معماری یونان
نظام جدید
دوران پادشاهی Polis- واحد اجتماعی و اجرایی کشور یونان- در قرن پنجم قبل از میلاد مسیح بود.
از آن موقع به بعد این ساختار قدرتمند، سمبول و نشانه خود را به فراتر از حوزه و قلمرو یونان انتقال داده است.
تا حدی مثل جزیره سیسیل یونان و بخش جنوبی ایتالیا، شهرسازی اتروسکا راحتی قبل از آن لمس کرده بود.
رُم در قرن هشتم قبل از میلاد مسیح یک فرایندی شبیه به Synoeaesm که ارسطو آن را بعنوان عامل شهرسازی اولیه یونان شناخته است، مطرح شد.
در واقع اسکان های شبه شهری در اسپانیا و در بخش مرکزی و شمال غرب اروپا در زمان Polis نشان می دهد که عملکرد یونان اکنون دارای اعتباری فراتر از خط ساحلی مدیترانه در منطقه ای می باشد که در آن الگوی معمول، یکی از قلعه های تپهای شده است.
ولی در زمانی که نماد یا مثال polis عادات روستایی اروپایی را احیا می کرد، سرنوشت آن در سرزمین یونان به سمت یک روند نزولی حرکت می کرد.
بلافاصله بعد از جنگ شدید Peloponnesian بین آتن و اسپانیا در پایان قرن پنجم، یک رشد سریع در سرعت تولد باعث برجای ماندن آثار بیشتری نسبت به polis شد.
این امر به همراه اقتصاد ضعیف، بیکاری شدید را بوجود می آورد.
مستعمره سازی بعنوان راه حل، غیرمتداول شده بود.
مرد جوانی که نمیتوانست کاری پیدا کند اکنون تبدیل به یک سرباز حرفه ای شده و تمایل به خدمت کردن به هر کسی را داشت.
مفهوم سرباز مزدور برای polis کلاسیک که بیش از هر چیز یک ماهیت اخلاقی بر اساس تعهد کامل یک شخص به یک مکان منحصر به فرد و خاص را بازنمایی می کرد خصمانه بنظر می رسید و این تنها آغاز رویداد بود.
در قرن چهارم، یک فراخوان برای متحد شدن شهرهای یونان در قالب یک کنفدراسیون قوی که بتواند به طرف مرزهای جدید پیش برود مطرح شد.
گزینه آشکار آسیا، سرزمینی که توسط امپراطوری ایران تحت حفاظت قرار داشت بود که در عین حال شهرهای یونان را نیز در ساحل lonian کنترل می کرد.
برای برگشت، حمله قبلی می توانست یک محرک قوی برای اتحاد، و یک علت مقدس باشد.
در عوض به شکلی غیرقابل انتظار، نیروی ارتش که می توانست این عملکرد سراسر یونانی را پیش براند اکنون درحاشیه های جهان یونان در منطقه مقدونیه ( Macedania ) تجسد یافته است.
این پادشاهی رو به عقب در ارتفاعات شمالی یونان در اواسط قرن تحت پادشاهی فیلیپ دوم چشمگیر شد.
مبارزه فیلیپ برای متحد کردن یونان از طریق نیرو در صورت لزوم، به وسیله پسر تیزهوش الکساندر تکمیل شد.
(شکل 8-1) این پیشروی مقدونیه، گرچه دارای هدف نهایی بزرگی بود ولی خودمختاری شهرها یعنی پرافتخارترین سرمایه ها آن ها را مسکوت می کرد.
وقتی کشور یونان برای تبدیل شدن به یک ملت تحت فشار قرار گرفت، الکساندر تصمیم به آزاد کردن آسیا کرد.
ارتش او در ناحیه اصلی Anatolia نفوذ کرد و با نیروی حرکتی غیرقابل مهار سرزمین های قدیمی دنیای شرق را در یک دهه درهم کوبید و در مرز ورودی هند متوقف شد.
تسخیر سریع، پایان polis کلاسیک بود.
