چکیده به رغم آنکه واژهء تعهد به دلیل کثرت استعمال در گفتمان رایج حقوقی از حیث دلالت بر مبنی، ساده مینماید و شاید در نگاه نخست از مفاهیم بدیهی در فرهنگ حقوقی تجلی میکند،ولی با اندکی تأمل در گسترهء مفهوم و قلمرو شمول و موارد متفاوت قابل اندراج در موضوع آن، ملاحظه میشود که تعهد چنان مقولهای است که به جهت نواطی یا تشکیک مستتر در کلیت آن، نهتنها به به راحتی در قالب تعریفی جامع الاطراف نمیگنجد،بل بیجهت نیست که بخشهای وسیعی از موضوعات مورد مطالعه در عرصههای مختلف حقوقی از سوی مؤلفان اندیشمند و استادان صاحبنظر حقوق،مصروف تحلیل و تبیین ابعاد مختلف آن میشود و با وجود قدمت زمانی طرح مباحث مربوط به حقوق تعهدات و کثرت و تنوع تألیفات در این زمینه،هنوز دروس حقوق تعهدات از سنگینترین و باب طرح پرسشهای علمی و میدان عرضه نظریههای متعارض از مفتوحترین ابواب و آبادترین میادین علمی و پژوهشی عرصه مباحث حقوقی به شمار میرود.در این مقاله،نه فقط با نگاه پژوهشی صرف،بلکه با هدف تعمیق پایههای آموزشی حقوق تعهدات،هرچند به اختصار به تبیین همهجانبه نهاد تعهد همت گماشته و تلاش شده است تا ضمن عنایت به تعاریف لغوی و اصطلاحی و مفاهیم خاص و عام آن و تحلیل رابطهء میان عقد و تعهد،مبانی حقوقی این نهاد و نظریههای مطروحه در این زمینه مورد ارزیابی گیرد و ارکان و عناصر تشکیلدهندهء آن احصاء و مورد شمارش واقع شود.در نهایت نیز پس از بیان اقسام پرشمار و تشریح جهات تقسیم آن،منابع ایجاد تعهد توضیح د اده خواهد شد.
واژگان کلیدی: تعهد،مفهوم،مبنا،موضوع،اوصاف،ارکان و اقسام تعهد.
مقدمه تعهد، موضوع اساسی مطالعه در مباحث علمی مربوط به حقوق تعهدات و قواعد عمومی حاکم بر قراردادها و مطالب دروس حقوق مدنی در مقاطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی دانشگاهی در رشتههای حقوق خصوصی به شمار میرود.در این نوشتار با هدف پاسخگویی به این پرسشهای علمی که مفهوم دقیق تعهد چیست؟و اصولا تعهد بر چه مبنای حقوقی استوار است؟قلمرو آن تا کجاست و چه موضوعاتی را دربرمیگیرد؟اوصاف و ارکان تشکیلدهندهء آن کدام است؟از چه منابعی سرچشمه میگیرد؟و گونههای متفاوت آنچه اقسامی ر اشامل میشود؟در چند مبحث و گفتار مستقل و در نظمی منطقی،مسائل مطروحه را مورد بررسی قرار دادهایم.
مبحث یک-مفهوم و مبنای تعهد: مفهوم و مبنای تعهد موضوع دو گفتار مستقل این مبحث را تشکیل میدهد.
گفتار اول-تعریف تعهد: 1.تعهد در لغت: تعهد واژهای عربی و از ریشهء عهد به معنای پیمان،وصیت و به گردن گرفتن امری است.
[1]در زبان پارسی نیز عهد در همین معانی به کار رفته،چنانکه سعدی گفته است: «انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث عشق من عهد میکنم که نگویم دگر سخن» یا به قول صائب تبریزی: «کردهام عهد که کاری نگزینم جز عشق،بیتأمل زدهام دست به کاری که مپرس» [2] عهد در اصطلاح فقه و حقوق نیز،گاهی مترادف با عقد و تعهد استعمال شده است.چنانکه گفتهاند:«العقد العهد».(جعفریلنگرودی،ترمینولوژی حقوق،ص 480،عقد ضمان،ص 106 و 107.)در پارهای موارد نیز به معنی نذر و تعهد بنده در مقابل خداوند به کار رفته است.[3] عهد نیز که در معانی نبشتهء پیمان،سوگندنامه،ذمهء،تعهد،ضمان و وفای به عهد به کار رفته،با عهد همریشه است.(ابن منظور،همان،ص 448 و نیز دهخدا،همان،ص 14510) در فارسی نیز لفظ عهده در همین معانی استعمال شده است.مانند این سرودهء سعدی: «از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدرآید.» [4] یا مانند: «چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را.
مینوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیامد مار را.»1 عهد در فقه و حقوق نیز در همین معنی به کار رفته است.چنانکه در مادهء 1391 ق.م.آمده است:«در صورت مستحق للغیر برآمدن کل یا بعض از مبیع،بایع باید ثمن مبیع را مسترد دارد و در صورت جهل مشتری به وجود فساد،بایع باید از عهدهء غرامات وارده،بر مشتری نیز برآید:»2 مفهوم عام تعهد: در فقه و حقوق،واژهء تعهد در دو معنی به کار میرود.یکی در معنی عام خود که معادل الزام،التزام،شرط،اشتراط،عهد،عهده،ضمان،تکلیف و شامل تمام تکالیف و حقوق دینی است؛خواه از نوع الزامات قهری و قانونی ناشی از اسباب قهری،خواه از التزامات ارادی و قراردادی به شمار رود و منشأ قراردادی داشته باشد.[5] شاید بر همین اساس در فقه،عهد را عبارت از مطلق جعل و قرار دانستهاند.خواه آن جعل و قرار معاملی یا قلبی باشد و خواه تشریعی یا وضعی.
در قانون مدنی نیز در پارهای موارد لفظ تعهد در معنی عام خود به کار گرفته شده است.
چنانکه فصل ششم از باب اول-قسمت دوم کتاب دوم جلد اول قانون مدنی به سقوط (1).منسوب به حکیم عمر خیامنیشابوری است.(2).برای دیدن موارد استعمال دیگر این واژه در قانون مدنی،مراجعه شود به مواد:318،392،684،697،740، 745،751.
(3).«ان العهد عبارهء عن الجمل و القرار مطلقا،سواء کان جعلا و قرارا معاملیا ام لا و سواء کان قرارا و جعلا قلبیا ام لا.فیندرج فی العهد مطلق جعله و قراره تشریعیا کان کالتکالیف الالهیه و اعتباراته الوضیعیهام لا».غروی اصفهانی، شیخ محمد حسین،؟؟مکاسب،ص 138 و 139.
تعهدات اختصاص یافته و در معنی عام تعهد به کار رفته است که شامل همهء تعهدات اعم از تعهدات ناشی از قرارداد و الزامات خارج از عقد است.
دقت در مفاد مادهء 264 ق.م.که اسباب سقوط تعهدات را بهطور کلی و مطلق احصاء کرده است به روشنی این معنی را آشکار میسازد.1یا اینکه در مادهء 1198 ق.م.آمده است:«کسی ملزم به انفاق است که متمکن از دادن نفقه باشد یعنی بتواند نفقه بدهد بدون اینکه از این حیث در وضع معیشت خود دچار مضیقه گردد.برای تشخیص تمکین باید تعهدات و وضع زندگانی شخصی او در جامعه در نظر گرفته شود.»ملاحظه میشود که لفظ تعهدات مندرج در این ماده در مفهومی قراتر از معنی تعهدات ویژهء ناشی از اعمال حقوقی به کار رفته است.
[6] 3.مفهوم خاص تعهد: تعهد در معنی خاص خود عبارت است از:«رابطهء حقوقی میان دو شخص که به موجب آن متعهد له میتواند متعهد را ملزم به پرداخت مبلغی پول یا اقباض و انتقال چیزی و یا انجام فعل و یا ترک کار معینی بکند.»2یا اینکه گفتهاند:«تعهد رابطهای است حقوقی که نتیجهء آن انتقال مال یا انجام دادن فعل یا ترک فعل معین یا اسقاط یک اثر حقوقی باشد.»[7] بعضی هم در تعریف تعهد ضمانت اجرای آن را لحاظ کردهاند و گفتهاند:تعهد عبارتست از رابطهء حقوقی که به مقتضای آن شخص معینی که مدیون نامیده میشود ملتزم میگردد به اداء مال یا انجام کاری برای شخص معین یا قابل تعیینی که طلبکار نام دارد و به موجب آن طلبکار میتواند اجرای آن تعهد را از بدهکار بخواهد و اگر حاضر به انجام آن نشود او را بر خلاف میل به اجرای آن وادار کند.[8] (1).مادهء 624 ق.م:«تعهدات به یکی از طرق ذیل ساقط میشود:1-به وسیلهء وفای به عهد 2-به وسیلهء اقاله 3-به وسیلهء ابراء 4-به وسیلهء تبدیل تعهد 5-به وسیلهء تهاتر 6-به وسیلهء مالکیت مافی الذمه».[9] هرچند از تعاریف مذکور چنین مستفاد میشود که تعهد در حقیقت الزامی است که متعهد به ارادهء خود بدان پایبند میشود و به این اعتبار در مقابل الزام که به معنی تحمیل تعهد بر شخص توسط قانون یا در اثر واقعهء حقوقی است قرار میگیرد،لیکن در قانون مدنی مطلق الزام و التزام یعنی هم تعهدات ناشی از تراضی و قرارداد و هم تعهدات خارج از قرارداد که به صورت قهری و غیر ارادی بر شخص تحمیل میشود هر دو ملحوظ نظر قرار گرفته است.
[10] اقسام موضوع تعهد: تعهد را به اعتبار موضوع آن میتوان به اقسام مختلف تقسیم کرد.
تعهد به تملیک یا انتقال مال: هرگاه موضوع تعهد تملیک مالی یا انتقال آن مال به دیگری باشد تعهد به تملیک یا انتقال مال نامیده میشود.
