افراد جامعه کنونی بیش از پیش نسبت به تنیدگی و پیامدهای آن هشیار شده اند.
هشیاری فزاینده فراینده نسبت به رویداد ضربه آمیز زندگی لزوم توجه را به واکنش های افراد و شیوه های که در رویارویی با عناصر تنیدگیزا اتخاذ میکند.
ضروری کرده است نگاهی به گستره تحقیق در زمینه تنیدگی نشان میدهد که گام نخست در این راه ارائه تعریفی از مفهوم تنیدگی (استرس) است (استوار، پیشتر در مودر آسیب شناختی اختلال ADHD بحث شد.
در این بخش به شرح استرس و بالاخص استرس و بهداشت روانی والدین این کودکان و روش 1991).
مداخله درمانی رفاری پرداخته میشود.
1-2-2) تنیدگی (استرس)
اصطلاح تنیدگی اولین بار در انگلستان در طول قرن 17 برای شرح پریشانی، افسردگی، مشقت و بدبختی بکار رفته است (گلدستن، همکاران،1987).
امادر طول قرن 18 با یک تحول معنایی مواجه گردید.
و معنای تنیدگی از نتایج هیجانی تنیدگی به عامل ایجاد کننده آن یعنی نیرو، فشار یا باری که به ایجاد تنش ودر مدت زمانی کم و بیش طولانی به تغییر شکل شی منجر میشود تغییر یافت واز آن پس اصطلاح تنیدگی با واژه Strain یعنی تنش که به تغییر شکل یا به انقطاع منتهی میشود.
همراه گردید (استورا، 1991).
اصطلاح تنیدگی اولین بار در انگلستان در طول قرن 17 برای شرح پریشانی، افسردگی، مشقت و بدبختی بکار رفته است (گلدستن، همکاران،1987).
همراه گردید (استورا، 1991).
تحقیقات نظری درباره تاثیرات تنیدگی زندگی روی بیماریهای جسنی روانی در قرن 19 شروع شد ازآن زمان تا کنون نظریات مختلفی در مورد تنیدگی بوجود آمده است یکی از آنها نظریه جنگ و گریز والتر کنن است یعنی بدن انسان همانند مواد جامد عمل کرده و واکنش نشان میدهد کنن به تاثیرات سرما از دست دادن اکسیژن و تنیدگیزاهای محیطی دیگر علاقمند بود (هابفول، 1988) نظریه دیگر نظریه سندرم سازگاری عمومی سلیه می با شد در این زمینه میدانند.
وی تنیدگی را درجه سوخت و ساز بدن در اثر فشارهای زندگی تعریف می کند (شاملو،1378).
سلیه به جنبههای روانی و هیجانی تنیدگی توجه زیادی نداشت و بیشتر به واکنشهای جسمانی بوجود آمده در موقعیتهای تنیدگیزا علاقمند بود (هالفول،1988) سلیه واکنش انسان در برد بر تنیدگی را در سه مرحله شرح داده است: 1 آگاه شدن از خطر 2- سعی بدن در سازگاری با تنیدگی 3- مرحله خستگی و فرسودگی نظریه سلیه، بازتابی از نظرات و عقاید مورد قبول در سالهای 1930 و 1940 میلادی بود که تنیدگی را بر اساس الگوی محرک پاسخ تبیین مینمودند.
اما عدم توجه او به جنبههای روانی وهیجانی تنیدگی، ارتباط وی را با طرز تفکر جدید در مورد تنیدگی محدود کرده است (هابفول، 1988) نظریه سوم نظریه لازاروس است وی واژه تنیدگی و مقابله را مصطلح کرده است او تنیدگی را اینگونه تعریف میکند: «تنیدگی رابطه بین شخص و محیط است که بوسیله وی عنوان عامل فشار یا خطر زا برای سلامتی او برآورده میشود» وی معتقد بود که آنجه در افراد واکنشهای هیجانی متفاوتی را بوجود میآورد ارزیابی شخصی از معنای حوادث است.
یعنی نقش ارزیابی در تنیدگی اساسی است (هابفول، 1988).
در نظریه اولیه لازاروس ارزیابی شناختی شامل دو جز می شود.
ارزیابی اولیه و ارزیابی ثانویه ارزیابی اولیه به این صورت است که وقتی شخصی با یک موقعیت بالقوه تنیدگیزا روبرو میشود.
