رویدادهای مهم در تاریخ رنسانس 1265 1285 1305 132513451365 1385 1405 1425 1445 حدود سال 1307 دانته نوشتن کمدی الهی را آغاز می کند.
سال 1341 مجلس سنای روم، به پترارک لقب شاعر دربار می دهد.
سال 1348 بروکاچینو نوشتن دکامرون را آغاز میکند.
حدود سال 1349 پتراک سونات هایش را در ترانه ها گرد آوری می کند.
سال 1380 ونیز، جنووا را شکست می دهد.
حدود سال 1378 چاوسر داستان های کانتربری را آغاز میکند.
سال 1421 پرنس هنری دریانورد، برای یافتن راه دریایی هند از طریق آفریقا کشتی های پرتغالی را به جنوب می فرستد.
سال 1434 کوزیمو د مدیسی حاکم فلورانس می شود.
سال 1439 فرهنگستان افلاطونی پایه گذاری می شود، اولین سپاه آماده در فرانسه تشکیل می شود.
سال 1441 تجارت برده های آفریقایی آغاز می شود.
حدود سال 1450 چاپ اختراع می شود.
سال 1453 قسطنطنیه به دست ترک های عثمانی می افتد و آوارگان یونانی زبان به ایتالیا میگریزند.
سال 1461 لویی یازدهم پادشاه فرانسه می شود.
سال 1469 لورنزو د مدیسی حاکم فلورانس می شود.
سال 1479 فردیناند و ایزابلا سلطنت های آراگون و کاستیل را متحد میکنند تا اسپانیا به وجود آید.
سال 1483 ترجمه آثار افلاطون که توسط فیچینو صورت گرفته، منتشر میشود.
سال 1485 هنری هفتم، اولین پادشاه تودورها به سلطنت انگلستان میرسد.
سال 1486 پیکو خطابه ای در مورد شان انسان می نویسد.
سال 1492 کرستوف کلمب که سفر دریایی اش را از اسپانیا آغاز کرده، آمریکا میرسد.
سال 1497 لئوناردو تابلوی شام آخر را نقاشی می کند.
حدود سال 1497 جان کابوت سفر دریاییاش را از انگلستان آغاز میکند و جزیره نیوفاندلند و نووااسکوتیا را کشف می نماید.
سال 1498 واسکو دوگامای پرتغالی از راه دریا با دور زدن آفریقا به هند می رسد.
سال 1499 میکل آنژ سوگ مریم را به پایان می رساند.
سال 1504 میکل آنژ مجسمه داوود را به پایان می رساند.
سال 1508 میکل آنژ کار روی سفق کلیسای سیستن رم را آغاز می کند.
سال 1509 اراسموس در ستایش جنون را منتشر می کند.
سال 1513 ماکیاولی کتاب شهریار را می نویسد.
سال 1517 مارتین لوتر نودوپنجمین فرضیهاش را تهیه می کند.
رویدادهای مهم تاریخی در تاریخ رنسانس 1465 1485 1505 15251545 1565 1585 سال 1521 مارتین لوتر توسط کلیسای کاتولیک تکفیر میشود، هرناندو کورتز بر آزتکها چیره میگردد.
سال 1522 سفر ماژلان اولین گردش به دور زمین را از طریق دریا تکمیل میکند.
سال 1530 کالج فرانسه بنیانگذاری میشود.
سال 1533 فرانسیسکو پیزارو بر اینکاها فاتح میشود.
سال 1534 کارتیه خلیج سنت لورنس را کشف میکند و کانادا را برای فرانسه مطالبه می کند.
سال 1534 گردش اجرام آسمانی نوشته کپرنیک و در باب ساختمان بدن انسان نوشته وزالیوس منتشر میشود.
سال 1545 گیرولامو کاردانو، اولین کتاب جبر امروزی را تحت عنوان هنر بزرگ منتشر میکند.
سال 1569 اولین نقشههایی که در آنها از نقشه کشی مرکاتور استفاده شده بود، منتشر میشود.
سال 1582 تقویم گریگوری ابداع میشود.
سال 1586 سیمون استوین رقم اعشاری را ابداع میکند.
