مقدمه مسأله جواز استناد قاضی به علم خود در مقام حکم کردن، از زمانهای گذشته در کلمات علمای نیککردار ما وجود داشته است و تمامی آنها بر جواز استناد قاضی به علم خود در جایی که قاضی، امام معصوم است اتفاقنظر دارند امّا نظراتشان در مورد قاضی غیر معصوم، فیالجمله مختلف است.
قول مشهور میان فقهاء که نسبت به آن در کتاب انتصار و خلاف و غنیه، ادعای اجماع شده، این است که قاضی غیر معصوم نیز مطلقا میتواند براساس علم خود حکم نماید.
در مقابل و بنابر نقل کتاب انتصار که دیگران نیز از آن تبعیت کردهاند ابوعلیابن جنیداسکافی، به طور مطلق قایل به عدم جواز شده است.
البته جمعی از فقهای امامیه نیز میان حقوق اللّه و حقوق الناس تفصیل داده آن را در مورد دوم تجویز و در مورد اول منع کردهاند.
شهید ثانی در کتاب مسالک از قول ابنجنید به نقل از کتاب وی به نام «الاحمدی» چنین آورده است: «حاکم[1] در حدود الهی براساس علم خود و در حقوق الناس تنها بر طبق اقرار و شهادت شهود، حکم مینماید.» ایشان پس از ذکر این نظر و نیز نقل آنچه که جناب علم الهدی (سید مرتضی) در کتاب انتصار به ابنجنید نسبت داده است چنین میفرماید: «شاید ابنجنید این قول را (که سید مرتضی به نقل از او بیان کرده است) در کتاب دیگری ذکر کرده باشد امّا قولی را که از روی کتاب وی در این جا آوردیم هیچیک از فقهای ما از ایشان نقل نکردهاند بلکه تنها این نظر را که قاضی حق ندارد در حقوق (الناس) و حدود (الهی) به علم خود حکم کند از او نقل کردهاند.»[2] 2.اقوال فقهای امامیّه تا این جا به اجمال، اقوال علما را نقل کردیم ولی جا دارد که برای روشن شدن ابعاد مسأله و صاحبان این آرا، بخشی از این اقوال را به تفصیل بیان نماییم: 2.1.قول اول: حجیت علم قاضی به نحو مطلق 2.1.1.
سید مرتضی علمالهدی (ت436ق) چنین نظری را دارند.
ایشان در بخش مسایل قضاء و شهادت از کتاب انتصار میفرمایند: «مسأله: از منفردات امامیّه که مورد موافقت اهل ظاهر نیز قرار گرفته این است که امام و حاکم منصوب از ناحیه امام میتوانند بدون استثنا در تمام حقوق و حدود براساس علم خود حکم نمایند خواه حاکم در زمان تصدی منصب قضاء نسبت به آن مورد، علم پیدا کند یا پیش از آن چنین علمی را تحصیل نماید.
حکایت شده که نظر ابوثور نیز همین است ولی دیگر فقهای (عامه) در این مورد مخالفت ورزیدهاند.
(آنگاه اقوال عامه را که به نُه قول میرسد متذکر شده سپس میگوید:) اگر گفته شود چگونه است که ادعای اجماع در این مسأله را از سوی امامیه تجویز میکنید در حالی که ابوعلیابنجنید در این مسأله تصریح به خلاف کرده و قایل است که حاکم نه در حقوق و نه در حدود نمیتواند به علم خود عمل نماید؟
جواب میدهیم: میان فقهای امامیه در این خصوص، اختلافی وجود ندارد و این اجماع، مقدم بر ابنجنید و او مؤخّر از این اجماع است و همانا ابنجنید نیز در این مسأله به گونهای از رأی و اجتهاد (باطل) تکیه کرده است و خطایش آشکار است.
چگونه میتوان باور داشت که اتفاق امامیّه بر وجوب عمل قاضی به علم خود امری پنهان بوده در حالی که فقهای امامیّه بر متوقف شدن ابوبکر از صدور حکم به نفع فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله در قضیه فدک آنجا که حضرت زهرا علیهاالسلام ادعا کرد پدرش فدک را به وی بخشیده است، خرده میگیرند و میگویند: وقتی او از عصمت و طهارت فاطمه علیهاالسلام و این که جز حق، ادعا نمیکند آگاهی داشته دیگر وجهی ندارد از ایشان درخواست اقامه بیّنه بنماید، زیرا با وجود یقین به صدق دعوا، بیّنه جایگاهی ندارد.
حال که چنین است چطور مسألهای که بر احدی مخفی نبوده بر ابنجنید مخفی مانده است؟!
آنگاه برای اثبات مسأله، به قضاوت امیرالمومنین علیهالسلام در حدیث اعرابی استدلال میکند که طی آن عربی بادیهنشین به طرفیت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ادعا میکند هفتاد درهم از حضرتش طلب دارد که قبلاً آن را به پیامبر داده است.
و نیز حدیث اعرابی دیگری که در آن، عربی بادیهنشین شترش را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله فروخته و ثمن آن را دریافت داشته است سپس ادعا میکند شتر و ثمنِ آن به خود وی تعلق دارد.