در نظام جدید هزاران شهر- ایالت همزیست کوچک و بزرگ که جامعه بی ثبات یونان را شکل داده بودند خود را در یک ساختار سیاسی گسترده درگیر کرده بودند که حاوی امپراتوری های قدیمی مثل ایران و هند بود.
حکومت یونان، مدت زیادی با مبارزات یونان همراستا نبود.
اکنون بسیاری از یونانیها در میانی مردم بیگانه زندگی می کردند و دوگانگی قدیمی یونان و بی تمدنی را مطرح میساختند.
بنابراین تمایز نابود شده دیگری که جایگاه یونان را در تدبیر چیزها تثبیت می کرد، رابطه بین انسان و جمعیت جاودان الیمپوس بود که قدرت خود را در زمانی که الکساندر، یک فناپذیر محض، حتی قبل از مرگ خود به رتبه خدایی رسانده شد، از دست داد.
این عملکرد خیلی زود در میان سلسلههایی که این امپراتوری بدبار را در سالهای آتی پیش بینی کرده بودند، عادی شد.
یک تصویر معروف از یکی از این مردان، پیکر برنزی با عنوان حاکم یونان یک نماد یا علامت گویا از نظام جدید می باشد ( شکل 2-8 ).
در دوره کلاسیک چنین پیکره های عمومی از مردان لخت و عریان مربوط به قهرمانان و ورزشکاران پیروز بوده است نه حاکمان؛ و فرمول این Kouroi نشان دادن قدرت قابل کنترل باقی مانده یا تعادلی بود یعنی یک توده یا پیکره آگاه از توان بالقوه بدون نیاز به تبلیغ خود.
تصویر یونان یکی از قدرتهای فاقد تعقل فرانما، غلوآمیز و بسیار قدرتمند می باشد.
و هنوز اعتماد به نفس تعمیم یافته از پیکره با نگرانی خاص در صورت انکار می شود که اغلب نشان دهنده نگرانی و اخم کردن می باشد.
این فاصله بین سر و بدن و وابستگی صورت برای تعیین آدمیزاد بودن یک فرد، با وجود سر و بدن غیر قابل تفکیک از هم، یک فرد را بعنوان تجسم چیزی بزرگتر از خودش نمایان می نماید یعنی حالتی را نشان می دهد که او را می سازد.
از روش های کلاسیک مبتنی بر لحاظ یک فرد در چهارچوبی از شهر کشور می باشد.
این بزرگی او در محدوده باریکی از شهر می باشد که فرهنگ کلاسیک در آن برگزار میشود.
و این دقیقا بدان معناست که عملکرد افسانه مانند الکساندر تخریب شد.
ایالت به شکل خوفناکی درگرو امپراتوری بود.
حتی باوجود پادشاهی محدوده شده تر که بعداز مرگ او پدیدار شد، دیدگاه دولت به شکل افراط آمیزی طولانی شد و پایداری و ا یستادگی فرد به شکل متناسبی کاهش یافت ( شکل 3-8 ).
سرباز تبعه بدون چون و چرا از Polis خود در موقع قرار گرفتن درمعرض حمله دفاع می کرد و تبدیل به یک مرد مبارز حرفه ای می شد که سربازی برای او یک وظیفه بود.
جنگیدن اکنون قابل مبادله بنظر می رسید و پیروزی تبدیل به بک تصویر آبستره شد.
و بنابراین بدون شکل در آنجا یک اشتغال فکری درخصوص شکست و یک تورم به طرف زوال حرکت می کرد.
حرفه ای گرایی رقابت های قهرمانی ظاهراً درخشش پیکره پیروز را از بین برد.
اکنون ما تصویر محکم و چغر را نشان می دهیم که تاج پیروزی او چیزی کمتر از پاداش خداپرستی نسبت به بهره قابل ملموس و سخت می باشد.
تغییری که ما در اینجا به تفصیل تصویر می کشیم در پیکر تراشی بطور آشکار نمایان است.
رشد صورتگری، تصویریگری کودکان و عتیقه های جذاب، زنان برهنه بعنوان حاصل عشق شهوت انگیز و بازنمایی دقیق مردم پیر، موضوعاتی از درد و شکست بودند.
