دانلود مقاله عید قربان

Word 97 KB 13630 10
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • صدای پای عید می آید.

    عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است.

    عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است.


    صدای پای عید می آید.

    عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند.

    عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.

    و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست؟

    چیست؟

    مقامت؟

    آبرویت؟

    موقعیتت، شغلت؟

    پولت؟

    خانه ات؟

    املاکت؟

    ...

    ؟


    این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم نشانیها یش را به تو بدهم: آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می خواند، آنچه تو را، در راه مسئولیت به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به فرار می خواند آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند ابراهیمی و ضعف اسماعیلی ات، ترا بازیچه ابلیس می سازد.

    در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک نقطه ضعف!

    اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود!

    سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه زندگی.


    جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بت پرست و بت تراش!

    و در خانه اش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا.

    و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی اش، یک " بنده خدا" ، دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را می خورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می آورد و از کنیز سارا – زنی سیاه پوست – به او یک فرزند می بخشد، آن هم یک پسر!

    اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.

    و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می زند – می رود و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته ی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، می بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می کند.

    در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت " داشتن اسماعیل" می گذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!

    اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم!

    در این ایام ، ناگهان صدایی می شنود : "ابراهیم!

    به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!

    مگر می توان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟

    ابراهیم، بنده ی خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانی اش، از وحشت می لرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب می شود، و بت شکن عظیم تاریخ، درهم می شکند، از تصور پیام، وحشت می کند اما، فرمان فرمان خداوند است.

    جنگ!

    بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر!

    فاتح عظیم ترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره!

    جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.

    دشواری "انتخاب"!

    کدامین را انتخاب می کنی ابراهیم؟!

    خدا را یا خود را ؟

    سود را یا ارزش را؟

    پیوند را یا رهایی را؟

    لذت را یا مسئولیت را؟

    پدری را یا پیامبری را؟

    بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را؟

    انتخاب کن!

    ابراهیم.

    در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوتِ توحید و امامتِ مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پیروز برآمدن و از همه مسئولیت ها موفق بیرون آمدن و هیچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامی، در پی خویش، کج نشدن و از هر انسانی، خدایی تر شدن و امت توحید را پی ریختن و امامتِ انسان را پیش بردن و همه جا و همیشه، خوب امتحان دادن ...

    ای ابراهیم!

    قهرمان پیروز پرشکوه ترین نبرد تاریخ!

    ای روئین تن، پولادین روح، ای رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی، به پایان رسیده ای!

    میان انسان و خدا فاصله ای نیست، "خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابدیت است، لایتناهی است!

    چه پنداشته ای؟

    اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک "دو راهی" رسیده است: سراپای وجودش فریاد می کشد: اسماعیل!

    و حق فرمان می دهد: ذبح!

    باید انتخاب کند!

    "این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."!

    ابلیسی در دلش "مهر فرزند" را بر می افروزد و در عقلش، " دلیل منطقی" می دهد.

    این بار اول، "جمره اولی"، رمی کن!

    از انجام فرمان خود داری می کند و اسماعیلش را نگاه می دارد، "ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن"!

    این بار، پیام صریح تر، قاطع تر!

    جنگ در درون ابراهیم غوغا می کند.

    قهرمان بزرگ تاریخ بیچاره ای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف،پرچمدار رسالت عظیم توحید، در کشاش میان خدا و ابلیس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.

    روز دوم است، سنگینی "مسئولیت"، بر جاذبه ی "میل" ، بیشتر از روز پیش می چربد.

    اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.

    ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم باید بکار زند.

    از آن "میوه ی ممنوع" که به خورد "آدم" داد!

    ابلیس در دلش "مهر فرزند" را بر می افروزد و در عقلش "دلیل منطقی" می دهد.

    "اما ...

    من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."؟

    این بار دوم، "جمره وسطی"، رمی کن!

    از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیل را نگه می دارد.

    "ابراهیم!

    اسماعیلت را ذبح کن"!

    صریح تر و قاطع تر.

    ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس می کند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز "رشد" و "غی" چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطه کاری، دیگر کاری ساخته نیست.

    ابراهیم مسئول است، آری، این را دیگر خوب می داند، اما این مسئولیت تلخ تر و دشوارتر از آنست که به تصور پدری آید.

    آن هم سالخورده پدری، تنها، چون ابراهیم!

    و آن هم ذبح تنها پسری، چون اسماعیل!

