میلتون گلیزر (متولد۱۹۲۹) یکی از نامدارترین طراحان گرافیک در آمریکاست.
حضور و تأثیر وی بر روی این پیشینه از نظر بینالمللی اعجابآور است.
همچنین وی یک سخنگوی فهیم و بلیغ برای روشهای اخلاقی نیز به شمار میرود.
گلیزر در کنفرانسی در لاس و گاس مکالمهای پرسشی ارائه میدهد تحت عنوان «راهی به جهنم Road to Hell» که جدالی است بین طراحی و تبلیغات و یا شاید پرسشی است از مردم در مورد فضیلتهای اخلاقی؟ترجمه متن این کنفرانس از نظرتان میگذرد.
آگهیها اغلب در پی آن هستند که مردم را به خریدن چیزی ترغیب کنند.
طراح گرافیکی گاهی اوقات از اینکه خبررسانی در مورد یک رویداد و یا فرصت خرید را کرده باشد، دوری میکند.
«راهی به جهنم» آزمونی است با این پرسش که شما چه مقدار با مشارکت در آسیب اجتماعی فاصله دارید؟شما چه قدر با انگیزاندن مردم در عمل به چیزهایی که برای آنها مفید نیست فاصله دارید؟در «راهی به جهنم» من با فعالیتهای سودمندی آغاز کردم که هرکس در طراحی با آن موافق است.
مانند طراحی یک بسته که در قفسه بزرگ به نظر آید و به سمت فعالیتهایی نکوهیده حرکت کردم که در مرگ یک مصرفکننده مشارکت دارد.
در این بین تناقضات بسیاری وجود دارد.
پرسشهایی در رابطه با معیارهای اخلاقی یک شغل در زندگی من که اغلب در رابطه با تبلیغات برمیخیزند.
شما باید از خود بپرسید، آیا فروختن پیراهنهایی که به وسیله کودکان کارگر ساخته میشوند را دوست دارند؟اغلب مردم هم در تبلیغات و هم در طراحی جدا از ویژگیهای انسان و عینیت دادن به مخاطبین مدیریت میکنند.
مسئله آنها در خانوادهایشان، دوستانشان و همسایگان شان کاملا روشن است.
هنگامی که من از دوستانم میخواهم که فرزندانم یا خانوادهتان را به سیگار کشیدن تشویق کنید، آنها با اطمینان رد میکنند، اما در فاصله دورتر رفتارهای غیرانسانی با مخاطبان آسانتر است.
چه تفاوتی است بین دروغ گفتن به همسرتان و یا کودکانتان و دروغ گفتن به غریبه؟
ما به خوبی میدانیم که دروغ گفتن به غریبهها آسانتر است.
اگر بیگانگان از طبقه یا کشور شما نباشند، دروغ گفتن به آنها بسیار راحت است.
اما رعایت معیارهای اخلاقی بسیار آسان است و پیامدی است از وظیفه فردی و مطرح کردن این پرسش که چه احساسی دارید هنگامی که به دیگران آسیب میزنید؟!
وقتی که خصلت چیزی از نظر جامعه خوب باشد یا طبق نظر کاربران نامناسب باشد و اسباب آسیب رساندن را فراهم کند همه چیز فرق میکند.
خصلت چگونه نمایان میشود؟
یا چگونه میتوانید جامعه ای خوب خلق کنید؟
چگونه میتوانید فضایی را ایجاد کنید که در آن این مسئله مطرح گردد که آسیب رساندن نامطلوب است؟
شاید این موضوع نتواند شما را بر آن دارد که تبلیغات سیگار را انجام دهید یا انجام ندهید.
نتیجه آن بسیار دشوار است اما اگر شما خواستار آن باشید که کسی سیگار نکشد، باید نتیجه وظیفهای را که به شما محول شده مدنظر قرار دهید.
در یک جامعه کامل، تبلیغات میبایست اهداف اجتماعی دیگری در کنار سودآوری داشته باشند.
به نظر میرسد در ارتباط به وسیله طراحی، مکالمات بیشتری درباره محیطزیست و جامعه وجود دارد.
اصلاح طلبیهای اجتماعی و پیشرفتهای بصری همیشه به یکدیگر مربوط بودهاند.
