هنر و تمدن اسلامی
اسلام تمدنی را پدید آورده که در آن هنر همواره جایگاهی مهم و مرکزی داشته است، و این جایگاه هنر تا زمانی که این تمدن دوام داشته باشد باقی و برقرار خواهد بود.
میتوان گفت که چشم انداز و نگرش اسلام مبتنی بر بعد زیبایی در زندگی است و بنا بر همان حدیث مشهور که میفرماید «ان الله جمیل یحب الجمال» زیبایی و نیکی را به خود ذات خداوند مربوط میسازد.
تاکید بر رعایت آداب و پاکیزگی در زندگی دینی و حیات روزمره و نیز دستورات صریح قرآن به درک زیباییهای خلقت و همه آنچه خداوند آفریده است، بوضوح عنایت جدی اسلام را به زیبایی نشان میدهد.
اگر به پدیدههای تمدن اسلامی، از معماری و شهرسازی تا شعر و سایر صور ادبی، توجه کنیم اهمیت هنر را به نحوی که سنتاً فهمیده میشده است، در جهان اسلامی خواهیم دید.
شاهکارهای بزرگ هنر اسلامی، همچون مساجد جامع قرطبه در اسپانیا، قیروان در تونس و ابن طولون در قاهره یا نظایر دیگر آنها در این سوتر شرق جهان اسلام، مثل بناها و مساجد استانبول و مخصوصاً اصفهان و سمرقند، نه تنها جلوههایی از روح وحی اسلامی را بلاواسطه بازتابانده است، بلکه اصلاً طنین جان و جوهر همان روح است و به یک معنا، روشنترین و عینیترین پاسخ را به این سوال میدهد که «اسلام چیست؟» این بناها برخی از مهمترین جنبههای پیام اسلام را در هماهنگی و تناسب و صفا و روشنی و آرامش خود متبلور ساخته است.
هنر اسلامی توانسته است در طول قرون متمادی محیطی فراهم آورد که در آن مسلمین با به یادداشتن دایمی خداوند و با عنایت و تامل در باب زیبایی که النهایه فقط ناشی ازخداوند است که به مفهومی مطلق و نهایی زیبا (الجمیل) است، زندگی و کار کنند.
هنر اسلامی مستقیماً هم با روح قرآن و وحی اسلام مرتبط است هم با صورت ظاهری آن.
این هنر در پی بازتاباندن یگانگی خداوند است، و اجتناب آن از ارائه هرگونه صورت شمایل سازانه یا تمثال پردازانهای از الوهیت به همین دلیل است.
این هنر بر ناپایداری این جهان و جاودانگی ماورای آن تاکید دارد.
این هنر در پی مربوط کردن هنر با زندگی روزمره مردم است؛ و هنر را از زندگی جدا نمیکند.
در واقع رایجترین تعابیر و الفاظی که در زبان عربی برای اطلاق بر مفهوم هنر به کار میرفته، یعنی تعابیری همچون «صناعه» و «فن»، نه تنها بر هنر به معنای غربی این اصطلاح دلالت میکرده، بلکه معنای انجام دادن خوب و صحیح هر امری را نیز میرسانده است.
علاوه بر این، اسلام همواره بر رابطه نزدیک هنر و دانش تاکید داشته و تاکید مکرر پر سابقه بسیاری از استادان هنر و صنایع دستی در جهان اسلام بر این که هنر ناشی از ازدواج «فن» و «حکمت» است، نیز همواره موید این معنا بوده است.
صورت ظاهری قرآن کریم و زیبایی و معنای باطنی آن هر دو از خداوند است.
هنر اسلامی نیز به همین نحو پیامی را که در بطن وحی اسلامی است به اشکال و صوری عرضه میکند که مستقیماً منعکس کننده اصل و منشأ معنوی و آسمانی اسلام است و به خداوند فرا میخواند.
هم روح هنر اسلامی و هم اشکال و صور آن هم دو هم ملهم از وحی اسلامی است و هم با آن مربوط است.
