تعاریف غزل پیش از آغاز گفتگو در این مورد شایسته است یاد آوری شود که آنچه در این روزگار به مناسبت دگرگونی ارزش ها و پیشرعت علوم ادبی و تغییر بینش و ارزیابی مسائل، پایه و اساس داوری است با معیارها و داوری گذشتگان که در روزگاران پیشین می زیسته اند تفاوت فاحش دارد ولی از آنجا که برای بررسی هر موضوع به نظر داشتن به داوری ها و معیارهای گذشته که برخی از آن ها هنوز همچنان وجود داشته و قابل پذیرشند نیاز هست، از این رو به بررسی تعاریفی که از پیشینیان در مورد ( غزل ) موجود است مبادرت می شود: (فرهنگ اسلامی )ذیل غزل تعریف این گونه شعر را از نوشته (گارسن دوتاسی ) چنین می آورد: غزل: شعر کوتاهی است بیش از چهار و کمتر از پانزده بیت که در مصراع اول هم قافیه است و این قافیه در مصراع چهارم و ششم و تا آخر ادامه دارد و در پایان آن معمولاً شاعر نام خود را می آورد که تخلص نامیده می شود.
مضمون شعر معمولاً ( عشق- تغزلی) است ولی مضامین دیگری از گونه شراب، بهاره،سرنوشت وغیره نیز در آن وارد می شود.
شکل شعر باید بسیار ممتاز باشد وبه ویژه از نظر زبان نباید کلمات خشن و ناخوش آهنگ در آن به کار برده شود، غزل نوع شعری است که مورد علاقه بسیار زبان های پارسی و هندو ترکی است.
استاد جلال همائی درکتاب ضاعات ادبی خود می نویسد: غزل در اصطلاح شعرای فارسی اشعاری است بریک وزن و قافیه،با مطلع مصرع که حد معمول متوسط مابین پنج بیت تا دوازده بیت باشد، گاهی بیشتر از آن تا حدود پانزده و شانزده بیت، و به ندرت تا نوزده بیت نیز گفته اند، اما از پنج بیت کمتر، چون از 3 و 4 بیت باشد می توان آن را غزل ناتمام گفت و کمتر از 3 بیت را به نام غزل نشاید نامید.
کلمه غزل در اصل لغت به معنی عشق بازی و حدیث و عاشقی کردن است و چون این نوع شعر بیشتر مشتمل بر سخنان عاشقانه است آن را غزل نامیده اند.
ولیکن در غزل سرائی ، حدیث مغازله شرط نیست، بلکه ممکن است متضمن مضامین اخلافی و دقایق حکمت و معرفت باشد و از این نوع غزل های حکیمانه و عارفانه نیز بسیار داریم که نمونه آن را نقل خواهیم کرد.
فرق میان غزل با تغزل قصیده آن است که ابیات تغزل باید همه مربوط به یک موضوع و یک مطلب باشد، اما درغزل تنوع مطالب ممکن است، چندانکه آن را شرط غزل دانسته اند، غزل هر قدر لطیف تر و پرسوز و حال تر باشد مطبوعتر و گیرنده تر است و همان اندازه که درقصیده ضخامت و جزالت مطلوبست، در الفاظ و معانی غزل باید وقت و لطافت به کار برد و از کلمات وحشی و تعبیرات خشن و ناهموار سخت احتراز کرد.
غزل در لغت به مفاهیم غزل در فرهنگها توجه کنیم: فرهنگ دهخدا، ( غزل) را به نقل از برخی فرهنگ ها اسم مصدر به عربی به معنی رشتن و مغزول را لغت از آن یاد کرده است و به نقل از ترجمه علامه جرجانی صفحه 73 ریسمان رشتم و به نقل از غیاث الغات ریسیدن آورده است.
همین فرهنگ معانی دیگرغزل را با مأخذ آن به ترتیب زیرآورده است: * مصرعربی سخن گفتن با زبان و عشق بازی نمودن( منتهی الارب) * حدیث زنان وحدیث عشق ایشان کردن ( آنندراج) * محادثه با زنان ( اقرب الموارد) * بازی کردن با محبوب، حکاین کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق و زنان (غیاث الغات) * دوست داشتن، حدیث با زنان و صحبت با ایشان( تاج المصاد ربیهقی ) * ستایش کردن کسی، ثنای کسی ( مقدمه الادب زمحشری ) * سخنگوئی با زنان- عشق بازی ( منتهی الارب) * گفتگوی پسران و دختران جوان و گفته اند به معنی عشق بازی با زنان است( اقرب الموارد) سخنی که در وصف زنان و عشق ایشان گفته اند، ودر عرف شعرا، چند بیت مقرری است که پیش قدمه زیاده از دوازده نیست و متأخران منحصر در آن ندانند، و با لفظ خواندن و سرودن و زدن و برداشتن و طرح کردن و از قلم ریختم مستعمال است.
