دانلود مقاله مرگ در شعر سنتی

Word 110 KB 19883 24
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مرگ در شعر سنتی
    مولوی
    مولوی عقیده داردکه تصور هرکس ا ز مرگ بنا بر تصویری است که از زندگی دارد:
    مرگ هرکس ا ی پسر همرنگ اوست پیش دشمن ،دشمن وبر دوست ،دوست
    پیش ترک آیینه را خویش رنگی است پیش زنگی آیینه هم زنگی است
    (مثنوی،ص413)
    به نظر مولوی ،هراسی که در دل مردم از مرگ وجود دارد،به راستی از مرگ نیست بلکه آنها از فعل خویش هراس دارند نه از مرگ :
    هیچ مرده نیست پر حسرت مرگ حسرتش آن بود کش کم بود برگ
    ویا :
    روی زشت توست نه رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ ،برگ
    به نظر مولوی ،مرگ لازمه ی زندگی است واین«مرگ »است که به زندگی انسان معنا و مفهوم
    می بخشد :
    آن یکی می گفت:خوش بودی جهان گر نبودی پای مرگ اندر میان
    وان دگر گفت:ار نبودی مرگ هیچ که نیز زدیدی جهان پیچ پیچ
    او در مرگ و خرابی تن ،آبادی و زندگی جاوید می بیند و عقیده داردکه : «بس زیادتها درون نقصهاست».
    فردوسی
    اوازآن دسته شاعرانی است که از مرگ به تلخی یاد می کند و مرگ را «بیداد»روزگار قلمداد می کند.

    بیدادی که نارسیده ترنجها را از درخت زندگی می چیند.

    مرگ مانند یک سرانجام محتوم و فرجامی تلخ ،برای فقیرو غنی ،قوی وضعیف وتمامی انسانها علی السویه می باشد و همگی در این «پایان»یکی می باشند.ما در شاهنامه با مرگهای زیادی روبرو هستیم و اصولاًنگرش فردوسی در باب مسأله ی مرگ تا حدی شبیه نگرش خیام می باشد و هر دو توصیه به شاد خواری و اغتنام فرصت می کنند .


    فردوسی می گوید:
    مخور انده و باده خور روز وشب دلت پرزدانش ،پر از خنده لب(شاهنامه )
    و یا :
    سر انجام هر دو به خاک اندرند به تارک به دام هلاک اندرند
    و نیز:
    که و مه همه خاک را زاده اند به بیچاره تن،مرگ را داده اند
    فردوسی از مرگ پهلوان وقهرمان «تراژدی »می سازد وخود تراژدی دلیلی بر ناعادلانه بودن مرگ در نظر فردوسی می باشد:
    چو برخیزد آواز طبل رحیل به خاک اندر آید سرمورو پیل‌
    خیام
    خیام و اعتراض او به هستی ،اصل آفرینش ،رستاخیز و مرگ برای همه ما‌ آشناست.

    ما تجلی افکار اورا گاه در ذهن و زبان حافظ ،فردوسی و حتی در تفکر شعرای معاصر شاهد هستیم و حتی دردرون هریک از ما شاید شک و حیرتی خیامی پیدا شود واین حاکی از نفوذ افکار او در جامعه ی ایرانی می باشد.افکار خیام مانند ابوالعلاءمعری شاعر عرب زبان- می باشد .اشعار خیام حول محور مرگ ،فنا و شک واز طرفی حول محور توصیه به بهره گیری از لذایذ زندگی و پرداختن به عیش ونوش قبل ازرسیدن مرگ و تمام شدن فرصت ،می باشد.گویی خیام تاحدی با مشرب فکری «اپیکورها»آشنا بوده است .البته او به عنوان یک حکیم مسلمان هم معاد وهم اصل خلقت را می پذیرد؛اما از لحاظ فلسفی وفکری نتوانسته است مسأله ی مرگ و زندگی رابرای خویش توجیه نماید:
    جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه زمهر بر جبین می زندش
    این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز برزمین می زندش
    (رباعیات ،ص360)
    او سر انجام آدمی را جز خاک شدن نمی داند وچه بسا که روزگاری از خاک پیکر او،کوزه ویاکاسه ای ساخته شود:
    این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست در بند سرزلف نگاری بوده است
    این دست که برگردن وی می بینی دستی است که برگردن یاری بوده است

