تربیت فردی یا تربیت شهروندی مسلما در فرایندی که فرد در مسیر تربیت طی می کند مقدمات ورود او به اجتماع فراهم می شود.
نحوه تربیت فرد نقش مهمی در بنا و پویایی و یا نابودی جامعه خواهد داشت .
به عبارت دیگر نوع تربیت افراد تضمین یا عدم تضمین بقای جامعه بشری را رقم خواهد زد .
از همین روست که راسل تربیت را «کلید جامعه و جهان نو »می داند (راسل 72:1347) .
چنانکه در مقدمه این مقاله ذکر شد از دیدگاه راسل وضعیت جهان امروز به دلیل یکه تازی کاروان علم و عقب ماندن قافله خرد از این کاروان چندان رضایت بخش نیست .
به همین دلیل به نسبت افزایش مهارت و چیره دستی با کاهش خرد مواجه هستیم .
ترسیم وضعیت حاضر نشان می دهد که هر چند پیشرفت علم به ظاهر در ابعاد مختلف تأثیر ملموس و مهمی داشته است ولی با مهیا کردن وسایل کشتار و نابودی دسته جمعی ، بقای نوع بشر را به خطر انداخته است .
رقابت میان کشورها و کاربرد تسلحیات ، تمدن چندین هزار ساله بشری را بر لبه پرتگاه نیستی قرار داده است و اضطرابی عظیم بر وجود انسانها مسلط ساخته است (دوروارد 1346 ) .
اما آنچه راسل بدان معتقد است نیاز نوع بشر در عصر حاضر به مشارکت (cooperation )به جای رقابت (competition است.
هر چند حذف کامل رقابت به عنوان فعالیت طبیعی انسان مقصود راسل نمی باشد زیرا توقف رقابت بدون تخریب فردیت به دشواری امکان پذیر است ( Russell 1971:144) .
با این وجود از دیدگاه او اعتقاد به مفید بودن رقابت یک اشتباه تاریخی است و نباید دیگر این اشتباه تکرار شود (Russell 1971:104) انسان امروز برای حصول رضایتمندی از حیات خویش نیازمند دو هماهنگی است (1) هماهنگی درونی که میان عقل و عاطفه برقرار می شود .
(2) هماهنگی بیرونی با اراده دیگران .
در صورت تحقق این دو نوع هماهنگی می توان به آینده بشر امیدوار بود ( همان : 144) تعلیم و تربیت راسل به دنبال بر آورده کردن چنین امری است و مسلماً با تحقق تعلیم و تربیت آرمانی راسل مقدمات ظهور جامعه علمی (scientific society) فراهم خواهد شود .
جامعه علمی از نگاه راسل جامعه ای است که در آن سطح علم به حدی رسیده است که حیات روزمره مردم ، اقتصاد ، تعلیم و تربیت و سازمانهای سیاسی آن همگی تحت الشعاع علم قرار گرفته اند (راسل 138:1335) .
در بحث پیرامون تربیت و جامعه مساله ای به نام « تربیت فردی » و « تربیت شهروندی » مطرح می شود .
تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی از دیر باز مطرح بوده است .
چنانکه افلاطون نیز در رساله قوانین کتاب هفتم به این مساله اشاره می کند ( میرلو 1386 ) .
اما راسل نگرشی خاص به این مساله دارد و صورت مساله را چنین تحلیل می کند .
او زمینه ظهور چنین تعارضی را در مساله نگرش علمی به مسائل شک برانگیز جستجو می کند .
راسل معتقد است که شیوه حرکت علم به صورت فن اکتشاف است و در نتیجه منجر به تغییر می شود .
به عبارت دیگر ساختار علمی ذهن به گونه ای است که کشف را سهولت بخشیده و موجب نمی شود که انسان دارای عقیده ای ثابت در اصول فعلی شود .
این در حالی است که یک شهروند تربیت یافته از قرار معلوم ناتوان از کشف است .
او از یک سو احترام به بزرگسالان نسل گذشته را سر مشق خود قرار می دهد و از سوی دیگر با ترس و لرز و با دیده تردید به نظریه های ویرانگر جدید می نگرد (Russell 1971:14) .
از سوی دیگر « فرد به معنای دقیق کلمه خود بنیاد است در حالیکه ویژگی اصلی شهروند همکاری و تشریک مساعی با شهروندان است» (همان:9) .
توجه به این نکته نیز ضروری است که هر چند در تربیتی که شهروندی ملاک قرار می گیرد صورتهای متفاوتی را می توان فرض کرد .
برخی در حمایت و برخی در عدم حمایت از نظام فعلی و حاکم است اما در بسیاری مواقع چنین تربیتی در حمایت و پشتیبانی از وضع موجود گام بر می دارد (Russell 1971:7) .چنین است که تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی نمایان می شود.
