در مورد شیوههای امریکا برای اعمال عملیات روانی بر ضد شوروی سابق و دیگر دشمنانش، تاکنون مباحث زیادی مطرح و شیوههای این کشور با استفاده از شواهد، بررسی شده است.
با توجه به وسعت جهان اسلام از نظر جمعیت، فرهنگ، قومیت و … و با توجه به اینکه پیروان دین اسلام در حال افزایش است (به نحوی که پیشبینی میشود تا سال 2023 اسلام بیشترین پیروان را خواهد داشت) و به ویژه با توجه به این مطلب که منافع امریکا در بیشتر مناطق جهان با چالش گرایشهای اسلامی مواجه است؛ چگونگی مبارزه و برخورد امریکا با دنیای اسلام به مطالعات بسیار عمیق و علمی نیاز دارد.
البته، پر واضح است که امریکا در رویارویی با جهان اسلام مجبور است به ابعاد نرمافزاری منازعه بپردازد؛ بنابراین، عملیات روانی از شاخصترین مؤلفههای بعد نرمافزاری جنگ است.
این مقاله با ارائه بحثهای تئوریک و نیز شواهد تاریخی در صدد است گوشههایی از تلاشهای عملیات روانی امریکا را بازگو کند و در پایان، توصیههایی را به خوانندگان ارائه دهد.
مقدمه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی و شعلهور شدن جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991، دولتهای منطقه به ویژه ایران از سوی امریکا در معرض یک عملیات روانی هدفمند، سازماندهی شده و مطالعه شده قرار گرفتند.
طبیعت و گرایشهای حکومت امریکا همواره تهاجمی و نظامی بوده است، زیرا سیاستمداران آن یا صاحبان شرکتهای بزرگ هستند یا در چنین شرکتهایی سهام دارند یا در مقام مدیران عالیرتبه این شرکتها موظفاند که در راستای منافع خود و افزودن به ثروتهایشان تلاش کنند.
همچنین، فعالیت این شرکتها یا در زمینه تجارت نفت است یا در صنایع بزرگی که به تولید جنگافزار میپردازند، بنابراین، بودجههای توسعه تسلیحات نظامی و جنگافزار نظامی را در سطح میلیاردی جذب میکنند.
هر چند آیزنهاور رئیس جمهور پیشین امریکا مردم را از تسلط این شرکتها بر سیاست بر حذر داشته بود، اما میتوان گفت سیاست خارجی امریکا را ژانرالهای پنتاگون و کارخانههای صنایع جنگ تعیین میکنند.
معروف است که مناقشات سیاسی و عملیات روانی ابزار اجرای سیاست خارجی و ستون فقرات آن هستند.
در همین راستا، جیمز پلدوین معاون فرمانده نیروی دریایی امریکا در مقدمه کتاب جنگ سیاسی گفته است: «غالباً جنگ با به کارگیری وسایل نظامی تعریف میشود که از طریق، در صدد کسب اهداف سیاسی است، اما باید گفت عملیات روانی سیاسی برای دستیابی به این اهداف، راه مؤثرتری است.
در این راستا به کارگیری تصاویر، افکار، سخنرانی، شعار، تبلیغات، فشار اقتصادی و فناوری اطلاعات، بر سیاست دشمن اثر میگذارد».
در واقع، کشورهای اسلامی از دهه هفتاد به بعد با پیامهای عملیات روانی زندگی میکنند.
اوج این وضعیت را در حمله امریکا بر ضد تروریسم و توطئههای این کشور در بحران عراق شاهد هستیم.
از این پس، دخالتهای بیپرده امریکا در امور کشورهای اسلامی و خطرهای آن برای دولتهای منطقه را بیشتر شاهد خواهیم بود؛ دخالتهایی که با شعار توسعه دموکراسی و یکسانسازی اقتصادی و سیاسی انجام میگیرد.
حکومت امریکا اکنون عملیات روانی ویرانگری را بر ضد جهان اسلام و حتی بر ضد مردم امریکا بر پا کرده است.
حوادث 11 سیپتامبر شرایطی را فراهم کرد تا این جنگ از پیش آماده شده – که سیاست خارجی بوش را در مورد خاورمیانه شکل میدهد – امکان اجرا پیدا کند.
