خلاصه در این گزارش به نحوه ی نوعی یادگیری به عنوان یادگیری از راه کوشش و خطا پرداختیم برای اجرای این آزمایش از ماز ذهنی پترسون استفاده شد بدین طریق که ابتدا ماز ذهنی 6 شاخه ای به عنوان نمونه به آزمودنی نشان داده شد و نحوه ی انجام آن از طریق توضیحاتی آزماینده به آزمودنی آموزش داده شد و سپس از ماز اصلی که 12 شاخه ای بود استفاده شد و در هر نوبت از آزمودنی خواستیم تا اعدادی را به طور تصادفی بیان کند به نحوی که ازمودنی برگه آزمایش را نمی دید و اعداد تنها توسط آزماینده خوانده میشد و آزمودنی تنها از میان اعداد عدد صحیح را بیان میکرد تا جایی که آزمودنی سه بار متوالی مسیر را درست طی کند آزمایش تکرار شد.
با توجه به نتایج بدست آمده مشخص شد با افزایش تعداد تمرین و تکرار تعداد خطا ها کاهش یافته است.
مبانی نظری و آزمایشی مقدمه یکی از مفید ترین توانایی هایی که در طی تکامل به وجود آمده قدرت تغییر رفتار در نتیجه ی تجربیات است این فرایند که یادگیری نام دارد تا حد زیادی قدرت انطباق را افزایش داده و دامنه ی وسیعی از رفتار را پدید می آورد.
موجوداتی که توانایی یادگیری ندارند یا توانایی کمی برای یادگیری دارند از لحاظ عملکرد انعطاف نا پذیر بوده و دارای مجموعه رفتار بسیار محدودی هستند.
تعریف یادگیری همان طور که همه ما می دانیم هدف آموزش معلم ایجاد یادگیری[1] در دانش آموزان و دانشجویان است.
اما یادگیری به کسب یک توانایی یا رفتار خاص محدود نمیشود بلکه تقریباً تمام فعالیت هایی را که ما در طول زندگی انجام می دهیم در بر میگیرد.
بنابراین یادگیری را میتوان از راههای گوناگون تعریف کرد: کسب اطلاعات تازه، عادت های مختلف، مهارت های متنوع و ایجاد راه های گوناگون حل کردن مسائل.
همچنین یادگیری را میتوان به کسب رفتارها و عادت های پسندیده و یا حتی کسب اعمال و رفتار نا پسند تعریف کرد.
پس لازم است یادگیری را به گونه ای تعریف کنیم که همه انواع یادگیری را شامل شود و در عین حال از هر مورد غیر یادگیری متمایز باشد یعنی در اصطلاح منطق دانان تعریفی باشد جامع و مانع .
بهترین تعریفی که تا کنون از یادگیری بدست آمده است تعریف هیلگارد[2] و مارکیز[3] است که در کتاب شرطی سازی و یادگیری ویرایش کمیبل[4] (1968 و صفحات 1-2) معرفی شده است.
این تعریف به قرار زیر میباشد: یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه ی یاد گیرنده مشروط بر آنکه این تغییر بر اثر اخذ تجربه رخ دهد.
ویژگی های مهم این تعریف عبارتند از: 1- تغییر 2- تغییر نسبتاً پایدار 3- تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه 4- تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه بر اثر تجربه برای روشن شدن تعریف بالا این ویژگی ها را به تفصیل مورد بحث قرار می دهیم.
1- بر اساس تعریف داده شده یادگیری منجر به تغییر میشود یعنی بعد از کسب تجربه یادگیری موجود زنده از جمله انسان از حالت قبل از سبک تجربه به حالت جدید تغییر می یابد.
این یادگیری چه پیچیده باشد مانند یادگیری نحوه ی دوچرخه سواری یا راندن اتومبیل، چه ساده، چون یادگیری یک شماره تلفن و یا نام یک شخص پس از کسب مهارت یا اطلاع تازه در نحوه ی برخورد فراگیر با رویداد ها در مقایسه با زمان پیش از یادگیری تغییر میکند.
کودکی که دوچرخه سواری یاد می گیرد اعمال و رفتارش در مقایسه با قبل از آموزش این مهارت اشکارا تغییر میکند.
همچنین شخصی که یک شماره تلفن را می آموزد، در مقایسه با قبل از یادگیری تغییر میکند هر چند که این تغییر ممکن است خیلی جزئی به نظر آید.
مثلاً بعد از این که شخص شماره تلفن دوستی را یاد گرفت قادر است هر وقت که اراده کند با او تماس برقرار کند که این خود نوعی تغییر است.
باید توجه داشت که گر چه هر نوع یادگیری به تغییر می انجامد اما هر نوع تغییری را نمیتوان به حساب یادگیری گذاشت.
2- یادگیری عبارتست از ایجاد تغییر نسبتاً پایدار.
درست است که یادگیری ایجاد تغییر است اما این تغییر باید نسبتاً پایدار باشد تا آن را یادگیری بنامیم.
بسیاری از تغییراتی که ناشی از عوامل انگیزشی و هیجانی، خستگی، انطباق حسی و از این قبیل هستند و به سرعت از بین می روند در ردیف یادگیری قرار ندارند.
