدن، نگهبانی کردن"؛ روی‌هم‌رفته به معنای "پاسگاه ِ (کرانه‌ی ِ) آب" (پاسگاه ِ ساحلی خلیج ِ فارس).

    و آخرین نمونه از این دست "قرقومعما" یا "قرقومعنا" است "دُرد ِ (کنجاره‌ی ِ) روغن ِ زعفران"، که دیسه‌ی ِ عربیده‌ی ِ واژه‌ی ِ یونانی ِ krokomagma است، از krokos "زعفران" و magma "دُرد، کنجاره، روغن".

    این دارو در پزشکی ِ یونانی (جالینوس) به کار می‌رفته است.

    به کوتاهی، چند نمونه هم از جایگزینی ِ واک‌های ِ "غ" و "ط" در واژه‌ها‌یی که عربی از زبانهای بیگانه به وام گرفته، حال آنکه این آواها در زبان ِ اصلی وجود ندارند.

    از یونانی: فیثاغورث (Pythagoras)؛ قاطیغوریا (kategoria)؛ ارغنون (organon)؛ مغناطیس (magnesia-lithos)؛ اسطرلاب (astrolabos)؛ طالس (Thales)؛ ارسطو، ارسطاطالیس (Aristoteles).

    از فارسی: طاس (tašt)؛ طسّوج (tas�y)؛ طسق (tašk)؛ طَبَق (tab�k).

    از فرانسه در عربی ِ کنونی: غاز (gaz)، که در فارسی گاز است، حالتی از ماده (جامد، مایع، گاز) باز‌گردیم به موضوع راهیابی واژه‌ی ِ išk* به عربی.

    همچنین ممکن است که این واژه در آغاز‌های دوران اسلامی به عربی وارد شده باشد.

    از آنجا که لغت‌نویسان و کاتبان از خاستگاه ایرانی این واژه آگاهی نداشته‌اند، که مفهوم "خواستن، جستجو کردن" را در بر دارد، آن را با عربی عَشَق، که "چسبیدن" است، در‌آمیخته‌اند.

    روی‌هم‌رفته، لغت‌نویسان سنتی بارها ریشه‌های عربی برای واژه‌های فارسی تراشیده‌اند، بیشتر به سبب نا‌آگاهیشان، و شاید برخی در کوشش‌هایشان برای عربیدن.

    یکی از موضوع‌های جالب در این رابطه کند-و-کاو در مفهوم عشق در عرفان ایرانی است، که عشق را با "جستجو" و "گشتن" پیوند می‌دهد.

    به یاد آورید منطق‌الطیر عطار و جستجوی مرغان را در طلب سیمرغ، یا بیت معروف مولوی را: هفت شهر عشق را عطار گشت ٭٭٭ ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم.

    آیا این مفهوم عشق هیچ پیوندی با ریشه‌ی ایرانی عشق، که "خواستن" و "جُستن" است، ندارد؟

    بررسی و جستجو در این زمینه بیرون از میدان پژوهشی نویسنده است.

    ریشه ی فارسی واژه ی عشق زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ایرانی جایگاهی بلند و برجسته دارد واژه ی "عشق " است.

    این واژه ریشه ی هند و اروپایی دارد و پیشینه ی آن بدین قرار است : واژه ی "عشق" از -iška اوستایی به معنی خواست، خواهش، میل ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژه‌ی اوستایی -iš به معنای "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند دارد.

    واژه‌ی اوستایی -iš دارای جدا شده‌ها ( مشتقات) زیر است : : -aēša آرزو، خواست، جستجو išaiti : می‌خواهد، آرزو می‌کند -išta : خواسته، محبوب -išti : آرزو، مقصود.

    اما لغت‌نامه نویسان سنتی ما واژه‌ی عشق را به واژه ی عَشَق عربی (ašaq') به معنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) مربوط کرده اند.

    نویسنده‌ی "غیاث‌اللغات" می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و "عشق" رابطه بر قرار کند و می نویسد: « مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بچسبد

کلمات کلیدی: ادبیات - عشق - عشق در ادبیات

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود مقاله عشق در ادبیات, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود مقاله عشق در ادبیات, پروژه دانشجویی درباره دانلود مقاله عشق در ادبیات

کلمه عشق در ادب فارسی : ظاهرا کلمه عشق در ادب فاری نخستنی بار در شعر شهید بلخی به کار رفته است .عشق او عنکبوت را ماند بتندست تغنه گرد دلم البته در ابراز این نظر که کلمه عشق نخستین بار در شعر او به کار رفته ، حلاک سال مرگ اوست که مدتی پیش از رودکی در گذشته وگرنه این کلمه در اشعار رودکی نیز آمده است . همچنین در بیان این نظر صرفا ادب غیر عرفانی فارسی مراد بوده است والا پیش از شهید ...

واژه‌ی عشق ، که در فارسی اِشق تلفظ می‌شود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسی‌زبان کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی عشق به کار برده باشند. با این حال چنین می‌نماید که تا کنون چندان پژوهشی که بر پایه‌ی دستاوردهای نوین زبانشناسی تاریخی استوار باشد درباره‌ی آن نشده است. در این نوشته‌ی کوتاه داتار (= مؤلف = author) این اندیشه را پیش ...