گاهی در مقام تعریف از تعهد به تملیک به عقودی اشاره میشود که مانند بیع و اجاره و هبه و قرض،اثرشان تملیک عین یا منفعت مالی به دیگری است.به همین جهت این قراردادها را در حقوق قراردادها به عقود تملیکی معرفی میکنند.
از آنجا که تملیک در اینگونه قراردادها اثر مستقیم عقد است تعبیر این عقود به تعهدات تملیکی منطقی نیست.شاید به دلیل آنکه به نظر بعضی در عقود تملیکی نیز برخلاف ظاهر آنها اثر مستقیم و بیواسطه عقد،تعهدی است که بر عهدهء بایع و مشتری نسبت به تملیک مبیع و ثمن قرار میگیرد،لیکن بیدرنگ و فوری این تعهد پس از انشاء عقد اجرا میشود و تملیک که موضوع این تعهد است تحقق خارجی مییابد،تعبیر به تعهد به تملیک در مورد این عقود صحیح پنداشته شده است،1ولی این تصور منطبق بر واقع نیست،زیرا اثر عقد بهطور مستقیم میتواند تملیک باشد و ضرورتی ندارد که قائل بشویم که اثر عقد همیشه تعهد است.وانگهی همانطور که قبلا هم متذکر شدیم اثر عقد منحصر به تعهد نیست و علاوه بر آن میتواند تملیک یا انتقال تعهد و اسقاط آن و یا اعطای اذن و حتی تشکیل شخصیت حقوقی باشد.
(کاتوزیان،همان،ص 18)به علاوه با فرض اینکه در بیع،تملیک همان تعهد اجرا شده باشد با توجه به اینکه تعهد با اجرا از بین میرود،دیگر تصور وجود تعهد در اینجا صرفا یک تخیل است.
حتی در بیع کلی فی الذمه که موضوع تعهد عین کلی است،چون تملیک با تعیین مصداق آن توسط مدیون تحقق میپذیرد و این تملیک با فاصله نیز اثر عقود است نه تسلیم مبیع باید گفت که اطلاق عقدی که موضوع آن تعهد به تملیک است در این موارد هم صحیح نیست، زیرا اگر آنطور که بعضی گفتهاند؛(امامی،همان،همانجا)تملیک نتیجهء تسلیم باشد و قبض خود یک عمل حقوقی مستقل به شمار رود در آن صورت باید در موارد بطلان بیع نیز (1).در حقوق ایران دکتر امامی،سید حسن،حقوق مدنی،ج 1،ص و دکتر جعفریلنگرودی،محمد جعفر،دورهء حقوق مدنی،عقد ضمان،ص 75 به بعد و ص 105 و همچنین در رهن و صلح،ص 214 و در فقه اسلامی، غروی اصفهانی،شیخ محمد حسین،(حاشیه مکاسب،ص 138 و 139)در این زمینه میگوید:ان البیع و ان لم یکن بمفهومه الزاما و التزاما الا انه واقع العهد و الالتزام من المتبایعین ای التملیک واقع موقع القرار المعاملی و بهذا الاعتبار تکون مضامین العقود جمیعا عهودا...یعنی هرچند مفهومش الزام و التزام نیست بلکه تملیک به معنی تسلیط است لکن بر پایهء تعهد و التزام قرار گرفته است،زیرا قرار متعاقدین از همان ابتدای کار نوعی تعهد است و به این اعتبار همه عقود از جمله تعهدات میباشند.
قائل به چنین اثری برای قبض باشند و حال آنکه در حقوق ما هیچ کس قائل به این نتیجه نیست.
البته در مقابل،مواردی هم هست که به موجب آن شخص متعهد میشود با تهیه مقدماتی، مالی را به دیگری تملیک کند مانند مواردی که به موجب قولنامههای مرسوم شخص متعهد میشود ظرف مدت معینی در آینده با فراهم کردن اسباب انتقال در دفترخانهای حاضر شده و نسبت به تملیک و انتقال موضوع تعهد به غیر اقدام نماید.در این موارد ملاحظه میشود که بر خلاف بیع درواقع التزام به تملیک تعهد به انجام عمل حقوقی دیگری است که به حکم قانون موجب تملیک و انتقال مال میگردد؛یعنی در حقیقت موضوع تعهد ناشی از قراردادهایی از قبیل قولنامه،التزام به انعقاد قراردادی در آینده است که اثر آن تملیک مال به خریدار آتی است نه اینکه قولنامه مستقیما تملیک مال موضوع آن به خریدار است.
به عبارت دیگر در قراردادهای تملیکی،مانند بیع،حتی در مواردی که موضوع آن کلی فی الذمه است انتقال و تملیک مال،نتیجهء مستقیم عقد و اجرای تعهد ناشی از آن است،ولی در قراردادهای متضمن تعهد به تملیک مانند قولنامهء انتقال،نتیجهء عقد دیگری است که مالک انشاء آن عقد را در آینده به موجب قولنامه متقبل شده است.(همان،همانجا) تعهد به انجام کار: گاهی موضوع تعهد انتقال مال نیست،بلکه انجام کار است.مانند آنکه کسی متعهد بشود طبق نقشهای که از سوی مالک در اختیار او قرار میگیرد در فاصلهء زمانی مقرر،عمارتی را برای او بسازد.