مطالعه عمیق قرآن مجید و معانی باطنی و اوزان و آهنگها و اصوات و کلمات و عروض آن و تاثیر و نفوذ شگرفی که بر روح مسلمین دارد، همراه با تامل دقیق در حیات حضرت رسول (ص) و زیبایی روح او که در اقوال و اعمال او، یا احادیث نبوی منعکس است، سرچشمههای درونی و نهایی و بنیادهای اساسی هنر اسلامی را معلوم میسازد.
البته هنر اسلامی در زمینههایی همچون معماری، نساجی، مفرغ سازی و مسگری، و بسیاری دیگر از انواع هنرها، شیوههای متعددی را از تمدنهای گوناگونی مثل ایران باستان و بیزانس وام گرفته است.
اما همه آنچه را که از این تمدنها وام گرفته در پرتو وحی قرآنی دیگرگون ساخته و از آنها اشکال و صورتهای هنری کاملاً متمایزی پدید آورده است که مظاهر و شواهد آن را میتوان در سرزمینهایی که از شرق تا غرب گسترده است دید.
اگر چه در میان مکاتب هنری گوناگون متعلق به مناطق مختلف جهان اسلام، که احتمالاً هنر ایرانی خلاقترین و گستردهترین آنها را عرضه کرده، تفاوتهایی محلی مشهود است، اما همه انواع و مکاتب متنوع و متعدد هنری در تمدن اسلامی در اصول اساسی معینی مشترکند.
ویژگی اساسی این هنر استفاده دایم از نقوش اسلیمی، طرحهای هندسی، و خوشنویسی به عنوان نشانی از حضور دایمی کلام خداوند در همه جاست.
این هنر بر آنچه اصطلاحاً به نگرش «انتزاعی» یا «مجرد» موسوم است و در واقع به معنای گشودن دریچهای بر جهان معقول، و نقشپردازی و تکرار طرحهایی است که به یک معنا انسان را به مشاهده یا بازیافت نامتناهی در اشکال متناهی رهنمون میشود، تاکید دارد.
همه این عناصر را میتوان در هنر اسلامی در هر جا که باشد، از اندلس گرفته تا مصر و ایران و جاهای دیگر، دید.
البته هر کدام از گروههای نژادی و قومی عمده در درون جهان اسلام هنری پدید آوردهاند که به نحوی بارز و مشخص انگ و نشان خود آن قوم را دارد، مثل هنر ایرانی، هنر ترک، هنر مصری، هنر شمال افریقا و اندلس، هنر هندی، هنر اندونزیایی، هنر مالزیایی و نظایر آن، اما وحدت اسلام از ورای همه این سنتهای گوناگون و غنی هنری، متجلی است.
اگر چه در میان مکاتب هنری گوناگون متعلق به مناطق مختلف جهان اسلام، که احتمالاً هنر ایرانی خلاقترین و گستردهترین آنها را عرضه کرده، تفاوتهایی محلی مشهود است، اما همه انواع و مکاتب متنوع و متعدد هنری در تمدن اسلامی در اصول اساسی معینی مشترکند.
این هنر بر آنچه اصطلاحاً به نگرش «انتزاعی» یا «مجرد» موسوم است و در واقع به معنای گشودن دریچهای بر جهان معقول، و نقشپردازی و تکرار طرحهایی است که به یک معنا انسان را به مشاهده یا بازیافت نامتناهی در اشکال متناهی رهنمون میشود، تاکید دارد.
البته هر کدام از گروههای نژادی و قومی عمده در درون جهان اسلام هنری پدید آوردهاند که به نحوی بارز و مشخص انگ و نشان خود آن قوم را دارد، مثل هنر ایرانی، هنر ترک، هنر مصری، هنر شمال افریقا و اندلس، هنر هندی، هنر اندونزیایی، هنر مالزیایی و نظایر آن، اما وحدت اسلام از ورای همه این سنتهای گوناگون و غنی هنری، متجلی است.
قرآنی ابن سینا نخستین کسی است که پس از اسلام، از وی در باب موسیقی به زبان فارسی کتابی باقی مانده است.
