پس از بررسی فشرده ی تاریخ هستی پذیری و تکامل مفهوم حقوق بشر، اینک در ادامه ی گفتارها، به مباحث امروزین حقوق بشری باز می گردیم.
کانونی ترین ارزش فلسفی حقوق بشر، همانا «منزلت انسان» است که بدوا" آن را در گفتاری جداگانه بررسیدیم.
در این گفتار، روشن خواهیم ساخت که برای تبیین دقیق تر مفهوم منزلت انسان، باید ارزشهای دیگری را که جزو آن به شمار می آید و بطور همزمان به مثابه ارزشهای حقوق بشری محسوب می گردد، در نظر گرفت.
در همین راستا، به ارزشهایی مانند: «زندگی»، «آزادی و استقلال»، «عدالت»، «همبستگی»، «مسئولیت اجتماعی»، «صلح و خشونت پرهیزی» و نیز «محیط زیست سالم» می پردازیم.
۱.
زندگی زندگی به عنوان ارزش، مبتنی بر ارزشگذاری بر حیات انسانی، به مثابه پیش شرط اجتناب ناپذیر برای همزیستی میان انسانها و سرچشمه ی تمامی ایده آل ها و تصورات ارزشی پیوسته با آن است.
کنشی که معطوف به تحقق ارزش زندگی است، نه تنها باید در مقابل هر چیز و هر کس که به نفی زندگی می پردازد، مقاومت ورزد، بلکه همچنین باید تمامی فعالیتهای حامی زندگی و سازگار با آن را با همت مورد پشتیبانی قرار دهد.
یکی از عنصرهای مهم «زندگی» به مثابه ارزشی حقوق بشری، حفاظت از تندرستی جسمی و خدشه ناپذیری فیزیکی انسان است.
هر انسانی در هستی خود، برخوردار از منزلتی است که ارزشی فی نفسه محسوب می گردد.
چنین ارزشی، با هیچ کالایی قابل مقایسه یا معاوضه نیست و بنابراین قیمتی برای آن قابل تصور نیست و باید آن را چونان غایتی بالذات پاسداری کرد.
بنابراین، پاسداری از ارزش فی نفسه ی انسان، پیش از هر چیز، پاسداری از زندگی انسانی است و احترام به منزلت انسان را تنها می توان به مثابه با ارزش شمردن حیات انسانی فهمید.
«زندگی» به مثابه یک ارزش، تبلور خود را در «حق حیات» می یابد که در میثاقهای بین المللی حقوق بشری، بازتابی روشن یافته است.
۲.
آزادی و استقلال ارزش آزادی و استقلال از طرفی مبتنی بر آزادی همه ی انسانها از هرگونه بردگی و بندگی، شکنجه و رفتار و مجازات بیرحمانه و غیرانسانی و حرمت شکنانه، بازداشت، زندانی و تبعید کردن خودسرانه و اقدامات مشابه، و از طرف دیگر مبتنی بر آزادی همه ی انسانها در طرحریزی آزاد و مستقل زندگی خویشتن است.
آزادی و استقلال، عنصرهای کانونی مفهوم «شخص» هستند و بر شالوده ی منزلت انسان قرار دارند.
باید آنها را به مثابه خودمختاری اولیه ی اراده فهم کرد.
آنها شاخص استعداد و توانایی انسان هستند، انسانی که به صورتی خود بنیاد، «نقطه ی شروع» را خود مقرر می کند.
آزادی و استقلال به صورتی جدایی ناپذیر با منزلت انسان در پیوند قرار دارند.
حق آزادیهای مصرح در میثاقهای حقوق بشری، جمع بست مدون استقلال و آزادی به مثابه یک ارزش است.
به همین دلیل در این میثاقها، در کنار حق آزادی عمومی تدوین شده، حقوق دیگری نیز در رابطه با آزادیها، به صورت جداگانه تعریف شده اند، مانند حقوق شهروندی، حق آزادی قلم و بیان، حق آزادی انجمن ها و اجتماعات و غیره.
۳.