    سعدی
    او نیز چون فردوسی ،با دیدن احوال وناپایداری روزگار وبی وفایی وتقلّب دهر،دیگران را از این عجوزه ی هزارداماد بر حذر می دارد:
    مکن تکیه بر ملک دنیا وپشت که بسیار کس چون تو پرورد وکشت
    چو آهنگ رفتن کند،جان پاک چه بر تخت مردن ،چه بر روی خاک
    (بوستان)
    او مرگ را سر انجام محتوم آدمی می پندارد .سرانجامی که راه فراری از آن نیست و برای همگان یکسان می باشد از طرفی سعدی اعتقادش این است که: «هر چه را نپاید ،دلبستگی را نشاید.»و از آنجایی که سعدی شاعری اجتماعی است؛با توجه به این بینش اجتماعی خویش،از مرگ گاهی تعبیر وتفسیری داردکه با دیگرتعابیر در میان شاعران متفاوت می نماید.

    سعدی اعتقاد دارد فردی که مرده است ولی نام وآوازه ی نیک او برجای مانده،او «زنده»است ودر مقابل، مرده کسی است که هرچند زنده است ولی آوازه ویاد ونامی از اودر بین مردم نیست:
    او مرگ را سر انجام محتوم آدمی می پندارد .سرانجامی که راه فراری از آن نیست و برای همگان یکسان می باشد از طرفی سعدی اعتقادش این است که: «هر چه را نپاید ،دلبستگی را نشاید.»و از آنجایی که سعدی شاعری اجتماعی است؛با توجه به این بینش اجتماعی خویش،از مرگ گاهی تعبیر وتفسیری داردکه با دیگرتعابیر در میان شاعران متفاوت می نماید.

    سعدی اعتقاد دارد فردی که مرده است ولی نام وآوازه ی نیک او برجای مانده،او «زنده»است ودر مقابل، مرده کسی است که هرچند زنده است ولی آوازه ویاد ونامی از اودر بین مردم نیست: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند از طرفی ،سعدی باخلق گلستان به نوعی می خواست تا بعد از مرگ به زندگی خویش از طریق تسلط بر زبان و روح وقلب مردمان بعد از خویش ،ادامه دهد.

    سعدی مانند مولوی نمی اندیشید، مانند سنایی نمی اندیشید، بینش او با دیگرشاعران تفاوت دارد.

    اوبه نوعی به «ابدیت ذهنی » ای که از قول فلسفه ی تحققی آوردیم، اعتقاد داشته است .از طرفی دیگر او در غزلیات و عاشقانه های خویش چون حافظ و مولوی ودیگر عرفا از فنای در برابرمعشوق سخن می گوید ونیز فرد بی عشق را مرده می خواند.

    حافظ حافظ به عنوان یک شاعر از هستی وناپایداری آن شکوه می کند.وبرای فراموشی وغفلت از این جهان که مثل جوی آب هر لحظه عوض می شودووقایع نویی در آن به وقوع می پیوندد و،دعوت به باده نوشی وشادخواری می نماید: شرابی تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش که تایک دم بیا سایم ز دنیا وشروشورش (حافظ) او در سایه ی مینای می ،برای یک لحظه ذهن خویش رااز مرگ و زندگی و گذشته وآینده منحرف می کند.

    او طالب شادی و لذت است چرا که فردا فرصتی برای این بهره گیری از زندگی نیست: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن او طالب عدم هوشیاری است،تا از جریان مرگ و زندگی لحظه ای هر چند کوتاه بیا ساید: مستم کن آن چنان که ندانم زبی خودی در عرصه خیال که آمدکدام رفت و: روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند زنهار کاسه سرما پر شراب کن ‌‌‌ او نیز چون خیام ،در ترکیب پیاله ی شراب ،خاک وجود جمشید و قباد وتاجداران دیگری را می بیند واز نظر حافظ فردا سرانجام همگی ما همین خاک شدن واز خاک ما پیاله ساختن می باشد: قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش زکاسه سر جمشید و بهمن ا ست وقباد و: خیز ودر کاسه ی زر آب طربناک انداز پیش تر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز سنایی او نیزچون مولوی برمرگ قبل از مرگ ، تأکید دارد :«بمیر ای دوست پیش از مرگ اگرمی زندگی خواهی» و نیزسنایی معتقداست نوزادی که به دنیا می آید،در حقیقت سفر مرگ را شروع کرده است و فردی که از دنیا می رود به نوعی سفر زندگی را می آغازد.چرا که دنیا سرای زوال وآخرت سرای بقاست.