( آنندراج) کلام موزون و مقفی در معاشقه و وصف حال زنان، شعری با مطلع و مقطع از پنج تا پانزده بیت و بیشتر در مدح و نوازش معشوقه و مغازله با او و جز آن.
در ( کشاف اصطلاحات فنون) آمده: غزل اسم مغازله است به معنی سخن گفتن با زنان و در اصطلاح شعر عبارت است از ابیاتی چند، متحد در وزن و قافیه که بیت اول آن ابیات مصرع باشد فقط و مشروط آن است که متجاوز از دوازده نباشد، اگر چه بعضی شعرای سلف زیاده از دوازده هم گفته اند، فاماالحال آن طریقه غیر مسلوک است و اکثر ابیات غزل را یازده مقرر کرده اند و هر شعری که زیاده بر آن بود، آنرا قصیده گویند، و در غزل غالباً ذکر محبوب، وصف حال محب و صفت احوال عشق و محبت بود( کذافی مجمع الضایع ) و غزل را تشبیب نیز گویند.
و صاحب مجمع الضایع تشبیب را از انواع غزل شمرده است.
( فرهنگ معین) درمعانی غزل می نویسد: حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان.
( اسم مصدر) : سخنگوئی با زنان، عشق بازی.
( در ادبیات ) : شعری مرکب از چند بیت ( معمولاً 7 تا 12 بیت) که وزن آن ها مساوی و مصراع اول با آخر ابیات مقفی باشد، و موضوع آن وصف معشوق و می و مغازله است.
( در موسیقی ): یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب، یعنی تألیف کامل است و آن چهار قسمت عبارتند از : قول، غزل ، ترانه ، فرو داشت.
تا مطربان زشوق منت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوامی فرسقمت جالب اینکه در فرهنگ معین در بیشتر موارد ترکیب هائی مانند: ( غزل پرداز، غزل خوان، غزل سرای ، غزل سرائی، غزلگوی) جز معانی دیگری که به جزء اصلی کلمه مرکب یعنی ( غزل) داده شده معانی دیگری مانند: ( مطرب، در غزل- پرداز وغزل خوان و غزل سرای) و ( مطربی ، در غزل سرائی و غزل گوئی ) داده شده است که دلیل دیگری به ارتباط ادبیات غنائی به ویژه نوع غزل، با موسیقی است چنانکه اشاره شاعر ارجمند حافظ نیز در بیت: غزلیات عراقی است سرود حافظ که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد نیز گواه همین معنی ومنظور از ( عراق) راهی است در موسیقی، به این ترتیب با توجه به معانی و مفاهیمی که صاحبان فرهنگ های گوناگون برای غزل آورده اند یک زمینه کلی از مفهوم غزل که عبارت از بیان حال عشق و وصف معشوق و احوال جوانی و هم نشینی در بزم با زنان و فنون عشق بازی و گاه پیوسته با نوای مو سیقی است به دست می آید.
غزل، برجسته ترین گونه شعر غنائی فارسی با آنچه در زمینه ادبیات غنائی گفته شد مشاهده می شود که سابقه اشعار غنائی در ایران به مفهوم کلمات موزون و سرودهای هجائی و غیر مقفی که همراه با آهنگ یا نوای موسیقی خوانده شود بسیار زیاد و دیرینگی آن نسبتاً به تاریخ پیدائی این گونه ادبیات در زبان برخی اقوام و ملل بسیار بیشتر است.
اگر چه همانطور که گفته شد، آثار مکتوب بسیاری از اشعار غنائی و سرود ها جز در برخی موارد در زبان پهلوی و دری و گاه در گویش های محلی ایران در دست نیست، ولی بیشتر قراین و شواهد و آثاری که از سرودهای خسروانی و قول شاعران بزرگ و اشاره های مکرر آنان به سرود های مزبور، به ویژه در دوره ساسانیان موجود است، گواه راستینی بر وجود این گونه ادبیات در ایران کهن می تواند باشد.
باید توجه داشت که جز آنچه گفته شد در زمینه ادبیات و اشعار غنائی، تا صدر اسلام و از آن پس تا آغاز شعر فارسی دری، نمونه های دیگری از اشعار غنائی در ادبیات ایران نمی توان به دست داد، بلکه تجلی اشعار غنائی را به ویژه به مفهوم واقعی و تعاریفی که برای این گونه ادبیات باز گفته شد، در نخستین جلوه های شعر موزون و مقفای فارسی دری می توان جستجو کرد، زیرا چنان که خواهیم دید، حتی نخستین و ابتدائی ترین آثار شعر فارسی دری که بر اساس بحور عروضی و همراه با وزن و قافیه سروده شده بود از جلوه های غنائی بهره داشت و این کیفیت همراه با سیر تکامل شعر فارسی، در گونه های مختلف از نظر شکل به گونه مثنوی و غزل و مسمط و ترکیب بند وغیره، رفته رفته به مرحله کمال رسید، ولی در این میان تنها غزل فارسی را با توجه به صفات بارز معنوی آن می توان برجسته ترین نوع ادبیات غنائی ایران به شمار آورد.