عدالت ارزش عدالت، که باید آن را از جنبه ی قانونی، قضایی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار داد، شالوده ی جوامعی را می سازد که در آنها منزلت انسان و امنیت و استقلال شخصی او از تعرض مصون است.
این جوامع با شاخص هایی چون: برابری انسانها در مقابل قانون و دادگاه، برخورداری از امکان ارضای نیازهای اولیه و تقسیم عادلانه ی نعمات مادی متعین می گردند.
اگر ارزشهای یادشده در فوق را نیز به آن بیفزاییم، می توانیم بگوییم که آن نظام اجتماعی عادلانه است که افزون بر محترم شمردن ارزش بنیادین «زندگی»، بتواند ارزشهای «آزادی» و «برابری» را در تناسبی عادلانه با یکدیگر تحقق بخشد.
چنین جامعه ای، با ایجاد و حفظ برابری، برای هر فرد فضای آزادی خلق می کند که بتواند در چارچوب آن حرکت کند، بدون اینکه این کار، حرکت آزاد دیگران را دچار خدشه سازد.
«عدالت اجتماعی» یکی از مفاهیم نزدیک به مفهوم عدالت بطور کلی است.
«عدالت اجتماعی» با توجه به منزلت برابر انسانها، خواهان شرایط زندگی انسانی برای همگان، ایجاد شانس برابر و برآوردن عادلانه ی نیازهای انسانی است.
ایجاد شانس برابر، به معنای رفع هرگونه تبعیض میان انسانها به دلیل تعلق آنان به جنس، طبقه، نژاد، اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک خاص است.
از حقوقی که می توانند «عدالت اجتماعی» را به مثابه ایجاد شانس برابر تضمین کنند، می توان از حق اشتغال، حق تحصیل، حق مشارکت در حیات فرهنگی، حق برخورداری از شرایط کار انسانی، حق برخورداری از دستاوردهای پیشرفت علمی و حق محافظت از کودکان و نوجوانان نام برد.
«عدالت اجتماعی» در آنچه که فراتر از نیازهای اولیه ی انسانی مانند خوراک و پوشاک و مسکن، به برآوردن سایر نیازهای مهم انسانی مربوط می شود، دربرگیرنده ی حقوقی مانند: حق امنیت اجتماعی، حق برخورداری از یک معیشت مناسب، حق استفاده از خدمات درمانی و بهداشتی و حق دریافت کمک اجتماعی درموارد بیکاری، بیماری و بازنشستگی است.
منشور جهانی حقوق بشر، منزلت کلیه ی اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و انتقال ناپذیر آنان را پایه ی عدالت در جهان می داند.
از همین رو تلاش می شود تا پاسداری از حقوق بشر، در یک سیستم جهانی و از طریق قراردادها و میثاقهای بین المللی تضمین گردد.
اما واقعیت جهان کنونی ما نشانگر آن است که «عدالت اجتماعی» حتا در جوامع پیشرفته، در رابطه ای پرتنش با مشکل اختلاف طبقاتی میان انسانها قرار دارد.
به همین دلیل می توان گفت که حقوق بشر به مفهوم امروزین آن و در واقعیت جهان کنونی ما، به ناگزیر تنها می تواند طرح حداقلی از عدالت را مطرح نماید.
۴.
همبستگى همبستگی به مثابه یک ارزش، شالودهی کنش مشترک انسانی را میسازد و دستیابی به یک همزیستی موفق میان همهی انسانها را هدف خود میداند.
همبستگی، فقط از انسان مطالبه نمیکند تا نسبت به رنج و محنت دیگران ابراز همدردی کند، بلکه انتظار دارد که انسان رنج و محنت همنوعان را از آن خود بداند و در رفع آنها بکوشد.
مفهوم «همبستگی» به مثابه یک ارزش، پایهی استدلال خود را در اجتماعی بودن انسان باز مییابد.
انسان از منظر تواناییهای بیولوژیک خود، دچار کمبودها و نارساییهایی است که تنها در یک اجتماع انسانی میتواند بر آنها چیره گردد.