سال 1587 اولین نمایش نامه مارلو، تیمورلنگ بزرگ، روی پرده میآید.
سال 1588 انگلیسی ها آرمادای اسپانیایی را شکست میدهند.
حدود سال 1589 شکسپیر نمایش نامهنویسی را با نوشتن سه قسمت هنری ششم آغاز میکند.
سال 1590 میکروسکوپ مرکب اختراع می شود.
سال 1591 گالیله در باب حرکت را می نویسید و فرانسوا ویت زبانی را برای جبر معرفی می کند.
حدود سال 1600 شکسپیرها ملت را مینویسید: کمپانی انگلیسی هند شرقی پایهگذاری میشود.
سال 1602 کمپانی هلندی هند شرقی پایه گذاری میشود.
سال 1605 اولین قسمت دون کیشوت اثر سروانش منتشر میشود و سرفرانتس منتشر میشود و سرفرانسیس بیکن ارزش و ترقیات علوم را مینویسد.
سال 1607 انگلیسی ها در جیمز تاون ویرجینیا ساکن میشوند.
سال 1608 تلسکوپ اختراع میشود.
سال 1609 تا 1610 کپلر ستارهشناسی نوین را منتشر میکند.
گالیله یک تلسکوپ میسازد،سطح ماه ار مشاهده میکند، چهار قمر مشتری را کشف میکند و در مورد سیاره زهره تحقیق میکند.
سال 1615 دومین قسمت دون کیشوت نوشته سروانتس منتشر میشود.
سال 1620 سر فرانسیس بیکن ارغنون نو را مینویسد.
سال 1623 تا 1633 گالیله محاوره درباره دو منظومه بزرگ جهان را منتشر میکند که کلیسا آن را بدعتگذاری قلمداد می کند.
گالیله آشکارا پیروی از مکتب کپرنیک را انکار میکند.
پیشگفتار عصر جدید در آغاز قرن چهاردهم میلادی، عصر میانی یا قرون وسطی که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود، رو به پایان بود و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبش های فرهنگی تاریخ، به تدریج جایگزینس می شد.
رنسانس در سال 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت.
به ندرت در دوره های چنین کوتاه ازنظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع می پیوندد، حال آنکه این قرن های سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است.
جهان امروزی زاییده همین فعالیت هاست، زیرا رنسانس پایه های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن های کنونی غرب را بنا نهاد.
ریشه های رنسانس به نظر کسانی که در دوران رنسانس زندگی می کردند، عصر آن ها یا قرون وسطی که به اشتباه دوران بی توجهی خوانده می شد، ارتباطی نداشت، بلکه با دوران یونان و روم باستان مرتبط بود.
آن ها معقتد بودند که تنها در دنیای باستان چنین موفقیت ها و کارهای بزرگی انجام شده است.
در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگی دوباره یا نوزایی فرهنگ یونان و روم باستان می دید.
نام رنسانس که در زبان فرانسه به معنی «نورزایی» است از همین جا نشئت می گیرد.
اما در واقع، بسیاری از ریشه های رنسانس از قرون وسطی منشا گرفته بود.
در قرون وسطی ترجمه عربی آثار کلاسیک در اسپانیا- که در آن زمان تحت سلطه مسلمانان بود- دانش آموزان و دانشجویان را حتی در شمال اروپا به روم و یونان علاقه مند کرد.
حتی بسیاری از اختراعات در اصل در قرون وسطی صورت گرفتند.
قطب نمای مغناطیسی که کاشفان رنسانس را به سوی آسیا و آمریکا هدایت کرد، در قرن دوازدهم اختراع شده بود.
نیروهای متحول کننده اما جامعه قرون وسطی که در سال 1300 در آستانه رنسانس قرار گرفته بود، جامعه ای مشکل دار بود.
چنان که چارلز جی نوئر می نویسد: تمدن قرون وسطایی نقایص اساسی داشت...
بحرانی که در قرن چهاردهم پدیدار شد با بحرانی که جامعه روم (باستان) را در هم شکست مقایسه شده است...
(برخلاف روم)، تمدن اروپایی ادامه یافت...
زیرا برای پذیرفتن اصلاحات زیر بنایی انعطاف به خرج داد.
فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی، دیگر موثر نبود.
این نظام زمانی به وجود آمدکه اهرم های اقتصاد اروپا، یعنی کشاورزی و قدرت سیاسی، در دستان اعیان و اشراف منطقه ای قرار گرفت.
هنگامی که اوضاع اجتماعی در اواخر قرون وسطی پیچیده تر شد، فئودالیسم در مواجهه با مطابات جامعه جدید ناتوان بود.
به علاوه، در نظام فئودالی تجارت با شهرها و شهرستان هایی که در قرون پایانی دوران وسطی پدید آمده بودند، پیش بینی نشده بود.
همچنین ساختار سست سیاسی آن نمی توانست شیوه هایی را تشکیل و اداره کشورهایی که حکومت مرکزی قدرتمند داشتند و انگلستان و فرانسه در حال شکل گیری بودند، فراهم بیاورد.
کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعه قرون وسطایی ثبات می بخشید، در سال های پایانی قرون وسطی گرفتار مشکلات داخلی خودش بود.
بسیاری از روحانیون با استفاده از موقعیتشان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت های شخصی کسب می کردند.
پاپت تحت سلطه پادشاه فرانسه بود و تا ربع قرن چهارهم از این نفوذ و سلطه رهایی نیافت.
به دلایلا فوق و نیز سایر مشکلات، کلیسا به جای آنکه نیروی سازنده اجتماعی باشد، به عاملی مخرب تبدیل شد.
البته عوامل دیگری نیز در تغییر روش زندگی قرون وسطایی نقش داشتند.
به سبب رونق تجارت که از زمان جنگ های صلیبی آغاز شده بود، اقتصاد در حال تحول بود.
سربازانی که از جنگ های صلیبی باز می گشتند همراه خودشان ادویه، ابریشم و سایر فراورده های تجملی را از خاور نزدیک به اروپا آورند.
رشد بازرگانی توجه به سایر قسمت های دنیا را برانگیخت و جامعه ای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به باز شدن و توسعه نمود.
پذیرش موقعیت ها و تغییرات جامعه قرون وسطایی دستخوش رنسانس شد، چون مردم اروپا برای انجام بسیاری از کارها روش های جدیدی پدید آورده بودند.
طی این فرایند نوآروی رنسانس با قدرت شکوفا شد.
هنگامی که اروپایی ها به اطرافشان نگاه می کردند، همه جا را در جنبش یافتند.
بازرگانی و صنعت ناگهانی ترقی کرد.
کاشفان راه هایی دریایی به آسیایی دور راه یافتند و سرزمین های جدیدی را در آمریکا کشف کردند.
دانش پژوهان کتابخانه ها را پایه گذاری کردند و آن ها را با دست نوشته های قدیمی که غبارشان را زدوده بودند و کتاب هایی که به تازگی نوشته شده و غالباً حاوی یافته های عملی در زمینه هایی چون نجوم و کالبد شناسی بود، می انباشتند.
هنرمندان و پیکراتراشان شاهکار هایی از رنگ و سنگ پدید می آوردند.
دوران رنسانس برای اروپاییان عصر جدیدی بود سرشار از کامیابی های عظیم، بسیاری از افراد با ژان فرنل، پزشک فرانسوی، موافق هستند.
او در سال های اول سده 1500 چنین نوشت: جهان چرخید.
یکی از بزرگتررین قاره های زمین کشف شد...
صنعت چاپ بذر دانش را کاشت.
باروت در روش جنگ انقلابی پدید دست نوشته های باستانی احیا شد...
این ها همگی گواه پیروزی عصر جدید هستنند.
فضال و کمالات در علایق و موفقیت های مختلف اشخاص خاصی بازتاب می یافت.
برای مثال یک شرح حال نویس گمنام ایتالیایی قرن پانزدهم درباره لون باتیستا آلبرتی می گوید آلبرتی که خود را یک معمار می دانست «در عین حال نزد خودش موسیقی می آموخت...
چندین سال به کار حقوق مدنی اشتغال داشت...
در بیست و چهار سالگی به فیزیک و ریاضیایات روی آورد» کسان دیگری در زمینه های مختلف مهارت داشتند ازجمله لئوناردو داوینچی که او «مرد رنسانس» نامیده اند.