اگر شما به نهضتهای جداییگرا یا جنبشهای هنری و صنعتی و هر کدام از جنبشهای اصلی مدرنیستی اواخر قرن ۱۹و۲۰ نگاه کنید درخواهید یافت که به موضوعات اجتماعی یا نظریه خلق جامعهای بهتر متصل هستند.
جنبش مدرنیسم طرفدار جامعه است.
درست، به خوبی اصلاحات زیباشناسانه.
من فکر نمیکنم که تبلیغات در تاریخ سهمی هم اندازه ارتباط گرافیکی داشته باشند.
طرحهای گرافیکی جریانی است آرام نه لزوما قدرتمند و پرسر و صدا و همین جریان آرام میتواند برای مردم بیشتر از ترغیب به مصرف گرایی بیمعنی، مفید باشد.
● راهی به جهنم
طبق لیست میلتون گلیزر ۱۱ گام به سوی جهنم وجود دارد.
آغاز آن با طراحیهای سودمند و انتهای آن با آثاری آسیب رسان همراه است .
۱) آیا شما یک بسته را طوری طراحی میکنید تا روی قفسه بزرگتر به نظر برسد؟
۲) آیا شما تبلیغی را برای یک فیلم کند و خستهکننده میسازید به طوری که یک کمدی نشاط انگیز به نظر برسد؟
۳) آیا شما تاجی را برای یک فرد بیتجربه میسازید تا القا کنید که مدت زیادی کار کرده است؟
میلتون گلیزر (متولد۱۹۲۹) یکی از نامدارترین طراحان گرافیک در آمریکاست.
حضور و تأثیر وی بر روی این پیشینه از نظر بینالمللی اعجابآور است.
گلیزر در کنفرانسی در لاس و گاس مکالمهای پرسشی ارائه میدهد تحت عنوان «راهی به جهنم Road to Hell» که جدالی است بین طراحی و تبلیغات و یا شاید پرسشی است از مردم در مورد فضیلتهای اخلاقی؟ترجمه متن این کنفرانس از نظرتان میگذرد.
آگهیها اغلب در پی آن هستند که مردم را به خریدن چیزی ترغیب کنند.
«راهی به جهنم» آزمونی است با این پرسش که شما چه مقدار با مشارکت در آسیب اجتماعی فاصله دارید؟شما چه قدر با انگیزاندن مردم در عمل به چیزهایی که برای آنها مفید نیست فاصله دارید؟در «راهی به جهنم» من با فعالیتهای سودمندی آغاز کردم که هرکس در طراحی با آن موافق است.
مانند طراحی یک بسته که در قفسه بزرگ به نظر آید و به سمت فعالیتهایی نکوهیده حرکت کردم که در مرگ یک مصرفکننده مشارکت دارد.
مسئله آنها در خانوادهایشان، دوستانشان و همسایگان شان کاملا روشن است.
اگر بیگانگان از طبقه یا کشور شما نباشند، دروغ گفتن به آنها بسیار راحت است.
وقتی که خصلت چیزی از نظر جامعه خوب باشد یا طبق نظر کاربران نامناسب باشد و اسباب آسیب رساندن را فراهم کند همه چیز فرق میکند.
شاید این موضوع نتواند شما را بر آن دارد که تبلیغات سیگار را انجام دهید یا انجام ندهید.
به نظر میرسد در ارتباط به وسیله طراحی، مکالمات بیشتری درباره محیطزیست و جامعه وجود دارد.
اگر شما به نهضتهای جداییگرا یا جنبشهای هنری و صنعتی و هر کدام از جنبشهای اصلی مدرنیستی اواخر قرن ۱۹و۲۰ نگاه کنید درخواهید یافت که به موضوعات اجتماعی یا نظریه خلق جامعهای بهتر متصل هستند.
من فکر نمیکنم که تبلیغات در تاریخ سهمی هم اندازه ارتباط گرافیکی داشته باشند.
● راهی به جهنم طبق لیست میلتون گلیزر ۱۱ گام به سوی جهنم وجود دارد.
