معماری بومی در گذر زمان: معماری فقط نوعی فعالیت، رویداد یا مجموعه یی از دست سازها نیست.
حتی هنر صرف هم نیست.
معماری برای تمامی امور انسانی بنیادی و اساسی ست و از همان آغاز تمدن ایجاد شده است؛ چرا که بدون آن امکان به وجود آمدن تمدن یا فرهنگی وجود نمی داشت، معماری، اجتناب ناپذیر، جهانی، بی پایان و مستمر است.
معماری همچنین [نیازی] ابتدایی است.
دامنه ی معماری از بدوی ترین شکل سکونت در غارها تا پیچیده ترین نوع ساختمان ها را دربر می گیرد.
با این همه، در هر مقیاس و پیچیدگی که باشد، منظور و معنای اصلی آن « پناهگاه» است.
(سرشت معماری) اولین برخورد انسان با طبیعت را ،برای مأوی گرفتن ،می توان انتخاب آگاهانه یا نیمه آگاهانه ای دانست که درگوشه و کنارهای مطبوع طبیعت برای رفع نیازهای روزمره ،گزینش محلی امن برای خوابیدن ،توالد،پناه گرفتن ومحلی برای ارتزاق انجام گرفته است،بدیهی است که وجود آب باید انگیزه اصلی انتخاب محل ارتزاق بوده باشد وبه طریق اولی محل استراحت را نیز در حول وحوش منابع آب آشامیدنی باید جستجو کرد.
رابطه بین دواصل پناهگاه ومنابع غذایی را ضمن داشتن عوامل جوی ، روزوشب ، فصول سال ،سرماوگرما،میزان رطوبت ونزولات آسمانی می توان محوراصلی تحرکات انسان واقدامات بعدی اودر نظرگرفت.(53) بنابراین، آغاز معماری را می توان از زمان تامین پناهگاه به حساب آورد.
پناهگاه نه برای عده یی معدود، که برای همه.
و ابتدایی ترین شکل آن خانه های اولیه است؛ اقامتگاه هایی برای انسان معمولی، یعنی برای همه و در همه جای دنیا.
ایجاد این پناهگاه های اولیه، تنها دو راه وجود داشته است: یا آن که اسکلت، یا چهارچوبی ساخته می شده و روی آن را با پوست می پوشانده اند، یا آن که با قرار دادن قطعه های خاک یا تکه های سنگ بر روی هم دیوار می ساخته اند.
سازه ی اسکلت و پوست در بسیاری از مناطق دنیا رواج یافت.
زیرا این سازه به وضوح ایده یی معقول می نمود.
بهترین نمونه ی شناخته شده ی این نوع سازه، خانه های مخروطی شکل سرخپوستان شمال آمریکاست.
خانه هایی مخروطی شکل که تیرک های آن به هم تکیه دارد و در انتها، در حالی که قسمت هایی از آن [ تیرک] بیرون زده، به هم بسته شده است.دور تا دور این اسکلت یا پوست جانوران پوشانده شده است.
این ساختار ساده، هنگامی که مهاجران اروپایی در شمال آمریکا با سرخپوستان بومی روبرو شدند، بسیار معروف شد.
اما این، تنها نوع نمونه ی موجود نبود.
چادرهای پوستی اسکاندیناوی ها، خانه های ساخته شده از چوب، رس، نی، و یا چوب و کاغذ ژاپنی ها، سازه های دیگری بودند.
[البته] گسترش سازه های اخیر به اندازه ی نوع ابتدایی اول [ یعنی همان خانه های سرخپوستی] نبود؛ اما این سازه، پیش درآمد سازه های اسکلت بندی شده ی شیشه و آهن قرن نوزدهم و سازه های فولاد و شیشه ی امروزی بود.
همچنان که اکنون نیز این ها منادی سازه هایی فضایی با استفاده از مصالح مصنوعی اند.
نوع ابتدایی دیگر از پناهگاه ها بسیار متداول تر بود.
تقریباً در همه جای دنیا، مردم [ خانه هایشان را ] با جفت و جور کردن تکه های جامد- گل یا رس خشک، آجر یا سنگ- ساخته اند.