انجام کار موضوع تعهد ممکن است بهطور معمول عمل مادی باشد،مانند مثال قبل و ممکن است از نوع اعمال حقوقی باشد،مانند آنکه به موجب قولنامه شخص متعهد بشود در آینده ملک مشخص خود را در قبال ثمن معینی به دیگری منتقل کند یا برای انجام کار معینی به دیگری نیابت دهد.
همچنین کار موضوع تعهد ممکن است کاری باشد که قائم به شخص متعهد است،مثل تعهد نقاشی برجسته به خلق تابلویی خاص که موردنظر متعد له است و گاهی ممکن است کار موضوع تعهد مقید به این نباشد که لزوما به مباشرت شخص متعهد انجام پذیرد مانند تعهد به حمل کالایی از نقطهای به نقطهء دیگر.
تعهد به پرداخت وجه نقد: آیا تعهد به پرداخت مبلغی وجه نقد از نوع تعهداتی است که موضوع آن تملیک یا انتقال مال است؟یا آنکه پرداخت وجه نقد هم در حقیقت فعل و انجام کار به شمار میرود و از این حیث باید این قبیل تعهدات را در زمرهء تعهداتی که موضوع آن انجام کار است به شمار آورد؟
یا اینکه بعضی مؤلفان حقوق مدنی کشور بعضا به تفصیل در آثار متعدد و متفاوت خود به احصاء موارد تعهد پرداختهاند و در مواضع مختلف به ذکر عنوان تعهد پولی1مبادرت کردهاند اما اصلا معترض این مطلب نشدهاند.
برخی دیگر نیز بهطور کلی انتقال مال را انجام امری تلقی نموده و معتقدند که موضوع تعهد همیشه انجام امر یا خودداری از انجام امری است و بدین ترتیب این قبیل تعهدات را در زمرهء تعهد به انجام کار به شمار آوردهاند.
تنها یکی از اساتید صاحبنام حقوق ایران ضمن آنکه در مقام تبیین و تشریح وفای به عهد و اجرای عقد و عهدشکنی و مسئولیت قراردادی حسب موقع و مقام به تفصیل به بحث در این خصوص پرداخته است.
بهطور اختصاصی هم در مقام بحث از موضوع تعهد به طرح این بحث و پاسخگویی به پرسش مطروحه اقدام نموده است.(همان،تعهدات،صص 51-54) در پاسخ به این پرسش میتوان گفت باید میان مواردی که تعهد پولی است و مواردی که تعهد تأمین ارزش است تفاوت قائل شد.در اینکه در هر دو باید مدیون مبلغی پول پرداخت کند،مشترک است،ولی از این حیث که در تعهد به پول موضوع دین انتقال مقدار معینی ریال است بدون آنکه میزان قدرت خرید واقعی آن مورد توجه باشد متفاوت هستند.به عبارت دیگر موضوع تعهد را فقط در صورتی باید پول دانست که ضابطه تعیین مقدار آن تنها ارزش ریالی باشد،نه بهای خدمات و کالاهای دیگر.(همان،همانجا)ولی در تعهد تأمین ارزش موضوع دین انجام دادن کار،انتقال ارزش معین و حصول نتیجه معینی است که باید به وسیلهء پرداختن پول تأمین شود و در تعهد نوع نخست هدف اجرای تعهد دادن پول است و در نوع دوم پول وسیلهء اجرای تعهد محسوب میشود.بنابراین تعهد به پول را باید در زمرهء تعهداتی که موضوع آن انتقال مال است به شمار آورد و تعهد به تأمین ارزش را در ردیف تعهداتی که موضوع آن انجام کار است قرار داد.
بدین ترتیب تعهد شوهر به تأمین نفقه همسر،هرچند بهطور معمول با پرداخت مبلغی پول اجرا میشود،مع الوصف چون موضوع اصلی آن تأمین نیازهای مادی زن به خوراک و پوشاک و مسکن است انجام کار محسوب و پول صرفا وسیلهء اجرای این تعهد محسوب میشود.
نیز در مواردی هم که در اثر ایراد ضرر عمدی یا خطا شخص به حکم قانون یا حسب قرارداد باید خسارت زیاندیده را تدارک نماید موضوع تعهد انجام کار است که به حکم دادگاه هزینه آن به پول تقویم میشود.
تعهد به خودداری از انجام کار: گاهی موضوع تعهد،ترک فعلی خاص،یا خودداری از انجام کار مشخصی است.مانند آنکه کاسبی ضمن قرارداد انتقال کسب و پیشه خود،تعهد کند که در نزدیکی محل کسب طرف دیگر مبادرت به انجام همان کسب و پیشه ننماید و یا وامگیرندهای در سند وام تعهد کند که تا وام را تأدیه نکرده است منزل مسکونی خود را به کسی نفروشد(تعهد ترک بیع).
یا تعهد کارگر تجارتخانهای به عدم رقابت با صاحب کارش در امور بازرگانی مربوطه پس از ختم دورهء همکاری.
