یکی از نخستین اهداف هر طرح، ایجاد واکنشی لذت بخش در کسانی است که فضای ساخته شده نهایی را مشاهده می کنند.
مطالعه زیبایی شناسی در معماری، کوششی در جهت تعریف و فهم و نهایتاً یادگرفتن خلق ویژگیهایی در محیط است، که منجر به حصول آن واکنش خوشایند شود.
مشکل اینجاست که ملاحظات زیبایی شناختی در طرح ممکن است با ملاحظات رفتاری در تضاد قرار گیرند.
مثلا برخی از بناهای بسیار زیبا وجود دارد که اصلا قابل استفاده نیستند.
با اینهمه نمی توان به سادگی از کنار کیفیت زیبایی شناختی گذشت و اهمیت آنرا کمتر از تأثیر رفتاری طرح دانست.
در واقع، شواهد نشان می دهد که زیبایی بنا می تواند نقش مهمی در تعیین رفتار داشته باشد.
(برای نمونه نسر 1994 “Nasar” ، استاینیتز 1968 “Steinitz” ) - زیبایی شناسی صوری – زیبایی شناسی نمادین: برخی از مؤلفان، میان دو نوع جهت گیری زیبایی شناختی در طراحی تمایز قایل می شوند.
(لانگ 1988، نسر 1994).
زیبایی شناسی صوری به ابعادی چون شکل و نسبت و مقیاس و پیچیدگی و بدیع بودن و روشنایی می پردازد.
اما زیبایی شناسی نمادین از انواع گوناگون معانی،تأثیر می پذیرد.
برخی از این معانی صریح اند، برای نمونه کارکرد ساختمان (مثلا بانک یا زندان) یا سبک ساختمان (پست مدرن یا گوتیک) معانی دیگر ممکن است ضمنی باشد، مثل اینکه آیا معماری کتابخانه دانشگاه صمیمی است یا مجلل، و از این قبیل.
تحقیقات مختلف نشان داده که کیفیت زیبایی شناختی اتاق، مثلا میزان خوشایندی و جذابیت آن، می تواند بر ارزیابی های ما هنگامیکه در آن اتاق هستیم، اثر بگذارد.
در تحقیق کلاسیکی، مسلو و مینتز (Maslo & Mints) ،از افراد مورد آزمون خواستند تعدادی عکس اشخاص را که در سه اتاق مختلف گرفته شده بود، درجه بندی کنند.
یکی از اتاقها «زیبا» (با دکوراسیون و روشنایی خوب)، اتاق دوم «معمولی» (دفتر استاد دانشگاه) و اتاق سوم «زشت» (اتاق سرایدار) بود، نتایج نشان داد که افراد از عکسهایی که دراتاق زیبا گرفته شده بود، مثبت ترین ارزیابی و از عکسهایی که در اتاق زشت گرفته شده بود، منفی ترین ارزیابی را ابراز می داشتند.
- زیبایی محیط و فعالیت اجتماعی: محیطهای جذاب، احساس بهتری نیز در مردم ایجاد می کنند.
پژوهشها نشان داده که فضاهای تزیین شده در مقایسه با فضاهای بدون دکوراسیون، احساس راحتی بیشتری درافراد ایجاد میکند.
(کمپل، 1979، Campbell ).
همچنین ، روحیه خوبی که در اثر دلپذیربودن محیط ایجاد می شود، ظاهرا میل مردمان را به یاری همدیگر افزایش می دهد.
(شرود و همکاران، 1977، Sherrod) در فضاهای دلپذیر مردم به سخن گفتن با یکدیگر بیشتر راغب می شوند (راسل و محرابیان ، 1978، Russel ) البته پژوهشهای دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد.
در فضاهای دلپذیر مردم به سخن گفتن با یکدیگر بیشتر راغب می شوند.
البته پژوهشهای دیگری هم وجود دارد که نشان می دهد دکوراسیون می تواند مایه حواس پرتی هم باشد.
(برای نمونه باوم و دیویس، 1976، Baum & Davis) اما اینکه این را لزوماً یک مشکل بدانیم یا نه، ظاهرا بسته به عوامل دیگر است.
(ورچل وتدلی، 1976، Worchel & taddle ) - بهبود کیفیت محیط و افزایش فعالیت اجتماعی: اما تحقیقاتی نیز در مورد تأثیر بهبود گسترده مبلمان انجام شده است.
