دانلود تحقیق مولانا

Word 159 KB 19938 27
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نی نامه
    بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
    کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
    هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
    من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
    هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
    سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
    تن زجان و جان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
    آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
    آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
    نی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
    همچو نی زهری و تریاقی که دید؟

    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
    نی حدیث راه پرخون می کند قصه های عشق مجنون می کند
    محرم این هوش جز بی هوش نیست مرزبان را مشتری جز گوش نیست
    در غم ما روزها بی گاه شد روزها با سوزها همراه شد
    روزها رفت ،گو رو ،باک نیست تو بمان ،ای آنکه چون تو پاک نیست
    هر که جز ماهی زآبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شد
    در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید ، والسلام
    مثنوی مولوی به تصحیح
    رینولد نیکلسون
    سالهای پایان
    89
    درمدت بیست و پنج سالی که در پایان آخرین سفر جستجو در دمشق از عمر مولانا باقی ماند زندگی وی در اقامت در قونیه و در آرامشی نسبی گذشت.

    در ده سال اول این مدت (647-657) صلاح الدین زرکوب خلافت او را داشت و در ده سال آخر (622-672) حسام الدین چلپی خلیفه مریدانش بود.با این حال در تمام این مدت با آنکه خداوندگار با مریدان و در میان آنها وسایر دوستداران خویش عمر بسر برد یک لحظه هم از یاد شمس و عشق شمس فارغ نبود و هر چند شمس گمشده را از سالها پیش در وجود خود پیدا کرده بود.
    سیمای محبوب دو خلیفه خویش صلاح الدین و حسام الدین را نیز همه جا مظهر نور شمس می دید و در پرتو فروغ این نور بود که مراتب سلوک معنوی خود را در راه نیل به کمال انسانی همچنان به ارشاد و نظارت نامرئی شمس از مقامات تبتل تا فنا طی می کرد.


    در واقع در مدت خلافت حسام الدین که ده سال آخر عمر مولانا را شامل می شد زندگی وی به تعادلی که لازمه کمال بود منتهی شده بود.

    هیجان او که از خاطره عشق شمس ودر دنبال آشوب و قلق ناشی از قطع پیوند با دنیای فقیهان و اهل مدرسه طی سالها خاطرش را آرام نمی گذاشت به آرامش نسبی گراییده بود.

    تبتل که عبور از مراتب آن وی را از دنیای زهاد و فقیهان به عالم صوفیان و عارفان کشانیده بود در وی منجر به حال سکون و طمانینه شده بود.

    سماع راست او را از آلام و هیجانهای گذشته تدریجا ترکیه کرده بود و سیل خروشنده یی که احساس و اندیشه او را با رویاها و مکاشفه های ناآشنا در قالب غزلهای پرهیجان ریخته بود اندک اندک در وجود او به قرار و سکون می گرایید.

    با مریدان دوست و همدل شده بود.

    مریدان هم سر به راه آورده بودند.

    تعصب و هوی جز بندرت در بین آنها پیدا نمی شد و اگر می شد مثل دوران شمس به فتنه و آشوب منجر نمی گشت.
    در واقع در مدت خلافت حسام الدین که ده سال آخر عمر مولانا را شامل می شد زندگی وی به تعادلی که لازمه کمال بود منتهی شده بود.

    تعصب و هوی جز بندرت در بین آنها پیدا نمی شد و اگر می شد مثل دوران شمس به فتنه و آشوب منجر نمی گشت.

    اکثر این مریدان از محترفه و عامه بودند .

    طالب علمان گذشته که مفتون زهد ظاهر مشایخ و قال و قیل مدارس بودند از گرد او پراکنده بودند .

    اینکه فقها گرد او نمی آمدند از خواست یا منع خود او ناشی بود اما گه گاه از این بی اعتنایی آنها در حیرت بود.به نظر می آمد که گویی به آنها از جانب مدعیان تلقین می شد که تردد به مجلس مولانا برای حیثیت علمی آنها مایه نقص خواهد بود.

    خود مولانا یک بار از این طرز تفکر طالب علمان اظهار تعجب کرده بود و ظاهر آن است که تعجب او بیشتر از منع و تحذیر پنهانی فقها بود که هنوز با وجود آن همه بی اعتنایی که مولانا به درس و مدرسه و اوقاف و ولایت و وصایت نشان داده بود در حق وی گمان رقابت می بردند.

