تمامی فرهنگ های بومی موجود ،به طور وسیعی وابسته و الهام گرفته از زمینه های محیطی شان هستند .شکل ها وفرمهای متعدد معماری بومی تجلی فرهنگهایی هستند که آنان راساخته وشکل داده اند،اماپتانسیل گروههای فرهنگی برای فائق آمدن برشرایط محیطی که باآن مواجه هستند ،روشهای اقتصادی که جهت تامین زندگی شان به کار می برند ،ارتباط و وابستگی آنها به زمینی که در آن سکونت دارند و اشکال سکونت آنها ،به طور ذاتی بر کیفیت و پتانسیل های محیط بوم آنها وابسته است.
هیچ عامل محیطی بیشتر از آب و هوا در توسعه زندگی بشر نقش ندارد.محدودیت های عملکردی انسان به طور گسترده توسط دامنه تحمل فیزیکی وروانی در مقابل شدت گرما و سرما تعریف می شود در حالی که تاثیرات آب وهوا بر پراکندگی پوشش گیاهی نسبت مستقیم با بستر زندگی دارد.
آب برای زندگی لازم است وسکونت گاههای انسانی مشروط بر ضرورت دسترسی به منابع آب هستند چه از طریق رودخانه ،دریاچه ،سد و یا منابع آب زیر زمینی.اما همه اینها خود تحت تاثیر آب و هوا می گیرند ؛ مناطق قطبی منابع آب فراوانی دارند ،اما شدت سرما که سبب ایجاد تایگا و یخبندان می شود بازدارنده های جدی بر اکولوژی انسانی اعمال می کند.شدت گرما و خشکی در نواحی بیابانی نیز محدود کننده است.
چندین نفر از مردم زیر زمین زندگی می کنند در حالی که بقیه به دریاچه ها وسایر منابع آب وابسته اند.علفزارها و بیشه های نسبتا کم درخت واما همچنین مناطق پردرخت وبسیاری از مناطق مرتفع در دوران اخیر به آهستگی مسکونی شده اند .دامنه های تپه ها می تواند به طور فصلی اقتصاد چوپانان را تامین کند درحالی که زمینهای پست دره ها ،کرانه های ساحلی اغلب به طور متراکم تری مسکونی شده اند.
اغلب تطبیق سخت ترین شرایط اقلیمی و مکانهای مشخص ریسک مواجه شدن با خطرات را کاهش می دهد.خسارات و آثار ناشی از برخی از حوادث طبیعی از جمله فرسایش خاک یا خشکسالی ،تدریجی وآهسته بروز می کند اما برخی دیگر ازحوادث طبیعی که قابل پیش بینی اند از قبیل بادهای سهمگین وگردبادها به یکباره ساختمان را تخریب می کند .بارانهای سهمگین و مداوم منجر به جاری شدن سیل در اغلب جلگه های حاصلخیز می شود ،همانگونه که نیروهای مخرب بهمن هاولغزش های زمین ناشی از مخربترین زمین لرزه ها وفورانهای آتشفشانی اغلب سریع وغیر قابل پیش بینی اند .راهکارهای مورد استفاده جهت اجتناب و کاهش میزان خطر در ساختمان ممکن است این آسیب هارا کاهش دهد ،اما سوء استفاده بشر از منابع طبیعی می تواند به تخریب (فرسودگی )محیطی منجر شود وامکان وقوع این حوادث را،که اغلب سکونتگاههای افراد فقیر بیشترین آسیب را می بینند، افزایش دهد.با وجود این زندگی دراین مناطق مستعد خطر می تواند منجر به ایجاد یک توازن حساب شده بین این خطرات و دسترسی به منابع نیروبخش زندگی باشد.
سکونتگاههای انسان ها تاریخچه پیچیده ای از نیازها ،رقابتها ،کنجکاویها ،اکتشافات ،غلبه ها و استثمارها را منعکس می کند.