هولاهان و سیگرت (Holahan & Saegert-1973) گزارشی راجع به مقایسه بخش روانپزشکی یک بیمارستان که مرمت اساسی شده بود و بخش دیگری که مرمت نشده بود، انتشار دادند.
مرمت بخش روانپزشکی شامل نوکردن مبلمان، رنگ زدن ساختمان و ساخت فضاهای جدید می گردید.
این بهبود کیفیت منجر به افزایش فعالیت اجتماعی در بخش شد و نشان داد که کیفیت محیط می تواند بر خلق و خو و رفتار اثر بگذارد.
با این همه بدلیل اینکه اصلاحات بسیار وسیع بود، مشکل بتوان دانست که کدامیک از تغییرات باعث نتایج مشاهده شده، بوده است.
نهایتاً هر تصمیمی راجع به مبلمان، مبتنی بر ملاکهای متعددی از قبیل هزینه، زیبایی و کارکرد فضا است.
این ملاک اخیر را غالباً مشکل می توان ارزیابی کرد.
گاهی از فضای خاصی انتظار می رود که ارتباط میان کارکنان را که نزدیک هم کار می کنند، تسهیل کند، در مواقعی مانند اتاق اجتماعات از آن استفاده شود و مراجعانی را که برای مشاوره می آیند، تحت تأثیر قرار دهد.
بعضی از این کارکردها با هم ناسازگارند و انتخاب آرایش مناسب اسباب و اثاثیه باید در نظر داشتن این موضوعات پیچیده در ذهن انجام شود.
نحوه آرایش اسباب و اثاثیه تنها بعدی نیست که می تواند بر روحیه و رفتار اثر بگذارد کیفیت مبلمان نیز مهم است.
تحقیقاتی در مورد اتاقهای «زیبا» و «زشت» انجام شده که نشان می دهد، بودن در اتاقی زیبا، گاهی می تواند تأثیر روانی مفیدی داشته باشد.
متأسفانه تحقیقاتی که از طریق تغییر کیفیت تک تک عناصر مبلمان یامجموعه مبلمان انجام شده اند، روش نظامداری نداشته اند.
- عوامل کیفی محیط و تأثیر آن بر روحیه افراد از دیدگاه روان شناسی: در این بخش به عوامل سازنده محیط فیزیکی و روانی و نحوه تأثیر آن بر روحیه افراد پرداخته خواهد شد: - 1- حریم: « یکی از مهمترین ابعاد طراحی فضا های درونی، میزان پیش بینی حریم در آنهاست.
آلتمن حریم را چنین تعریف می کند: « کنترل شخص بر دسترسی دیگران به او یا به گروهش».
این تعریف دو بخش مهم دارد.
اولین بخش این است که حریم را به معنی توانایی کناره گرفتن یا جدا کردن خود از دیگران تعریف می کند و در واقع به میل فرد به عزلت و تنهایی اشاره دارد.
آلتمن و نیز ایتلسون و همکاران (Intelson – 1974) به بعد مهم دیگری از حریم اشاره می کنند، یعنی توانایی خصوصی ساختن فضاها بر عرضه اطلاعاتی درباره خودمان، بنابراین حریم گزینی، نوعی فرایند پویایی باز بودن / بسته بودن نسبت به دیگران است.
(آلتمن و چمرس، Chemers, 1980 ) فضای شخصی و قلمرو، مکانیسمهایی رفتاری هستند که حریم را کنترل می کنند.
ازدحام و شلوغی و یا نبودن احساس کنترل مانع دستیابی به حریم می شود.
شاید بتوان گفت تمامی انسانها، میل دارند که هم با دیگران ارتباط برقرار کنند و هم برخی از جنبه های شخصیتشان را از دیگران پنهان نگاه دارند.
ویژگیها یا خط مشی های معماری که شخصی سازی را تشویق می کنند، از عرضه اطلاعات شخصی حمایت می کنند، حال آنکه ویژگیهای دیگر محیط فیزیکی (مثل نبودن دیوار در اداره یا مدرسه) ممکن است نگذارد که بر اطلاعاتی که دیگران از ما کسب می کنند،کنترل داشته باشیم.