برای مثال شخصی که در ساعات اولیه روز با سرعت و دقت به انجام کاری مشغول است پس از مدتی به سبب بروز خستگی هم از سرعت و هم از دقت کار او کاسته میشود یعنی به نوعی تغییر میکند اما این تغییر موقتی و گذراست زیرا پس از اندکی استراحت برطرف میشود پس این تغییر یادگیری به حساب نمی آید.
3- یادگیری عبارتست از ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه[5] تغییر نسبتاً پایداری که ما نام یادگیری به آن می دهیم باید در رفتار بالقوه یا توان رفتاری ما ایجاد شود.
رفتار بالقوه یا توان رفتاری حاکی از آن است که یادگیری در یادگیرنده نوعی توانایی ایجاد میکند.
یعنی تغییر حاصل در یادگیرنده تغییر در توانایی های اوست نه تغییر در رفتار ظاهری او، ما با ملاحظه ی تغییرات حاصل در اعمال و رفتار آشکار فرد به تغییرات ایجاد شده در توانایی او پی می بریم.
4- یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه ی شخص بر اثر تجربه[6] در تعریف داده شده از یادگیری گفته شد که تغییر حاصل در رفتار بالقوه ی یاد گیرنده در صورتی یادگیری به حساب می آید که بر اثر تجربه حاصل شود نه بر اثر عوامل دیگر.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا غیر از تجربه عوامل دیگری هم سبب ایجاد تغییر در فرد میشود؟
جواب این سوال مثبت است علاوه بر یادگیری و عوامل دیگری که قبلاً به آنها اشاره شد یعنی عوامل انگیزشی و هیجانی، انطباق حسی، خستگی و استعمال داروها و چندین عامل دیگر نیز منجر به تغییر رفتار میشوند که حاصل تجربه نیستند و یادگیری به حساب نمی آیند.
رشد کردن، بالغ شدن و پیر شدن از جمله عواملی هستند که منجر به تغییر میشوند، اما تغییرات حاصل از این عوامل یادگیری نیستند چون تنها از تجربه ناشی نمیشوند.
منظور از تجربه در این تعریف تاثیر محرک های بیرونی و درونی در یاد گیرنده است بنابراین خواندن یک کتاب، گوش دادن به یک سخنرانی، زمین خوردن و تفکر درباره ی یک مطلب همه مواردی از تجربه است که ممکن است به یادگیری بینجامد 4- یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه ی شخص بر اثر تجربه در تعریف داده شده از یادگیری گفته شد که تغییر حاصل در رفتار بالقوه ی یاد گیرنده در صورتی یادگیری به حساب می آید که بر اثر تجربه حاصل شود نه بر اثر عوامل دیگر.
منظور از تجربه در این تعریف تاثیر محرک های بیرونی و درونی در یاد گیرنده است بنابراین خواندن یک کتاب، گوش دادن به یک سخنرانی، زمین خوردن و تفکر درباره ی یک مطلب همه مواردی از تجربه است که ممکن است به یادگیری بینجامد.
انواع یادگیری این طبقه بندی از کتاب شرایط یادگیری رابرت گانیه (1977 ترجمه نجفی زند 1368) خلاصه شده است.
این طبقه بندی انواع یادگیری را از به طور سلسله مراتبی از ساده به پیچیده در هشت طبقه به شرح زیر معرفی میکند.
1- یادگیری علامتی: در این نوع یادگیری که بیشتر به نام یادگیری رفتار بازتابی یا شرطی سازی کلاسیک پاولفی معروف است.
یاد گیرنده دادن پاسخ شرطی به یک علامت می آموزد پاسخ ترشح بزاق دهان سگ به صدای زنگ یا نور چراغ مورد مشخصی از یادگیری علامتی است.
وقتی که دانش آموز یا دانشجو با دیدن سوال های امتحانی مضطرب میشود یا کودکی که با شنیدن صدای مادر خوشحال میشود این پدیده معرف یادگیری علامتی است.
2- یادگیری محرک- پاسخ: این نوع یادگیری با دادن پاسخ های دقیق عضلانی به محرک های معین مشخص میشود وقتی راننده اتومبیل با دیدن چراغ قرمز اتومبیلش را متوقف میکند یادگیری او از نوع محرک- پاسخ است زیرا او با دیدن یک محرک معین (چراغ قرمز) به آن پاسخ عضلانی مشخص میدهد.
(فشار دادن پا بر پدال ترمز).
یکی از تفاوت های عمده ی این نوع یادگیری با یادگیری علامتی این است که در یادگیری رفتار جنبه بازتابی و غیر ارادی دارد اما رفتار مورد نظر در یادگیری محرک- پاسخ جنبه ارادی دارد.
3- یادگیری زنجیره ای: یاد گیرنده برای یادگیری اعمال و رفتار پیچیده تر، از طریق یادگیری زنجیره ای تعدادی از یادگیری های محرک- پاسخ قبلی را به هم پیوند میدهد و زنجیره ای از رفتارهای پیچیده محرک- پاسخ می آموزد.