دو دوره رنسانس، خلاقیت در دانش، هنر، حکومت و اقتصاد بارز بود.
رابرت ازگانگ‹ مورخ، مورخ می نویسد: «دوره رنسانس یکی از خلاق ترین دوران های تاریخ است...
رنسانس به تلاش عقلانی جهت تازه ای بخشید...
تا آن را به سوی تمدن امروزی هدایت کند.» انسانگرایان و فرهنگ قرن پانزدهم یکی از مهم ترین دوران ها از لحاظ کنکاش های تاریخی بود.
در سراسر اروپا و خاورمیانه، محققین قفسه های غبار گرفته صومعه ها و ساختمان های عمومی قدیمی را جستجو کردند و گنج هایی در آن ها یافتند، این گنج ها طلا و نقره نبودند، بلکه دست نوشته های یونانی و رومی بودند.
در نتیجه، نوشته های باقی مانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید.
محققین که شاهزادگان، بازرگانان و سایر افراد توانگر از آنان حمایت می کردند، کارشان را به خوبی انجام دادند، در سال 1500 آن ها تقریباً تمامی باستانی ای را که امروزه موجودند، یافته بودند.
گردآورندگان قدرتمند و متمول این دست نوشته ها برای نگهداری مجموعه رو به افزایششان کتابخانه هایی ساختند.
این کتابخانه ها کسانی را که به شناخت هر چه بیشتر افراد بزرگ، اندیشه های و هنر باستانی علاقه داشتند، به خود جلب می کردند.
این شناخت، سبب شکل گیری رنسانس شد.
دانش نو مطالعه آثار کلاسیک در دوران رنسانس، دانش نو نامیده می شد.
در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشته های کلاسیک، به ارزش فردی نیز توجه شد.
این گرایش انسانگرایی نام گرفت، زیرا طرفداران آن به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر می گرفتند.
اگر چه انسانگرایی بر نوع بشر تاکید و تمرکز داشت، پیروان این مکتب وجود خدا را انکار نمی کردند و بین انسانگرایی و مسحیت تضادی نمی دیدند.
در واقع، بسیاری از پیشگامان انسانگرایی در دوره رنسانس خود جزو روحانیون کلیسای کاتولیک بودند.
از نظر انسانگرایان خداوند امر مسلمی بوده و «آن ها (از این نقطه نظر) به بررسی انسان و ظرفیت ها، اعمال و دستاوردهای او پرداختند.» ظهور انسانگرایی انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد.
دو عامل عمده، علاقه و اشتیاق به مطالعات کلاسیک را بر انگیخت، اشتیاقی که در قرن چهاردهم و پانزدهم در ایتالیا جریان داشت اولین عامل وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بود که سبب می شد دانش پژوهان ایتالیایی که به منبع جذاب باستانی دسترسی داشتند مجذوب و مفتون دوران گذشته شوند.
این تمایل، به جستجو برای یافتن نوشته های باقیمانده از دوران روم باستان منجر شد.
عامل دوم ورود آوارگان امپراتوری درهم شکسته بیزانس در واقع ادامه نیمه شرقی امپراتوری روم بود که طی قرون وسطی حاکمیتش ادامه داشت.
مرکز امپراتوری بیزانس شبه جزیره بالکان و زبان رسمی آن یونانی بود.
کتابخانه های این امپراتوری حاوی بسیاری از آثار یونانی بود، آثاری را که در غرب از بین رفته بودند.
در قرن چهاردهم، ترک های عثمانی به امپراتوری بیزانس حمله کردند و با فتح قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری، در سال 1453 آن را شکست دادند.
بسیاری از بیزانسی ها در گریز از ترک ها و در جستجوی جای، امن، به غرب گریختند.
این آوارگان که رونوشت هایی از دست نوشته های اصلی یونانی همراه داشتند، به عنوان دانشمندان و آموزگاران یونانی شروع به کار کردند.
ویل دورانت، مورخ، می گوید: «دانشمندان یونانی (بیزانسی) ...
قسطنطنیه را ترک کردند...
و در واقع به عنوان حامل