دوماه بیش از حوادث یازده سپتامبر، حسنین هیکل، روزنامه نگار و روشنفکر مصری، از گزارش مستند گروه جمهوریخواه بر کاخ سفید پرده برداشت: وی هدف اصلی آنان را این گونه بیان کرد «جهانیان باید سروری آمریکا بر عالم را بپذیرند و آمریکا نیز با ابزارهای خاص خود باید در این زمینه گام بردارد ولی لازم نیست این هدف در قالب اعلامیه های رسمی و موضعگیری های سیاسی ابراز شود.»[1] بر اسا این گزارش، دیک چینی مامور ساماندهی پنج گروه مطالعاتی می شود تا رهبر آینده ایالات متحده را تنظیم کند.
در تعریف عملیاتی طرح راهبردی مزبور آمده است که آمریکا بریا حفظ برتری سیاسی، اقتصادی و نظامی خونین، نباید خود را به پیمانها و معاهدات موجود محدود کند، بلکه فقط باید بر اساس منافع خود تصمیم گیری کند.
کلینتون به دلیل فقدان مشروعیت اخلاقی، ناچار بود برای کسب مشروعیت در قالب پیمانهای بین المللی عمل کند.
ولی جمهوری خواهان چنین مشکلی ندارند.
بر این اساس امریکا باید سایت های خود را در قالب مناطق و نه دولت ها تعریف کند و برای حفظ تدابیر منطقه ای خود می تواند به دولت های مخالف حمله کند.
آمریکا نباید به طور علنی و در شعارهای اعلامی، خود را رئیس عالم بنامد، زیرا این امر مشکلات زیادی را برای اایلات متحده به وجود می آورد، اما در عمل باید همین سیاست رهبری جهانی را پیگیری کند.[2] در بخش دیگری از توصیه های گروه راهبردی، این عبارت به طور صریح ذکر شده است: لزوم بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات راهبردی و ضرورت اقدام برای سرنگونی حکومت انقلاب اسلامی، در توصیه هفتم، این نبرد در قالب روش شماره یک تکمیل می شود تشویق به ایجاد تغییر در ایران از راههای سیاسی از داخل ممکن است.
ولی تغییر در عراق باید از طریق حمله نظامی خارجی، کودتا یا انقلاب داخلی باشد.[3] گزارش داهبردی مزبور خط مشی کلی ایالات منحده را در نحولات اخیر نشان میدهد و بوش از حوادث یازده سپتامبر به عنوان فرصتی برای اجرای پروژه گروه تحقیقاتی دیک چینی استفاده کرده است.
بنابراین، شواهد نشان می دهد که آمریکا به دنبال ریاست بر عالم است و برای کسب این هدف حق حیات و آرامش انسان ها و حقوقی همچون استقلال و حاکمیت دولت ها را به رسمیت نمی شناسد.
علاوه بر آن مشاهده یم شود که بوش و دیگر یاران او در پیشبرد راهبرد خود، از شعارهای انسان دوستانه بر مبنای مدرنیته استفاده می کنند، ولی در عمل همان راهی را می روند که هیتلر رفت و به این ترتیب، در صدد هستند که به اقتدار جهانی دست یابند.
تلاش امریکا برای استلا بر جهان و از میدان به در کردن رقبای گذشته و حال با سیاست هائی همچون میلیتاریستی کردن روابط بین المللی و فرافکنی مشکلات حاصل از رکود اقتصادی ایالات متحده اعمال می شود.
در بهمن ماه سال 1380، 60 روشنفکر امریکائی با ارسال نامه ای برای جرج دبلیو بوش از عملیات نظامی او به بهانه مقابله با تروریسم حمایت کردند.[4] اقدام مزبور مبین این واقعیت است که ایالات متحده آمریکا آخرین ابزارها و امکانات خود را برای آغاز جنگی فراگیر با هدف هژمونی بر جهان به کار گرفته است.