بنابراین انسان محتاج یاری سایر انسانهاست، چه در دوران کودکی که وابسته به سرپرستی والدین است، چه در سنین بلوغ که وابسته به تقسیم کار اجتماعی برای تضمین موجودیت مشترک همهی انسانهاست و چه در ایام پیری که وابسته به رسیدگی و دستگیری دیگران است.
از طرف دیگر، انسان تنها میتواند بسیاری از مشخصههای برجاهستی شخصی خود را که منزلت او ناشی از آنهاست، فقط در تبادل با دیگر انسانها شکوفا سازد.
انسان بویژه برای تکامل آگاهی خود، عمیقا" وابسته به جامعه است.
بنابراین، انسانها در انسان بودن خود، متقابلا" وابسته به یکدیگرند.
همبستگی به مثابه یک ارزش، شالودهی کنش مشترک انسانی را میسازد و دستیابی به یک همزیستی موفق میان همهی انسانها را هدف خود میداند.
۵.
مسئولیت اجتماعی آگاهی نسبت به مسئولیت اجتماعی، یکی دیگر از ارزشهای حقوق بشری و پیامد مستقیم ارزش «همبستگی» است.
مسئولیت اجتماعی، انسانها را فرا میخواند که به یاری همنوعانی که دچار رنج و مصیبت و محرومیت اند بشتابند.
اگر «همبستگی» بیشتر ارزشی در توصیف «آنچه هست» اجتماعی باشد، میتوان «مسئولیت اجتماعی» را ارزشی در توصیف «آنچه که باید باشد» ارزیابی کرد.
مسئولیت اجتماعی، انسان را موظف می داند تا به مثابه موجودی اجتماعی نیز رفتار کند.
آگاهی نسبت به مسئولیت اجتماعی، یعنی تعیین وظیفه ای برای انسان، تا کنش خود را در راستای تحقق ارزشهای حقوق بشری سمتگیری کند.
انتقال ارزش «مسئولیت اجتماعی» به درون مناسبات بین المللی، با خود یکسری مسئولیتها و حقوق بین المللی همراه می آورد، از جمله حقوقی مانند صلح و حفاظت از محیط زیست.
۶.
صلح و خشونت پرهیزی صلح ارزشی است که نه تنها فقدان منازعات سازمان یافته را توصیف می کند، بلکه بیانگر وضعیتی است که در آن همزیستی میان انسانها نشان از موفقیت دارد.
صلح به معنای آنست که منازعات به عنوان محصول اجتناب ناپذیر همزیستی میان انسانها، به عوض کاربرد روشهای خشونت آمیز و ویرانگر، با استفاده از روشهای مسالمت آمیز و سازنده حل شوند.
«فقدان قهر شخصی و ساختاری» که در ایضاح مفهوم صلح به کار می رود، بیانگر آنست که برای حل منازعات میان افراد یا گروههای اجتماعی یا دولتهای مختلف، نبایست از خشونت استفاده شود، تا منزلت انسان در امان باشد.
از همین رو، صلح کمال ضروری خود را در ارزشهایی مانند خشونت پرهیزی و تکامل تدریجی می یابد.
تکامل تدریجی از طریق اصلاحات، ارزشی است که در نقطه ی مقابل روشهای انقلابی قرار دارد که خواهان ویران سازی و از نو ساختن می باشند.
به این ترتیب می توان گفت که صلح، تکامل تدریجی از طریق اصلاحات و خشونت پرهیزی، ارزشهایی هستند که اصولا" یک زندگی با منزلت انسانی را میسر می سازند.
۷.
محیط زیست سالم ارزش رابطه ی سالم میان انسان و طبیعت، ریشه در این شناخت دارد که بشریت به دلیل ویرانسازی زیستجهان و زیست محیط طبیعی خود از طریق: نظام اقتصادی جهانی، نارسایی مدلهای رشد، عدم توازن در استفاده ی معقول از منابع طبیعی، آلودگی صنعتی و هسته ای، مصرف سیری ناپذیر و همچنین کویر فقر، تهدیدی جدی برای طبیعت و محیط زیست بوجود آورده است.