سازه های اولیه تنها با قرار دادن یک تکه روی تکه ی دیگر ایجاد می گردید.
این مسائل در مناطق مختلف دنیا، راه حل های مختلفی داشت: شکل دادن گوشه ها، ایجاد روزنه هایی برای ورود و خروج افراد، و یا برای ورود نور و خروج دود.
مشکل آخر چگونگی اتمام سقف خانه بود.
سقف شیبدار باشد یا صاف؟
مصالح تقریبا ً هر چیزی میتوانست باشد: گاهی آجر ساخته شده از گل رس همراه با کاه و کلش برای چسبنده تر و بادوام تر کردن آن، آجرهای کوره پز و یا حتا یخ، مانند خانه های اسکیموها در مناطق قطبی.
اما از این مصالح، انطباق پذیرتر، دائمی تر و پاسخ دهنده تر از همه، سنگ بود.
از سنگ تقریباً در همه جای دنیا برای ساخت معماری از هر نوعش بهره برداری می شده است.[ماده یی] متواضع و بزرگ.
در اینجا باید به خانه های اولیه نگاهی بیندازیم.[ در این خانه ها] اهمیت اساسی، شیوه ی در کنار هم قرار گرفتن فضاهای مورد نیاز برای زندگی بود.
به مجردی که انسان دیدش نسبت به خانه- به صورت واحدی مجزا- گسترده تر شد، دو راه برای در کنار هم قرار گرفتن اتاق ها پیش رو داشت.
اولین راه، خانه یی چند بخشی بود.
یعنی خانه یی متشکل از چند واحد جدا، هر یک دارای یک سقف مجزا، که این مجموعه یا به هم چسبیده بود یا از هم جدا.
«ترولو» در « آلبروبلو» ( Alberobello) جنوب ایتالیا بهترین نمونه ی زنده از این نوع است.
این اتاق های تاق قوسی سنگی، ممکن است به صورت دوتایی، سه تایی یا چهارتایی وجود داشته باشد که سرانجام مجموعه یی دقیق و تماشایی را به دست می دهد.
سیستم تجمع چادرهای عرب های بادیه نشین نیز مشابه همین حالت است.
این حالت بویژه در « اسکارا برا» ( Skara Brae) در « ارکنی» ( Orkney) تماشایی ست.
در سال 1850 طوفان بسیار شدیدی، اثر طوفان دیگری را در سه هزار سال پیش خنثی کرد و دهکده یی مربوط به عصر حجر، با خانه های سنگی که توسط دالان هایی به همه ارتباط داشت، سر از خاک برآورد.
پیشکردگی دیوار این خانه ها به طرف داخل بود؛ طوری که در انتها روزنه ی خروج دود را تشکیل می داده است.
این روزنه ها احتمالاً با خار و خاشاک پوشانده می شده است.
این خانه ها دارای اجاق های سنگی، تخت خواب های سنگی و حتا اشکاف سنگی بود.
دومین راه، یا انتخاب، آن بود که مردم می توانستند یک خانه ی جمع و جور بسازند و تمام اتاق های زیر یک سقف باشد.
این معماری بنیادی همان چیزی بود که در قرن نوزدهم، [به عنوان] معماری محلی ( Vernacular architecture) گروه بندی شد.
از سوی دیگرباید این واقعیت اساسی را در نظرگرفت که دلبستگی وبذل توجه نسبت به هنربومی و به طورکلی زندگی روستایی تازگی ندارد.درحقیقت این نوع دلبستگی هرچند به تغییرفرهنگی واحساساتی آن ،اززمانهای بسیار قدیم نسبت به زندگی روستایی همواره وجود داشته است.