راسل در پاسخ به این سوال که ( وظیفه تعلیم و تربیت ،تربیت افراد خوب است یا ثمره آن تربیت شهروندان خوب؟) بیان می کند که فرد خوب کسی است که به خیر کل کمک می کند در حالیکه خیر کل الگویی است که از خیر فرد فرد افراد جامعه ساخته شده است.
با فرض اینکه یکی از این دو دیدگاه پذیرفته شود طرح این موضوع که پرورش فرد و تربیت شهروندی اموری متفاوت هستندنادرست به نظر می رسد(Russell 1971:7).
از آنجا که فرد به عنوان واحد ساختمان اجتماع به حساب می آید مسلما سلامت و نشاط فرد،خصوصیات و انگیزه های او در تشکیل ساختمان اجتماع دخالت مستقیم دارد .
راسل معتقد است هر چند از نظر گاه ابدیت ، تربیت فرد امری عالیتر از تربیت شهروندی است اما از منظر سیاسی و در ارتباط با نیازهای زمان، تربیت شهروندی از اهمیتی خاص برخوردار است (همان :16) .
او در کتاب (درباره تربیت ) به این امر اشاره و چنین می نویسد : « ترقی و اصلاح فرد و ترقی و اصلاح جامعه باید همواره همراه یکدیگر صورت گیرد لکن کسی که در مسائل تربیتی قلم به دست می گیرد فرد را مورد توجه خاص خود قرار می دهد » (راسل 123:1347).
شاید برای حل این تعارض و تکمیل پاسخ راسل بتوان به مفهوم التزام انتقادی جان دیویی اشاره کرد .
در دیدگاه جان دیویی التزام انتقادی عبارت است از « امتزاج میان اندیشه فردی و تجویز گروهی – جامعه ای آرمانی که تشکیل یافته از مردمی است که شجاعت اندیشیدن به صورت مستقل را دارند و در عین حال خویشتن را با گروه پیوند می دهند .
» ( نلر 50:1383).
یکی از معایب تربیت شهروندی در عصر حاضر که بسیار بر آن تأکید می شود تقویت حس ناسیونالیسم می باشد که راسل از نوع افراطی ان به شدت گریزان است.
ناسیونالیسم احساسی است که فرد نسبت به جامعه ای که عضوی از آن به شمار می آید از خود بروز می دهد .
این احساس هر چند طبیعی و ضروری است اما از نگاه راسل هنگامی که جنبه افراطی به خود بگیرد تبعات زیانباری به دنبال خواهد داشت .
زیانهای ناسیونالیسم افراطی آنگاه فاجعه آمیز خواهد بود که این حس از طریق تعلیم و تربیت انتقال داده شود ( Russell 1967 ) .
در کشورهایی که حس ناسیونالیسم افراطی را به کودکان القاء می کنند چنین تعلیم داده می شود که افراد یک کشور هیچ زمینه و پیوند مشترکی با کشورهای دیگر ندارند و مفهوم تمدن مشترک مانعی بر سر نزاع ها و کشمکش ها نخواهد بود ( Egner 1961:436) .
متولی اصلی چنین تعلیم و تربیتی دولت ها می باشند.
چنانکه راسل مطرح می کند صاحبان اصلی تعلیم و تربیت تا به امروز یا دولت ها بوده اند یا سران مذهبی .
تربیت دولتی هدفی جز تربیت روح ملیت پرستی و وحدت ملی به دنبال نداشته و ثمره تربیت مذهبی نیز چیزی جز پرورش تعصب و تنگ نظری نبوده است (راسل 92:1361) .
در تعلیم و تربیت دولتی هیچ انسانی تعلیم نمی بیند مگر اینکه موافق اصول جزمی باشد که توسط دولت ، حاکم بر جامعه شده است (Egner 1961:436 ) .
هر چند تربیت دولتی معایب بسیاری دارد اما گریزی از آن نیست .
در نتیجه با اصلاح معایب آن می توان از زیانهای آن کاست .
در این راستا راسل معتقد است که هدف دولت در تعلیم و تربیت باید ایجاد همبستگی اجتماعی( social cohesion )باشد امری که فقدان آن منجر به آنارشیسم و جنگ داخلی می شود ( راسل 163:1361) .
به عبارت دیگر اقدامات دولتها که از طریق تربیت برای مقابله با بی نظمی های داخلی انجام می شود قابل تقدیر و تأیید است اما هنگامی که این اقدامات منجر به بی نظمی های بین المللی گردد نامطلوب می باشد .
چنانکه در بخش اهداف تربیت ذکر شد یکی از اهداف مهم تربیت ، تربیت « شهروندان آزاد جهان » است که این امر مستلزم استقرار یک حکومت جهانی است .
« آنچه مانع تحقق چنین حکومتی می شود احساسات حاد ملیت پرستانه ای است که در اعماق تاریخ ریشه دارد .
» (دوروارد 100:1346) از سوی دیگر رمز بقای جامعه علمی که راسل به دنبال تحقق آن است تشکیل حکومت جهانی است .