خودپیکر تراشی دارای یک شکل سست تری بوده و برای تئاتری بودن و درگیری قدرتمندانه مستعد بودند.
ساختار ارزشی، کمتر انعطاف پذیر شد.
یونان کلاسیک، مثل برنایی که از آن بتسازی می کند، بلندنظر، تسلیم ناپذیر و انحصاری شد.
ظاهرا فرهنگ با امپراطوری طویل شده قدمت یافت و آسانگیرانه، تسلیم ناپذیر و به شکلی گسترده ترحم آمیز شد.
قهرمانان کلاسیک بالاتر از همه معیارهای اخلاقی بوده و بر اساس نظریه ارسطو خصلت بافتی در انسان است که گزینش را آشکار می سازد و این چیزی است که یک انسان انتخاب می کند و یا در جریاناتی که در آن گزینش آشکار نیست مورد اجتناب قرار می گیرد.
قهرمانان در هنر کلاسیک اغلب در لحظه تصمیم گیری در نظر گرفته می شود و این همان قیاس دو حدی غیرثابت است.
این به اندیشه مربوط می شود که انسانیت او را آشکار می سازد.
ما برای او احساس همدردی می کنیم چون ما آن را با طرز ایستایی او بین دو جهت مخالف شناسایی می کنیم چون اخلاقیات او و ما وجودگرایانه می شود.
قهرمانان یونان، ابزاری برای انتخاب نمی باشد ولی قربانی آن مصداق دارد.
اخلاقیات او وابسته به نمایش ملودرام است.
او بین جانشین ها مطرح نمی شود بلکه در حالت رویارویی نشان داده می شود.
هنرمندان او را بعنوان پیروز یا شکست خورده به شکل ترحمآمیزی به تصویر میکشند.
بنابراین به ناظر اجازه داده نمی شود تا در مبارزه درگیر شود.
تصویر مربوط به بعد از بروز تاثیر بوده و در ایجاد انگیزش و تحریک یک پاسخ قابل پیشبینی مستعد میباشد.
پیام بیان نمی شود بلکه فریاد زده می شود.
بنابراین ما مجبور به ابراز همدردی می شود که به معنی احساس کردن برای چیزی می باشد.
( شکل 4-8 ) روزهای پیشرس این مشاهدات نیز برای معماری به شکلی انتزاعی تر کاربرد دارد.
نخست ما باید به خاطر بیاوریم که با روندهای گسترده را در یک دوره زمانی طولانی جدول بندی می کنیم.
اتصال بین دوره کلاسیک و یونانی جلوه دادن پادشاهی الکساندر میباشد ولی رویدادهای نظامی و سیاسی همیشه یک تغییر را آغاز نمیکنند.
آنها گاهی اوقات باعث ته نشست آن میشود.
همچنین به خاطر داشته باشید که یک سبک از شرایط و مولفه هایی سرچشمه میگیرد که در موقع بدست آوردن اعتبار کلی، به حوزه ای فراتر از نقطه معین شده میرسد.
و حتی بعد از نمایان شدن سرنوشت ساز خود، یک سبک با حالات قدیمی تر و همزیستی می کند که حامل عوامل لمس شده یا لمس نشده با نسخه جدید می باشد.
آنچه که ما معماری یونانی مینامیم در واقع در دوره قبل از الکساندر شروع شد.
این اصطلاح خود سیصد سال قبل را از دوران الکساندر تا سقوط آخرین پادشاهی الکساندری، کلوپاترای مصر تا رومانس در 31 سال قبل از میلاد پوشش داد.
معماری در طول این دوره توسعه یافته در راستای سرزمین پهناور مربوطه، پویا و یکنواخت نبود.
با نگاه کردن به گذشته ما بذرهای کاشته شده معماری یونان را در قرن پنجم می یابیم که احتمالا در آن یعنی محل اساسی کلاسیک گرایی بهتر نمایان می شود.