۱) آیا شما یک بسته را طوری طراحی میکنید تا روی قفسه بزرگتر به نظر برسد؟
۲) آیا شما تبلیغی را برای یک فیلم کند و خستهکننده میسازید به طوری که یک کمدی نشاط انگیز به نظر برسد؟
۳) آیا شما تاجی را برای یک فرد بیتجربه میسازید تا القا کنید که مدت زیادی کار کرده است؟
۴) آیا جلدی را برای کتابی که خودتان محتوای آن را تنفرآمیز یافتهاید طراحی میکنید؟
۵) آیا یک تبلیغ مبارزاتی را برای شرکتی با گذشتهای معروف به تبعیض در استخدام نیرو طراحی میکنید؟
۶) آیا بستهای را برای صبحانه بچهای طراحی میکنید که دارای ارزش غذایی کم و شکر بالاست؟
۷) آیا یک سریتیشرت را برای شرکتی که نیروی کار خردسال دارد طراحی میکنید؟
۸) آیا یک آگهی تبلیغاتی را برای محصول رژیمی که شما میدانید موثر نیست طراحی میکنید؟
۹) آیا تبلیغی را برای یک کاندیدای سیاسی که سیاستهایش را میدانید برای عموم مردم مضر است طراحی میکنید؟
۱۰) آیا برای یک SUV که بیش از مقدار متوسط در شرایط اورژانسی واژگونی داشته و باعث مرگ ۱۵۰نفر شده است، بروشوری طراحی میکنید؟
۱۱) آیا تبلیغی را برای محصولی که مصرف مداوم آن باعث مرگ میشود،طراحی میکنید؟
استودیوهاى «پوش پین» (push pin) است که در سال ۱۹۵۴به تاسیس آن همت گماشت.
این زمانى بود که صنعت عکاسى مى رفت تا در اوج قرار بگیرد و هنر طراحى و گرافیک را که سابقه بیشترى از آن داشتند منزوى کند.
«میلتون گلیزر» از جمله هنرمندان گرافیستى است که با بهره گیرى ماهرانه از فنون عکاسى توانست به درستى آن را به عرصه گرافیک بیاورد و از این طریق هنر گرافیک را در جایگاه واقعى خود احیا کند.
«گلیزر» در سال ۱۹۲۹ در شهر نیویورک به دنیا آمد، دوران دبیرستان خود را در مدرسه هنر و موسیقى «موزیک و هنر» (Music & Art) گذراند و در مجتمع هنرى کوپر (cooper union) در شهر نیویورک ادامه تحصیل داد.
«گلیزر» در ادامه مطالعات مربوط به شیوه هاى مختلف صنعت چاپ و نیز کار با روش هاى «اچینگ» (Etching) و قلم هاى فلزى را در بولونیاى ایتالیا دنبال کرد.
جایى که در آن استاد «جورجیو موراندى» به کار و تدریس مشغول بود.
«میلتون گلیزر» به تنهایى نماد هنر گرافیک آمریکا محسوب مى شود.
این ارزش و اعتبار او نه تنها به خاطر آثار باارزشى است که خلق کرده بلکه تا حدود زیادى مربوط به ترویج بحث هاى تئوریکى است که غالباً با جسارت به آنها دامن مى زند.
توانایى «گلیزر» در ارائه دیدگاه هاى نو و تحلیل آثار سایر هنرمندان از ویژگى هاى شخصیتى اوست که فهم و دانش وسیعى را در حوزه هنرهاى تجسمى در بر مى گیرد.
«میلتون گلیزر» در سال ۱۹۹۸ طى یک سخنرانى تایید مى کند که از دو چهره کاملاً متضاد در ارائه هنر تصویرگرى تاثیر گرفته است.
آن دو الهام بخش همه آثارش هستند.
دو هنرمند به نام هاى «جورجیو موراندى» هنرمند ایتالیایى و «پابلو پیکاسو» هنرمند فرانسوى و اسپانیایى تبار.
آن دو کاراکترهایى کاملاً متضاد و مخالف یکدیگر داشتند.
در واقع «گلیزر» با الگو قرار دادن آن دو به جمع اضداد تبدیل شده است اما وى نهایتاً با به کارگیرى سبک و سیاق آنها در حالى که فضیلت هاى خود را نیز به آنها اضافه کرده توانسته است از زیر بار تاثیرات آنها با موفقیت گذر کند و با استقلال کاملى به سبک منحصر به فرد خود دست یابد.توانایى «میلتون گلیزر» در خلق آثار به یادماندنى هنر گرافیک و نیز تاثیرات مفیدى که بر دیگر هنرمندان این رشته باقى گذارده تا حدى است که او را به عنوان ترازو و سنگ محک ارزیابى آثار دیگر هنرمندان نیز در آورده است.