    کاشکی ذبح ابراهیم می بود، به دست اسماعیل، چه آسان!

    چه لذت بخش!

    اما نه، اسماعیلِ جوان باید بمیرد و ابراهیمِ پیر باید بماند.، تنها، غمگین و داغدار...

    ابراهیم، هر گاه که به پیام می اندیشد، جز به تسلیم نمی اندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض!

    اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام پیام حق است.

    اما در دل او، جای لذت" داشتن اسماعیل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است.

    ابراهیم تصمیم گرفت، انتخاب کرد، پیداست که "انتخابِ" ابراهیم، کدام است؟

    "آزادی مطلقِ بندگی خداوند"!

    ذبح اسماعیل!

    آخرین بندی که او را به بندگی خود می خواند!

    ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پیش آمد، و پدر، در قامت والای این "قربانی خویش" می نگریست!

    اسماعیل، این ذبیح عظیم!

    اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!

    پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسری، نوشکفته و نازک!

    آسمانِ شبه جزیره، چه می گویم؟

    آسمانِ جهان ، تاب دیدن این منظره را ندارد.

    تاریخ، قادر نیست بشنود.

    هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است.

    گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک!

    -"اسماعیل، من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم..."!

    این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون می افکند که خود نشنود، نفهمد.

    زود پایان گیرد.

    و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهره ای هولناک و نگاههای هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند!

    اسماعیل دریافت، بر چهره ی رقت بار پدر دلش بسوخت، تسلیتش داد: -"پدر!

    در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود"!

    ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود.

    با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل – جوانمردِ توحید – که جز آزادی مطلق نبود، و با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوی، یک " قربانی آرام و صبور" است!

    پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ می کشید تا تیزش کند!

    مهر پدری را، درباره عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان می داد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش می توانست کرد.

    با قدرتی که عشق به روح می بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشقِ به خداوند.

    زنده ای که تنها به خدا نفس می کشد!

    آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، زیر دست و پای چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته ای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد، با فشاری غیظ آمیز، شتابی هول آور، پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز بخود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما...

    آخ!

    این کارد!

    این کارد...

    نمی برد!

    آزار می دهد، این چه شکنجه ی بی رحمی است!

    کارد را به خشم بر سنگ می کوبد!

    همچون شیر مجروحی می غرد، به درد و خشم، برخود می پیچد، می ترسد، از پدر بودنِ خویش بیمناک می شود، برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش، که همچنان رام و خاموش، نمی جنبد دوباره هجوم می آورد، که ناگهان، گوسفندی!

    و پیامی که: " ای ابراهیم!

    خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی"!

    الله اکبر!

    یعنی که قربانی انسان برای خدا – که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت – ممنوع!

    در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، بجای قربانی انسان!

    و از این معنی دارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست.

    این بندگان خدای اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت!

    و از این معنی دارتر، خدا، از آغاز، نمی خواست که اسماعیل ذبح شود، می خواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر!

    دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز می خواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور!

    دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است!

    در اینجا، سخن از " نیازِ خدا" نیست، همه جا سخن از " نیازِ انسان" است، و این چنین است " حکمتِ" خداوند حکیم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهیم را، تا قله بلند "قربانی کردن اسماعلیش" بالا می برد، بی آنکه اسماعیل را قربانی کند!

    و اسماعیل را به مقام بلند "ذبیح عظیم

کلمات کلیدی: عید قربان

تحقیق دانش آموزی در مورد دانلود مقاله عید قربان, مقاله دانشجویی با موضوع دانلود مقاله عید قربان, پروژه دانشجویی درباره دانلود مقاله عید قربان

همه ما از واقعه تاریخی که در روز هجده ذی حجه سال دهم هجرت به وقوع پیوسته و مسلمانان همه ساله آنرا به عنوان بزرگترین عید خود، جشن میگیرند، مطلع هستیم. همه ما جمله هرآنکه من مولای او هستم، علی مولای اوست را بارها شنیده ایم و به آن ایمان داریم. جشن عید غدیر در ایران عید غدیر بعد ازعید باستانی نوروز مهمترین و با ارزش ترین عید در نزد مردم ایران است. شور و حال وصف ناپذیری که در این ...

دکتر علی شریعتی 29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. به همین مناسبت هر ساله به پاس خدمات ارزنده او به نسل جوان این کشور آثار و اندیشه های او همچون استاد شهید مرتضی مطهری مورد نقد و بازخوانی مستمر قرار می گیرد. بی شک او و استاد مطهری دو اندیشمند و دو متفکر تأثیرگذار در جامعه ایرانی بوده و هستند که اندیشه های آنان مقدمات نظری انقلاب اسلامی ایران را فراهم کرد. مجموعه آثار ...