یادآوری این نکته خالی ازفایده نیست که زندگی کشاورزی در رم باستان ،اگرنه برای همگان حداقل برای پاره ای ازفضلا دارای جاذبه خاصی بوده و به عنوان نمونه می توان از سیسرون نقل قول کردکه میگوید:"هیچ چیزبهتر از کشاورزی نیست."یا "هیچ چیز به اندازه کشاورزی شایسته انسان آزاد نیست." این دلبستگی به زندگی روستایی که از رم باستان آغاز شده پیوسته در همه ادوار بازگشت فرهنگی به چشم می خورد ودارای منظور خاصی است.از دوران رنسانس و انسان گرایی گفتگو می کنیم که در آن اشارات دقیقی به این بازگشت به سادگی ،به دامن دشت و صحرا به عنوان مکان مناسبی برای اندیشدن یافت می شود.
(28) پدیده ویلاهای دوره رنسانس (که تا قرن ها ی هفدهم و هجدهم ادامه دارد)خط سرخ مشترکی را تشکیل می دهند که می تواند در پهندشت روستاها مکان زندگی انسان آزاده را یعنی انسانی را که به گفته سیسرون ،مانند انسانهای شهری ،تنها در غم و دلشوره های صرفأ مادی و تنازع بقا نیست جستجو کند و آن را بیابد.(30) دلبستگی و گرایش به سوی معماری بومی درفاصله بین قرنهای هجده و نوزده ،همزمان با دگرگونی های اساسی در جهان کارواقتصاد ،به شیوه خاصی تظاهر می کند.این بزنگاه انقلابات اجتماعی-اقتصادی در نظام جوامع وپیامدهای فرهنگی متعاقب آن را، مامعمولأ با تولد تکنولوژی وهنر یکی می دانیم.(30) سنتهای بومی به طور گسترده ای تغییر می یابنداین سنتها گاهی اوقات قبیله ای- محلی هستند ودر برخی اوقات منطقه ای و گاهی متمرکز بر روی منابع یا مذاهب؛ سنتها قادرند از مرز کشورها عبور کرده مانند زبان گسترده شوند و فقط در لهجه تفاوت یابند.
درقرن 19 تفاوتی میان معماری رسمی، طراحی شده توسط معمار،و معماری بومی و میان این دو و آنچه ما معماری مردمی می نامیم،ایجاد شدودر اواخر قرن 19 رشد سریع حومه شهرها، سبب خلق نظریات متعددی شده و چهره شهرها را بسیار متفاوت ساخت، معماری مردمی در چنین جوی و با جانب داری مردم عادی ،تجار و بازاریان،و...
وسایل ارتباط جمعی، رشد نمود و گسترش یافت.
بیشتر نویسندگان ، مخصوصاً در آمریکا، قرن بیستم را قرن بومی گرایی می خوانند ؛ این مسأله دنیای حال نیست که میان معماری مردمی و معماری بومی پل بزنند.
بعد از جنگ جهانی دوم، در کشورهای در حال توسعه رشد زیادی در شهرها و حومه آنها به و جودآمدو تسهیلات در اطراف شهر بهینه شد اما هنوز مالکیت خصوصی و خانه های شخصی در اکثریت بودند، آنها به عنوان بناهای احداث شده توسط خود مالکان، رویکردی تازه در محیط شهری ایجادکردند، رویکردی به عنوان نوبومی ها، آنها از تمامی فرمها و اصول معماری بومی بهره می بردند.
این مسأله دنیای حال نیست که میان معماری مردمی و معماری بومی پل بزنند.
در اواخر قرن 20 میلادی، هنوز درصد زیادی از مردم، در ساختمانهای بومی زندگی و کار می کردند.
بدین ترتیب 800 میلیون سکنه در پهنه وسیعی گرد آمده می زیستند که زیاد قابل تفکیک نبود، پهنه ای با خانه هایی در غالبی ازسرپناهایی ساده تا برج های رفیع.
از این عده کثیر بناها، آنها که اغلب سالم مانده و به قرن بعد راه یافته اندبناهای روستایی هستند.
که گروه های متفاوت اقتصادی ، حرفه های قابل توجه ایی همچون چوپانی، کشاورزی را با تولید و عرضه همراه نمودند.آنجایی که ساخته های صنعتی و نو ، به جهان راه می یابند شایداین تصور به وجود آید که جایی برای ساخته های سنتی و محلی باقی نماند، امابه کمک تکنولوژی می توانیم از نیروی باد و آب و حیوانات بهره بگیریم.