البته جورج بوش پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری امریکا به دنبال چنین بهانهای بود، وی هرگونه تعریف دیگری از تروریسم را رد و خود را تنها مرجع تعریف و تعیین مصادیق تروریسم معرفی کرد و در این راستا، رفتار هر دولتی را که با سیاستهای وی موافق نباشد، هدف بمباران عملیات روانی قرار میداد.
اهداف پنهان و واقعی حکومت امریکا در برابر عراق از چشم ناظران سیاسی پوشیده نیست، اما متأسفانه در اثر اعمال نیروی عملیات روانی امریکا بر دولتهای اسلامی و حتی اخیراً بر برخی دولتهای اروپایی، این اهداف بر ضد ملت عراق متمرکز شده است.
البته بعضی از دولتهای عربی در این زمینه مقصر هستند؛ زیرا آنها باور دارند که باید به خواستههای امریکا پاسخ مثبت بدهند.
در واقع، این عمل آنها تسلیم شدن در برابر خواستههای امریکا برای رهایی از تهدید عراق بود.
مسئله مهمتر اینکه، اهداف امریکا در پشت پرده براندازی حکومت در عراق، جهانی کردن ادعاهای دروغی است که کارشناسان عملیات روانی در پنتاگون آنها را میسازند.
بنابراین، بهانهتراشیها و ادعاهای آنها در توجیه جنگ بر ضد عراق به گونهای است که رفتهرفته همه باور میکنند که اهداف اعلام شده امریکا، اهداف واقعی جنگ است.
به بیان دیگر، آنها دروغهایی را اختراع میکنند و در اثر تکرار این دروغها از وسایل ارتباط جمعی مخاطبان دچار شک و تردید میشوند که آیا این ادعاها را باور کنند یا برای خنثی کردن آنها تلاش کنند؟
بنابراین، مخاطبان باید اهداف پنهان آنها را کشف و بر اطلاعات دروغ تمرکز کنند و از این طریق، آنها را افشا کنند.
این، بهترین شیوه رد توجیهات تبلیغاتی حکومت امریکا برای شروع جنگ در کشورهای دیگر است.
در غیر این صورت، کشورهای مردمی قصور بزرگی را مرتکب میشوند که عدم آگاهی آنها را نسبت به آثار عملیات روانی نشان میدهد.
آیا آن کشورها تجاهل میکنند یا واقعاً از روشها و خطرهای عملیات روانی بیاطلاعند؟
به راستی در فرهنگ سیاسی امریکا عملیات روانی نان سیاست و اکسیر حیات است.
بنابراین بررسی مشروحی در مورد اهمیت عملیات روانی در سیاست امریکا انجام میگیرد.
عملیات روانی- تبلیغاتی: اصول و به کارگیری در مفهوم امریکایی نخست به برخی از گفتههای سیاستمداران و نظامیان امریکایی درباره تأثیرات عملیات روانی و جایگاه آن در سیاست خارجی امریکا اشاره میشود.
پل اسمیت از محققان برجسته مؤسسه دفاع ملی در مورد جنگ سیاسی میگوید: «در جنگ، کشتن عنصر اساسی نیست بلکه عنصر اساسی مجبور کردن دشمن به رفتار موافق اراده ماست».
بنابراین، در اینجا عملیات روانی قرینه اراده سیاسی است و این نوع از جنگ، با ابزار خاص خود و با اشکال مختلف وارد صحنه میشود تا درجات بیشتری از فشار را بر دشمن وارد کند.
هما میدوکان( ) میگوید: «روشنگری استعماری بهتر از توپخانه است که بر بدنها غلبه میکند.
عملیات روانی امریکا از طریق شکنجه روح عمل میکند».
دگلاس بلورفاب رئیس آژانس اطلاعات مرکزی امریکا سیا میگوید: «نقش عملیات ویژه (روانی) در استراتژی ایالات متحده در دهه هشتاد چنین بود: این کشور به مدت دو سال انواع کمکهای اقتصادی را بدون چشمداشت اقتصادی خاصی در اختیار برخی کشورها قرار دارد که در واقع هدف آن پشتیبانی از عملیات ویژه بود».
امریکا در زمینه تبلیغات، موفق عمل کرده است، چرا که در زمینه بازاریابی تجاری برای کالاهای خود در جهان موفق بوده است.
