چکیده: این مقاله سه رویکرد غالب در مدیریت استراتژیک – دیدگاه سازمان صنعتی، دیدگاه فرآیندی و دیدگاه مبتنی بر منابع- که تاثیر زیادی بر ادبیات این حوزه داشته اند، معرفی می کند.
در ابتدا مفهوم استراتژی و نظریههای اولیه استراتژی توضیح داده می شود و در ادامه این سه رویکرد مورد تحلیل قرار می گیرد.
آنچه که در نهایت از این مقاله نتیجه گیری می توان کرد آن است که رویکردهای سازمان صنعتی و مبتنی بر منابع هر دو بر مزیت رقابتی تمرکز می کنند ولی دیدگاه آنها در این که مزیت رقابتی چیست و بر چه مبنایی استوار است تفاوت می کند.
در حالی که بهنظر می رسد هر دو رویکرد سازمان صنعتی و مبتنی بر منابع دیدگاهی «محتوا محور» در مدیریت استراتژیک دارند و محتوای استراتژی مانند ویژگی های محصول، بازارها، رقبا، فعالیت های سازمان، منابع و ...
را مورد توجه قرار می دهند.
رویکرد مبتنی بر فرآیند در استراتژی بر فرآیندی که این ویژگیها و محتوا ایجاد شده و مدیریت می شود تمرکز می کند.
 
 
 مقدمه
 تئوری استراتژی عملکرد، شرکت را در یک محیط رقابتی توصیف می کند روملت و همکاران در تلاشی که جهت خلاصه کردن تاریخچه مدیریت استراتژیک انجام داده اند اشاره می کنند که استراتژی، نشان دهنده «مسیر و جهتگیری سازمانها» است.
نویسندگان اضافه می کنند که تئوری استراتژی، شامل موضوعاتی است که ملاحظات عمده مدیران ارشد یا هر مقام دیگری که دلایل موفقیت یا شکست بین سازمانها را جستجو می کند در برمیگیرد و رقابت، موضوع اصلی این تئوری است.
بهدلیل وجود رقبا، لازم است سازمانها در مورد انتخاب گزینههای زیادی تصمیمگیری کنند که تعدادی از آنها نیز استراتژیک هستند.
این انتخابها عبارتند:
 -1 انتخاب اهداف اصلی سازمان
 -2 انتخاب محصولات و خدماتی که سازمان باید عرضه کند.
 -3 طراحی و شکل دهی سیاست هایی که نشان می دهد شرکت چگونه خود را آماده رقابت می کند.
 -4 تعیین سطح حوزه و تنوع محصولات و خدمات
 -5 ساختار سازمان، سیستمها و خطمشیهای اداری که برای تعریف و هماهنگی کارها استفاده می شود.
 -6 تعیین نوع فعالیتهایی که شرکت میخواهد از حوزه انجام آنها خارج شود
 -7 تصمیمگیری در مورد ورود به بازارهای بینالملل
 -8 تعیین اینکه آیا شرکت برآن است که در شرکتهای دیگر ادغام شود یا یک مشارکت تشکیل دهد.
 «پرتر» نیز با دیدگاهی مشابه روملت اذعان می کند که استراتژی، موضعیابی شرکت در بازار و نحوه بکارگیری ترکیبی از فعالیتهای منحصر بفرد سازمان را مورد توجه قرار می دهد و استراتژیسازی، یک چالش سازمانی است که بستگی به هدایت و هماهنگی سطوح مختلف مدیران در سازمان دارد.
 دیدگاههای مختلف استراتژی بهطور متنوع در ادبیات مدیریت استراتژیک یافت می شود.
 شاید به تعداد استراتژیست ها رویکرد استراتژی معرفی شده است.
ما در این مقاله بر سه رویکرد عمده و غالب در استراتژی تمرکز خواهیم کرد: رویکرد سازمان صنعتی، رویکرد مبتنی بر منابع و رویکرد فرایندی.
در ادامه ضمن ارائه خلاصه ای از تلاشهای استراتژیستهای اولیه، این دیدگاهها توضیح داده می شود.
 نظریههای اولیه استراتژی
 استراتژیستهای اولیه مانند، چاندلر، آنسوف و اندروز، بر تئوریهای استراتژی، بهدلیل آنکه کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته بود تمرکز کردند.
 چاندلر با جدا کردن استراتژی از ساختار سازمانی اشاره می کند، مدیرانی که تصمیمات روزانه را از تصمیمات بلندمدت جدا میکنند قادرند نتایج قابل توجهی را در عملکرد سازمانی خود بهدست آورند.