بر این اساس می توان مبانی و ریشه های توسعه و ژزمونی طلبی ایالات متحده آمریکا را در افکار روشنفکران و البته به قدرذت در واشنگتن ردیابی کرد.[5] فوکویاما در تحلیل تاریخی پایان تاریخ و آخرین انسان، تلاش کرده بود که توجیهات لازم را بریا سیاست های مداخله جوبانه آمریکا فراهم آورد.
بهخ اعتقاد او، گرچه دیکتاتورهای چپ و راست فرو پاشیده اند، ولی دموکراسی لیبرال تنها آرمان سیاسی منسجمی است که مناطق و فرهنگ های مختلف جهان را به هم پویند میدهد و انقلاب لیبرال در اندیشه اقتصادی همیشه با تحول به سوی آزادی سیاسی در سراسر دنیا همراه بوده است.
هانتینگتون و فوکویاما دنباله رو راست جدید و افراطی گرایاتنی هستند که از دهه 1980، با هدف احیای ارزشهای سنتی آمریکا و بازسازی ساختار قدرت آن کشور در نظام بین المللی، به عرصه سیاست و حکومت آمریکا پیوند خورده اند و فارغ از حاکمیت جمهوری خواهان یا دموکرات ها در کاخ سفید، اهداف خود را دنبال می کنند.
یازده سپتامبر و حوادث بعد از آن.
بهن ویژه مخالفت گسترده دیگر کشورها با سیاست یکجانبه گرایانه آمریکا، بوش و گروه سیاسی – نظامی او را به طراحی راهبردی بلند مدت واداشت که در قالب آن، فروپاشی هژمونی آمریکا به تعویق بیفتد و ابتکار عمل سیاسی جهان بار دیگر به کاخ سفید بازگردد.
برای این هدف راهبردی چند مرحله ای اتخلذ شد که هر مرحله، امکانات، هزینه ها و موانع خاص خود را دارد.
ورود به ماجرا از طریق سیاست فراگیر تبلیغاتی (بمباران خبر و تحلیل) صورت می گیرد، که گستره آن از داخل آمریکا تا اقصی نقاط جهان (به ویژه کشورهای هدف) را در بر خواهد گرفت.[6] پس از توان ظنامی برای تحمیل سیاست ها و خواسته های سیاسی استفاده می شود.
بطور خلاصه اوایل ماه سپتامبر دولت آمریکا، و هیئت حاکمه آن، نه تنها از لحاظ داخلی دست به گریبان رکود اقتصادی، بلکه از جیث سیاسی نیز سخت زیر محاصره بود و اعتراض های کارگری و دانشجوئی و اقلیت های نژادی به ویژه سیاهان و لاتین ها در حال اوج گیری بودند.[7] از لحاظ بین المللی نیز هژمونی آمریکا زیر سؤال رفته بود و نزدیک ترین دوستان او یعنی کشورهای اروپائی و کانادا راه مستقل خود را در پیش گرفته بودند و از دولت آمریکا سخت انتقاد می کردند.
با چنین پیش زمینه هائی ذهنی می توان درک کرد که فاجعه یازده سپتامبر 2001 از لحاظ سیاسی چه مائده آسمانی در راستای دستیابی به اهداف سیاسی خود در مناطق مختلف دنیا قرار داد.[8] گفتار اول: تسلط بر ذخایر نفتی منطقه خلیج فارس یکی از مهمترین مبانی اهمیت و موقعیت استراتژیک و ژئوپولتیک خلیج فارس وجود ذخایر عظیم نفت و گاز در آن است.
حدود 66 درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان در این منطقه دارد (دو سوم کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان) حدود 60 درصد نفت جهان از تولیدات هشت کشور نفتی خلیج فارس تأمین می شود که حدوداً بیش از پانزده برابر تولید داخلی نفت آمریما است.
عربستان سعودی با جمعیتی برابر 3 درصد جمعیت ایالات متحده آمریکا به تنهایی دارای 8 تا 9 برابر ذخایر نفتی آمریکاست.