    لذا تعبیر او از مرگ عکس تصورو تعبیر ما می باشد.

    او در بطن امور نظر دارد وما در ظاهر آن.

    مرگ در شعر معاصر بعد از عهد رنسانس همزمان با به تخت نشستن علم وبا محوریت انسان به عنوان یگانه حاکم مطلق بر سرنوشت خویش،گویی به یکباره کاخ رفیع انسانیت فرو ریخت وتمام هنجارها ومعنویتی که در طی سالیان سال فراهم آمده بود «هباءً منثوراً» گشت.عده ای که به زعم خویش می کوشیدند تا انسان را قطب عالم امکان سازند وآن رابه جای خداوند بر اریکه ی قدرت بنشانند،با شکست مواجه شدند ونتیجه ی این شکست تباه گشتن میراث معنویت نسلها تلاش و فشرده ی تمامی ارزشهای انسانی بود که آن را به« ثمن بخس» فروختند.در نتیجه انسان ماندو غم فقدان معنویت وارزش تباه شده ودری که به روی نومیدی وپوچی گشوده شده بود.علم نیز که می رفت تا به انسان آزادی از قید خرافه ها ودین ببخشد،خود زنجیری شد بر دست وپاوفکر وقلب انسان های مظلوم وروز به روز آمار قتل و کشتار صدها انسان بی گناه را فراهم کرد.انسان از طرفی در اسارت ماشین واز طرفی درگیر جنگهای خونین بین دولتهای بزرگ گشت ودر این میان مانند قبل از تغذیه ی روحی نیز خبری نبود.بلکه فضای تیره، یأس و سر خوردگی هر لحظه درهای مرگ را به روی آنها می گشود.

    وجود مکاتبی چون اگزیستانسیالیست،نیهیلیست،سوررئالیسم،داروینسیم وناتورالیسم واز طرفی علم روانشناسی فروید که مبنای فعالیت انسان ها وعلت اصلی کارهای آنها را بر شالوده ی غریزه ودیگر انگیزه های روانی مبتنی می دانست.همگی باعث مسخ شدن وتباهی هر چه بیشتر بشر عصر مدرنیته و علم گشت.

    در چنین اوضاع و احوالی ،ایران به عنوان کشوری که هنوزقدرت در زیر نگین یک فردبه نام سلطان بود،وضعیتی اسفناک تر داشت.

    عصر رضا خانی ،دوره ی تیره وتار استبداد بود.دوره ای که خفقان شدیدی بر همه جا حتی برادبیات حاکم بود.هنرمندان اجازه نداشتند تاآزادانه به هنر بپردازند.

    در این دوران ما شاهد گوشه گیری هنرمندان هستیم ونیز شاهد سانسور شدیدی که برآثار ونوشته های آنها حاکم بود.این سانسورو خفقان می رفت تا روح هنر وخلاقیت را در هنرمندان نابود کند،که یک دروه ی جدیدی از آزادی ،با کنارگیری رضاخان در سال 1320 آغاز شد.اما نتایجی که این بیست سال حکومت رضاخانی به بار آورد ؛شامل کتابهایی که درآنها فضایی تیره و کثیف وپر از خون وجنایت و فسادو ناامنی بود،برای همیشه باقی ماند والبته این کتابها ومحتوای آنها،خود آیینه ای بود از اوضاع بی تحرک وساکن وراکد آن روزگار.

    نویسندگانی چون «هدایت»،«بهرام صادقی»،«بزرگ علوی»و «صادق چوبک »و دیگرانی از این طیف باآثاری چون«سه قطره خون»،«بوف کور»،«چمدان»،«سنگ صبور»و«ملکوت»و دهها رمان وداستان کوتاه دیگر که در آنها شاهد سایه ی مرگ و فضایی یأس آور و کشنده هستیم،همگی محصول ومولودچنین دورانی می باشند.از شهریور1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 فضای نسبتاً باز سیاسی وفرهنگی ای بر جامعه حاکم بود.اما باشکست کودتادوباره همان دوران خفقان کشنده حاکم شدو سانسور واستبداد برای همیشه در جامعه باقی ماند.که این خودسبب سر خوردگی نویسندگان وشاعران و دیگر هنرمندان گشت واگر نقطه امیدی در طی سالهای 1320تا1332 ایجاد شده بود،دوباره از بین رفت.این اوضاع داخلی واز طرفی ترجمه ی آثار ادبیات غربی ونیز آشنایی هنرمندان جهان از طریق ترجمه وهمچنین گسترش حجم مسافرتها به خارج از کشور و برخوردهای فرهنگی زیادی که قابل مقایسه با قرنها وسده های پیشین ادبیات ایران نبوده ، همگی این عوامل دست به دست هم داده و برنگرش شاعران به مسائل مختلفی چون مرگ و زندگی وبودن و...تأثیر نهاد.و نگرش شعرای معاصر را به این مسائل ، کاملاً دگرگون کرد.به گونه ای که دیگر کسی پیدا نمی شد که؛ چون مولوی،حافظ،عطاروسنایی از عشق خود به ملکوت و مرگ عرفانی ونیز اشتیاق به موطن اصلی وابدی انسان سخن بگوید.