آن خطر است و مثبت تلقی میشود، یا اینکه تهدید آمیز و آسیبزا میباشد.
ارزیابی اولیه تحت تاثیر دو عامل شخص و موقعیت است.
ارزیابی ثانویه هم اشاره به منابع و امکانات دردسترس برای کنترل وکاهش احتمالی آسیب و تهدید دارد (اتیکن، 1996، به نقل از مجله روانشناسی، 1381).
همانگونه که در ادرا تنیدگی، تغییرات بین فردی قابل ملاحظهای وجود دارد.
انتظار افراد نیز درباره فرآیند زندگی پس از وقوع رویدادهای تنیدگی زا متفاوت است پیشبینی فرد از وقایع آینده دست کم به اندازه رویداد به خودی خود دارای اهمیت است ساراسون (1980) پیشنهاد کرده است که واکنش فرد نسبت به تنیدگی از دو زاویه موقعیت و ظرفیت رویارویی متناسب با ان ارزشیابی می شود متناسب ترین واکنش در برابر تنیدگی آن است که به جای نشان دادن واکنش های هیجانی به حل مساله بپردازد.(استورا،14991).
واکنش فرد نسبت به تنیدگی بر حسب ویژگیهای وی وبا توجه به منابعی که در این رویارویی می تواند در اختیار داشته باشد.
تغییر می کند منابع مالی، سطح تحصیلی، وضع سلامت، ویژگیهایی روانشناختی مانند هوش و حالات خلقی خصیصههای فردی مانند مهارتها و همچنین سن وجنس در سطح اول اهمیت قرار دارد (جورج، 1980).
افزون بر این منابع خانوادگی مانند انسجام، سازشپذیری ارتباط ومهارت در حل مساله وبالاخره حمایتهای اجتماعی رادرسازش یافتگی با رویداد تنیدگیزا مهم دانسته اند (استورا، 1991).
ویژگیهای یک بیماری خاص یا معلولیت اثرهای عمدهای بر استرس خانواده و راهبردهای سازگاری مورد نیاز بر جای میگذارد عمل انطباق، با بیماری متناسب با بیماری و درمان آن تغییر میکند.
این عومل عبارتند از میزان معلولیت، نقش بیمار در خانواده، تجربه و نگر قبلی خانواده درباره بیماری و مراحل رشد خانواده (کوچهاتم، 1987) به نقل از سمیعی کرانی) ردیابی مشکلات و مداخله زودرس میتواند فراوانی و شدت اختلالهای رفتاری و عاطفی کودکان را در جامعه کنونی کاهش دهد محققین به این نتیجه رسیدهاند که وجود خصیصههای تنیدگیزا؟؟
در کودک یک از عوامل عمده تحول اختلالهای رفتاری محسوب میشود.
در صورتی که پژوهشهای مختلف دیگر این نکته را بر جسته ساختهاند که تحول عاطفی- رفتاری کودک و همچنین روابط والد- کودک در خلال سه سال نخستین زندگی بصورت گستردهای، تحت تاثیر تنیدگی والدین قرار دارد.
امروزه دیگر نمیتوان کودک را به عنوان صفحه سفیدی تلقی کرد که تجربهها بر ان نقش میبندند.
چرا که وی ویژگیها و زمینههای خلقی خود را بر تمامی تعاملهایی که با والدینش دارد وارد میدان میکند و چنین تعاملهایی آشکارا جنبه متقابل دارند درحال حاضر متخصصان بالینی و پژوهشگران توجه خود را بر کیفیت انطباق خصیصههای خلقی والدین و کودک معطوف کرده اند و انی نکته را پذیرفتهاند که پارهای از ویژگیهای والدین والا تغیر چهارچوب خانوادگی، توانایی والدین در پاسخگویی به نیازهای فرزندشان را تحت تاثیر قرار میدهند (استورا، 1991).
2-2-2 خصوصیات کودک مبتلا به ADHD بسیاری از کودکان مبتلا به ADHD در سنین پائین به مهد کودک فرستاده میشوند تا والدین در این محدوده زمانی قدری استراحت کنند در مهد کود نیز این کودکان در تعامل با سایر کودکان مشکلات زیادی بوجود میآورند انتقاد قرار میگیرند پرخاش میکنند و مرتباً به زمان اخراج فرستادنه میشوند، در زمان قصهگویی نمیتوانند آرام بنشینند در هنگام خواب آرامش ندارند و بطورقابل ملاحظهای نسبت به سایر کودکان پرخاشگر تر هستند.