    بعلاوه به خاطر آنکه مریدان و بیشترینه معاشران هر روزینه مولانا هم از پیشه وران و بازاریان و اخیان و مردم عامی بودند این علمای اهل مدرسه در نزد اکابر و اعیان بر وی آشکارا یا در پرده طعنه می زدند.

    شنعتی که در این باب بر وی می زند یک بار متضمن این معنی بود که اهل علم و فقها با مجالس وی سرو کار ندارند.

    هر کجا خیاطی ،بزازی ،نجاری یا نساجی است مرید اوست.

    جواب مولانا که تند و سرد و پرخاشجویانه بود سر توجه او را به این طبقات که فقها نیز خود طالب ریاست بر آنها بودند نشان می داد.

    گفته بود : نه آیا منصور ما حلاج بود و ابوبکر ما نساخ ؟

    بار دیگر در جواب طعانه یی که مریدان وی را اوباش و رندان مفسده جو خوانده بود بصراحت گفته بود : اگر نه چنین بودند خود حاجت به شیخ و مرشد نمی داشتند ما را مرید آنها می بایست بود.

    در بین این طبقه از اوباش شهر حتی کسانی از رومیان نصارا هم بر دست وی توبه کرده بودند و به صلاح گرویده بودند.

    ثریانوس نام یک تن از این اوباش رومی بود که قتل نفس کرده بود و به عقوبت دار محکوم شده بود اما به شفاعت مولانا از چوبه دار که او را به پای آن هم برده بودند نجات یافته بود و بر دست مولانان مسلمان شده بود .

    مولانا او را علاء الدین لقب داده بود و او نیز در تحت ارشاد خداوندگار به خط تهذیب و تزکیه نفس افتاده بود علاءالدین ثریانوس مولانا را بدان سبب که از وی انسانی دیگر ساخته بود بر سبیل مجاز خدای خویش می خواند قولی که یادآور چیزی از آئین دوران ترسایی او بود و معاندان مولانا را که گه گاه به آزار ثریانوس وا می داشت اما این قول او در همین معنی مجازی که او از آن در نظر داشت مولانا را به یاد شمس تبریز می انداخت که او نیز در وجود خود وی یک فقیه مدرس را به یک انسان عارف تبدیل کرده بود و به همین سبب مولانا هم وی را به همین معنی (شمس من و خدای من)خوانده بود.

    برخلاف مفتیان و طالب علمان که غرور جاه آنها را به مجال است با این طبقات اوباش و محترفه جز در حد وعظ و ارشاد مجاز نمی کرد اکابر و اعیان شهر که به مولانا ارادت می ورزیدند جز به ندرت از هم آمیزی با این طبقات که محبت آنها را پشتوانه قدرت و اهمیت خویش ترقی می کرد اظهار نفرت نمی نمودند آنها را که از این طبقات مریدان مولانا بودند همراه وی به ضیافت می خواندند خواه ناخواه در حق آنها مراسم خرسندی و دلنمودگی به جا می آوردند با حضور آنها برای مولانا مجالس سماع ترتیب می دادند و احیانا در مجالس روزانه فیه ما فیه نیز در کنار آنها جای می گرفتند.

    مولانا با این مریدان مثل دوستان همدل و یکرنگ می زیست و دوستی با آنها وی را در بین تمام طبقات اهل شهر محبوب و مقبول می ساخت تواضع فوق العاده و حسن خلقی که جز به ندرت دگرگونی نمی یافت در بین تمام مردم قونیه برای وی دوستان و ستایش گران بسیار فراهم آورده بود عادت به پیشی جستن در سلام را که سنت رسول خدا بود تا به حدی رعایت می کرد که وقتی از کوی و بازار می گذشت برخلاف معمول فقه ها و علمای عصر هر زنی و هر کودکی و حتی هر فقیری هم با او روبه رو می افتاد وی در سلام و اظهار ادب بر او پیشی می گرفت حتی نسبت به نصارای شهر که در تمام ولایت به عنوان اهل ذمه حداکثر جز حسن رفتار ظاهری و رسمی آمیخته به اکراه و غرور در حق آنها رعایت نمی شد وی در برخوردها تواضع و تکریم فوق العاده به جا می آورد و با آنها نیز مثل مسلمانان سلوک می کرد.