براد هلند (Brad Holland) هنرمند صاحب نام آمریکایى که خود از ۱۹۷۱ با نشریه معتبر «نیویورک تایمز» در کار تصویرگرى متن (Illustration) همکارى داشته و از پایه گذاران اتحادیه گرافیست هاى جهان است به تاثیر آثار «گلیزر» بر گرافیست هاى جهان و نیز خود معترف است که او در این باره گفته است: «طراحى هاى «گلیزر» به مقدار زیادى روحانى و شخصى هستند.
مجموعه کارهاى او براى بسیارى از هنرمندان از جمله من، نوعى معیار و سنگ محک هنرى نگاه اوست.
«قباد شیوا» گرافیست باسابقه ایرانى که سابقه آشنایى با گلیزر را دارد در این مورد مى گوید: «به نظر من گلیزر بیشتر یک طراح شرقى است تا غربى، آثار او از نقطه نظر ایده پر از رمز و رازهاى ماست و بعد شاعرانه در آثارش موج مى زند.»۱در همه آثار «میلتون گلیزر» روانى و سکوت هنر شرقى دیده مى شود، رنگ هاى منظم و خیال انگیز او که در خطوط مواج روان مى شوند نوعى آرامش خیال را در بیننده مى پروراند.
آثار گلیزر سرشار از نوعى موسیقى است که در جهانى خلوت و آرام به گوش مى رسد.
اما اظهاراتى را که گلیزر در سخنرانى خود مطرح کرد سوژه اى مى شود تا «براد هلند» به سراغش برود و او را به حرف بیاورد.
در این گفت وگوى کوتاه هلند تلاش مى کند با زیرکى او را به هیجان بیاورد.
تا از این طریق «گلیزر» به بیان بیشتر موضوعات بپردازد.
هلند خود تشنه آموختن از اوست و نحوه سئوالات و حرف هاى او با «گلیزر» فقط یک مصاحبه نیست بلکه جلوه اى از روابط شاگرد و استادى است؛ خلاصه اى از آن را مرور مى کنیم: •شما قبلاً گفته اید که «موراندى» و «پیکاسو» بر کارهاى هنرى شما تاثیر گذارده اند، فکر مى کنم تاثیر «پیکاسو» بر کارهاى شما را مى توانیم حس کنیم.
کارهاى «پیکاسو» همان قدر متغیر هستند که آثار شما.
اما تاثیر جورجیو موراندى، بر کارهاى شما چندان مشهود نیست، آیا این مطلب از نظر شما مفهوم خاصى دارد؟
«پیکاسو» و «موراندى» براى من یک الگوى کامل از توانایى هاى هنرى انسان محسوب مى شوند.
موراندى در مقایسه با پیکاسو از شهرت کمترى برخوردار است.
او یک بار به «پاریس» رفت ولى از آنجا خوشش نیامد و هرگز دوباره به آنجا بازنگشت.
«موراندى» با فروتنى و سادگى زندگى مى کرد و نمونه یک هنرمند «کلاسیک» و «آکادمیک» بود.
هفته اى سه بار به آکادمى هنر ایتالیا سر مى زد، اهمیت چندانى به مسایل مادى مثل «شهرت»، «زن» و «پول» نمى داد.
هرگز ازدواج نکرد و در تمام طول زندگیش بیش از چند پرتره از مردم نکشید.
بقیه اش در زمینه طبیعت و مناظر یا خود زندگى بود.
اگر شما یک نقاشى به او سفارش مى دادید نام و آدرس شما را در پشت همان پرده نقاشى که قرار بود براى شما آماده کند یادداشت مى کرد و هر موقع تمام مى شد شاید سال ها بعد تابلو را بر مى گرداند تا ببیند که به چه کسى تعلق دارد و برایش مى فرستاد.
موراندى تابلوهایش را به قیمت ۲۰۰ دلار مى فروخت، اما پیکاسو جور دیگرى بود درست نقطه مقابل او.
پیکاسو فردى خودپسند و عاشق خودش بود.
شاید در تاریخ بشر کسى