طراحی هایی که حریم را به شکل بهینه عرضه می دارند باید هر دو عنصری را که آلتمن تعریف کرده، مد نظر داشته باشند و نیز این واقعیت را که حریم، برای افراد مختلف، معانی متفاوتی دارد.
برای مثال، خوابگاههای دانشجویی که اتاقهایش به جای دو نفره یک نفره هستند، حریم بیشتری فراهم می آورند.
به همین ترتیب، کشیدن دیواری به دور محل کار فرد می تواند احساس داشتن حریم را افزایش دهد.
پس بحث حریم، غالباً در مورد ساختارهایی است که فضای درونی را بخش بندی می کنند.
یکی از راههایی که محیط می تواند مستقیماً بر احساس داشتن حریم تأثیر بگذارد، افزایش یا کاهش احساس دیدن و دیده شدن است.
در اینجا منظور کاهش یا افزایش مزاحمت بصری است، یعنی اینکه اگر امکان دیده شدن فرد کماکان باقی باشد، احساس داشتن حریم دشوارتر بدست می آید.
اگر در خانه ای شیشه ای زندگی کنید و بتوانید مردم بیرون را ببینید و آنان نیز شما را، احساس داشتن حریم در شما، کمتر از هنگامی است که تنها شما آنها را ببینید.
تحقیقات مختلف نیز نشان داده که مانعهایی که جلو دید دیگران را می گیرند، تأثیر آنان را بر فرد کم می کنند، حال آنکه حائلهایی که جلوی دید را نمی گیرند (برای نمونه حائلهای شیشه ای) از تأثیر آنها نمی کاهند.
جالب اینکه برخی پژوهشها نشان داده که فقدان حریم شنیداری گاهی از فقدان حریم دیداری هم عذاب آورتر است.
ما خصوصاً در محیطهایی دچار ناراحتی و عذاب می شویم که امکان شنیده شدن مکالمات خصوصیمان وجود داشته باشد.
وقتی محیطی فاقد حریم لازم برای استفاده کنندگانش باشد، مشکلات گوناگونی بوجود می آید.
وینسل و همکارانش (Vinsel-1980) دریافتند که دانشجویانی که بدلایل غیردرسی ترک تحصیل می کنند، کمتر از دیگر دانشجویان، حریم کافی و مناسب در خوابگاهها، برایشان فراهم بوده است.
از جمله مشکلات دانشجویان ترک تحصیل کرده به گفته خودشان، این بوده که نمی توانسته اند محیطی آرام بیابند تا در آن تنها باشند و از دعوت دیگران به اطاقشان اکراه داشته اند.
تحقیقات دیگر نشان داده که مجتمعهای مسکونی که در طرحشان، حریم کافی برای واحدهای آپارتمانی منظور نشده باشد، موجب نارضایتی ساکنان آن خواهد شد.(زایسل و گریفین، 1975)» - محرمیت و حالات آن: چهار حالت اصلی را می توان برای محرمیت مشخص نمود: 1- تنهایی و خلوت (Solitude) : که در آن شخص خود از دیگران جدا کرده و از نظر آنها خود را پنهان می دارد.
این حالت کاملترین خلوت بصری است که تنها خدا انسان را می بیند.
2- حالت فضای مصنوعی (Intimacy): مرحله بعد است که شخص به اتفاق چند نفر از نزدیکان، یک محفل صمیمی و خودمان را بوجود می آورد.
نظیر جمع خانوادگی.
3- ناشناخته ماندن (Anonymity) : مرحله سوم هنگامی پیش می آید که شخص در فضای عمومی بوده و به انجام فعالیتهای عمومی مشغول است، لیکن با وجود این خواهان ناشناخته ماندن است.
باستثنای افراد برجسته و معروف، مردم عادی علاقمندند در فضاهای عمومی ناشناخته باقی بمانند تا بتوانند براحتی فعالیت مورد نظر خود را انجام دهند.
ترس از نظارت توسط دیگران در فضای عمومی، حس آرامش و آزادی را از شخص سلب می کند.
4- حریم روانی (Reserve) :حالت چهارم که ظریفترین و حساسترین نوع محرمیت می باشد، عبارتست از ایجاد حریم روانی در مقابل هرگونه تجاوز و مزاحمت.