این، همان کتاب «النجاه» است که شاگرد او، ابوعبید جوزجانی، ترجمه کرده و آن را «دانشنامه علایی» نام نهاده است.
ابن سینا در « دانشنامه علایی» از مطالعه بر روی ساز «رباب»، فواصلی را که در ایران قدیم رواج داشت و به تدریج به فراموشی سپرده شده بود، مورد توجه قرار میدهد، و برای نخستین بار در صدد احیای آن برمیآید .
نوشته های ابنسینا درباره موسیقی، به لحاظ روششناسی، از درجه نخست اهمیت برخوردار است.
چنانکه از آثار او، بویژه از «جوامع علم الموسیقی » آشکار است، از نقل مطالب آمیخته به تخیل و داستانهای اساطیری پرهیز میکند.
امتیاز دیگر آثار ابنسینا، محاسبات دقیقی است که وی در اثر گرانقدر خود، «جوامع» به کار برده، و در حقیقت جنبه نظری و علمی، موسیقی را به عنوان دانشی دقیق، مورد توجه قرار داده است.
بدین جهت، اگر گفته شود که آنچه وی درباره ابعاد و نسبتهای موسیقایی آورده یا دقتی که در بیان تعاریف بنیادی موسیقی به کار برده، در نوع خود بینظیر یا کمنظیر است، مبالغه نکردهایم.
افزون بر این، وی توجه ویژهای به موضوع موسیقی شعر و مقایسه این دو هنر با یکدیگر دارد.
فارمر، ابنسینا را نظریه پردازی بزرگ مینامد، و امتیاز اصلی او را، در پرداختن به جنبه های موسیقی علمی قرن پنجم هجری میداند.
در رسائل «اخوان الصفا»، «موسیقی» مطابق طبقه بندی مرسوم در گذشته دور، به عنوان یکی از شاخه های چهارگانه ریاضیات (سه شاخه دیگر هیئت، حساب و عدد) مورد بحث قرار گرفته است.
بارزترین ویژگی رساله موسیقی «اخوان الصفا»، توجه به ابعاد معنوی موسیقی و نقشی است که این فن میتواند در برانگیختن حالات روحانی و نشاط معنوی انسان ایفا کند.
«اخوان الصفا»، در تأیید صحت مدعای خود، به حکایت فارابی استناد جسته، آنگاه که وی در مجلس سیف الدوله حمدانی، فرمانروای حلب (333ـ356 ق.) با نواختن گونه ای موسیقی اهل مجلس را به خنده وا میدارد و سپس با تغییر آهنگ، همان جمع را به گریه انداخته، سرانجام به خواب فرو میبرد .
« اخوان الصفا»، موسیقی را ابزاری برای بیدار کردن نفس انسان از خواب غفلت میداند؛ و معتقد است که اگر در بعضی از شرایع موسیقی تحریم شده، بدین سبب بوده است که مردم به خلاف نظر حکما، آن را وسیله شادخواری و خوشگذرانی قرار داده و در لهو و لعب به کار بردهاند.
از آنجا که اخوان در پی پیوند دین با فلسفه بوده اند، در رسائل خود از هر فرصتی برای رسیدن به این هدف استفاده کرده اند.
از این رو، فصل «احکام الکلام» در رساله موسیقی، اگرچه بر حسب ظاهر ارتباط چندانی با موسیقی ندارد، ولی در راستای همان هدف کلی، با بحث دامنه داری در ساختار حروف الفبا آغاز میشود و به کارایی نسبت های افضل میرسد .
از دیگر موضوعهای جالب توجه در رساله موسیقی، پیوند شعر و موسیقی است.
این بحث در فصلی با عنوان «اصول الالحان و قوانیها» مطرح شده است.
با وجود آنکه در رسائل اشارات پراکندهای به مسائل گوناگون نظری دیده میشود که میتواند در حد خود سودمند یا روشنگر تاریخ و نظام علمی موسیقی دوران اسلامی بویژه ایران باشد، اما غرض اصلی اخوان از تألیف این رساله، آموزش خوانندگی و هنر نوازندگی نبوده است.» 22 به گفته عبدالستار فراج، «اغانی»، نوشته ابوالفرج اصفهانی، به طورکلی دارای هفتصد گزارش، شامل شرح حال اشخاص و روایت جنگهاست.