و حدیث مربوط به قضاوت شُرَیح نسبت به نزاع میان حضرت علی علیهالسلام و فردی یهودی که زره طلحه را با خود داشته است.
و حدیث ذوالشهادتین، سپس در ادامه استدلال خود اضافه میکند علاوه بر اجماع واره، دلیل بر صحت این نظر، آیات زیر است: «الزانیه ُ و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما ماه جلده ؛ هر یک از مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید»،[3] «السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما؛ دست مرد و زن سارق را قطع نمایید.»[4] بنابراین بر امام واجب است حدود مقرر در آیه را نسبت به فردی که قبل یا بعد از رسیدگی قضایی میداند سارق یا زناکار است مورد حکم قرار دهد....»[5] 2.1.2.
شیخ الطائفه (ت460ق) نیز در کتاب الخلاف همین نظر را برگزیده است.
ایشان در بخش آداب القضاء از کتاب یاد شده چنین میفرمایند: «مسأله 41: حاکم میتواند در تمامی موارد مربوط به اموال و حدود و قصاص و غیر آن براساس علم خود، حکم نماید خواه از حقوق اللّه باشد یا از حقوق الناس، و از این نظر یک حکم دارند و میان موردی که حاکم پس از احراز ولایت (قضایی) و در مقام اِعمال آن، نسبت به مورد، علم پیدا میکند یا پیش از تصدی این سمت و یا پس از آن؛ پیش از عزل و در غیر مقام قضاء چنین علمی تحصیل مینماید؛ تفاوتی وجود ندارد و همگی از یک باباند.
و شافعی نسبت به حقوق الناس، دو نظر دارد...
آنگاه سه قول را از عامّه نقل کرده میگوید: دلیل ما اجماع فقهای امامیّه و روایات آنها است و نیز این آیه قرآن: «یا داود انّا جعلناک خلیفه ً فیالارض فاحکم بین الناس بالحق؛ ای داود ما تو را در زمین خلیفه قراردادیم پس در میان مردم براساس حق، حکم کن!»[6] و خداوند به پیامبرش حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله فرمود: «و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط؛ به هنگام حکم کردن میان مردم، براساس قسط حکم کن.»[7] و روشن است که هر کس مطابق علم خود حکم کند همانا براساس عدالت و قسط، حکم نموده است....»[8] همان طور که ملاحظه میشود عبارت شیخ طوسی بر حجیت علم قاضی به طور مطلق و بر ادعای اجماع شیعه بر آن، صراحت دارد.
2.1.3.
جناب ابوالمکارم ابنزهره (ت585ق) در کتاب غنیه با طرح ادعای اجماع بر این نظر، خود نیز قایل به آن است.
وی در فصل قضاء از کتاب یاد شده چنین میگوید: «به دلیل اجماع شیعه، حاکم میتواند در تمام امور اعم از اموال و حدود و قصاص و غیر آن به استناد علم خود حکم نماید و در این مورد بیان علم حاصل در زمان ولایت قضایی و پیش از آن تفاوتی وجود ندارد.»[9] دلالت عبارت فوق همانند دلالت عبارت کتاب خلاف است.
وی در فصل قضاء از کتاب یاد شده چنین میگوید: «به دلیل اجماع شیعه، حاکم میتواند در تمام امور اعم از اموال و حدود و قصاص و غیر آن به استناد علم خود حکم نماید و در این مورد بیان علم حاصل در زمان ولایت قضایی و پیش از آن تفاوتی وجود ندارد.» دلالت عبارت فوق همانند دلالت عبارت کتاب خلاف است.
2.1.4.
جناب ابنادریس (ت598ق) همین نظر را در کتاب سرائر انتخاب کرده است، ایشان در اواخر کتاب حدود سرائر میفرمایند: «حال که چنین چیزی ثابت شد بنابراین علم حاکم به امری که مقتضی تنفیذ حکم است برای صحت حکم کافی بوده از اقرار و سوگند و شاهد بینیاز میسازد.
خواه این علم در زمان تصدی سمت قضاء پیدا شود یا قبل از آن زیرا وقتی او مطابق علم خود حکم میکند از آرامش وجدان برخوردار خواهد بود.
ـ آنگاه پس از ذکر اقسام ادله مربوطه و پاسخ دادن به بعضی شبهات چنین میگوید: - امّا نسبت به آنچه موجب حدّ است قول صحیح میان اقوال شیعه و فقهای هوشمند آن، این است که بین حدود و غیر حدود از سایر احکام شرعی تفاوتی وجود ندارد و حاکمی که نایب از سوی امام (معصوم) است همچون خود امام میتواند در حدود بر اساس علم خود حکم کند همان طور که در غیر حدود از احکامی که گذشت چنین است.
زیرا هر آنچه که در مورد غیر حدود، دلیل مسأله محسوب میشد در حدود نیز دلیل است.
و تفاوت قایل شدن میان حدود و غیر حدود با آنچه در ادله آمده مناقض است.» همان طور که ملاحظه میشود عبارت این فقیه قدسسره صراحت دارد که میان حقوق اللّه و حقوق الناس تفاوت وجود ندارد.
