لوئیس مامفورد
Lewis Mumford
متولد 1895
لوئیس مامفورد در ایالات متحده متولد شد و در دانشگاه کلمبیا دروس خود را به پایان رسانید .
وی مورخ تمدن بشری و متخصص عصر ماشین بوده و مرید و پیرو « پاتریک گدس » 
می باشد .
و مانند « گدس » ، شهر را مکان حساس عصر ما می داند ، او برای مسأله شهرسازی همه ابعاد فرهنگی و تاریخی اش را منظور می دارد و از اینکه مسأله را تنها در چارچوب فنی ببندد ، اجتناب می ورزد .
این روش کلی و منظم برخورد به مسائل ریخت شناسی ، الهام بخش او در کتابهای « چوب و سنگ » ( 1924 ) « سالهای قهوه ای » ( 1931 ) بود که به طور مشخص بر معماری ، متمرکز هستند ، قبل از آنکه در 1938 اثر بزرگش « فرهنگ شهرها » را منتشر کند ، کتاب « شهر در تاریخ » را منتشر کرد ، که در 1964 به فرانسه ترجمه گردید .
« فرهنگ شهرها » تکمیل شده و 
تدوین شده « شهر در تاریخ » می باشد .
با دور ماندن از یک « نظریه پرداز » ناب بودن ، « لوئیس مامفورد » به گونه ای مستمر آثارش را با ارتباطی مستقیم ، و شناختی عمیق از واقعیت شهر معاصر تغذیه و تقویت می کند .
این مسأله با فعالیت عملی سه جانبه ای صورت می پذیرد .
در واقع ، او در جنبش های متفاوت برنامه ریزی شهری شرکت کرده است ، به طور مشخص او همراه با « هانری رایت » و « کلارنس اشتاین » 
مؤسس « گروه برنامه ریزی منطقه ای » برای « مسکن نیویورک و شورای برنامه ریزی 
منطقه ای » و دبیر « شورای برنامه ریزی اجتماعی » در « انستیتوی امریکایی معماری » بود افزون بر این او استاد « برنامه ریزی شهری » در دانشگاه پنسیلوانیا در سالهای 1915 تا 1956 و استاد مدعو .
ام .
ای .
تی بوده است .
ولی شاید به دلیل فعالتی جدلی و ؟؟؟؟؟
و 
روزنامه نگارانه اش به جای گذاشته است .
او منقد معماری و شهرسازی بود و در سالهای طولانی ( از سال 1920 ) با مجموعه ای ا زمجلات کم و بیش تخصصی همکاری می کرد .
« روزنامه انستیتوی امریکایی معماری » « آرکی تک چرال رکورد » « آرکی تکچر » 
« لنداس کیپ » ، « سوسیولوژیکال ری ویو » از میان آنها قابل یادآوری است .
در اینجا ، به طور مشخص مقاله ای ترجمه نشده به زبان فرانسوی که اصل آن در سال 1960 در مجله « لنداس کیپ » چاپ شده است را مرور می کنیم .
 منظر طبیعی و منظر شهری عملکرد زیست شناسانه و اجتماعی فضاهای باز در دوره نسل پیشین ، تغییری در مفهوم ما از فضاهای آزاد و رابطه با محیط شهری و منطقه ای رخ داده است .
قرن نوزدهم ، قبل از هرچیز ، آگاه بر عملکرد بهداشتی و سلامت بخش فضاهای آزاد بود .
حتی « کامیلوسیت » که یکی از مدافعان دید زیبایی شناسانه بود ، پارک های شهری را « فضاهای سبز سلامت بخش » نامیده است .
برای مبارزه با تورم و بی نظمی فزاینده شهر ، پارک های بزرگ و یا منظره ای ، کم و بیش به سبک محدوده های روستایی و اشرافی ، سامان داده شدند .
ارزش خلاقانه این پارک های پر منظره غیرقابل تردید بوده است ، افزون بر آن که ، این پارک ها ، سدی علیه توسعه ممتد شهر به وجود آورده است ، ولی ، جز برای طبقات ممتاز ، این پارک ها تنها در روزهای تعطیل و اعیاد مورد استفاده ( عمومی ) قرار می گرفته است .
علاوه بر این ، هیچ تلاشی مشابهی برای ایجاد فضاهای آزاد بسیار خصوصی در محلات صورت نگرفت .
فضاهایی که جوانان بتوانند بنا به میل خود بازی کنند و بزرگسالان به طور منظم و در طول هفته برای استراحت بدانجا روی آورند ، بی آنکه مجبور به انجام مسافت های طولانی باشند با توجه به تراکم مسکن شهرهای بزرگ ، تأکید بر لزوم زیست شناسانه فضاهای آزاد مسأله ای حقیقتاً طبیعی بوده است .