«اغانی» روایاتی مفصل درباره آهنگسازان، خوانندگان، شاعرانی که شعرشان موضوع آهنگ بوده و هرکس که با این هنرها رابطه داشته است، نقل کرده، و سرانجام بزرگترین مجموعه ممکن را برای موسیقی و ادب، از آغاز تا سده 4 ق.
/ 10 م.
به دست داده است.
در زمان ابوالفرج، کار موسیقی رونق فزایندهای یافته بود و آنچه او درباره موسیقی در کتاب خود آورده، مستند، عالمانه و جامع است .
از دویست و پنجاه اثری که او در «اغانی» از آنها نام برده و به شرحشان پرداخته، به جز اندکی، چیزی بر جای نمانده است.
در «اغانی»، در پایان هر شرح حال، یا در آغاز آن، شعری میآید که «صوت» خوانده شده است.
و مراد از صوت، یک قطعه آهنگ آوازی است که باید همه مشخصات فنی آن را ذکر کرد تا قابل خواندن و نواختن باشد .
مشکل اساسی که درباره جنبه موسیقی «اغانی»، همچنان نزد پژوهشگران لاینحل باقیمانده و آرا و فرضیههای زیادی را در اینباره دامن زده، اصطلاحات منسوخ و نامشخصی است که ابوالفرج به دلیل تداول فراوان نزد اهل فن آن در عصر خویش در اغانی به کار برده و از شرح آنها پرهیز کرده است.
لذا اینک فهم دقیق معانی آن الفاظ ناممکن شده و رمزگشایی از آوازهای «اغانی» و آهنگهای آن، بسیار دشوار مینماید.
23 صفی الدین عبدالمؤمن ارموی (م.
693 ق.) ستارهای درخشنده در آسمان دانش موسیقی ایران در سده هفتم بود.
از مطالعه دو کتاب معتبر او، یکی «الادوار» و دیگری «رساله الشرفیه» این واقعیت آشکار میشود که وی پس از فارابی، بزرگترین و مهمترین کسی است که در اصول فن موسیقی تحقیق کرده؛ و کهن ترین نت نویسی فارسی و عربی در کتاب «الادوار» آمده است، که اکنون در دست است.
یافته های صفی الدین، در همه دانشمندانی که پس از او درباره اصول موسیقی تحقیق کرده اند تأثیرگذار بوده، و بر فرضیه های او شرحهای بسیاری نوشته شده است.
از مهمترین آنها نوشته قطب الدین شیرازی (م.
710 ق.) است، که در دایرهالمعارف خود موسوم به « درهالتاج»، رسالهای مهم در باب اصول نظری موسیقی نگاشته است.
24 عبدالقادر غیبی مراغی (م.
838 ق.) از مهمترین علمای موسیقی نظری در عصر تیموری (دربار تیمور و شاهرخ) است.
بزرگترین کتاب او جامع الالحان است.
این کتاب شرحی کامل است درباره اصول علمی و نظری موسیقی و توصیف سازهای ایرانی.
«مقاصد الالحان» که از «جامع الالحان» کوتاهتر است و «شرح الادوار» نیز، نگاشته مراغی بوده، موجود است .
« کنزالالحان» کتاب گرانبهای مراغی، که برای آشنایان به فن موسیقی قدر و ارزش بسیار دارد و حاوی آوازهای او بوده، از میان رفته است.
پسر و نواده ابن غیبی نیز جزو علمای موسیقی هستند.
پسرش که عبدالعزیز نام داشت «نقاوهالادوار» و نوه اش کتاب « مقاصدالادوار» را نگاشت .
پس از سده نهم هجری، دیگر در ایران موسیقیدانی بزرگ به وجود نیامد.
گاه به گاه چهره هایی پیدا میشدند، ولی هیچکدام نوآوری نداشتند .
« بهجهالرواح»