تجدد ادبی وغزلواره ها در پیش دیده شد که چگونه تحولات پیاپی و عوامل سیاسی و اجتماعی آرام آرام سبب نفوذ تمدن و فرهنگ کشورهای غربی در ایران شد، ورود خارجیان به ایران، مسافرت ایرانیان به کشورهای اروپایی و آشنایی برخی بزرگان و اهل ادب به زبان های خارجی، پیشرفت فنی ترجمه و آگاهی افراد به ادبیات دیگر کشورها و اندیشه ها و افکار تازه آنان، تأسیس دارالفنون، رواج صنعت چاپ، پیشرفت وسایل صنعتی و ارتباطی و در نتیجه کوتاه شدن راهها، انتشار کتب و مجلات و مطبوعات، همه و همه در کنار ادبیات کهن و سنتی فارسی، بذر تحول چشم گیری را همگام با دیگر شوؤن اجتماعی در پهنه ادبیات می پاشید و بر این اثر، روشنفکران و آشنایان به ادبیات خارجی، که شواهدی بر تحول برق آسای زمان خویش در دست داشتند، نیاز به دگرگونی اساسی در شیوه های ادبی را بیشتر احساس می کردند.
جمال زاده پیشوا و مبتکر داستان نویسی ( رئالیسم) در دیباچه حکایت های یکی نبود خود نوشت: بد بختانه عموماً یا از شیوه برون نهاده را مایه تخریب ادبیات دانسته و عموماً همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی، که مشهور جهان است، درباره ادبیات نیز دیده می شود.
به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم به دست می گیرد، نظرش تنها به گروه فضل و ادباست و اصلاً التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته های ساده و بی تکلف را به خوبی می توانند بخوانند و بفهمند، هیچ در مد نظر نمی گیرد، جای شک نیست که این مسئاله مخصوصاً برای مملکتی چون ایران که جهل و چشم بستگی نسبت گروه مردم مانع هرگونه ترقی است بسیار مایه تأسف است.و چند سال پس ار جنگ جهانی اول محمد ضیاء هشترودی در مقدمه منتخبات خود نوشت: شکی نیست که ادبیات امروزه ما از جهت تجدد و ترقی از کاروان ادبیات مختلف الالسته بسیار عقب است امروز دیگر غزل و قصیده سرایی، با اسلوب فکر قدیم کفایت احتیاجات ادبی ما را نمی نمایدو ...
می توانیم بگوئیم که انحطاط ادبی حکمفرمای زبان فارسی می باشد.
ابراز این عقاید نخستین نا قوسهایی بود که نیاز به دگرگونی ادبیات و همچنین شعر فارسی را هشدار می داد و واکنش اندیشه های نوینی را در راه ادبیات بازگو می کرد وم باز تابی از تأثیر تحولات اجتماعی ( قرن سیزدهم) را می نمود، ولی هنوز این فریادها، شما بی گونه می درخسید و خاموش می شد و شعر فارسی، به ویژه غزل همچنان با مختصر دگرگونی - نه در قالب- بلکه در مضامین، به راه خویش ادامه می داد، اهل شعر به ترویج ادبیات و شعر همت می گماشتند، اما نه با این هدف که در شکل شعر فارسی تغییر و تصدفی انجام دهند.
انجمن های ادبی پیاپی تشکیل می شد، اما نه آنچنان که بهره یی از آن حاصل شود، بلکه اجتماع افراد در خانه ها به این منظور آگاهانه یا نا آگاهانه به حل و فصل مسایل شخصی و مقاصد سیاسی می انجامید.
انجمن دانشکده در دی ماه ( 1294 (ه-ش)) تشکیل شد وپس از مناظراتی که با روزنامه (تجدد ) داشت، پس از چندانی از فعالیت باز ماند و در ( 1299(ه-ش)) بار دیگر انجمنی به نام انجمن ادبی ایران به همت وحید دستگردی تشکیل شد، که آن نیز با کناره گرفتن وحید متروک ماند و انجمن حکیم نظامی، باز به همت وحید در اواخر سال ( 1311ه-ش) تأسیس شد و در نشر آثار برخی استادان سخن و تصحیح و تحشیه و چاپ و انتشار آن اقدام کرد و نشر مجله ( یغما) را نیز سالیان متمادی ادامه داد.
درسال ( 1320 ه -ش) بار دیگر ( انجمن ادبی ایران) به ریاست ادیب السلطنه سمیعی، برپا شد