پارک نه تنها چون یک بخش تفکیک ناپذیر از محیط شهری مطرح بوده است ، بلکه به عنوان گریزگاهی بود ، که ارزش اساسی آن در تقابل با کندوی پر سرو صدا و کثیف شهری نهفته است .
بسیاری از شهرها به غیر از آنهایی که از قرون گذشته پارک های اشرافی ، میادین مسکونی فضادار یا زمین های بازی را به ارث برده اند ، آن چنان از نظر فضاهای باز فقیر بودند که وقتی این فضاها در این شهرها ایجاد شد ، چنان چشمگیر گشتند که گویا ارزش آنها مستقیماً در تناسب با سطح آنهاست .
بی آنکه ملاحظاتی چند برای دسترسی ، تناوب استفاده ممکن و یا تأثیر آنها بر بافت و حتی زندگی شهری در نظر گرفته شده باشند ، مردمان غنی که نمی توانستند فقدان باغ ها و پارک ها را تحمل کنند ، به سوی حومه های سبز و فضا دار کوچ کردند ، و این راه حل ساده اندیشانه تورم بیش از پیش شهر به معنای اخص کلمه و پس راندن دشت های روستایی به دورترها از مرکزش را سبب گردید .
امروزه به دلیل اینکه شهر به وسیله آلودگی رادیو- اکتیو تهدید می شود و در پیرامون مراکز شهری ، هوا حتی به میکرب های سرطان زا آلوده گشته است ، می باید امتیاز بیشتری برای عملکرد زیست شناسانه فضاهای سبز قائل شویم .
ولی سخن بدین جا تمام نمی شود ، ما آموخته ایم که فضاهای آزاد نقش اجتماعی را نیز دارا هستند .
نقشی که اغلب اوقات ، به نفع تنها عملکرد بهداشتی این فضاها ، فراموش می شود .
تمدن فضای سبز در افق [ دیده می شود ] برای فهم تمامی اهمیتی که این مسأله دارد می باید به دگرگونی های عظیم قرن گذشته باز گردیم ابتدا به دگرگونی های استقرارهای انسانی نشأت گرفته از حمل و نقل سریع و وسایل ارتباطی آنی می پردازیم .
به کمک این موارد ، تراکم در یک فضای محدود به عنوان تنها وسیله ممکن برای ارتباط و همکاری همزمان تعداد زیادی از افراد ، به حد اشباع رسیده است .
این موقعیت در هر کجا که زمین با قمیت های منطقی در دسترس بوده ، تغییر دیگری را سبب شده است .
تمامی چهره شهر بر ا ثر آن دگرگون شده است .
حومه ها بسیار سریع در پیرامون مراکز بزرگ گسترش یافته اند و بناها آزادانه ، در یک پارک پر منظره ، استقرار یافته اند ، ولی ، اغلب اوقات ، درختان و باغ ها در اثر فشار جمعیتی از میان می روند ، حال آنکه ساخت و ساز فردگرایانه ای باقی مانده و رخ می نماید که در آن پراکندگی و هرج و مرج میل بدان دارند تا ویژگی ای ضد ـ اجتماعی را چهره بخشند .
سومین تغییر عمده ، در کاهش عمومی ساعات کار افزایش ساعات ؟؟؟؟؟
فراغت مردم نهفته است که از انتقال فزاینده ـ در درون خود مقوله کار ـ بخش صنعتی به سوی بخش خدمات یا حرفه های آزاد ناشی می شود ، امروزه این دیگر تنها یک طبقه اقلیت نیست ، بلکه تمامی جمعیت ، اوقات فراغت را در اختیار دارد و برای آنان است که می باید وسایل تفریح مهیا شود .
برای آنکه این شکفتگی به بدشگونی تبدیل نگردد ، برماست که توانایی جایگزینی راه حل های آرام بخش و مدهوش کننده ای را که امروزه مورد استفاده اند ، داشته باشیم ، بخصوص آنچه بیهوشی ناشی از سرعت هر روز فزاینده وسایط حمل و نقل را شامل می شود در برابر این تهدید ، می توانیم تجربه اشرافیت کهن را یادآور شویم ، این اشرافیت زمانی که با امور تهاجمی و یا تخریبی بی فایده درگیر نبود ، بخش مهمی از نیروی خود را صرف دگرگونی با شکوه مجموعه دورنماها می کرد .
ایجاد محیطی که حتی برای یک سرعت نجومی ، هدفی خواهد بود که دگرگونی طرح کلی استقرار انسانی را ممکن می سازد .
رؤیای باغ ـ شهرهای « ابنزرهوارد » در دورنمایی از تمدن فضای سبز ( باغ ) گسترده می شود .
عدم درک و مشکلات کنونی اما ، در تعداد بسیار کمی از طرح ها یا تجلیات شهرسازی نسل پیشین ، این وضعیت در نظر گرفته شده است .