پراکندگی جمعیت مدرن به طور گسترده ای نتیجه حرکات وسیعی از نسلهای کشاورزان است .سنتهای ساختمانی اولیه به ندرت پاسخگوی خواسته های مهاجرین شهری مناطق واقع درعرضهای شمالی بود.بدین منظور تصرف سکونتگاهها موردنظر قرار گرفت اما این سکونتگاهها تعداد اندکی را شامل می شوند که اخیرا سنتهای جدیدی از آنجا برخواسته است.
توپوگرافی و جهت زمین ،در دسترس بودن زمین کشاورزی و منابع ساختمانی ،روشهای دفاعی وروابط فضایی جامعه ،ارتباطات وفرصتهای بازار ،عواملی هستند که فرمهای متعدد الگوهای سکونتگاههای بومی را تحت تاثیر قرار می دهند .هیچ دو نوع از این الگوهاحتی اگر بسیاری از کاراکترهای شکلی و پلانها در سایر فرهنگ ها مورد استفاده قرار گرفته باشد، شبیه هم نیستد.هیچ طبقه بندی استانداردی بر روی الگوهای سکونتگاهها انجام نگرفته است اما یک دسته بندی وابسته به تشابه زمین وجود دارد.قلمرو وحاکمیت یک زمین ومنابع آن می تواند توسط حدود ومرزهای طبیعی و میان فرهنگی تعریف شود که در بعضی شرایط بوسیله نفوذ قانون حمایت شده است که اینهاخود ابعاد سیاسی دارد.
5-1- تعریف محیط محیط طبیعی: از هنگامی که انسان از راه تجربه آموخت که با خراش دادن زمین و پاشیدن بذر می تواند اقدام به کشت محصول کند.
بتدریج در گروههای کوچک و یا ایجاد سرپناه هایی بر زمین استقرار یافت و روستاها را پدید آورد.
محدودیت دانش و تجربه انسان در گذشته های دور او را به صورت موجودی مغلوب طبیعت در آورده بود و چون راه مبارزه با عوامل نامطلوب طبیعی را نمی دانست و ابزار لازم را نداشت، لذا خود را با آن تطبیق می داد.
بتدریج که بر تجربه انسانهای کشاورز افزوده شد و خصوصاً از زمانیکه دانش و فنون نوین در اختیارش قرار گرفت، راههای مقابله با عوارض نا مساعد طبیعی را آموخت.
در مواردی موفق شد بر برخی از مظاهر زندگی طبیعی غلبه نماید.
لکن هنوز آثار برخی از جنبه های محیط طبیعی در زندگی دریافت می شود و حتی مقداری از آنها جزء آثار زندگی روستایی وکشاورزی شده است.(طالب-مهدی-جامعه شناسی روستایی- انتشارات دانشگاه تهران- چاپ دوم- 1384- صفحه 39) معماری هنری ست که نمی تواند خود را از شرایط بافت پیرامون [ طبیعی و مصنوعی] جدا نگه دارد.
شرایطی که ناگزیر باید به آن توجه کند.هر مکانی ویژگی خاص خود را دارد و پاسخ هایی منحصر به فرد را هم می طلبد.
مکان ها از نظر اقلیم، چشم انداز، زندگی گیاهی، پستی و بلندی، زمین شناسی و مهمتر از همه، ازنظر چیزی که شاید بتوان آن را قواعد بازی برای ساختمان سازی نامید، تفاوت دارند.
به احتمال قریب به یقین، اجبارهای اولیه در این قواعد، نیاز به پناهگاه از شر سردی و گرمی هوا ،و تأمین این نیاز با استفاده از مصالح موجود در محل بوده است.
رابطه ی جالبی میان اقلیم، موقعیت محلی، مصالح موجود در محل، استفاده ی معقول و مستقیم از این مصالح، و شکل ساخت از چنین مصالحی ، موجود دارد.
با تحقیق در ساختار و بافت پیرامون می توان دید که محیط تأثیر زیادی بر ساختار و بافت داشته، و برخلاف امروز انتخاب دیگری وجود نداشته است.