درحالی که قسمت اعظم طرح های شهری و ساختمانهای شهری، معمار ساز هستند و زمانی که پیمانکاران، معماری عامه پسندمی سازند،هنوز تعداد مشخصی سازنده بناهای بومی وجوددارد بهر حال برخی از مشخصه های موجود برای معماران بومی و برخی دیگر برای سایرین قابل تفسیرند.
.
(1) neo- vernacular 2-2 معماری بومی در گستره جهان 3-2 معماری بومی در زمانه اکنون معماری بومی با آنکه در دوران های پیشین نمایانگر گزینش مقیاس مناسب و شایسته برای زندگی انسانها بوده است، در دهه سالهای اخیر، آرام آرام اساس شکل پذیری خود را بدست فراموشی سپرده است.
در گذشته ایجاد محیطی پیوسته و هماهنگ با مظاهر طبیعت متناسب با روابط اجتماعی و فرهنگی جاری میان مردم، نسبتاً آسان بود و انسانها برای تماس های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود بازار هایی پر جوش و خروش و فضاهای عمومی فراگیر و جوابگوی احتیاجات زندگی را پیش بینی می کردند.
اما اکنون برون و درون شاهراههای بزرگ شهری و آسمان خراشهایی جمله نامانوس با محیط، انسانهایی تنها و بیگانه با یکدیگر را در حرکت می بینیم که به نظر می رسد، هیچ چیز، غیراز نیاز به برآوردن احتیاجات مکانیکی اولیه زندگی خویش و ایجاد و ارتباطات خشک با انسانهای دیگر در سر نمی پرورانند.
(1) وضعیت فرهنگ بومی ساکنان هر سرزمین را می توان نتیجه انتخاب روش مردم بومی ،در همزیستی باامکانات طبیعی دانست که بر حسب پیشرفتهای تجربی علمی ساکنان آن ،امروزه شاهد انواع فرهنگ های بومی در نقاط مختلف جهان باشیم.
هرچندکه مقیاس تحرکات وابعادکالبدی انسان امروزی با کالبد تاریخی اش تفاوتی ندارد وکالبد معماری سنتی به طور اعم و کالبد معماری بومی به طور اخص در خود پیامهای آشنایی از مواجهه انسان با طبیعت حفظ کرده اند ،لکن با توجه به تجهیزات امروزی ومقیاس تحرکات ناشی از آن برذهنیت ،انسان تدریجا از رویارویی مستمر با طبیعت فاصله گرفته و به جای طبیعت با مصنوعات خود مانوس وروبرو می شود .بدیهی است که در حال حاضر مفاهیم فرهنگ سنتی ضمن آشنا بودن تغییر یافته وتدریجا نا مفهوم می نمایاند.
(54) امروز امکانات تکنولوژیک مدرن و بازتاب های زندگی صنعتی شده درتغییر شکل روند تولید فضای معماری گذشته تاثیرات قابل توجهی داشته اندودو دورانی را چنان گسسته از یکدیگر به وجود آورده اند که پیوند با آنها بسیار مشکل به نظر می رسد.
(55) اگر قبول کنیم که معماری وشهرسازی سنتی پدیده ای است با ریشه هایی در پهنه تجربه ها وسلیقه ها ودانش های آدمیان ،که تنها درژرفای اندیشه های دور ونزدیک انسان قابل شناخت است؛یا اگرقبول کنیم که معماری سنتی دیروز تنها برای دیروز ساخته نشده بلکه موجودیتی است زاده لحظه ای از تاریخ انسانها که سردر گذشته ها ودست درآینده دارد،این سؤال را می توانیم طرح کنیم :چه چیزهایی از مجموعه ای که از دیروز بر جا مانده می تواند به امروز ما تعلق داشته باشد ،وچه چیزهای دیگری می تواند برای فردایمان ماندنی باشد؟
روشن است که برای تمیز وگزینش چیزهایی که گفتیم نمی توان بی معیار عمل کرد .وهمچنین روشن است که با اندیشه ها وسلیقه ها ونیازهایی زاده شرایط زمان تولد بنا نمی توان به سنجش وارزیابی