در ادبیات ما به مدد عشق زندگی رفته را از سر گرفتن مقوله ای آشنا و مانوس است . در عشق نیر ویی نهفته است که با کمک آن می توان به مفهوم زندگی دست یافت .وحشی بافقی در حکایت عشق یوسف و زلیخا بر این باور است که زلیخا به مدد عشق یوسف به جوانی و زندگی دوباره ای دست یافته بود. وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند . وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می ...

درآمدی بر ادبیات توصیفی بخش عظیمی از ادبیات ثانی فارسی ما ماهیتی «توصیفی» دارد. توصیف هنرمندانه‌ی شاعر از «طبیعت»، «خود» و «جامعه» درون مایه‌های ارزشمندی است که ادبیات ما را عمق و غنا بخشیده است. شاعران بزرگی هم چون رودکی، خرمی، منوچهری و عنصری از دوره‌ی آغازین شعر فارسی توصیف زیبایی‌های طبیعت پیشین تاز و آغازگر بودند. ابتکاران و ...

بخش عظیمی از ادبیات ثانی فارسی ما ماهیتی «توصیفی» دارد. توصیف هنرمندانه‌ی شاعر از «طبیعت»، «خود» و «جامعه» درون مایه‌های ارزشمندی است که ادبیات ما را عمق و غنا بخشیده است. شاعران بزرگی هم چون رودکی، خرمی، منوچهری و عنصری از دوره‌ی آغازین شعر فارسی توصیف زیبایی‌های طبیعت پیشین تاز و آغازگر بودند. ابتکاران و نوآوری‌های چنین شعرایی در وصف شب، روز، صبح، غروب، باغ و ستان، زمین و ...

بخش اول درس اول : عصر حافظ ( دوران شکوه و شکست ) تاثیر حمله مغول و تاتار درزمینه های فکری و فرهنگی 1. پریشانی اندیشه 2. سستی بنیان های فلسفی 3. رواج خرافات 4. دل سپاری قضا و قدر 5. بی توجهی به دنیا تاثیر حمله مغول درادبیات و ذوق ایرانیان 1. رواج و اژه های مغولی 2. دل مردگی و بی سرانجامی 3. پژمردگی ذوق ها و عواطف شاعران تاثیر حمله مغول در مذهب و عقاید با وجود بی تعصبی و بی عقیدگی ...

پیشگفتار این مطالعات دیر انجام که با ادبیات معاصر امریکا آغاز شد طولی نکشید که سر زندگی اصالت و توانایی این ادبیات ،همه حواسم را به خود مشغول داشت . فاکنر ،اونیل و همینگوی نویسندگان ژرف اندیش و قدرتمندی بودند که مقام رمان و نمایش امریکا را تا حد رمان و نمایش انگلستان ،آلمان و فرانسه ارتقا دادند ، زیرا هنگامی که جایزه نوبل در 1949 له نویسنده گمنامی اهدا شد که ظاهراً در مردابهای ...

نخستین زبانی که کمدی الهی بدان ترجمه شده است اسپانیایی بوده است. از زمان دانته به بعد علاوه بر محققین و دانشمندان که به تفسیر این کتاب پرداختند و علاوه بردانته شناسان که مأموریت یافتند هفته‌ای یک بار کمدی الهی را در کلیساها و مراکز عمومی‌و میدانها برای مردم معنی کنند نقاشان و مجسمه‌سازان بزرگی نظیر«بوتیچلی» نقاش بزرگ قرن 15 مقارن با دوران رنسانس و «ویلیام بلیک» شاعر و هنرمند ...

مقدمه ادبیات عرفانی (ادب صوفیه) از حیث تنوع و غنا در فارسی و عربی اهمیت خاص دارد .این ادب هم شامل نظم است و هم شامل نثر و نیز فلسفه دارد و هم اخلاق ، هم تاریخ دارد و هم تفسیر ، هم دعا دارد و هم مناجات ، هم حدیث دارد و هم موسیقی . قسمت عمده ای از نظم و نثر صوفیه هم تحقیق است و وعظ و مضمون بیشتر آنها عبارتست از مذمت دنیا و تحقیر آن . و صحبت عشق خداست که شعر صوفی را رنگ عاشقانه می ...

ادبیات و تصویرگری کتاب کودک ما مردم جهان مصمم به حفظ نسل های آینده از بلای جنگ هستیم . و ایمان خود را مجدداً مورد تأکید قرار می دهیم … و برای نیل به این اهداف دگرپذیری و زیستن صلح آمیز دیگران را مد نظر داریم . در شرایط کنونی جهان و بنا به تجربه مردم جهان برای دفع جنگ و خشونت ، به عنوان یک امر حیاتی ، امکان شناخت معنای دگرپذیری و مدارا او یا چگونگی رفتارهای تند و خشونت دار فراهم ...

ثبت سفارش