به علاوه این کشور از مجموع 61 حوزه نفتی شناخته شده خود تنها 22 حوزه را مورد بهره برداری قرار داده است.
طبق آمار سال 1994 آمریکا با 2/30 میلیارد بشکه ذخیره نفتی تنها 2 درصد کل ذخایر نفت و عربستان سعودی با 2/261 میلیارد بشکه ذخیره نفتی به تنهایی حدود 9/25% کل ذخایر جهانی نفت را دارا هستند.[9] کویت به منزله یک کشور ذره ای با 5/96 میلیارد بشکه ذخیره نفت حدود 6/9 درصد از کل ذخایر جهانی نفت یعنی بیش از سه برابر کل ذخایر آمریکا را در خود ذخیره دارد.[10] ثبت ذخیره به تولید نفت و یا سالهای عمر ذخایر نفت آمریکا تنها حدود 8/9 سال عربستان سعدی 6/83 سال و کل خاوریمانه (بدون احتساب شمال آفریقا) 4/93 سال می باشد.
بدین ترتیب آمار و ارقام فوق میزان اهمیت و حساسیت منطقه را از نظر نفت و یکی از دلائل عمده توجه شدید آمریکا را به منطقه نشان می دهد.[11] یکی از مهمترین مبانی اهمیت و موقعیت استراتژیک و ژئوپولتیک خلیج فارس وجود ذخایر عظیم نفت و گاز در آن است.
طبق آمار سال 1994 آمریکا با 2/30 میلیارد بشکه ذخیره نفتی تنها 2 درصد کل ذخایر نفت و عربستان سعودی با 2/261 میلیارد بشکه ذخیره نفتی به تنهایی حدود 9/25% کل ذخایر جهانی نفت را دارا هستند.
کویت به منزله یک کشور ذره ای با 5/96 میلیارد بشکه ذخیره نفت حدود 6/9 درصد از کل ذخایر جهانی نفت یعنی بیش از سه برابر کل ذخایر آمریکا را در خود ذخیره دارد.
ثبت ذخیره به تولید نفت و یا سالهای عمر ذخایر نفت آمریکا تنها حدود 8/9 سال عربستان سعدی 6/83 سال و کل خاوریمانه (بدون احتساب شمال آفریقا) 4/93 سال می باشد.
بدین ترتیب آمار و ارقام فوق میزان اهمیت و حساسیت منطقه را از نظر نفت و یکی از دلائل عمده توجه شدید آمریکا را به منطقه نشان می دهد.
جدا از وجود ذخایر عظیم نفت در منطقه باید به این نکته ظریف اقتصادی نیز توجه کنیم که بنا به دلائل مختلف ازجملع ویژگیهای زمین شناسی خلیج فارس، هزینه تولید نفت این منطقه در مقایسه با سایر نقاط دنیا به ویژه آمریکا بسیار کم هزینه تر بوده و لذا ارزانتر تمام می شود.
چنانچه هزینه تولید یک بشکه در خلیج فارس، پایین ترین هزینه تولید در جهان محسوب می شود و تمام جزیی از هزینه تولید در مناطق رقیب ازجمله آفریقای شمالی است لذا شایان توجه است که این نکته ظریف اقتصادی را هم در منطقه خلیج فارس علاوه بر نفت، دارای ذخایر قابل توجه گاز طبیعی نیز می باشد.
بر اساس آمارهای سال 1996 کشورهای منطقه دارای 32 درصد یا حدود یک سوم کل ذخایر گاز طبیعی جهان هستند (3/1594 تریلیون فوت مکعب) در حالی که آمریکا تنها دارای 3/3 درصد از کل ذخایر گاز جهان می باشد.
در میان کشورهای منطقه ایران به تنهایی 9/14 درصد منابع گازی جهان را در خود ذخیره دارد (6/741 تریلیون فوت مکعب) این کشور از نظر مرتبه جهانی دومین کشور در جهان پس از فدراسیون روسیهع قرار دارد با (1700 تریلیون فوت مکعب گاز) آمریکا به عنوان یک کشور عمده تولید کننده نفت و صاحب قدیمی ترین صنعت نفت جهان از پایان جنگ جهانی دوم به بعد به تدریج واردات نفت خود را از منابع خارجی افزایش داد.
کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا سناتور باب دال در باره اهمیت نفت می گوید: «ایالات متحده باید از راههای ورود به منابع طبیعی و از ذخیره این انرژی در کشورهای خلیج فارس حفاظت نماید» وی در ادامه اضافه می کند: «ضرورت دارد که این انرژی در دست ملتهایی باشد که به دموکراسی اعتقاد داشته باشند و حقوق بشر را رعایت کنند و به روابط بین المللی احترام بگذارند تا دشمنی بین کشورهای نفتی و غیرنفتی وجود نداشته باشد» می توان در این خصوص گفت که سیطوه بر منابع مفتی خلیج فارس اهمیت محوری برای ایالات متحده دارد تا از این طریق بتوان سلطه خود را بر دیگر کشورها ادامه دهد.
زیرا نیروی اقتصادی متحدانش رشد روزافزونی پیدا کرده است.
به دعبارت دیگر ایالات متحده جاکمیت در این منطقه غنی را تنها به این دلیل نمی خواهد که کشورهای اروپای غربی و ژاپن را در گرو خود داشته است، تا با همکاری و مشارکت آنها رهبری جهان را به عهده بگیرد بلکه برعکس برای آمریکا تفوذ در این منطقه یعنی اینکه بتواند با سلاح نفت متحدانش را اگر چنانچه روزی به دشمنان آینده تبدیل شوند سر جای خود بنشاند.
در این خصوص وزیر امور خارجه سابق آمریکا بیکر بعد از جنگ دوم خلیج فارس در مه 1991 می گوید: ظهور طرفهای تازه که خطر شدیدی در میان مدت و درازمدت برای منافع اقتصادی آمریکا دارند اروپای غربی و ژاپن از آن جمله اند.
همچنین ضرورت سیطره بر نفت خلیج فارس برای حفظ منافع آمریکا به شدت احساس می شود.
به عبارت دیگر می توان گفت که آمریکا با سیطره بر نفت خلیج فارس خواهد توانست نفوذ و سلطه خود را میان متحدانش حفظ کند و دشمنان سنتی و احتمالاً آینده خود را در کوتاه مدت و دراز مدت در زیر سلطه داشته باشد.
از سوی دیگر در درازمدت آمریکا می تواند از نفت به عنوان یک سلاح اقتصادی و سیاسی در سازمانهای بین المللی که غربیها در آن مشارکت دارند استفاده کند.
یعنی هنگامی که بین اروپای غربی و ژاپن تضاد منافع رخ داد از سلاح نفت سود جوید.
به عبارت دیگر از طریق پیمان کات، صندوق بین المللی پول و یانک جهانی سلطه خود را در منطقه خلیج فارس به طور مشخص پایدار سازد و نقش اروپا را کمرنگ سازد و آنها را به تدریج در حاشیه قرار دهد.
هم اکنون ذخایر ثبت شده نفت امریکا بیش از 22 میلیارد بشکه یعنی معادل 2 درصد کل ذخایر شناخته شده جهانی نفت است ولی هرچند این کشور از پیشرفته ترین تکنولوژی و بیشترین توان سرمایه گذاری برای استخراج نفت برخوردار است.
ولی ذخایر نفت امریکا به سرعت در حال کاهش است.
بنابراین یکی دیگر از چالش های مهم آمریکا که منجر به اتخلذ سیاست های برتری جویی در جهان می شود بحران انرژی است بازار جهانی نفت روزانه 76 میلیون بشکه تولید می کند که ایالات متحده با داشتن 5 درصد از جمعیت دنیا روزانه 20 میلیون بشکه یعنی 26 درصد از کل تولید جهانی مصرف می کند.
اما در مقابل تولید نفت ایالات متحده طی 50 سال گذشته کاهش یافته است که این مقدار