مادهء 652 قانون مدنی سوریه در این خصوص تصریح میکند:«هرگاه کار محولشدهء به کارگر به او امکان شناخت کارگزاران صاحب کار یا اطلاع از اسرار شغلی او میدهد،طرفین میتوانند توافق نمایند که کارگر حق ندارد پس از خاتمه کار در مقام رقابت با صاحب کار درآید یا در مؤسسه تجاری رقیب صاحب کار همکاری کند.» رابطهء حقوقی: سومین رکن تعهد رابطهء حقوقی است.برای تحقق تعهد،ضرورت دارد که میان دائن و مدیون یا متعهد له و متعهد رابطهای حقوقی برقرار شود که از نظر حقوقی موضوع واجد اعتبار و دارای ضمانت اجرا باشد.رابطهای که داین به استناد آن بتواند از مدیون اجرای تعهد را (1) «اذا کان العمل الموکول الی العامل یسمح له بمعرفه عملاء رب العمل او بالاطلاع علی سر اعماله کان للطرفین آن یتفقا علی الا یجوز للعامل بعد انتهاء العقد آن ینافس رب العمل و لا آن یشترک فی ای مشروع یقوم بمنافسته.» به نفع خود مطالبه کند و در صورت استنکاف از اجرا،با توسل به مقامات صالحه عمومی الزام او را به انجام تعهد خود عملی سازد.
در پاسخ این پرسش که آیا این رابطهء حقوقی،رابطه میان دو شخص بدهکار و طلبکار است یا رابطهء میان دارایی این دو،چند نظریه ارائه شده است: نظریهء شخصی: براساس این نظریه،تعهد رابطهای حقوقی میان داین و مدیون است و به همین جهت در گذشته اعتقاد بر این بوده که طرفین تعهد،یعنی داین و مدیون نمیتوانند تغییر کنند.این نظریه امروزه تعدیل شده است.
نظریهء نوعی یا مادی: براساس این نظریه،اساسیترین رکن تعهد،موضوع آن است نه طرفین آن.مهم نیست که در رابطهء حقوقی چه کسانی به عنوان متعهد له و متعهد در برابر هم قرار گیرند.مهم ارزش مالی موضوع تعهد است.مهمترین نتیجهء این نظر،توجیه جواز انتقال طلب و دین است.
نظریهء تجزیهء تعهد به(دین)و(مسئولیت): براساس این نظریه که در حقوق آلمان مطرح شده است میتوان در تعهد دو رابطهء حقوقی مشاهده کرد.یکی (Schuld) که عبارتست از(دین)یا تکلیف متعهد به اجرای«متعهد به»که در مقابل برای متعهد له حق دریافت و پذیرش«متعهد به»تعبیر میشود و دیگری (Hafrung) به معنی مسئولیت،تضمین،اجبار و الزام.هافتونگ همان تضمینی است که متعهد له از آن برخوردار است و میتواند روی شخص یا اموال متعهد به منظور تحصیل و انجام خود«متعهد به»و یا دستکم معادل آن اعمال نماید.
گفتار دوم-اوصاف تعهد: رابطهای حقوقی است: تعهد که از آن به حق دینی هم تعبیر میشود در حقیقت رابطهای حقوقی است که بین اشخاص برقرار میشود.در یک طرف این رابطه حقوقی شخصی است که به استناد همین رابطه میتواند از شخص دیگری که در طرف مقابل این رابطه قرار میگیرد امری را مطالبه کند.به چنین صاحب حق یا طلبکار و یا داین و یا متعهد له اطلاق میشود و شخص مقابل را که در برابر طلبکار متعهد به انجام دادن امری است مدیون،بدهکار و یا متعهد و ملتزم میگویند.
این رابطهء حقوقی خواه در اثر عقدی که بین طرفین منعقد شده،ایجاد شده باشد و خواه ناشی از رابطهء قراردادی نباشد؛در حقوق ما یک رابطهء شخصی است.
این رابطهء حقوقی متضمن حقی است که به اعتبار طلبکار و داین به آن طلب و به اعتبار مدیون و متعهد به آن دین یا تعهد گفته میشود.
تعهد چون از نوع حق دینی است در حقیقت دارای همان مختصات حقوق دینی است،ثعنی طلبکار تنها حق دارد به شخص معینی که در برابر او متعهد است رجوع کند و نمیتواند موضوع حق خویش را از سایرین مطالبه کند.
به استناد این حق دینی یا تعهد که رابطهای شخصی است،حق طلبکار فقط بر عهدهء شخص بدهکار و یا صرفا بر دارایی و اموال موجود او در زمان توقیف است و او نمیتواند این حق را در اموالی که قبل از آن بدهکار به دیگران منتقل شده است پیگیری و مطالبه کند،زیرا حق تعقیب از مختصات حقوق عینی است.
از سوی دیگر طلبکار حق دینی جز در مواردی که قانون برای او امتیاز ایجاد کرده با دیگر طلبکاران حقوق دینی در استیفاء حق خود از اموال مدیون برابر است درحالیکه میدانیم حق عینی از این امتیاز ویژه برخودار است که صاحب آن در قبال طلبکاران دیگر حق تقدم دارد.