رئیس اسبق اداره طب قانونی وزارت دادگستری حلق آویزی تقریباً همیشه نتیجه خودکشی است. وقتی آثار زد و خورد موجود باشند بهترین ادله از قتل (آدم کشی)لازم است امتحان شود گره رشته که بدور گردن پیچیده شده چون بعضی گرهها مخصوص بعضی مشاغلند- از قبیل گره بحری گره قایق چی گره نساج و گره حمال و گره خیاط و غیره نباید فراموش کرد که اغلب ناخوشها هنگام لرزش ناگهانی که پس از حالت نزع بآنها رخ ...

طلاق و بزهکاری در مورد ارتباط بین طلاق و بزهکاری در فصلنامه ندای اصلاح تأکید شده است که طلاق یکی از عوامل بزهکاری در کودکان است ( طلاق به معنای حقوقی ، یعنی جدایی قانونی یک زوج ) . طلاق را باید در بعد وسیع تری دید که ممکن است چند حالت داشته باشد و نهایتاً قطع رابطه ی زوجیت است که بعضاً در یک زندگی پرتشنج ، جدایی والدین می تواند در محیطی که هنوز از هم جدا نشده اند ، صورت بگیرد . ...

جاسوسی، مفهومی در فقه و حقوق موضوعه ناظر به فعالیت کسی که پنهانی یا تحت عنوان نادرست به گردآوری اطلاعات به نفع دشمن پردازد؛ چنین کسی با شرایطی که در فقه و حقوق مقرر است، به عنوان مجرم شناخته می‌شود و بسته به نوع فعالیت، محکومیتهایی برای او منظور می‌گردد. برای بیان مفهوم جاسوس واژه‌های متفاوتی به کار گرفته می‌شد که از آن میان دو واژۀ «عین» و جاسوس در زبان عربی از همه ...

زندگینامه دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دین بوده اند.... پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف ...

<p dir="RTL"> فرزندکشی، قتل بی قصاص به این اخبار که در صدر صفحات اجتماعی و حوادث رسانه های عمومی قرار گرفت، توجه کنید. توجه داشته باشید که نوع جرم (قتل عمد) و محکومیت قاتل (والدین) چه نوع نسبتی با یکدیگر دارند: 1- شیراز ، پدر سنگدل و بی رحم، سه فرزند خود را به وسیله پتک با وارد کردن ضربه به سر، در حالی که خواب بود ، کشت. قاتل (پدر) علت قتل را فقر مالی بیان کرد. ...

جغرافیای جزیره‌العرب جزیره‌العرب سرزمین خشکی است که از سه سوی در حصار آب قرار گرفته است. در غرب آن دریای سرخ قرار دارد که حد فاصل جزیره‌العرب و قاره آفریقاست؛ جنوب آن به اقیانوس هند محدود می‌شود و در شرق آن دریای عمان و خلیج‌فارس قرار گرفته است که جزیره‌العرب را از ایران جدا می‌سازد. تنها در قسمت شمالی با عراق و شامات پیوند زمینی دارد. جزیره‌العرب از نظر جغرافیایی به چند بخش ...

حاجی علی رزم‌آرا نظامی پرسابقه و نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۲۹. آغاز زندگی و جوانی حاجی علی رزم‌آرا در ۱۲۸۰ (۱۳۱۸)، شب عید قربان در تهران به دنیا آمد. به همین دلیل "حاجی" را به نام او افزودند. پس از تحصیلات مقدماتی وارد مدرسه نظام شد و بعد به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیاتی در شمال برای مقابله با جنگلی‌ها (طرفداران میرزا کوچک‌خان جنگلی) و در آذربایجان در سرکوب اسمعیل ...

مقدمه مطالبی که به خوانندگان گرامی تقدیم می شود برای شناساندن عارضه چاقی که هر روز شیوع بیشتری پیدا می کند ، تنظیم و ارائه شده است . این عارضه با وجود اینکه واقعاً یک بیماری نیست ، زمینه را برای بسیاری از ناخوشی ها به ویژه اختلالات قلب و عروق و دیابت فراهم می سازد چاقی یک بلا و آفت برای سلامتی و رفاه افراد است و خیلی زود ظرفیت کار و توانایی افراد را دچار نقصان می نماید با ارائه ...

ثبت سفارش