در اثر جاویدان محوری شیبراهه دستاوردی Akropolis و دیدگاه غرب از پیش نماهای Parthenon ، یکی از موضوعات اصلی معماری یونان، ترجیح آن برای تاثیرات جهت دار شده و استفاده قابل توجه از پلکان می باشد.
( شکل 16-7 ) در ارتفاع غربی Erechtheion ، ستون و دیوار، دو تمایز و عامل جداگانه از طرح یونان، اتصال یافتند.
ستون به کار گرفته شده که به آن رجوع میکنیم نشان یا نماد معماری یونانی بوده وبه همراه ستون توی دیوار یا پایه ستون به کار گرفته شده، مولفه اصلی یک دامنه از مفصل شدگی سطحی می باشد که عواقب نمونه آن تا دوران مدرن احساس خواهد شد.
خود Pathenon از یک جهت مهم پیشرونده بنظر می رسد و این توجهی است که به لایههای دنجلی شکل معبدی آن معطوف می گردد.
واقعیت عمومی معبد Doric در ستونبندی داخلی و فراساختار آن بستر دارد.
اتاقچه ها فضای داخلی با کاربرد بسیار محدود بوده و دارای یک محفظه مستقیم برای به تصویر کشیدن فرقه گرایی می باشد.
دو ردیف از ستون ها در یک ردیف تکی یا دوبله برای تقسیم فضا به سه ردیف نسبتا برابر استفاده میشود که نمونه مرکزی آن به طرف پیکره تونل زده می شود.
با این وجود Parthenoy استقرار گچکاری در پیش سبک در راستای دیوارهای بیرونی اتاقچه ها، کاربر رابه راه یافتن در صفحه ستونی تشویق می کند ( شکل 23-7 ).
در داخل، ردیف های ستون ها به طرف دیوارهای جانبی اتاقچه ها حرکت داده می شود و فضاهای خارجی را در راهروهای بین ردیف های باریک کاهش داده و تاثیر راهروی مرکزی را افزایش می دهد.
بعلاوه ستون بندی نمایان می شود و پشت پیکره Athena parthenos آن را بطور کامل در سه جهت قالب بندی می کند ( شکل 26-7 ).
معلوم نیست که آیا این علاقه، در حال شکوفایی دربخش داخلی ساختمان با هرگونه تغییر اصلی در عملکرد تشریفاتی تناسب دارد یا خیر.
به هر حال طرح بسیط و توسعه مشتاقانه اتاقچهها مردم را به ورود به معبد بنا به دلایلی غیر از پیشرفت های مذهبی رسمی حرکت میدهد.
معبد که گاهی اوقات بعنوان یک خزانه یا مخزن دوبله می شود کار خود را بعنوان یک موزه شهری آغاز می کند.
بعلاوه معماری ها روی تاثیرات داخلی برای نمایان ساختن وحدانیت هر ربانیت بخصوص در آن دسته از فرقه هایی که دارای توان بالقوه برای نمایش نامه میباشد تکیه میکنند.
معابد مثل معبد قدیمی Artemis در Ephesos همیشه در برابر شرح مبسوط معماری از این نوع مستعد بوده اند.
اکنون این نگرانی کلیت یافته و معماری معابد بیش از این به طرف روند تئاتری و بیانی حرکت کرده است.
مورد Bassae ساختمان Apollo در Bassae درArcadia دارای اهمیت بحرانی برای بحث ما میباشد.
( شکل 5-8 ) این روند بطور همزمان با Parthenon آغاز شد و به یک منبع قدیمی به همان معمار، lktinos ، نسبت داده شد ولی احتمالا قبل از پایان قرن پنجم و شاید در اوایل قرن چهارم تکمیل نشد امروزه این در تفکیک پرشکوه دریک رشته کوه پرتلاطم که چندان از پرستشگاه Olymia دور نیست استقرار دارد.
این بنا که از سنگ آهک خاکستری مایل به قهوهای ساخته شده به شکل ضعیفی با شکل مرمر درخشان از parthenon مقایسه می شود که علت حقیقی آن این است که در این محل پر سرو صدا، نمای