این کشور به دلیل اینکه برای بحثهای روانشناسی رفتاری اهمیت زیادی قائل است، پیشگام بلامنازع این علم در جهان است.
روانشناسی، ارتباط بین رفتار و ذهن انسان را بررسی میکند، بنابراین با شناخت کارکردهای روانی میتوان رفتار را دگرگون کرد.
آن دسته از شرکتهای تبلیغاتی که روانشناسان را برای برنامهریزی به کار گرفتهاند همواره موفق بودند.
آنها کالاهای لوکس را به منزله نیاز افراد جا انداختهاند.
این شاخه از روانشناسی، روانشناسی مصرفکننده نامیده( ) میشود.
بنابراین، میبینیم کوکاکولا به نوشیدنی رایج و همبرگر به غذایی سریع در همه کشورها تبدیل شدهاند، از این قبیل، موارد دیگری را هم میتوان نام برد؛ همچنان که مفهوم امریکایی جهانی شدن در صدد ترویج فرهنگ امریکا به طور اخص و تمدن کشورهای صنعتی به طور اعم است.
در نتیجه، جهانی شدن، مساوی با امریکایی شدن معنا میشود و تبلیغات هدفدار و جهتدار به دنبال معرفی روش زندگی امریکایی در جایگاه مدل رفتاری، اعتقادی، مصرفی و فکر سیاسی است.
اما در سطح به کارگیری تبلیغات در زمینه سیاسی افقهای وسیعی وجود دارد، زیرا در این زمینه تبلیغات ابعاد و روشهای متعددی را اتخاذ کرده است.
از جمله این روشها، روشهای ارتباطاتی است که هدف آن وارد کردن خودکار یک تصور در ساختار شناختی افراد است به نحوی که افراد متوجه نمیشوند که در معرض تبلیغات قرار دارند، برای نمونه به اخبار ناقص یا گمراهکنندهای که جهان، روزانه در معرض آن قرار دارد، به ویژه اخبار مربوط به آنچه که امریکا آن را مبارزه با تروریسم مینامد، میتوان اشاره کرد.
در این خبرها، از تعقیب سران القاعده و کشف پروژههای تروریستی آنها صحبت میشود و مردم، به طور دائم از خطر آنها ترسانده میشوند بدون اینکه صحت یا سقم این اخبار معلوم شود.
دستگاه تبلیغاتی امریکا این شایعات را به عنوان حقایق مطرح میکند.
شاید بتوان گفت بهترین مثال در این زمینه، اظهارات کالین پاول، وزیر امورخارجه امریکا، در چهارم فوریه 2003 در شورای امنیت سازمان ملل است.
وی مجموعهای از تصاویر ماهوارهای را به اعضای شورای امنیت نشان داد و ادعا کرد که این تصاویر از اردوگاههای تروریسم در عراق، تسلیحات ممنوعه و کامیونهایی که سیستمهای ساخت عاملهای شیمیایی و میکروبی را حمل میکنند، برداشته شده است.
پاول در این اظهارات بر خطر گاز اعصاب و سیاه زخم تأکید کرد و در مورد میزان کشندگی آنها به طور مشروح سخن گفت.
وی نتیجهگیری کرد که این وسایل با کمک القاعده برای کشتار امریکاییان تدارک دیده شده بنابراین جنگ بر علیه صدام حق ماست.
با بررسی گفتار پاول در مییابیم که عمل وی یک تاکتیک روانی است؛ یعنی حلقهای از حلقههای عملیات روانی برای ایجاد وحشت در بین امریکاییان با استفاده از اطلاعات غلط و حتی دروغ تا اینکه برای جنگ با عراق آماده شوند، ولی بازرسان تسلیحاتی موردی از آن همه تسلیحات ادعایی نیافتند، سرنوشت گاز اعصاب و میکروب سیاه زخم روشن نشد و بازرسان نیز از هرگونه غوغا پیرامون امکان به کارگیری این عاملها از سوی عراقیها خودداری کردند (بعدها در جریان جنگ نیز وجود تسلیحات اثبات نشد).
بنابراین، عمل پاول در آن تاریخ، واقعی جلوه دادن خطری موهوم در افکار عمومی با هدف توجیه جنگ عراق به اتهام گمراهی بازرسان و نقص قطعنامه 1441بود، از این رو، در میان مردم تردیدهایی مبنی بر احتمال وجود این خطرها و تهدید مردم امریکا ایجاد میشود.