در واقع در این نوع یادگیری هیچ عمل تازه ای آموخته نمیشود بلکه اعمال قبلاً آموخته شده در ترکیبی تازه به هم پیوند میخورند و مهارتی جدید حاصل میشود.
4- یادگیری کلامی یا تداعی کلامی: بنا به عقیده گانیه یادگیری کلامی نیز نوع خاصی از یادگیری زنجیره ای است که در آن حلقه های یادگیری یا محرک- پاسخ ها واحد های زبان است.
مورد ساده ی تداعی کلامی فعالیت کودکان در نامیدن اشیا است که از د مرحله به این شکل تشکیل می یابد: نخست پاسخ مشاهده ی شی در مقابل محرک شی مورد نظر که کودک را به تشخیص آن شی قادر می سازد یعنی کودک در مقابل یک شی مانند توپ (محرک) ان را مورد مشاهده قرار میدهد (پاسخ).
دوم پاسخ نامیدن شی در مقابل محرک شی (توپ) که گفتن نام آن یعنی «توپ» (پاسخ) است.
وقتی کودک علاوه بر نامیدن توپ قادر به نامیدن توپ قرمز است یادگیری او از سه حلقه تشکیل یافته است.
5- یادگیری تمیز دادن محرک ها: یادگیری تمیز دادن یا تشخیص دادن محرک ها شامل یادگیری دادن پاسخ درست به محرک های مختلف است.
وقتی که کودک می آموزد که حیواناتی مختلف را با نام درست آنها بنامند میان محرک های مختلف تمیز قایل میشود.
وقتی که معلمان دانش آموزان کلاس خود را با نام درست صدا می زنند به تمیز دادن محرک ها می پردازند.
6- یادگیری مفهوم: در یادگیری مفهوم یا مفهوم آموزی یاد گیرنده بر خلاف آنچه در مورد تهیه محرک ها صادق است به ویژگی های مشترک اشیا و امور پاسخ میدهد نه به ویژگی های اختصاصی آنها، مفاهیم به طبقاتی از رویداد ها اندیشه ها، افراد یا اشیا اشاره میکند.
مثلاً کتاب یک مفهوم است وقتی که می گوییم کتاب منظور ما کتاب به خصوصی نیست زیرا مفهوم کتاب همه ی کتاب های دنیا را شامل میشود.
مفاهیم به ما کمک میکنند تا مقدار زیادی از اطلاعات پراکنده را در واحد های معنی دار سازمان دهیم، اگر توانایی تشکیل مفاهیم وجود نداشت زندگی به صورت انبوه نا منظمی از تجارب نا مرتبط در می آمد.
بنابراین مفاهیم از پیچیدگی زندگی می کاهند و کار آموزش و یادگیری را آسان میکنند.
7- یادگیری قانون یا اصل: در یادگیری قانون یا اصل یاد گیرنده دو یا چند مفهوم را به هم ربط میدهد و از آنها یک معنی تازه به دست می آورد.
در زیر به چند نمونه از قوانین یا اصول توجه کنید: انسان ها برابر آفریده شده اند.
فلزات بر اثر حرارت منبسط میشوند.
10=8+2 در مثال های بالا انسان، برابر، آفریده شدن، حرارت، انبساط 8+2=10 همه مفهوم هستند که از اجتماع آنها معانی تازه ای درست شده است.
8-حل مسئله: در طبقه بندی انواع یادگیری گانیه مسئله یک اصل سطح بالاتر است که از اجتماع چند اصل سطح پایین تشکیل میشود و یاد گیرنده برای یادگیری حل مسئله باید ابتدا اصل های سطح پایین را بیاموزد تا بعد از ترکیب آنها مسئله را حل کند.
برای مثال وقتی که یاد گیرنده در درس جبر برای بار اول با مسئله زیر روبرو میشود: ؟=5X+3X باید قبلاً دو اصل زیر را درباره این مسئله آموخته باشد: اصل اول: ضرب یک عدد در n، یعنی جمع آن عدد با خودش nبار.
اصل دوم: هر عدد به توان n، یعنی ضرب آن عدد در خودش nبار.
بعد از ترکیب این دو اصل اصل سطح بالاتری به صورت زیر بدست می آید: اصل سطح بالاتر: برای ضرب دو عدد مشابه با نماد های مختلف در یکدیگر باید آن دو عدد را به تعداد حاصل جمع نماهای آنها در هم ضرب کرد.
8X=5+3X=5X.3X تحویل مفاهیم مربوط به یادگیری در گذشته بزرگترین پیشرفت در شناخت ما از یادگیری زمانی به وجود آمد که این پدیده تحت اشکال بسیار ساده ی خود مورد مطالعه قرار گرفته است.
این شناخت مخصوصاً زمانی گسترش یافته که یادگیری حیوانات مطرح شده است.
با این حال، مطالعه ی یادگیری نه با حیواناتی شروع شده و نه با شرطی شدن.
یادگیری در انسان میتواند پیچیده باشد اما در سال 1885، بینگهاوس روشی پیدا کرد که با استفاده از آن مطالعه تجربی یادگیری را ممکن ساخته است.
به نظر میرسد