    درون مایه های شعر به کلی عوض شد وحتی زبان شعر وفرم شعر نیز بنا به این مقتضیات تغییر یافت و شعر نو متولد شد.اوضاع و شرایط جدید ونو ، زبانی می خواست تا ازنیازها ودغدغه های تازه ای که برای بشرایجاد شده بود،سخن بگوید.

    این شرایط در مرگ اندیشی شاعران بی تأثیر نبوده است و اصلاًهمین اوضاع خفقان آور، خود عاملی گشت تا شاعران در اثر سرخوردگی وشکست ناشی از عدم تحقق اهداف وآرزوهایشان به یأس پناه آورده ودر تاریکی آن به نشئه ی مرگ فرو رفته وطلب مرگ کنندوآن را راهی برای رهایی از دست زندگی قلمداد نمایند.

    اخوان ،شاملو،اسماعیل خویی از این قبیل شاعران هستند که چون خط مشی سیاسی نیز داشتند،از جریان های سیاسی ، شکست ها و پیروزی ها بسیار متأثّر می شدند.

    «مرگ اندیشی» در شعر معاصر، به دو صورت تجلی ونمود یافته است؛به صورت پوچی و گرایش به یأس .

    اخوان از آن هایی بود که به یأس روی آورد .او شاعری نومید و سرخورده از وقایع سیاسی بود.«اخوان به گواهی بهترین اشعارش جهان را تیره وتار می دید.جهانی فرو رفته در تاریکی یک شب سرد زمستانی طولانی .در نظر او «زمستان »حاکم مطلق بر جهان است»دریا بندری کودتای 28 مرداد را برای نسل اخوان آغاز یک دوره طولانی خفّّت اخلاقی می داند.

    شفیعی کدکنی نیز وقایع بعد از کودتا را در تغییر درون مایه های شعروعرضه درون مایه های جدید چون؛ اندیشیدن به مرگ ،نومیدی ویأس در حوزه ی شعر ،مؤثر دانسته و یکی از پیامدهای این شکست را سرخوردگی هنرمندان و پناه آوردن آنها به تریاک و می و تنهایی می داند(شفیعی کدکنی

کلمات کلیدی: سنتی - شعر - مرگ - مرگ در شعر سنتی

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود مقاله مرگ در شعر سنتی, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود مقاله مرگ در شعر سنتی, پروژه دانشجویی درباره دانلود مقاله مرگ در شعر سنتی

شعر کوتاه «نشانی» در زمره‌ی معروف‌ترین سروده‌ های سهراب سپهری است و از بسیاری جهات ‏می‌توان آن را در زمره‌ی شعرهای شاخص و خصیصه‌نمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر ‏نخستین بار در سال 1346 در مجموعه‌ای با عنوان حجم سبز منتشر گردید که مجلد هفتم (ماقبل ‏آخر) از هشت کتاب سپهری است. همچون اکثر شاعران، سپهری با گذشت زمان اشعار پخته‌تری ‏نوشت که هم به‌لحاظ پیچیدگیِ اندیشه‌های ...

تباین و تنش در ساختار شعر « نشانی» سروده سهراب شعر کوتاه «نشانی» در زمره‌ی معروف‌ترین سروده‌های سهراب سپهری است و از بسیاری جهات ‏می‌توان آن را در زمره‌ی شعرهای شاخص و خصیصه‌نمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر ‏نخستین بار در سال 1346 در مجموعه‌ای با عنوان حجم سبز منتشر گردید که مجلد هفتم (ماقبل ‏آخر) از هشت کتاب سپهری است. همچون اکثر شاعران، سپهری با ...