در حقیقت، پرخاشگری کنترل نشده به همراه بیثباتی و تکانشگری در این کودکان رایج است و در مواجهه با وقایع ناراحت کننده، عصبانیت و کج خلقی الگوی رایج رفتاری این کودکان است.
این رفتارها مشکلات بسیاری برای مربی پیش دبستانی بوجود میآورد و در نتیجه و اغلب از نظر والدینو مربیان بعنوان کودکانی ناخوشایند ارزیابی میشوند.
به تدریج در اثر گذر زمان، بسیاری از این کودکان دچار خودپندره ضعیف و اعتماد به نفس پائین میشوند.
با آغاز مدرسه و انجام تکالیفی مانند خواندن، نوشتن و ریاضیات مشکلات این کودکان دو چندان می شود کودکی که تا بحال به دلیل بیش فعالی و تکانشگری با هشیران، والدین و مربیان خود درگیری داشته است در این مرحله با همراه شدن مشکلات یادگیری دچار کمبود اعتماد به نفس و ناکامی دراولین سالهای مدرسه میشود.
در دوره پیش دبستانی میتوانست پر جنبو جوش باشد.
بازی کند بصورت تکانشی عمل کند بدون اینکه از سوی معلم محدود شود ولیکن، در دبستان بایستی برای مدتی آرام بنشیند.
توجه کند و ارضای نیاز خویش را به تعویق بیا ندازد و ناکامیها را نیزتلقی میکند با مشاهده سایر کودکان، انتظارات والدین و معلمان را درک میکند اما توان الگوگیرین ندارد در ای سن است که کودک متوجه تفاوتهای خود و نامناسب بودن اعمالش میشود و حتی احساس احمق بودن میکند (اورت، 1999) کودکان ADHD از دستورات والدین خود کمتر اطاعت میکنند و در صورت اطاعت نیز به مدت کوتاهی در اجرای دستورات تاب میآورند.
نمیتوانند برای انجام تکلیف، طولانی مدت متمرکز شوند و نسبت به گروه همسال رفتارهای منفی بیشتری نشان میدهند.
(بارکلی، کارلسون، پولارد، 1985).
3-2-2) تاثیر اختلال ADHD بر بهداشت روانی والدین در بحث سلامت روان رابطه مادر و کودک از اهمیت ویژهای برخوردار است.
زیرا این ارتباط چنان نزدیک و در هم تنیده است که هرگونه تغییر در یکی، بر دیگری نیز اثر میگذارد.
و این تعامل ادامه خواهد یافت اختلالهای روانشناختی در بر رابطه او با فرزندش تاثیرمیگذارد و تغییر رفتار کودک مارا متاثر میکند (اندیشه و رفتار، 1384).
تشخیص اختلال درکودک از جانب متخص میتواند واکنشهایی را در خانواده برانگیزد و حتی در برخی اوقات ایجادبحران کند واکنشهای اجتمالی والدین نسبت به ناتوانی کودک میتواند افکار خشم، اندوه، ناامیدی ویا تحمل و پذیرش باشد از طرفی، به دلیل افزایش آسیب پذیری، تعارضات درون خانوادگی، مشکلات در انجام امور روزمره خانواده و احساس آشفتگی عمومی، ممکن است.
زندگی خانوادگی دچار اختلال شود (وتیمن و اسمیت، 1991).
وقتی فرزندان خانوادهای دچار اختلالهای رفتاری هستند معمولا نمرات پدران کمتر از مادران است چرا که با عمده مراقبت از فرزندان بر دوش مادران است این نکته بدین معنی نیست که پدران کمترتحت تاثیر مشکلات موقعیتی قرار میگیرند بلکه مبین آن است که درگیری بیشتر مادران در مورد مراقبت از فرندانشان آنها را در معرض استرس افزونتری قرار میدهد (استورا، 1991).
در این راستا هودز، گارالدا، روز و شوارتز (1999) در مادران کودکان دچار صرع تمایل بیشتری به ابزار پرخاشگری و خشم نسبت به فرزند مبتلا به صرع خود گزارش کردند.
استرسهای بیشتری را تجربه میکنند و بیتشر نیز در معرض افسردگی و اضطراب هستند (اندیشه و رفتار، 1384).