دیدگاهی مشابه این رویکرد سالها قبل توسط «سلزینک» معرفی شده بود.
وی با تفکیک کردن «سازمانها» از «موسسات» ادعا میکند که سازمانها صرفا ابزاری در دست مدیران هستند در حالی که موسسات علاوهبر خصوصیات دیگر از ویژگیها و شایستگیهای «متمایز» تشکیل شدهاند.
ایده مهم دیگری که در تئوریهای اولیه استراتژی مطرح شد تمایز بین محیط و سازمان بود.
«اندروز» با تاکید بر این دوگانگی اشاره میکند که محیط صنعتی و چالشهای آن باید با تغییرات داخل سازمان و بهکارگیری منابع و شایستگی های سازمانی تطبیق داشته باشد.
در نظر او استراتژی به معنی تحلیل فرصتها و تهدیدهای خارجی، نقاط قوت و ضعف داخلی و تطبیق این عوامل بهمنظور فرمولی کردن استراتژی است.
(فرمولیکردن استراتژی جدا از اجرای آن است).
«انسوف» نیز مطالعات مفهومی بسیاری درباره استراتژیهای تنوعگرایی انجام داده است.
 اگرچه در تحقیقات آکادمیک میتوان ردپایی از تئوریهای کلاسیک سازمان را همراه با تئوریهای استراتژی یافت، بهکارگیری این دو تئوری بسیار نادر است.
با اینکه در دهه 1960 تئوری استراتژی و تئوری سازمان کاملا قابل تفکیک نبودند، در اواسط دهه 1970 تئوری سازمان مسیری متفاوت از استراتژی را در پیش گرفت.
بهطور کلی، تئوریهای استراتژی بهعنوان یک مکتب بهطور مجزا در حوزهای جدای از حوزه تئوری سازمان توسعه یافتند و بهطور خاص مورد توجه کنفرانسها، ژورنالها، موسسات آکادمیک و...
قرار گرفتند.
 تئوری سازمان صنعتی
 در اواخر دهه70 و اوایل دهه 80، پرتر دیدگاه سازمان صنعتی را در استراتژی کسب و کار معرفی کرد.(البته بعضی از متون این تئوری را به میسون نسبت می دهند).
وی ادعا کرد که نیروهای خارجی صنعتی، فعالیتهای مدیران را تحت تاثیر قرار میدهد و کالاهای جایگزین، مشتریان و عرضهکنندگان و همینطور رقبای موجود و بالقوه انتخاب عمل را برای شرکت، تحت تاثیر قرار می دهند.
این دیدگاه مطرح میکند که عوامل کلیدی موفقیت محیط کسب و کار، تعیینکننده عملکرد شرکت می باشد و سازمان باید خود را با شرایط محیط تطبیق دهد.
 «پرتر» سه استراتژی عمومی را بهعنوان استراتژیهای ممکن معرفی میکند: استراتژی رهبری قیمت تمام شده، تمرکز و تمایز.
انتخاب نادرست این استراتژیها باعث کاهش سود شرکت و بهخطر افتادن موقعیت رقابتی آن میشود.
او در سال 1985 با معرفی مدل زنجیره ارزش تلاشهای خود را توسعه داد و تلاش کرد که عوامل اصلی مزیت رقابتی را شناسایی کند.
مدل وی بر اهمیت توجه به اجزای تشکیل دهنده سازمان در مدیریت استراتژیک تاکید می کند.
همراه با پرتر مطالعات آکادمیک دیگری نیز در این تئوری انجام شد که بر مبنای چارچوب پرتر توسعه یافتند و هنوز توسط مدیران بهکارگرفته می شوند.
در حال حاضر دیدگاه مبتنی بر منابع، این تئوری را مورد انتقاد قرار داده و با تاکید بر اینکه عوامل خارج سازمان هرگز نمی توانند منبع مزیت رقابتی پایدار باشند و این مزیت باید از طریق منابع داخلی سازمان بدست آید در مقابل این تئوری قرار گرفته اند.
 دیدگاه فرآیندی در استراتژی
 اگرچه استراتژی و زمینههای مرتبط با آن بر آنچه که شرکتها انجام میدهند تاکید داشتند، جهت فکری جدیدی در اواسط دهه 1970 بوجود آمد که بر چگونگی انجام آنها تمرکز داشت.