    مکرر دیده شد که در هنگام عبور از کوچه و بازار با راهب فقیر یا کشیش حقیری برخورد کرده بود و چندین بار از باب تواضع بر وفق مرسوم خود در مقابل او سر به تعظیم فرود آورده بود این تعظیم و تواضع فوق العاده در مقابل کسانی بود که فقها و متشرعه اگر در کوی و برزن با آنها برخورد می کردند با نفرت و خشم ابرو در هم می کشیدند و از رویت آنها اظهار کراهیت می کردند در برابر یک قصاب ارمنی که در راه برای او سر تعظیم خم کرده بود چندین بار کرنش نمود.

    در قونیه با یک راهب رومی که از قسطنطنیه آمده بود برخورد کرد و او هر بار که در مقابل وی تواضع می کرد مولانا را در پیش روی خود درحال تواضع می دید.

    حتی یک روز از کویی می گذشت کودکان خرد که مشغول بازی بودند تا مولانا را از دور دیدند پیش دویدند و در مقابل وی سر به تعظیم فرود آوردند مولانا هم با آنها به همان گونه تواضع کرد .

    کودکی که دورتر بود و آب می تاخت بانگ در داد که یک لحظه درنگ کنید تا من نیز بیایم و مولانا همانجا ایستاد تا او نیز برسید و بین آنها تواضع و تعارف دوستانه رد و بدل شد.

    تواضع او در حق محرومان و کسانی که مردود عام یا مورد وحشت و نفرت آنها بودند نیز غالبا با شفقت کریمانه یی قرین بود.

    یک روز لباس فاخری را که به اصرار مریدی به تن کرده بود وقتی در بازگشت به خانه از مقابل رندان خرابات می گذشت به خاطر شوری که در سماع مستانه شان دید به آنها بخشید.

    روزی دیگر به روسبی کهنه کاری که در محله خان صاحب اصفهانی در راه پیش وی آمد و تواضع نمود تکریم بیش از حد کرد او را رابعه خواند و چنان شفقت پدرانه یی درحق کنیزکان تن بمزد وی نشان داد که همه پیش او سر نهادند.

    وقتی هم که به آب گرم خارج شهر رفته بود در حق جماعتی از جذامیان که به آب در آمده بودند و شور و غوغا می کردند بی هیچ نفرت و کراهیت محبت و تواضع بسیار کرد یاران خود را که می کوشیدند آنها را از آن موضع که وی آب تنی می کرد برانند بشدت منع نمود آنها را با محبت و شفقت نزد خود خواند و از آبی که آنها در آن سرو تن خود را شسته بودند بر سر و روی خود ریخت .

    ذوق و علاقه یی که در ملاقات با آنها نشان داد چنان بود که احوال عیسی و قدسیان کلیسا را به یاد می آورد.

    در یک مجلس سماع او مستی که وارد جمع شده بود بیخودوار خود را در حالت وجد و رقص به مولانا می زد و او را آزار می داد اصحاب خواستند او را برنجانند مولانا از این کار آنها روی درهم کشید و با تغیر پرسید : شراب او خورده است شما مستی می کنید؟

    گفتند آخر او ترساست .

    همچنان با تغییر بانگ زد که چرا شما نیستید؟

    به جهودی که از او پرسید دین شما بهتر است یا از آن ما ؟

    با خونسردی گفت ازآن شما.

    بیش از آن در آیین خویش استوار بود که پیش خود این دلنوازی را تردیدی در برتری آن تلقی کند .

    اما این گونه اقوال او بیش از تعصب و خشونت مفتیان شهر در جلب کسانی که عامه اهل شهر آنها را کافر و گبر و پلید می خواندند موثر بود.

    تسامح او برای خودش جلوه یی از تجزیه تبتل و انقطاع بود.

    عشق او مذهب راستین او به شمار می آمد تعصب را که نوعی پایبندی به تعلقات خودی بود مجاز نمی دانست .

    دوگانگی را که بین مومن و کافر و مسلمان و ترسا مانع تحقق وحدت و یگانگی انسانی می شد بر نمی تافت.