امروزه تغییر در شرایط اقلیمی و شکل ساخت، با صرف انرژی، میسر شده است؛ اما با خرج پول؛ پول های بسیار گزاف.
ساختمان هایی که « عرف محلی» محسوب می شوند، نه تنها با شکل و ساختار تک تک ساختمان ها و آرایش فنونی که با تجربه پالوده شده ارتباط دارد، بلکه با آرایش ساختمان ها نسبت به هم نیز مرتبط است؛ طوری که به عنوان بخشی از سیستمی بزرگتر، در برگیرنده ی معنایی[خاص] است.
ممکن است این ساختمان ها به هم نزدیک باشند تا الفت آنها به همه بیشتر شود راه های بین آنها تأمین کننده ی سایه یی باشد.
ممکن است به طور معقول از هم فاصله بگیرند تا متضمن کمترین مانع برای حرکت هوا باشند.
ممکن است خانه ها بر روی دامنه ی تپه ها به صورت پلکانی ساخته شوند و سقف هر یک پایه یی باشد برای دیگری.
ممکن است...
.
ساختن خانه های جدید در مکانی مشخص وظیفه یی خطیر است.
این خانه ها باید از نظر گونه، شکل، اندازه و مصالح، جدید باشند؛ و باید بیش از آن که با هم مشابه باشند، مکمل هم باشند.
اما[ در عین حال] اگر هر کدام ساز خود را بزند، موفقیتی ندارد.
متأسفانه در نیمه ی دوم قرن بیستم ساختمان های بسیاری ساخته شد که ناکامی آنها اساساً به سبب بی توجهی به شرایط مکانی بود.
مورد خاص « ونیز» را در نظر بگیرید.
این شهر دارای کانال های فرعی و کوچکی است که شهر را به بافتی از جزیره های کوچک تقسیم کرده که این کانال ها راه های اصلی برای حمل و نقل شهری ست(حمل و نقل کالا و خدمات).
شهر، دارای خانه هایی ست سه تا پنج طبقه که در کنار این کانال ها واقع شده است.
همچنین ، شبکه یی از « راه های زمینی» مختص عابران وجود دارد که هر از گاهی از روی این کانال ها عبور می کنند و شریان رفت و آمد داخل شهر را شکل می دهند.
این دو نوع مسید[ مسیرهای آبی- کانال ها- و مسیر های زمینی] از نظر ارتباط با هم و از نظر آرایش، یگانه و جذاب است.
این دو نوع مسیر، که عمدتاً سیستم های حرکتی مجزایی را ایجاد کرده است، برای ساکنان « ونیز» امتیاز و آسایش بزرگی است و کمتر شهری از چنین نعمتی برخوردار است.
از طرف دیگر، آمستردام که نقاط مشترک زیادی با ونیز دارد، دارای کانال هایی است که سازمان آنها « متمرکز» است.
در این شهر نیز خیابان ها در کنار این کانال ها واقع شده ولی آنها را قطع می کند.
به این ترتیب حداکثر ارتباط میان دو سیستم ارتباطی [ آبی و زمینی] ایجاد می شود و روی ساختمان ها هم به طرف هر دو این سیستم های ارتباطی است.
زندگی، هم در کانل ها و هم در کنار آنها، در جریان است.
فضاهای باز اختصاصی در پشت ساختمان های بلند، و فضاهای باز عمومی به صورت فضاهایی رو به هر دو سیستم ارتباطی وجود دارد.
( مانند « دم راک» (Dam Rak) و « اسپویی سنتروم» ( Spui Centrum)).
راه هایی متمرکز و مختلط که مثل شاخ و برگ درختان اند، چهره یی جذاب و سرزنده به شهر داده است.
راه ها، طرح و جانمایی و آرایش و موقعیت ساختمان ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
راه ها همیشه در معماری مهمه بوده است؛ نه صرفاً برای ان که ساختمان ها قابل دسترسی باشند.
تقاطع و پیوند راه ها- انواع راه ها( راه های باریک ،جاده ها، راه آهن، کانال های آبی، دریایی و راه های هوایی) – از نظر مکان یابی و گسترش شهرها از اهمیت خاصی برخوردارند.