استراتژی برای مدتی طولانی برمبنای برنامهریزی قرار داده میشد ولی بهدلیل مشکلاتی که شرکتها و تصمیمگیران آنها دراثر تحریم نفتی سال1973، قانونزدایی صنایع و بینالمللی شدن باآنها روبرو شدند برنامهریزی بلندمدت تاثیر عملی خود را از دست داد.
 موضوع: مدیریت راهبردی سال انتشار(میلادی): 2006 وضعیت: تمام متن چکیده: این مقاله سه رویکرد غالب در مدیریت استراتژیک – دیدگاه سازمان صنعتی، دیدگاه فرآیندی و دیدگاه مبتنی بر منابع- که تاثیر زیادی بر ادبیات این حوزه داشته اند، معرفی می کند.
در حالی که بهنظر می رسد هر دو رویکرد سازمان صنعتی و مبتنی بر منابع دیدگاهی «محتوا محور» در مدیریت استراتژیک دارند و محتوای استراتژی مانند ویژگیهای محصول، بازارها، رقبا، فعالیتهای سازمان، منابع و ...
رویکرد مبتنی بر فرآیند در استراتژی بر فرآیندی که این ویژگیها و محتوا ایجاد شده و مدیریت می شود تمرکز می کند.
مقدمه تئوری استراتژی عملکرد، شرکت را در یک محیط رقابتی توصیف می کند روملت و همکاران در تلاشی که جهت خلاصه کردن تاریخچه مدیریت استراتژیک انجام داده اند اشاره می کنند که استراتژی، نشان دهنده «مسیر و جهتگیری سازمانها» است.
این انتخابها عبارتند: -1 انتخاب اهداف اصلی سازمان -2 انتخاب محصولات و خدماتی که سازمان باید عرضه کند.
-3 طراحی و شکل دهی سیاستهایی که نشان می دهد شرکت چگونه خود را آماده رقابت می کند.
-4 تعیین سطح حوزه و تنوع محصولات و خدمات -5 ساختار سازمان، سیستمها و خطمشیهای اداری که برای تعریف و هماهنگی کارها استفاده می شود.
-6 تعیین نوع فعالیتهایی که شرکت میخواهد از حوزه انجام آنها خارج شود -7 تصمیمگیری در مورد ورود به بازارهای بینالملل -8 تعیین اینکه آیا شرکت برآن است که در شرکتهای دیگر ادغام شود یا یک مشارکت تشکیل دهد.
«پرتر» نیز با دیدگاهی مشابه روملت اذعان می کند که استراتژی، موضعیابی شرکت در بازار و نحوه بکارگیری ترکیبی از فعالیتهای منحصر بفرد سازمان را مورد توجه قرار می دهد و استراتژیسازی، یک چالش سازمانی است که بستگی به هدایت و هماهنگی سطوح مختلف مدیران در سازمان دارد.
دیدگاههای مختلف استراتژی بهطور متنوع در ادبیات مدیریت استراتژیک یافت می شود.
شاید به تعداد استراتژیستها رویکرد استراتژی معرفی شده است.
در ادامه ضمن ارائه خلاصه ای از تلاشهای استراتژیستهای اولیه، این دیدگاهها توضیح داده می شود.
نظریههای اولیه استراتژی استراتژیستهای اولیه مانند، چاندلر، آنسوف و اندروز، بر تئوریهای استراتژی، بهدلیل آنکه کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته بود تمرکز کردند.
چاندلر با جدا کردن استراتژی از ساختار سازمانی اشاره می کند، مدیرانی که تصمیمات روزانه را از تصمیمات بلندمدت جدا میکنند قادرند نتایج قابل توجهی را در عملکرد سازمانی خود بهدست آورند.
دیدگاهی مشابه این رویکرد سالها قبل توسط «سلزینک» معرفی شده بود.
وی با تفکیک کردن «سازمانها» از «موسسات» ادعا میکند که سازمانها صرفا ابزاری در دست مدیران هستند در حالی که موسسات علاوهبر خصوصیات دیگر از ویژگیها و شایستگیهای «متمایز» تشکیل شدهاند.
«اندروز» با تاکید بر این دوگانگی اشاره میکند که محیط صنعتی و چالشهای آن باید با تغییرات داخل سازمان و بهکارگیری منابع و شایستگیهای سازمانی تطبیق داشته باشد.
«انسوف» نیز مطالعات مفهومی بسیاری درباره استراتژیهای تنوعگرایی انجام داده است.
اگرچه در تحقیقات آکادمیک میتوان ردپایی از تئوریهای کلاسیک سازمان را همراه با تئوریهای استراتژی یافت، بهکارگیری این دو تئوری بسیار نادر است.