«محیط زیست سالم» به مثابه یک ارزش، مبتنی بر این واقعیت است که انسانها فقط در هماهنگی با طبیعت و زیست محیطی سالم قادر به یک زندگی انسانی و با منزلت هستند.
انسانها درست به دلیل اینکه برای برآوردن نیازهای اساسی خود و از جمله خوراک و آب وابسته به طبیعتند، نمی توانند و نمی بایست کارکرد سالم طبیعت را دچار اختلال سازند، چرا که در غیر اینصورت، بنیاد زندگی خود را ویران کرده اند.
امروزه حفاظت از محیط زیست، ارزشی حقوق بشری و یک وظیفه ی جدی انسانی است.
ویژگی ها و تاثیر عدالت اجتماعی و نظام اسلامی عادلانه از منظر امام علی (ع) جاری نبودن عدالت در جامعه غالبا از آن جا ناشی می شود که قدرت و وزارت، در مسند شایسته خویش قرار نگرفته است و به ناحق در دست کسانی که لیاقت لازم را ندارند، تمرکز یافته است.گاه قدرت مدارانی به مسند توان اجتماعی تکیه می زنند و نیرو می یابند که به غیر از سود خود و اطرافیانشان نمی اندیشند؛ این امر، البته از جاه و مقام سیاسی آغاز می شود و پس از اندکی بسیاری از دیگر ساحت های اجتماع را از آن خود می کند.
* استشاره، صاحب قدرت را از مطلق بودن، دور و به عدالت، نزدیک می کند.
حاکم در مشورت با دیگران، می پذیرد که قدرت از سوی مردمی که طرف مشورت قرار می گیرند، نظارت، پی گیری و کنترل شود.
رسیدن به عدالت، در دنیای جدید، دارای روندی چند لایه و پیچیده گردیده است، اگر در کشوری مدیریت کارآمد وجود نداشته باشد و برنامه ریزی سنجیده و صحیح شکل نگرفته باشد، بستر مطلوب برای تحقق عدالت، مهیا نخواهد شد * جاری نبودن عدالت در جامعه غالبا از آن جا ناشی می شود که قدرت و وزارت، در مسند شایسته خویش قرار نگرفته است و به ناحق در دست کسانی که لیاقت لازم را ندارند، تمرکز یافته است.گاه قدرت مدارانی به مسند توان اجتماعی تکیه می زنند و نیرو می یابند که به غیر از سود خود و اطرافیانشان نمی اندیشند؛ این امر، البته از جاه و مقام سیاسی آغاز می شود و پس از اندکی بسیاری از دیگر ساحت های اجتماع را از آن خود می کند.
از دوران کهن این امر در میان جوامع بشری رایج بوده است و به شایستگی و اصالت فرمانروایان تاکید بسیار می شده است و شرط مشروعیت او را دادگری می دانستند.
ابن خلدون می گوید: در بین ایرانیان باستان، هیچ کس را به پایگاه فرمانروایی برخویشتن نمی گماشتند، مگر آن که از دودمان پادشاهی باشد، سپس از میان آنان کسی را بر می گزیدند که دیندار و دانا و فضیلت مند و تربیت یافته و سخاوتمند و دلاور و نیکوکار باشد و آن گاه فرمانروایی او را بدان مشروع می کردند که به داد گراید و برای خود دیه و زمین و آب به دست نیاورد تا مبادا مایه زیان همسایگان آن دیه ها و سرزمین ها شود و بازرگانی پیشه کنند تا مبادا دوستدار گرانی نرخ کالاها گردد و بندگان به کارها نگمارد، چه آنان به خیر و یا مصلحتی رایزنی نمی کند .
وجود شایستگان در منصب حکومتی و دولتی کمک بسیار به ثبات و اطمینان جامعه می کند و به مردم، این نشاط و امیدواری را می دهد که اگر تلاش کنند و شایستگی داشته باشند، می توانند در جایگاه قدرت قرار گیرند و از دیگر سو به آنان می باوراند که تکیه زنان بر صندلی قدرت، لیاقت کافی را دارند و این افراد بهتر و بیش از هر کس، می