25.الزامآور است: مراد از وصف الزامآور بودن تعهد این است که متعهد ناگزیر از اجرای تعهد است و در حقیقت انجام موضوع تعهد بر او واجب است.تکلیف ملازمه با ذات تعهد دارد و بر همین اساس نمیتوان شخصی را که در انجام کاری مختار است ملتزم و متعهد شناخت.
درواقع تعهد یا التزام متضمن دو عنصر است:یکی عنصر دین و دیگری عنصر مسئولیت.1 (درودیان،همان صص 8 و 9 و کاتوزیان،همان،ص 64) عنصر دین در حقیقت به عنوان یک واجب اخلاقی بر گردن مدیون سنگینی میکند تا او را وادار به عمل به تعهد نماید.ولی عنصر مسئولیت آنگاه که مدیون به وظیفهء اخلاقی خود دایر (1).عنصر دین و عنصر مسئولیت در حقیقت همان (Schuld) و (Haftung) است که در نظریهء تجزیه تعهد از سوی حقوقدانان آلمانی مطرح شده است.
بر وفای به عهد عمل نکند وارد عمل شده و به طلبکار حق میدهد که با مراجعه به مقام عمومی صالحه مدیون را مجبور به ادای دین نماید.(ابو السعود،همان،ص 8) تعهد طبیعی که تعهد ناقص نیز نامیده میشود از دو عنصر فوق واجد تکلیف اخلاقی است،لذا در صورتی که متعهد خود به تعهد اخلاقی خویش وفا نکند به دلیل فقدان عنصر مسئولیت که ویژهء تعهد حقوقی است،طلبکار نمیتواند با توسل به قدرت عمومی او را وادار به ایفاء تعهد نماید.(همان،ص 9 و جوانمردی،تعهدات طبیعی،رساله دکتری،ص 27) مگر اینکه متعهد خود به میل خویش مبادرت به وفای به عهد کند که در این صورت در نتیجهء عمل او این نقیصه مرتفع و التزام اخلاقی صرف تبدیل به التزام حقوقی میشود و مانع میگردد که متعهد پس از وفای به عهد بتواند به این استناد که دین او جنبه حقوقی نداشته است نسبت به استرداد آنچه که در وفای به عهد طبیعی خود پرداخته اقدام نماید.مادهء 266 ق.م.در این خصوص مقرر داشته است:«در مورد تعهداتی که برای متعهد له قانونا حق مطالبه نمیباشد،اگر متعهد به میل خود آن را ایفاء نماید دعوی استرداد او مسموع نخواهد بود.» در قلمرو اعمال حقوقی،تعهدات ناشی از قراردادهای لازم بیتردید الزامآور است،اما در خصوص تعهدات ناشی از عقود جایز الزامآور بودن آنها مورد تردید قرار گرفته است،زیرا وقتی که متعهد میتواند قبل از اجرای تعهد خود هر لحظه که اراده کند به دلیل جواز عقد آن را بدون نیاز به هیچ تشریفاتی به صورت یکجانبه فسخ و خود را از قید تعهد آن آزاد نماید دیگر جایی برای الزامی بودن این قبیل تعهدات باقی نمیماند.
چیزی که الزام تعهدات ناشی از عقود جایز را سبب شده تا چنین تردیدی به وجود آید در حقیقت تصور نادرستی است که از وصف لزوم و جواز و مفهوم الزامآور تعهد در قراردادها در بعضی اذهان بوده است.
همانطور که پیش از این نیز در جای خود متذکر شدیم رابطهء عقد و تعهد،رابطه علت و معلول است.عقد سبب ایجاد تعهد و تعهد مسبب آن است.
لزوم و جواز در حقیقت وصف عقدی است که علت تعهد به شمار میرود.برخی به این گمان که لزوم و جواز عارض بر تعهدات ناشی از عقد است،فورا نتیجه گرفتهاند که وقتی (1).مادهء 735 ق.آ.د.مدنی سابق هم نسبت به دین حقوقی که در اثر مرور زمان ضمانت اجرای خود را از دست داده و تبدیل به دین طبیعی شده بوده مقرر داشته است که مرور زمان هرچند حق اقامه دعوی را ساقط میکند، لیکن اگر مدیون طلب داین را داده باشد نمیتواند به استناد اینکه مرور زمان حاصل شده بود آنچه را که داده است مطالبه نماید.
تعهدی به حکم طبیعت خود جایز است و میتواند هر لحظه با ارادهء یکجانبه زوال یابد نمیتواند وصف الزامآور داشته باشد؛بنابراین منکر این عنصر در این قبیل تعهدات شده اند.(همان،همان جا)و برخی نیز با وصف اینکه لزوم و جواز را متوجه اصل عقد دانستهاند به دلیل تبعیت حاکم بر رابطه علی و معلولی قائل شدهاند که با زایل شدن اصل عقد تعهد هم که تابع آن است زوال میپذیرد و به دلیل متزلزل بودن اصل عقد تعهد ناشی از آن هم نمی تواند پایدار و الزامآور باشد.