افزون بر این ، جوهر آنچه در زمینه گسترش شهری و ساخت و ساز بزرگراه ها تحقق یافته است .
نشانگر گرایش غریبی است که در ارجحیت بخشیدن به نیازهای ماشین به ضرر آرزوهای انسانی ترجمان می گردد .
اگر مفاهیم جدیدی به کار گرفته نشوند ، گسترش مداوم مناطق حومه ای با بافتی هرزه ، شهرهای تاریخی مان را از بین برده و منظر طبیعی را بی قواره خواهد ساخت .
ما خود را در مقابل توده عظیم یک بافت شهری بی تفاوت و ضعیف باز می یابیم ، بافتی که برای انجام ساده ترین عملکردهایش ، نیاز به مداخله حداکثر وسیله نقلیه شخصی دارد و با ضربه های پشت سرهم ، دشت های سرسبز را هر روزه به دور دست ها خواهد راند .
این گونه فضای باز با تراکم جمعیتی ناچیز در نوعی عدم وحدت اجتماعی و شهری ترجمان می گردد که در شهرهایی چون « لوس آنجلس » دیده می شود .
به طور همزمان ، پارک های منظرداری که در دل شهرهای کهن وجود دارد ، در بسیاری موارد به نفع مقاصد نه چندان خوشایند ، که مستلزم سفرهای طولانی با ماشین هستند ، به فراموشی سپرده می شوند ، به موازات این مسأله ، مناطق سیاحی بسیار دور ، جنگل ها ، سواحل دریاچه ها و یا دریاها ، در طول تعطیلات آخر هفته ، هجومی سنگین را تحمل می کنند ، که ارزش خلاقانه شان را از کف آنها می ربایند ، اتومبیل نه فقط ساکنان تنها یک شهر ، بلکه یک منطقه را بدین مکان ها حمل می کند .
« شبکه سرسبز » بی تردید ، برای بازگشتن به خویشتن خویش ، می باید از بازگردانیدن سیما و منظر [ به طبیعت ] و از تجدید ساخت آن شروع کنیم .
زمان آن رسیده است که راه حل هایی برای جایگزینی کلیشه مرسوم و شاعرانه از گذشته و کلیشه های بسیار عقیم و « مثله کننده فضا » ابداع کنیم ، کلیشه هایی که همه منابع زیبایی شناسانه منظر طبیعی را از بین می برند ، بدین بهانه که امکان تمرکز همزمان دهها هزار نفر در یک منطقه را فراهم می آورند ، مکانی که سیاحان آخر هفته چیزی جز تراکم و تفریحات پیش پا افتاده را در آنجا نخواهند یافت ، تفریحاتی که به علت قیمت های گزاف از دسترس آنها خارج می گردد .
این یک افزایش کمی ساده در پارک های عمومی نیست ، بلکه تغییری کیفی در تمامی شالوده زندگی ماست ، شالوده ای که واقعاً ما را مجاز می دارد تا عملکرد اجتماعی فضاهای آزاد را به کار بندیم .
قبل از هرچیز باید به یک فضای گذران اوقات فراغت گسترده ، در خارج از حوزه نفوذ شهرهای موجود ، اندیشید .
این فضا نمی باید در شکلی چون بعضی از پارک های پر منظره یا حفاظت شده حیات وحش ، مورد بررسی قرار گیرد ، هرچند که این فضاها اهمیتی خاص داشته باشند ، این فضا نمی تواند چیزی کمتر از یک منطقه کامل باشد ( منطقه ای که بخش اعظم آن به صورت طبیعی ـ و تحت شکل کشت های مفید ، عرضه می گردد ) .
چنین فضایی نیازهای گذران اوقات فراغت به سبکی جدید را برآورده خواهد ساخت و بخش بزرگی از مردمان از آن بهره خواهند برد .
نقش عمومی بسیار با اهمیت ، این است که ، در اطراف و یا در ورای هر مرکز شهری در حال گسترش ، مناطق آزاد مشخص تعیین شوند ، که قادر باشند به کشاورزی ، باغداری و گلکاری تخصیص یافته و با صنایع روستایی مرتبط گردند .
این مناطق باید به گونه ای مشخص شوند که از به هم پیوستن و جوش ، خوردن واحدهای شهری درونشان جلوگیری کنند .
در هلند و در درون سرزمین کلان شهر استکهلم چنین موفقیتی ، در حدی غیرقابل چشم پوشی ، تحقق یافته است .
جذابیتی را بنگرید که مزارع لاله به هنگام به گل نشستن بهاری به وجود می آورند .
هرچند که پیش بینی کمربندهای سبز ، بخشی از نیازهای جدید ما را برآورده می کند ، اما از هم اکنون باید به فکر یک شبکه سرسبز دائمی باشیم .
شبکه ای تخصیص یافته به کاربری های روستایی ، چه در قلمرو مدیریت عمومی قرار گیرد و