تحقیق و صالحی و همکاران (1384) نیز نشان دادند که مادران کودان دچار اختلال و سلامت جسمانی و پائینتری برخوردارند (همان منبع).
کازاک و ماروین (1984) در مطالعه ای به این دست یافتند که مادران دارای کودک اسپانیایی فیدا، نسبت به مادران سندرم داون با تقاضاهای مراقبتی بیشتری مواجهاند واسترس بیشتری دارند.
فیش ومن و ولف (1991)میگویند آنچه که موجب نگرانی، ناامیدی و عدم رشد خودبسندگی و نرسیدن به اهداف شخصی مادران می شود همانال وابستگی و نیازهای مراقبتی کودک معلول است (ریحانی، 1374).
تعاملات وارد کودک در خانوادههای دارای کودک ADHD نیز ماهیتی مختل وتارض دارد کودکان مبتلا به ADHD دستورهای والدین را اجرا نمی کنند و یا فرمانبرداری آنها تنها برای مدت کوتاهی باقی می ماند تکالیف را اجرا نمیکنند ورفتارهای منفی آنهانسبت به کودکان بهنجار همسال بیشتر است (ولز وهمکاران، 2000) نشانههای رفتاری این کودکان که عبارتند از فعالیت مفرط، ناآرامی، بیتوجهی محدویت در گسترده دقت ناتوانی در به پایان رساندن کار و مشکلات پایدار در انجام تکالیف محول شده تنیدگی و استرس برای والدین به همراه دارد.
ناتوانی کودک در سازش پذیری با تغییرات جسمانی یا اجتماعی مانند نق زدن، درآویختن جسمانی به والدین، کمک طلبی مکرر ویا فراوانی مسائل رفتاری کم اهمیت منبع استرس برای والدین است.
بخصوص زمانیکه والدین میخواهناد رفتاری نمونه داشته باشند (استورا، 1991).
پاترسون (1982) به نقل از مش و بارکلی (1996) بیان میکند که رفتارهای تکانشگری وضد اجتماعی کودک به واسطه فرآیند دو جانبه و اکتسابی بین والد و کودک ظهور مییابند.
کودک در نتیجه عوامل مزاجی یا ا سترس با سایر مسائل دیگر رفتار آشفتهای از خود بروز میدهد که این رفتاار خود باعث آشفتگی بیشتر والدین میشود و آنها در عوض کودک را طرد یا تنبیه میکنند واین سیر موجب تشدید اختلالات رفتاری در کودکان میشود اطماسیان، 1378 بهنقل از سمیعی کرانی، 1383.
مادران و پدران کودکان مبتلا به ADHD نیز رفتارهای امری بیشتری دارند، بیشتر مخالفت میکنند پاداشهای کمتری به رفتارهای مطیع کودک میدهند و پاداشهای ارائه شده آنها بیشتر جنبه اتفاقی دارد بطور کلی رفتار این والدین نسبت به والدین کودکان بهنجار منفی است (بارکلی، کارلسون و پولارد، 1985).
شواهد موجود در این نظریه هماهنگ است که رفتارهای منفی کودکان بیش فعال میتواند رفتار منفی والدین را بر انگیزد.
بنظر میآید که این اشکال در نحوه برخورد، رفتارهای منفی کودک را افزایش میدهد (بارکلی، 1998).
این چرخه جبری ممکن است به دنبال هم تکرار شود، بطوریکه والدین و کودک به صورت متقابل رفتارهای منفی یدیگر را تشدید میکنند که هم به افزایش اضطراب و هم به اثرات تخریبی بر کار کرد والدین و کودک منجر میشود (و بستر ماستراتون، 1990 به نقل از فرمند، 1385).
در حقیقت، رفتار نامطلوب کودک به نوبه خود واکنشهایی چون پرخاشگری، تنبیه بدنی و احساس خشم از جانب والدین را نسبت به کودک بوجود میآورند این رفتارهای متقابل در نهایت منجر به حاد شدن مشکلات کودک بنظر میرسد لذا ارتباط متقابل این اختلال با وضعیت روانی خانواده اهمیت مداخله درمانی در کل سیستم خانواده را بیشتر میکند (مینوچین، 1994 به نقل از سمیعی / کردنی.
1383).
طبق تحقیقی که سمیعی کرانی(1383) انجام داده شده است شیوع 3/6% اختلال را در سنین 11-7 سال شهرستان فاسان نشان داده است نتایج حاصله نشان میدهد که سلامت