بیدل شاعریست که در بیرون از مرزهای ایران به ویژه در میان افغان ها بیشتر شناخته شده است.
شاعری دیرآشنا با ببانی دشوار و معانی استوار.
در ۲۵ سال اخیر در ایران تلاش قابل تقدیری برای معرفی «پیر میکده سخندانی و افلاطون خم نشین معانی» صورت گرفته و حاصل آن انتشار گزیدهها و تصحیحات متعدد از دیوان بیدل و مقالات و پایان نامه های گوناگون است که از معروفترین آنها کتاب شاعر آینه ها تالیف دکتر شفیعی کدکنی است.
«میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی» در سال ۱۰۵۴ ه.ق در ساحل جنوبی رودخانه «گنگ» در شهر عظیم آباد پتنه (هند) به دنیا آمد.
از روزهای جوانی عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق میسرود و چون بر حفظ و اخفای راز عشقش به حق مصر بود «رمزی» تخلص میکرد تا این که بنابر قول یکی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بینشان چه گوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را از «رمزی» به «بیدل» تغییر داد.
بیدل چهرهای خوش منظر و جثهای نیرومند داشت، فنون کشتی را به خوبی میدانست و ورزشهای طاقت فرسا از معمولیترین فعالیتهای جسمی او بود.
در سال ۱۰۷۵ ه.ق به دهلی رفت، هنگام اقامت در دهلی دایم الصوم بود و آن چنان که خود در چهار عنصر نقل کرده است به سبب تزکیه درون و تحمل انواع ریاضتها و مواظبت بر عبادات درهای اشراق بر جان و دلش گشوده شده بود و مشاهدات روحانی به وی دست میداد.
وی در سال ۱۰۷۸ ه.ق سرایش مثنوی «محیط اعظم» را به پایان رساند، این مثنوی دریای عظیمی است لبریز از تأملات و حقایق عرفانی.
دو سال بعد مثنوی «طلسم حیرت» را سرود و به نواب عاقل خان راضی که از حامیان او بود هدیه کرد.
تلاش معاش او را به خدمت در سپاه شهزاده «اعظم شاه» پسر اورنگ زیب بازگرداند.
اما پس از مدت کوتاهی، چون او از تقاضای مدیحه کردند، از خدمت سپاهی استعفا کرد.
بیدل در سال ۱۰۹۶ ه.ق به دهلی رفت و مقدمات یک زندگی توأم با آرامش و عزلت را در دهلی فراهم کرد، زندگی شاعر بزرگ در این سالها به تأمل و تفکر و سرایش شعر گذشت و منزل او میعادگاه عاشقان و شاعران و اهل فکر و ذکر بود، در همین سالها بود که بیدل به تکمیل مثنوی «عرفان» پرداخت و این مثنوی عظیم عرفانی را در سال ۱۱۲۴ ه .ق به پایان رساند.
بیدل آخرین آینه تابان شعر عارفانه فارسی بود که نور وجودش در تاریخ چهارم صفر ۱۱۳۳ ه.ق به خاموشی گرایید.
بیدل شاعری با حکمت و تفکر قدسی است، وی از تبار شاعران عارفی چون حکیم سنایی، عطار نیشابوری، مولانا و حافظ و ...
است، شاعرانی که شعرشان گرانبار از اندیشه و معناست در افق این بزرگان، شعر زبان راز و نیاز است .
اندیشه بیدل، اندیشه وحدت و یکانگی است، در منظر او عالم عالم جلوهی حق است و انسان آینهای که حیران به تماشا چشم گشوده است، به تماشای تجلی حق در عالم وجود، بیدل حق را تنها حقیقت هستی میداند، در نگاه خود نیز همه موجودات قائم به حق میباشند و بدون فیض وجودیی که حق به آنها میبخشد محکوم به فنا و نیستیاند و همه موجودات و اشیاء را همچون خیال و وهم تصور میکند که تنها صورتی از وجود دارند و حقیقت آنها حضرت حق میباشند که از چشم غافلان همیشه این نکته پوشیده میماند.
اندیشه بیدل، اندیشه وحدت و یکانگی است، در منظر او عالم عالم جلوهی حق است و انسان آینهای که حیران به تماشا چشم گشوده است، به تماشای تجلی حق در عالم وجود، بیدل حق را تنها حقیقت هستی میداند، در نگاه خود نیز همه موجودات قائم به حق میباشند و بدون فیض وجودیی که حق به آنها میبخشد محکوم به فنا و نیستیاند و همه موجودات و اشیاء را همچون خیال و وهم تصور میکند که تنها صورتی از وجود دارند و حقیقت آنها حضرت حق میباشند که از چشم غافلان همیشه این نکته پوشیده میماند.
از چمن تا انجمن ، جوش بهار رحمت است دیده هر جا باز می گردد دچار رحمت است خواه ظلمت کن تصور ،خواه نور، آگاه باش!