قرار گرفتند.
تئوری سازمان صنعتی در اواخر دهه70 و اوایل دهه 80، پرتر دیدگاه سازمان صنعتی را در استراتژی کسب و کار معرفی کرد.(البته بعضی از متون این تئوری را به میسون نسبت می دهند).
این دیدگاه مطرح میکند که عوامل کلیدی موفقیت محیط کسب و کار، تعیینکننده عملکرد شرکت می باشد و سازمان باید خود را با شرایط محیط تطبیق دهد.
«پرتر» سه استراتژی عمومی را بهعنوان استراتژیهای ممکن معرفی میکند: استراتژی رهبری قیمت تمام شده، تمرکز و تمایز.
در حال حاضر دیدگاه مبتنی بر منابع، این تئوری را مورد انتقاد قرار داده و با تاکید بر اینکه عوامل خارج سازمان هرگز نمی توانند منبع مزیت رقابتی پایدار باشند و این مزیت باید از طریق منابع داخلی سازمان بدست آید در مقابل این تئوری قرار گرفته اند.
دیدگاه فرآیندی در استراتژی اگرچه استراتژی و زمینههای مرتبط با آن بر آنچه که شرکتها انجام میدهند تاکید داشتند، جهت فکری جدیدی در اواسط دهه 1970 بوجود آمد که بر چگونگی انجام آنها تمرکز داشت.
استراتژی برای مدتی طولانی برمبنای برنامهریزی قرار داده میشد ولی بهدلیل مشکلاتی که شرکتها و تصمیمگیران آنها دراثر تحریم نفتی سال1973، قانونزدایی صنایع و بینالمللی شدن باآنها روبرو شدند برنامهریزی بلندمدت تاثیر عملی خود را از دست داد.
با تاکید بر فرآیند استراتژی (به جای مضمون و اجزای آن) مطالعاتی در جهت انتقاد بر رویکردهای گذشته استراتژی جریان یافت.
نااطمینانی درباره آینده منجر به تاکید بر برنامهریزی کوتاه مدتتر شد.
تمایز اصلی در این رویکرد، بین فرمولیکردن استراتژی و انجام آن است: اندروز معتقد است، استراتژی شرکتها آن است که فقط انجام میدهند نه آنچه که برنامه دارند انجام دهند یا فکر می کنند باید انجام شود.
کم کم تاکید بر اجزا و محتوای استراتژی مانند موقعیت رقابتی و رابطه آن با عملکرد شرکت از مرکز توجه خارج شد و محققان بر اینکه یک شرکت چگونه موقعیت رقابتی مناسبی می سازد و چه عواملی باعث می شود یک عملکرد خاص بهدست آید تمرکز کردند.
«چاکراواتی» و «دز» دیدگاه فرآیندی را اینگونه توصیف می کنند: «تحقیقات فرآیندی استراتژی، تمرکز بر آن دارد که چگونه یک مدیر میتواند بهطور مستمر بر موقعیت استراتژیک شرکت از طریق تصمیمهای مناسب و بکارگیری سیستمهای اداری تاثیر گذارد.
منظور از سیستمهای اداری، ساختار سازمانی، برنامهریزی، کنترل، انگیزش، مدیریت منابع انسانی و سیستم ارزشی شرکت است.
رویکرد فرآیندی استراتژی، چگونگی شکل یافتن یک استراتژی اثربخش در سازمان و ارزش گذاشتن به آن و اجرای موثر آن را مورد توجه قرار می دهد.» به منظور تعریف بهتر این رویکرد، نویسندگان استدلال می کنند که اگر چه هم تحقیقات استراتژی مبتنی بر فرآیند و هم مطالعات استراتژی مبتنی بر محتوی، هر دو عملکرد سازمان را مورد توجه قرار می دهند، مطالعات فرآیندی، چگونگی رسیدن شرکت به موقعیتی که به دست آورده را مورد بحث قرار می دهد.
متغیرهای مستقل تحقیقات مبتنی بر محتوا، متغیرهای وابسته در رویکرد فرآیندی هستند.
طبق تحلیلهای چاکر اوارتی و دز دو پیش فرض تحقیقات فرآیندی این رویکرد را از بقیه دیدگاهها جدا می سازد که عبارتند از پذیرش عقلانیت محدود و دیدگاه چندگانه در واحدهای سازمانی و تعاملات بین این واحدها.
با گذشت زمان دیدگاه مبتنی بر فرآیند با تمرکز بیشتر بر وظایف مدیریتی و تصمیم