باین ترتیب ملاحظه می شود که در شرایط مطلوب، شبکه ای از سلسله محرمیت، فضاهای شهری را در بر می گیرد.
این سلسله مراتب معمولا از واحدهای مسکونی بعنوان محرمترین و خصوصی ترین فضا شروع و به عمومی ترین فضاهای جمعی شهر ختم می شود.
میزان آشنایی یا بیگانگی افراد با یکدیگر، وسعت یا محدودیت فضا، تنوع و اندازه فعالیتها و تراکم استفاده کنندگان از فضا، همگی، همسو با یکدیگر و بر اساس الگوی سلسله مراتبی فوق تغییر می یابند.
- 2- مبلمان و اسباب و اثاثیه: « اسباب و اثاثیه، آرایش و ترتیب آن و دیگر جنبه های محیط داخلی نیز از تعیین کننده های مهم رفتار است.
برای مثال، بنظر می آید که در کلاس درس، استفاده از اشکال غیر مرسوم چیدن نیمکتها می تواند بر عملکرد دانش آموزان تأثیر بگذارد.
آرایش نعل اسبی یا دایره ای یا هر ترتیب دیگری که از ارایش رسمی “نیمکتهای پشت سر هم و رو به معلم” فاصله بگیرد، ظاهراً علاقه و مشارکت دانش آموز را بیشتر می کند.
(سامر، 1969).
حتی برخی از تحقیقات نشان داده که در شکل معمول چیدن نیمکتها نیز عملکرد دانش آموزان، بسته به اینکه در کجا نشسته باشند، فرق میکند.» چیدمانهای اجتماع گرا و اجتماع گریز: «یک روان پزشک به نام همفری اسموند (Hymphrey Osmond) ، ترکیب چیدمان اجتماع گرا (Sociopelal) را برای توضیح چیدمانهای اجتماعی که روابط و فعل و انفعالات اجتماعی را تسهیل می کند و چیدمان اجتماع گریز (Sociofugal) را برای توضیح چیدمانهایی که فعل و انفعالات اجتماعی را سست و رقیق می کند، ابداع کرد.» «تحقیقات بسیاری راجع به چیدن مبلمان در محیطهای درمانی انجام شده است.
ریوش و کیس (Reusch & Kess: 1956) خاطر نشان کرده اند که نحوه آرایش اثاثیه در اتاقهای بیماران، نشاندهنده احساسات آنها در خصوص تعامل در محیطشان است.
سامر و راس (Sommer & Ross- 1985) رابطه میان آرایش اثاثیه و رفتار را در بیمارستان سالخوردگان توصیف کرده اند.
وقتی صندلیها کنار هم و در امتداد دیوار چیده می شد، بیماران تعامل چندانی با هم نداشتند.
این نوع آرایش برای صحبت کردن مناسب نبود و میل به صحبت را برنمی انگیخت.
وقتی محققان صندلیها را بصورت خوشه ای در گروههای کوچک چیدند، بیماران شروع به صحبت با هم کردند.
آرایش جدید، مکالمه و گفتگو را تسهیل می کرد، حال آنکه آرایش قدیم جلو آنرا می گرفت.
هولاهان (1972) همین نتیجه را در بیمارستانهای روانی گرفت.
برای سازمان دادن مجدد نقشه معماری فضایی که قبلا ساخته شده، می توان از آرایش اسباب و اثاثیه استفاده کرد.
در اغلب بافتهای محیطی، درها، دیوارها و عناصری از این قبیل ثابت اند و جابجایی یا تغییر آنها نیز نسبتاً دشوار است.
این عناصر تا حدودی فضای درونی ساختمان را می سازند.
اما نحوه چیدن مبلمان و اثاثیه غالباً امکان سازماندهی دیگری را فراهم می آورد.
برای مثال،اگر اطاق نشیمن بزرگی داشته باشیم، می توانیم مبلمان را طوری بچینیم که اتاق را به دو بخش تقسیم کند و یا طوریکه آنرا بصورت یک اتاق واحد در بیاورد.» «“اسموند”، روابط چیدمانهای اجتماع گرا و اجتماع گریز را در چیدمانهای «نشیمن ها» مشخص نکرد.
او برای مثال راهروهایی را که بصورت اجتماع گریز هستند و اتاقهای دایره ای شکل را که بصورت اجتماع گرا طراحی شده