با این همه حقیقتی که از نظرها دور مانده آن است که لزوم و جواز وصف اصل عقود است نه آثار آنها.وانگهی مراد از الزام بودن عمل حقوقی آن نیست که آن عمل الی الا بد باید دوام و ثبات داشته باشد و به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی امکان گسستن چنین پیمانی و در نتیجه اجرا نشدن تعهد ناشی از آن وجود نداشته باشد.
بل مقصود از الزامآور بودن این است که طرفین هر قرارداد در حدود مفاد آن مادام که به فسخ یا اقاله از بین نرفته پایبند هستند و این اختصاص به عقود لازم ندارد،بلکه در عقود جایز از قبیل قرارداد و وکالت و غیره نیز همین وصف عارض اثر عقد است و مادام که به هم نخورده است متعهد ملتزم به تعهدات خود بوده و نمیتواند به این استناد که عقد جایز است قبل از انحلال آن به تعهد خود عمل نکند.
افزون آنکه بعضی از مولفین محترم حقوق مدنی از عبارت مادهء 565 قانون مدنی که گفته است جعاله تعهدی است جایز،نتیجه گرفتهاند که قانونگذار نیز خود با آنان همراه بوده و به همین دلیل تصریح کرده که این تعهدات جایز و لازم الوفا نیست؛ در این استناد جانب انصاف یا دقت لازم مراعات نشده است،زیرا همانطور که خود به عنوان برجستهترین نظریهپرداز حقوقی در زمینهء اثبات وحدت مفهوم میان عقد و عهد در جاهای مختلف تصریح فرمودهاند که(العقد العهد)عقد تعهد است.(همان،حقوق تعهدات،ج 1،ص 34)در ماده 565 ق.م.نیز مراد از اینکه جعاله تعهدی است جایز همان عقد جایز است نه تعهد جایز به عنوان اثر عقد.
مبحث سوم-منابع و اقسام تعهد: گفتار اول-منابع تعهد: مراد از منبع آن سبب قانونی است که موجب ایجاد تعهد میشود،مانند عقد بیع که سبب ایجاد تعهد مشتری به پرداخت ثمن است یا عمل غیر مشروع واردکنندهء ضرر که موجب الزام او به پرداخت خسارت است و یا تعهد پدر به تأدیه نفقه همسر و فرزندان که منشأ آن قانون است.
در حقوق فرانسه: در حقوق فرانسه و بعضی از نظامهای حقوقی دیگر غربی معمولا از پنج منبع برای تعهد نام برده میشود: الف-عقد (Contrat) یعنی توافق و تراضی طرفین بر ایجاد اثری حقوقی و از آن جمله ایجاد تعهد.
ب-شبه عقد (quasi-contrat) که عبارتست از اعمال ارادی و مشروعی که بدون نیاز به توافق اشخاص برای آنان ایجاد تعهد میکند.
ج-جرم (delit) یعنی عمل نامشروعی که مرتکب به عمد و به قصد زیان رساندن به غیر انجام میدهد،چه از نظر مقررات جزائی برای فاعل آن کیفر خاصی منظور شده باشد یا خیر.
د-شبهجرم (quasi-delit) یعنی اعمال نامشروعی که در اثر بیاحتیاطی و بیمبادلاتی فاعل آن موجب ورود خسارتی شده و فاعل قصدورود زیان را نداشته باشد.
هـ-قانون (Loi) یعنی الزاماتی که به هیچیک از اسباب و منابع فوق منتسب نباشد.(الکس ویل و فرانسواتره،همان،ص 18 و کولن و کاپیتان به وسیلهء جولیو ماراندیر،حقوق مدنی، چاپ چهارم،ص 153،ش 266) در حقوق سوئیس: در حقوق سوئیس هم مطابق قانون تعهدات آن کشور منابع تعهد از قرار ذیل است: الف-قرارداد:از مادهء یک لغایت مادهء چهل فصل اول عنوان نخست بخش یکم قانون تعهدات سوئیس مربوط به تعهدات ناشی از قرارداد است.
ب-اعمال خلاف قانون:مواد 41 لغایت 61 موضوع فصل دوم از عنوان نخست بخش یکم قانون تعهدات نیز راجع به تعهدات ناشی از اعمال خلاف قانون است.
ج-دارا شدن نامشروع که مجموعه مواد 62 لغایت 67 موضوع فصل سوم از عنوان نخست بخش یکم قانون تعهدات را به خود اختصاص داده است.
ولی حسب طبقهبندی به عمل آمده توسط بعضی از حقوقدانان سوئیسی،منابع تعهدات در حقوق آن کشور از قرار ذیل است: تعهدات ناشی از قانون.
تعهدات ناشی از عمل حقوقی.
تعهدات ناشی از اعمال نامشروع.
تعهدات ناشی از جابهجایی ناعادلانه ثروت،شامل دارا شدن نامشروع و ادارهء فضولی مال غیر.