آنچه اندیشی ، نهان و آشکار رحمت است قدر دان غفلت خود گر نباشی جرم کیست؟
آنچه عصیان خوانده ای آیینه دار رحمت است کو دماغ آن که ما، از ناخدا منت کشیم !
کشتی بی دست وپایی ها کنار رحمت است سبحه ای دیگر به ذکرمغفرت در کار نیست تانفس باقی ست ،هستی درشمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تا کجا خواهد رمید؟!
آخر شکار رحمت است شام اگر گل کرد ، بیدل !
پرده دار عیب ماست صبح اگر خندید ، در تجدید کار رحمت است عوامل شاعرانگی در شعر "بیدل دهلوی" سخن گفتن از عوامل شاعرانگی در شعر شاعری که : هزار آینه در پرداز زلفش / زجوهر شاخه مژگان در آب است کاری بس دشوار و فوق طاقت است .
چرا که برای تهیه مقاله ای که بتواند حق مطلب را به تمامی ادا کند و کلیه عناصر به کار گرفته شده در ساختار شعر او را در برگیرد در برابر عظمت شعر او : در انتظار جمالی ، نشسته ام به خیالی تحیر از مژه آغوش ها گشاده به هرسو به هر تقدیر ، محور سخنم را به طور عمده به سه جنبه از جنبه های شعر بیدل اختصاص می دهم و به طور اجمالی ، درباره "منش استعاری زبان ، ذهن و تصویر " در شعر بیدل ، نکاتی را یاد آور می شوم .
به طور کلی امروزه آنچه که مربوط به بررسی متن شاعرانه می شود ، جدا از فرایند تحول کلی نظریه های ادبی و مقوله نقد نیست.
چرا که مقوله شعر در قلمرو تعریف ونقد ، همواره مورد توجه نظریه پردازان ادبی بوده و خواهد بود .
بحث های نظری درباره متن شاعرانه ، اززمان ارسطو آغاز شده و در گذر تاریخ ، چالش های فراوانی را پشت سرنهاده است که بر آیند کلی آنها ، به ویژه در قرن بیستم ، با تاثیر پذیری از دستاوردهای دانش زبان شناسی و همچنین نظریه های شعری در آراء صورت گرایان روس و پس از آن ، ساختار گرایان ، جایگاه ویژه ای را برای آن فراهم کرده است .
در حوزه زبانشناسی ، با تکیه بر آراء سوسور و نظریه پردازان نشانه شناسی ، رهیافت های ارزشمندی برای درک جایگاه ویژۀ آن در نظام زبان در نظر گرفته شده است ؛ به گونه ای که متن شاعرانه از دیدگاه "یوری لوتمان" نشانه شناس برجسته روس ، این گونه تعریف می شود : « متن شاعرانه ، نظام نظام ها یا رابطه رابطه هاست ؛ پیچیده ترین شکل قابل تصور سخن است که چندین نظام مختلف را درهم فشرده می کند.[ زیرا ] شعر "دال" را باتمام وجود، فعال می کند و واژه را در چنان شرایطی قرار می دهد که تحت فشار شدید واژه های اطراف حد اعلای عملکرد را از خود بروز می دهد و غنی ترین استعداد خود را رها می سازد.» با توجه به نظر لوتمان ، بیدل یکی از معدود شاعرانی است که شعر او در بسیاری از موارد به نظام نظام ها تبدیل شده و به مدد درک لحظه ها و ذهن و زبان شاعرانه ، چندین نظام مختلف را در هم فشرده ساخته و در نتیجه موفق به کشف زبانی شده است که یکسره برمنش استعاری ، استوار است.
این زبان از سه سرچشمه اصلی استعاره (کلاسیک، رمانتیک و مدرن) بهره گرفته و حد اعلای کارکرد واژگان در زبان را به سامان رسانده است.
ازهمین رو، بستر سیال این زبان، جایگاهی مناسب برای تجلی تخیل جادویی شاعرانه او واقع شده و به خلق بیانی تصویری و خارج از مرزهای قرار دادی جهان واقعی منجر شده است.
یکی ازمهم ترین عواملی که در خلق یک فضای یکه و یگانه در شعر بیدل موثر است ، قطع پیوندهای جهان شاعرانه او از جهان واقعی است و پناه بردن او به ساحت فردی در لحظه آفرینش هنری .
بدین طریق می توان شعر بیدل را ، شعر گریز از رئالیسم وانمودی کلیشه ای در زندگی روزمره به حساب آورد که خرق عادتی جسورانه راتوصیه می کند.