در این مقاله نشان داده می شود که شعرنو می تواند حامل تبلور التهابات درونی شاعر، واکنش او به نیاز سنت مرثیه باشد. همچنین پذیرش آن از طرف خواننده می تواند بیانگر روحیات افراد با اختلالات روحی – خفیف یا شدید- باشد. توجه شود که آثار هدایت برای نوجوانان از طرف اولیا منع میشود برترین ویژگی مدنیت نو، تسریع اجتماعی آزادی فردی در ذهن سنتی مملوکان است. فردیت با پدیده مدرنیته رابطه تنگاتنگ ...

فصل اول مقدمه آنچه که شعر نو را از شعر کهن جدا می‌کند، فقط سبک و ساختار آن نیست ، بلکه محتوا و نگرش آن نیز تفاوت دارد. شاعر نو از مردم، می‌گوید و از مسائل آنان. شاعرانی مثل نیما، شاملو، فروغی، هدایت و اخوان ثالث که در این امر، درخشیده‌اند از بطن مردم برخاستند و برای مردم، سخن گفتند. آنچه مسلم است، شرایط اجتماعی و حوادث سیاسی، بسیار بر شاعران، مؤثر می‌باشد. اشعار اخوان ثالث که در ...

شعر نو در این مقاله نشان داده می شود که شعرنو می تواند حامل تبلور التهابات درونی شاعر، واکنش او به نیاز سنت مرثیه باشد. همچنین پذیرش آن از طرف خواننده می تواند بیانگر روحیات افراد با اختلالات روحی – خفیف یا شدید- باشد. توجه شود که آثار هدایت برای نوجوانان از طرف اولیا منع میشود برترین ویژگی مدنیت نو، تسریع اجتماعی آزادی فردی در ذهن سنتی مملوکان است. فردیت با پدیده مدرنیته رابطه ...

در این مقاله نشان داده می شود که شعر نو می تواند حامل تبلور التهابات درونی شاعر، واکنش او به نیاز سنت مرثیه باشد. همچنین پذیرش آن از طرف خواننده می تواند بیانگر روحیات افراد با اختلالات روحی – خفیف یا شدید- باشد. توجه شود که آثار هدایت برای نوجوانان از طرف اولیا منع میشود برترین ویژگی مدنیت نو، تسریع اجتماعی آزادی فردی در ذهن سنتی مملوکان است. فردیت با پدیده مدرنیته رابطه ...

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

پیشگفتار در شب چهارم شهریور 1369 اخوان ثالث درگذشت وسفینه عمر این آزاد مرد رنجور- این لولی وش مغموم- سرانجام گرفتار طوفان مرگ گردید و کمر ستبر صنوبر شعر امروز ایران دوتا گشت . با مرگ او, طومار سبک اما اصیل گونه ی شعرفارسی درهم پیچید , سبکی که پیش از این , رسالت تاریخی اما هنری آن به پایان رسیده بود . اخوان درادب معاصر یک پدیده بود , عمر وهنری پر فراز ونشیب داشت . دغدغه های او ...

در سالهای‌ ابتدای‌ مشروطیت‌ از دو برادر به‌ نامهای‌ نریمان‌ و فریمان‌ نام‌ می‌برند که‌ این‌ دو در فصلهای‌ مختلف‌ سال‌ به‌ کارهای‌ تقلید دست‌ می‌زدند مثلاً در روزهای‌ نخست‌ بهار و عید نوروز، این‌ دو با هیئت‌ و لباسهای‌ مخصوص‌ در حین‌ عبور از بازار و محله‌ها به‌ خواندن‌ شعر و وصف‌ بهار می‌پرداختند گاهی‌ این‌ کار همراه‌ با سازی‌ محلی‌ انجام‌ می‌گرفت‌. این‌ دو هنگام‌ عبور از بازار و ...

من یک اسپانیایی تمام عیارم و امکان ندارد که بتوانم بیرون از مرزهای جغرافیایی اسپانیا زندگی کنم . با این همه ، از هر اسپانیایی که فقط به سبب زاده شدن در اسپانیا خود را اسپانیایی می داند ، متنفرم . من برادر همه انسان ها هستم و از کسی که چشم بسته خودش را قدای یک ایده ناسیونالیستی انتزاعی کند نفرت دارم . یک انسان چینی خوب ، از یک اسپانیایی بد به من نزدیک تر است . من در کارهایم ...

ثبت سفارش