الگوی جاده ها- شبکه ای، شعاعی ،خطی، Contour hugging و غیره – اگر نگوییم عاملی تغیین کننده است، غالباً کنترل کننده یا مولد توسعه است.
راه ها دارای کوچک و بزرگی، شکل و ترتیب خاص خوداند.
آنها وسیله ی ارتباطی مردم اند.
این امر به همان اندازه که راهرو های داخلی ساختمان اهمیت دارد ،در مورد راه های خارجی و مابین ساختمان نیز حائز اهمیت است .
وقتی راه ها نتوانند نیازهای ارتباطی مردم را تأمین کنند ، « جا» چه ارزشی دراد؟
وقتی که ساختمان ها و راه ها ارتباطی با هم نداشته باشند، همه نوع دردسر و ناراحتی وجود خواهد داشت.
تجربه ی دانش قرن ها بر رابطه ی میان طراحی فضای شهری و شکل های زندگی اجتماعی گواهی می دهد ؛بر رابطه ی میان استفاده از ساختمان ها و حضور افراد در خیابان و میدان؛ بر رابطه ی میان کیفیت هنری معماری و توجه به علاقه ی شهروندان به محیط شان؛ بر رابطه ی میان شکل مکان های عمومی شهر و آرامش و آسایش شهروندان.
طراحی فضا باید تمام ارتباط های اجتماعی و رفتاری را که بیشترین تناسب را با آن محل دارد، تعریف کند.
بیشترین توجه معمار و طراح شهری باید معطوف مسأله زیر گردد: « طراحی فضای شهری، چگونه می تواند حس آسایش را بپروراند و موجب رونق ارتباط ها شود»؟.
« دونالد اپل یارد» چنین مکان هایی را « محیط در خور» ( Caring environments) نامیده است.
پیش از پیدایش حمل و نقل موتوری، غالباً معماری هر مکان، از مصالح موجود در همان محل شکل می گرفت.
اگر هدف اولیه ی معماری تأمین پناهگاه باشد، اقلیم هر منطقه از زمین نیز پاسخ های ویژه خود را می طلبد.
مثلاً حذف یا تعدیل نور در برخی از اقلیم ها[ مانند اقلیم های گرم] ، و بیش ترین بهره مندی از نور در اقلیم های دیگر[ اقلیم های سرد].
هماهنگ کردن سکونتگاه [ زادبوم] انسان.
آغاز معماری هنگامی بود که انسان غارنشین برای دفع سرما، ورودی غارها را با پوست جانوارن پوشاند.
به این ترتیب، انسان غارنشین فضایی را محصور کرد و این گونه بود که [ در واقع] فضایی « خلق» شد تا آن که صرفاً « کشف» شود.
اما کشف غارها در خیال آنها پیشینه یی بر این خلاقیت بود.
غارها نیز مانند تپه و دره یا دشت هایی که با تپه ها محصور شده بود، « وجود داشت» و آماده ی آن بود تا خلاقیتی در آن انجام پذیرد.
جنگل نشینان ، با تکیه دادن چوب درختان به هم و پوشاندن آنها با پوست جانوران کلبه های مخروطی شکلی ایجاد کردند و سرانجام یادگرفتند که برای ساختن خانه، از تنه ی درختان استفاده کنند و آنها را به هم ببندند.
اما درختان نیز پیش از ایجاد خانه در محل وجود داشت؛ درختانی که بخشی از سکوتنگاهی بود که انسان با سایر جانوارن در آن شریک بود.
برای بشر ابتدایی، تصورت ساخت چیزی به جز محیطی که در آن زندگی می کرد، بی معنا بود.
انسان نخستین، با کشف فضا آن را شکل داد و به سمت تزیین آن گام برداشت؛ و [به این ترتیب] هنر ملازم ساختمان سازی و تکنولوژی گردید.
چون یکی از هدف های هنر برانگیختن یا تسکین