در حقوق ایران: در قانون مدنی ایران از منابع ایجاد تعهد بهطور صریح نام برده نشده است،ولی اینکه عنوان قسمت دوم از کتاب دوم جلد اول قانون مدنی که به عقود و معاملات و الزامات اختصاص داده شده و در باب اول آن از عقود و تعهدات بهطور کلی و در باب دوم آن از الزاماتی که بدون قرارداد حاصل میشود بحث شده،مبین این مطلب است که از نظر قانون مدنی ما منابع تعهد در حقیقت به دو دسته تقسیم شده است:اول عقود و قراردادها و دوم اسباب خارج از قرارداد.
عناوینی که ذیل الزامات خارج از قرارداد احصاء شده است نیز عبارتست از غصب و اتلاف و تسبیب و استیفاء.علاوه بر آن بدون آنکه ذکر نامی از ادارهء مال غیر و ایفای ناروا بشود این دو موضوع نیز در مواد 301 و 306 درصدر باب مربوط به الزامات خارج از قرارداد به عنوان فصل اول در کلیات مطرح گردیده است.
بدین ترتیب ملاحظه میشود که با وصف آنکه یکی از منابع قانون مدنی،قوانین مدنی و تعهدات فرانسه و سوئیس بوده است به دلیل بیگانه بودن نهادهای شبهعقد و جرم و شبه جرم،نامی از آنها در قانون نیامده است.
ایراداتی که بر تقسیمبندیهای مذکور به دلیل عدم شمول نسبت به تمامی منابع تعهد از جمله ایقاع و تشبیهات تصنعی موضوعات مربوط به شبهعقد با عقد وارد بوده سبب شده است که تقسیمات دیگری در زمینهء دستهبندی منابع تعهدات مطرح شود.
در این تقسیم منابع تعهد عبارتست از عقد،ارادهء یکجانبه یا ایقاع،عمل خلاف قانون یا نامشروع،دارا شدن بدون جهت و قانون.
در تقسیم جدیدی،منابع تعهد در تقسیم اولیه به دو گروه اعمال حقوقی و وقایع حقوقی قسمت شده است.در گروه نخست تحت اعمال حقوقی عقود و ایقاعات را به عنوان اعمال ارادی موجد تعهد قرار دادهاند و در گروه دوم ذیل عنوان کلی وقایع حقوقی،عناوینی از قبیل غصب،اتلاف مال غیر و(مسئولیتهای قهری)جای گرفته است.
منظور از اعمال حقوقی اعلام ارادههایی است که به منظور ایجاد اثر حقوقی خاص انجام میشود و قانون نیز ا ثر دلخواه را بر آن بار میکند.این اصطلاح در مواد 962 و 1213 قانون مدنی ما به کار رفته و معادل فارسی واژه (Actc Juridique) در حقوق فرانسه است.
آن عمل حقوقی را که نتیجهء دو ارادهء متقابل و موافق دو شخص است عقد مینامند (Acts Juridique bilateral ou contrat) وبه عمل حقوقی ناشی از ارادهء یکجانبهء شخص ایقاع میگویند .(Acts Juridique unilate,ral) آنچه که ممیز اعمال حقوقی از وقایع حقوقی است در حقیقت این است که در اعمال حقوق ارادهء اشخاص،کارگزار و منشأ اصلی تعهد است،ولی در وقایع حقوقی اراده،فاقد چنین نقشی است.
این تقسیم اگرچه تعهدات ارادی ناشی از عقد و ایقاع و نیز تعهدات قهری یا غیر ارادی ناشی از اتلاف،تسبیب و غصب و شاید تا حدودی ایفاء ناروا و ادارهء مال غیر را هم دربر میگیرد،لیکن نقص عمده آنکه به هیچ عنوان نمیتواند الزامات گوناگون دیگری را که مبتنی بر هیچیک از این منابع نیست دربرگیرد.
هیچیک از الزامهای مانند تعهد به پرداخت نفقه به همسر و فرزندان و خویشان نزدیک و تعهداتی که مالکین در مقابل املاک مجاور یا ضررهای وارده از ناحیه املاک خود به دیگری دارند و تعهداتی که از حیث ادارهء خانواده و سرپرستی کودکان و حفظ و ادارهء اموال آنها به عهده پدر و ولی خاص یا زوج است و بدون آنکه متعهد هیچ فعلی را مرتکب شده باشد به طور مستقیم برپایه موقعیتهای ویژه از سوی قانونگذار بر عهدهاش قرار میگیرد در این تقسیمبندی جای نمیگیرد.(همان،همانجا) به نظر میرسد عنوان کلی وصف یا وضعیت یا موقعیت حقوقی خاص بر این موارد صادق باشد؛بدین معنی که چیزی که در حقیقت پدر را در مقابل فرزندان یا زوج را در مقابل زوجه و مالک ملک را در قبال مالک ملک مجاور او متعهد به اداء تکالیفی میکند،همان وصف حقوقی ابوت و یا زوجیت یا مالکیت آنها است نه حکم مستقیم قانون.
بدین ترتیب میتوان منبع جدید ایجاد تعهد را که عبارت از وصف حقوقی یا موقعیت حقوقی ویژه است و شامل این موارد میشود در کنار منابع دیگر در این تقسیم لحاظ نمود تا دامنهء شمول و جامعیت تقسیم چیزی از تعهدات را باقی نگذارد.