از نگاه راسل هر چند امری طبیعی و ضروری است که هر فرد میهن و ملت خود را دوست داشته باشد و برای سازندگی و پیشرفت آن تلاش کند اما هنگامی که حس میهن پرستی موجب دشمنی با سایر ملتها شود امری مذموم به شمار می آید .
به همین دلیل دولتها باید اهداف و برنامه های خود را در ابعاد مختلف به خصوص در حوزه تعلیم و تربیت از منظر بین المللی بنگرند.
مسلماً استقرار یک حکومت جهانی نافی استقلال ملی نخواهد بود همانگونه که وجود ملت اصالت خانواده را نفی نمی کند .
راسل در کتاب« آیا بشر آینده ای هم دارد » در این باب می نویسد : « آنان که به نفع آزادی بلاشرط ملی استدلال می کنند توجه ندارند که همان دلایل را می توان برای توجیه آزادی فردی به کار گرفت .
اگر بخواهیم در جهان آنقدر که امکان دارد آزادی وجود داشته باشد لازم است محدودیتهایی را قایل شویم تا از تجاوزات شدید بر آزادی دیگران ممانعت به عمل آید .
» (راسل 155:1360 ) استقرار چنین حکومتی است که بستری مناسب برای تعلیم و تربیت آرمانی راسل فراهم خواهد کرد.
در چنین حکومتی که کارکرد اصلی آن جلوگیری از وقوع جنگ است از طریق تعلیم و تربیت به دانش آموزان خواهند آموخت که به جای حس ملیت پرستی رقابت ، حس تعاون و همکاری را در وجود خویش پرورش دهند ( راسل 1361 ) انسان آرمانی راسل در بخش های پیشین، مبانی تعلیم و تربیت مطلوب راسل مورد بررسی قرار گرفت .
حال انسانی که در مسیر چنین تربیتی قرار می گیرد منشی را حاصل می کند که از دیدگاه راسل منش یک انسان تربیت یافته است .
راسل چهار ویژگی برای یک منش مطلوب ذکر می کند که تربیت آرمانی او زمینه ساز آنهاست : (1) شادابی و سر زندگی: این صفت بیش از همه یک صفت فیزیولوژی است که در نتیجه آن احساس زنده بودن ، اهتمام و دلبستگی به عالم خارج و به تبع آن توانایی لازم برای انجام عملی خاص را به دنبال دارد (راسل 1347) .
(2) شجاعت: امری ایجابی و نه سلبی است به این معنا که شجاعت تنها به معنای فقدان ترس نیست .
به تعبیر راسل نبود ترس یک چیز است و توانایی تسلط بر آن چیز دیگری است (همان :51) .
انسان تربیت یافته راسل باید شجاعت ابراز آرائی که مخالف آراء عامه است ولی او آنها را درست می داند را داشته باشد .
برای دستیابی به شجاعت در معنای برتر آن علاوه بر رهایی از ترس دو عامل احترام به خود و نگاه غیر شخصی به زندگانی ضروری است (نقیب زاده 1383 ) .
راسل معتقد است شجاعت هنگامی که جنبه محسوس پیدا می کند در بهترین حالت در وضعیت تسلط بر ماده به ظهور می رسد .
به عبارت دیگر بهترین نوع شجاعت حسی نه از طریق مسابقه در منازعه افراد بشر با یکدیگر بلکه از طریق تعلیم مهارت در تصرف ماده و تسلط بر آن تحقق می یابد .
به تعبیر راسل در « جائی که جز غلبه بر یک دشمن چاره دیگری نیست چه بهتر که این دشمن ماده و نه ابناء بشر باشد » (راسل 104:1347 ) .
(3) حساسیت: حساسیت عبارت از تحریک عاطفه انسان توسط محرکات و انگیزه های متعدد است .
اما با چنین تعریفی حساسیت لزوماً صفتی نیک نیست .
از نگاه راسل هنگامی حساسیت صفت نیک تلقی می شود که انسان توسط چیزهای صحیح متاثر گردد.از دیدگاه راسل در حساسیت صرفاً شدت عاطفی مد نظر نیست بلکه مناسب بودن واکنش نیز اهمیت دارد .
« نوع مطلوب حساسیت ، همدردی است » ( همان 59-58 ) .
همدردی هنگامی ارزشمند است که دایره آن از بستگان فراتر رفته و در یک مقیاس وسیعتر همه افراد بشر را در برگیرد .
تنها تربیت است که می تواند پدید آورنده چنین حسی در ما و بازدارنده بیدادی باشد که بخش وسیعی از جهان را فراگرفته است .
(4) هوش: چنانکه پیش از این راسل بیان کرد یکی از نقص های بنیادین اخلاق سنتی عدم توجه کافی به مقوله هوش بوده است (راسل 1347 ) .
هوش در نگاه راسل هم معرفت و هم قابلیت دریافت و تحصیل معرفت را شامل می شود ، « هر چند بیشتر بر استعداد