این غوغاسازیها با هدف ایجاد عکسالعمل مردمی انجام میشود که به تأیید جنگ حتی خارج از چهارچوب حقوق بینالملل منجر شود.
از دیگر تأثیرات عملیات روانی- تبلیغاتی، نفوذ و جهتدهی به مردم بیطرف (بدون موضع سیاسی) است که از طریق تکرار پیامهای تبلیغاتی رسانهای متعدد انجام میگیرد.
به عنوان مثال در پایان جنگ جهانی دوم در حالی که مردم امریکا از سوی اتحاد شوروی هیچ نگرانی احساس نمیکردند و شوروی در واقع، دوست امریکا و بر ضد دشمن مشترک یعنی نازیسم بود، هیچ امریکایی فکر نمیکرد که کشورش مورد هجوم شوروی قرار بگیرد- صرفنظر از اینکه شوروی در مورد تسلیحات و نیروی نظامیاش دچار خودستایی شده بود- در این شرایط، ابزارهای تبلیغاتی امریکا نظر مردم را بر ضد اتحاد شوروی برگرداندند.
در این دوره برخی از سیاستمداران و ژنرالها تغییر شغل دادند و به عنوان تحلیلگر و ناظران سیاسی در رسانهها مشغول شده بودند.
آنها دست به دست هم دادند تا افکار عمومی را به این سمت هدایت کنند که تهدید شوروی واقعیت دارد.
آنها برای استوار ساختن این تلقین از کلمات پرده آهنین برای وصف اتحاد شوروی استفاده کردند تا با نسبت دادن عنصر پیچیدگی و ابهام به روسها از طریق تغییر ساختار شناختی و سیستم اعتقادی در سطح روانی، وجود خطر روسها را به امریکاییان القا کنند.
در دهه 1950 این کارشناسان برای تکمیل زرادخانه عملیات روانی به ایجاد پناهگاههایی در مقابل حملات هوایی دست زدند تا میزان وحشت از اتحاد شوروی را بالاتر ببرند (مانند جنونی که هماکنون نسبت به ترس از تروریسم ایجاد شده است).
سپس کارخانجات تسلیحاتی پس از اینکه مردم انگیزه کافی برای پرداخت مالیات برای توسعه تسلیحات پیدا کردند به تولید مقدار بیشتر تسلیحات اقدام کردند.
زمانی که مقادیر زیادی اسلحه انباشته شد، ناچار باید مورد مصرفی پیدا میشد؛ لذا جنگ کره با شعار مبارزه با نفوذ کمونیسم، از کره شمالی آغاز شد و پس از آن، جنگ ویتنام شروع شد و مردم امریکا همواره از صفحه تلویزیون بیرحمی و شرارت را میدیدند.
ایالات متحده مدام شعارهایی پیشگیرانه بر ضد کمونیسم و خطرهای آن تکرار میکرد و برای مردم امریکا این سوال پیش آمده بود که آیا مفهوم چنین شعاری صحیح است و مصداق آن چیست؟
جالبتر از همه اینکه تبلیغات بر ضد کمونیسم و شوروی آن قدر تکرار شده بود که سالها پس از فروپاشی شوروی، گروه زیادی از مردم امریکا همچنان کمونیسم و اتحاد شوروی را دشمن خود میدانستند و تصور میکردند امریکا با بحران بزرگی مواجه است.
رؤسای دولتهای بعدی نیز منافعشان را در ترویج صنایع جنگی و اشتغال کارخانهها به ساختن تسلیحات میدیدند که از این طریق، سودهای سرشاری نصیب آنها میشد و البته در این راه، بنگاههای تبلیغاتی با ایجاد وحشت، بازاریابی میکردند.
افزون بر این، اهداف استراتژیک امریکا برای سیطره بر منابع نفتی و ثروت و ایجاد امپراطوری سرمایهداری امریکا ایجاب میکرد تا همواره دشمنانی برای امریکا خلق شود.
همانگونه که از مطالعه جنگ سرد و بحرانهای خطرناکی مانند بحران موشکی کوبا، که جهان را در آستانه جنگ هستهای قرار داد، مشخص میشود تبلیغات سیاسی، در پشتیبانی سیاست خارجی