زندگی در قید وبند رسم وعادت مردن است دست دست توست بشکن این طلسم ننگ را گریز از رئالیسم عادتی که یکی از نشانه های مدرنیسم در اسلوب نوشتاربیدل است ، او را به سمت فرا واقعیتی هدایت می کند که جایگاه وهم فرا واقع است و ساخت فضا و تصاویر استعاری در شعر او درنتیجه همین "گریز" انجام می پذیرد و به بستری مناسب برای سامان یابی استعاره های قدرتمند و هنجارگریز وتصاویر هنری متناقض نما تبدیل می شود؛ تصاویری ازاین دست : به عیش خاصیت شیشه های می داریم که خنده برلب ما قاه قاه می گیرید علاوه بر آن ،"ذهنیت" در شعر بیدل، درنتیجه گریز از کلیشه ها به سمت عرفانی بی بدیل، کمال یافته و شناختمدار پیش رفته و در نتیجه " تصوف مدعی"، به "عرفان بی ادعا" ، تبدیل شده است، که خود بنیان های اصلی "عرفان آینه بین" در شعر بیدل را بنا نهاده است: غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق برگشت نگاهم به خود و آینه بین شد و همین "عرفان آینه بین " بیدل را به شناختی رسانده است که فنای مطلق را در پی دارد: نه وحدت سرایم ، نه کثرت نوایم فنایم فنایم ، فنایم فنایم همچنین ،همین عرفان ناب ، بیدل را به سمت تواضع و قناعتی می کشاند که نهایت بی ادعایی و اظهار ناچیزی در برابر جمال معشوق را که در مکتب بیدل ، از حاصل جمع "جمال و جمال آفرین" حاصل می شود ، بیان می دارد : گمگشتگان وادی حیرت نگاهی ایم در گرد رنگ باخته کن جستجوی ما این شیفتگی ، جز تحیر برباد دهنده "دین و دنیا" برای شاعر ، چیزی در پی ندارد : تحّیر تو زفکر دو عالمم پرداخت به جلوه ات که نه دین دارم ونه دنیایی وقناعتی اندک خواه را نصیب اومی سازد : قانع به جام وهمیم، از بزم نیستی کاش قسمت کنند برما،ازیک حباب ، نیمی این ذهنیت یا اندیشه غنی شده در شعر بیدل ، اندیشه ای پدیدار شناسانه و فلسفی است و آرامش عادت زده حاکم برزندگی روزمره را به چالش می کشد و ناچیز می شمارد؛ پس شاعر با دیدۀ بصیرت بین ، در سرشت کلیه عناصِر هستی ،"پریشانی" و عدم آرامش مشاهده می کند: به جمعیت فریب این جهان خوردم،ندانستم که درهرغنچه،طوفان پریشانی کمین دارد اندیشه فلسفی در شعر بیدل ، درتلاشی خستگی ناپذیر، در صدد آن است تا حقیقت شگرف زیبایی جهان آفرینش را که درنتیجه کشف و شهود شاعرانه ، نصیب او شده است ، در مسند باور بنشاند ، و کثرت را در آن به وحدت هستی مدارانه متصل کند؛ پس عرصه شعر او به جولانگاه سفر کثرت به وحدت و بالعکس تبدیل می شود.
این مسئله بالاترین هدف "شناخت " در شعر او را ، که تامل درپیکرۀ وا حد و زیبایی هستی است ، رقم می زند.
چرا که این عرصه ، جایگاه "دیدار" معشوق است و تحیر از تجلی جمال بی بدیل او : نرگسستان جهان وعده گه دیدار است کز تحیر همه جا آینه خرمن کردند دیداری که شاعر در آرزوی نائل آمدن به آن حتی برگریه ای ابدی دل می بندد: شاید گلی زعالم دیدار بشکفد تا چَشم دارم آینه خواهم گریستن یکی دیگر از بارزترین نمودهای اندیشه فلسفی در شعر بیدل ، فراهم آوردن بستری مناسب ، برای کارکرد حیرت انگیز عنصر" بازتاب یا انعکاس" در شعر است ؛ به گونه ای که در فرایندی جادویی پدید ه های حیات در شعر او در چرخه ای عجیب قرار می گیرند تا پس از پالایش ، به خلوص و شفافیتی دست پیدا کنند تا بتواند به مثابه ابزاری برای انعکاس زیبایی معشوق به کار آیند.
این فرایند در کلیت خود از جزیی ترین عناصر هستی تا کلی ترین آنها را در برمی گیرد و جهان شعر بیدل را به آیینه زاری از تلاقی انعکاس های متعدد تبدیل می کند.
که از این میان ، سه عنصر "شبنم ، آینه و شاعر" بالاترین درجه مقام انعکاس و " آینگی" را از آن خود ساخته اند.
چراکه از کیفیت نوع زیبایی ای که مشاهده می کنند و قرار است آن را بازتاب دهند ، هر سه در حیرت اند: از حسرت گلزارتماشای تو آبست چون شبنم گل آینه درآینه دان ها و : درین گلشن نه بویی دیدم ونی رنگ فهمیدم چو شبنم حیرتی گل کردم و آیینه خندیدم دراین میان دغدغه اصلی ذهنیت در شعر بیدل ، قبولاندن این