وی در قسمت «قضایا و احکام» چنین میآورد: «نزد ما حاکم میتواند در تمامی موارد به علم خود عمل کند.» ین عبارت نیز عام بوده تمام امور اعم از حقوق اللّه و حقوق الناس را شامل است.
و ظاهر تعبیر ایشان به «نزد ما» میرساند که نظر علمای شیعه امامیّه چنین است.
اکنون با وجود تصریح و تعمیم یاد شده، نمیدانم چرا جناب فخرالمحققین در کتاب ایضاح قول به تفصیل میان حقوق اللّه و حقوق الناس را که مختارابنحمزه است؛ به جناب ابنادریس اسناد دادهاند.
البته شاید وی در این اسناد از ابنفهد در کتاب مهذب البارع و شهید ثانی در کتاب مسالک پیروی کرده باشد، لکن پدر متتبعشان جناب علامه در کتاب مختلف برای قول به تفصیل میان حقوق اللّه و حقوق الناس کسی را به جز ابنحمزه ذکر نکرده است.
با تمام این تفاصیل تشخیص واقع، آسان است.
2.1.5.
فقیه متقدم، کیدری از فقهای برجسته قرن ششم یکی دیگر از قایلین به حجیت علم قاضی به طور مطلق، در کتاب اصباح الشیعه است.
ایشان در قسمت «قضاء و بیّنه و دعوا» اصباح الشیعه میفرماید: «جایز است ـنسخه بدل: واجب استـ که حاکم در تمام امور اعم از اموال و حدود و قصاص و غیر آن بر طبق علم خود حکم نماید خواه در زمان تصدی قضاء به آن مورد علم پیدا کرده باشد یا پیش از آن...» 2.1.6.
محقق حلّی (ت676ق) یکی دیگر از قایلین این قول، در شرایع الاسلام است.
ایشان در قسمت «قضاء»، پس از ذکر آداب مستحب قضاوت کردن چنین مینویسد: «چند مسأله: اول: امام معصوم علیهالسلام مطلقا براساس علم خود قضاوت میکند و قاضی غیر معصوم در حقوق الناس، مطابق علم خود قضاوت میکند.
امّا در حقوق اللّه دو قول وجود دارد که صحیحترین آنها، جواز قضاوت است.» 2.1.7.
علامه حلّی (ت726ق) در چندین کتاب خود، همین نظر را پذیرفته است.
ایشان در قسمت قضای کتاب قواعد چنین میآورد: «فصل سوم در مستندات قضاوت: امام مطلقا براساس علم خود قضاوت میکند و غیر امام نیز در حقوق الناس و همچنین مطابق نظر صحیحتر در حقوق اللّه، به علم خود حکم میکند.» وی در قسمت قضای مختلف، در فصل سوم مربوط به لواحق قضاوت هنگام تعرض به مسأله استناد قاضی به علم خود در مقام حکم کردن، بعد از نقل قول مستدل سیدمرتضی در انتصار میفرماید: «بنا به دلایلی که گذشت حق همان نظری است که سیدمرتضی و شیخ در خلاف آن را برگزیدهاند، و نیز به دلیل این که علم، اقوای از ظن است از این رو وقتی حکم کردن براساس ظن جایز باشد، براساس علم به طریق اولی جایز خواهد بود.» 2.1.8.
فخرالمحققین فرزند علامه حلّی(ت771ق) یکی دیگر از قایلین به این نظر در کتاب ایضاح است وی در مقام شرح این قسمت از عبارت پدر خود چنین میگوید: «فقهای امامیّه همگی اتفاق نظر دارند که امام علیهالسلام میتواند طبق علم خود حکم نماید زیرا دارای مقام عصمت میباشد و در نتیجه علم او یقینی و مطابق واقع خواهد بود.
امّا در مورد غیر امام معصوم، جناب شیخ در خلاف اظهار میدارد: وی میتواند در تمام موارد، مطابق علم خود حکم نماید؛ و سیدمرتضی نیز همین نظر را دارد، و قول صحیحتر نزد من و پدرم و جدّم همین است.» 2.1.9.
شهید اول (ت786ق) در چندین کتاب خود همین نظر را ابراز داشته است.
ایشان در قسمت قضای کتاب دروس میفرماید: «درس: امام مطلقا به علم خود حکم میکند، و غیر امام در حقوق الناس چنین میکند و امّا در حقوق اللّه دو نظر است که نزدیکترین آنها به صواب، جواز آن است، حال اگر قاضی علم داشته باشد و با این وجود مطالبه بیّنه کند؛ چنانچه مدعی، فاقد بیّنه باشد مرتکب حرام شده است.
امّا اگر بیّنه داشته باشددر این که قاضی بتواند برای دفع تهمت از خود، او را به اقامه بیّنه ملزم کند، تأمل است.» شهید در کتاب لمعه چنین میآورد: «امّا در موردی که مدعیعلیه، منکر ادعای مدعی میشود چنانکه حاکم، علم به حق داشته باشد، مطلقا مطابق علم خود حکم مینماید.» در این جا شهید اول