    کسانی را نیز که پرتو فکر او به جان آنها می زد از این

کلمات کلیدی: مولانا

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود تحقیق مولانا, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود تحقیق مولانا, پروژه دانشجویی درباره دانلود تحقیق مولانا

مولانا، آموزگار معنا مقدمه :روی آوری قشرهای گوناگون جویندگان حقیقت در سراسر جهان به آثار مولانا، آدمی را به یاد آن مصرع خود او در نی نامه می اندازد: که جفت بدحالان و خوشحالان1 شده است، بدحالان و خوش حالانی که هر یک از ظن خود یار2 او شده اند و هر یک به گوشه ای از ساحت روان او ورود کرده‎اند. خیل بی شمار مشتاقان، چاپ های متعدد آثار مولانا به زبانهای گوناگون، برگزاری کنگره ها و ...

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که ...

مولانا کمال‌‌الدین سیدعلی محتشم کاشانی جنسیت: مرد نام پدر: خواجه میراحمد تولد و وفات: (شاعر - ... ) قمری محل تولد: ایران - اصفهان - کاشان شهرت علمی و فرهنگی: شاعر ملقب به شمس‌الشعراء. اصل وی از نراق بود. محتشم در بیتی از دیوان خود به نام و سیادت خویش اشاره کرده است. بازرگان‌زاده‌ای بود که در جوانی کسب پدر را که بزازی بود دنبال کرد ، سپس از آن شغل کناره گرفت و به شاعری پرداخت. وی ...

مولانا و سماع فصل اول:مولانا و سماع دکتر ابوالقاسم تفضّلی 26 آذرماه است، شب عروج روحانی مولانا به درگاه با عظمت الهی است. مریدان و عاشقان مولانا در طول قرن‌ها، چنین شبی را جشن می‌گیرند، به شادی و رقص و چرخ و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند. نقل و نبات و شیرینی، به یاران و همنوایان هدیه می‌دهند، و این شب را «شب عرس» یا «شب عروسی» می‌نامند. زیرا عقیده دارند که ...

زادگاه مولانا: جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در ...

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در بین راه در ...

زادگاه مولانا: جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در ...

« مولانا جلال الدین محمد مولوی » 6ربیع الاول سال 604هجری قمری:« مولانا جلال الدین محمد مولوی» عارف ، متفکر و شاعر پرآوازه ایرانی متولد شد. او از اهالی بلخ بود اما همراه پدر به قونیه رفت و سالیان متمادی در این شهر زندگی کرد. مولانا درحلب و دمشق ، مسند وعظ و خطابه داشت. درقونیه تدریس می کرد و دراین ایام بعد از آشنایی با شمس تبریزی روحش پریشان و آشفته شد و تدریس ...

مولوی از تولد تا تحول معنوی مولوی در اواخر سپتامبر سال 1207 چشم به جهان گشود.احتمالاً ایام کودکی را همراه پدرش گذرانید. پدرش بهاالدین از علمای چندان معروفی نبود. و به اشتغالداشت.احلام معنوی و امیال راهدارند و خواسته های عده ای از پیروانش قرار بر این انداخت که سرنوشت نقش مهمترین را در حیات دینی پیروان خویش برای وسیع مقدر نموده است. آمال و امیالی از این دست برخوردهای ناخوشایند با ...

مختصری از زندگی نامه ی مولانا: جلال الدین محمد بلخی محمد بن حسین الخطیبی البکری درششم ربیع الاول سال604 هجری دربلخ متولد شد. وی از بزرگترین شعرای مشرق زمین است. پدرش محمد بن حسین الخطیبی البکری ملقب به بهاء الدین ازبزرگان مشایخ عصرخود بود وبه علت شهرت ومعرفتی که داشت مورد حسد سلطان محمد خوارزمشاه گردید. ناچار فرار را برقرار ترجیح داد وبا پسرش جلای وطن نمود وازطریق نیشابور ابتدا ...

جلال الدین محمد بلخی نامش محمد و لقبش جلالدین است. از عنوان های او خداوندگار و مولانا در زمان حیاتش رواج داشته و مولوی در قرن های بعد در مورد او به کار رفته است. در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ متولد شد. نیاکانش همه از مردم خراسان بودند. خود او نیز با اینکه عمرش در قونیه گذشت، همواره از خراسان یاد می کرد و خراسانیان آن سامان را همشهری می خواند. پدرش ، بهاالدین ...

ثبت سفارش