علوم متعددی که اخلاق انسانها را از جهات و حیثیات گوناگون مورد کنکاش و بررسی قرار دادهاند به قرار ذیل می باشد :
1-علم اخلاق 2-فلسفه علم اخلاق 3-تعلیم و تربیت 4-اخلاق توصیفی 5-فرااخلاق 6-اخلاق هنجاری 7-فلسفه اخلاق 
معنای لغوی اخلاق : 
با توجه به صفات و خصوصیات مختلف انسانها از قبیل شجاعت ، امانتداری ، سخاوت یا زذلی و بخل و خیانت می توان دریافت که در بعضی از انسانها این صفات بگونه ای پایدار و راسخ است که معمولاً کارهای متناسب و مطابق با آن صفات را بدون تامل و تفکر به سادگی انجام می دهند .
آن صفات در آنها ملکه شده است و گاهی بعضی دیگر گاه گاهی به این صفات متصف می شوند و احیاناً با تامل در اطراف آن کار ، خود را به انجام آن وادار می کنند .
در این صورت این صفتی زودگذر بوده و شخص در انجام کار متناسب با آن خود را به انجام آن وادار می کند و آن صفت را حال مینامند .
 خلق در لغت به معنای صفت پایدار و راسخ یعنی ملکه است و اخلاق به مجموعه اینگونه صفات اطلاق می شود .
معنای لغوی اخلاق تنها اختصاص به صفات نیکو و پسندیده نداشته است ، بلکه شامل صفات زشت و زیبا هم میشود .
همانطور که بعضی از انسانها دارای خلق نیک و سخاوتمند و برخی دیگر گرفتار خلق ناپسند بخل می باشند .
فلسفه علم اخلاق به مباحثی نظیر تاریخچه علم اخلاق و تحولات آن و هدف از علم اخلاق و فایده آن و علمای بزرگ این علم و مسائلی از این دست می پردازد .
در تعلیم و تربیت شیوه های علمی آراسته شدن به صفات نیکو و پسندیده و دفع رذایل و صفات ناپسند مورد بحث واقع می شود .
اخلاق توصیفی : درصد توصیف و گزارش اخلاقیات افراد جوامع ادیان و مکاتبات خاص می باشد .
فرا اخلاق : در علم اخلاق قضایایی مانند ظلم کار ناپسندی است .
شجاعت و سخاوت از صفات خوب هستند .
در امانت نباید خیانت کرد .
در فرااخلاق به بررسی کل مفاهیم ظلم شجاعت سخاوت پرداخته می شود .
اخلاق هنجاری : شامل 2 بخش است : بخش اول از معیارهای کلی اخلاقی صحبت می کند و اینکه خوبها و بدیهای کلی چیست ؟
معیار کار درست کدام است و خوبی و درستی چه رابطه ای با هم دارند .
پاسخ این سوالات بررسی می شود .
در بخش دوم از خوبی و بدی و درستی و نادرستی و اخلاق بودن یا غیر اخلاقی بودن افعال خاص سخن می گوید مثل اینکه آیا خیانت بد است .
پرسش نخست از معیار کلی خوبی و بدی و درستی و نادرستی افعال بحث می کند و بخش دوم مصادیق آن معیار کلی را تشخیص می دهد .
در بخش نخست تقدم منطقی بر بخش دوم را دارد .
زیرا مبادی تصدیقی آن را فراهم می کند .
فلسفه اخلاق : مجموعه مطالعات فلسفی درباره اخلاق است و از این رو فرا اخلاق و اخلاق هنجاری را در برمی گیرد .
اهمیت فلسفه اخلاق و تزکیه : بر کسی پوشیده نیست اصلاح انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعی جنگ و خونریزی ها و ...
تنها در پرتو ترویج اخلاق صحیح و دعوت انسانها به آراسته شدن فضایل اخلاقی میسر است ولی این هدف اساسی و والا وقتی محقق خواهد شد که اخلاق صحیح از اخلاق ناصحیح و نیز مبانی اخلاق صحیح مورد بحث واقع شود و بطور عقلانی تبیین شود .
پیامبر گرامی اسلام نیزهدف خود را از بعثت ، تتمیم مکارم اخلاق ذکر نموده است .
(بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) من برای اتمام فضایل اخلاق مبعوث شده ام .
علم اخلاق : علم اخلاق از صفات فاضله و رذیله خوب و بد که از طریق کارهای اختیاری و ارادی انسان قابل کسب هستند بحث می کند .
و چنین صفاتی موضوع علم اخلاق می باشند به نظر عالمان اخلاق مسلمان ، هدف علم آراستن نفس به خلقهای پسندیده است و فعل پسندیده و کار نیک در واقع وسیله ای برای تحقق صفات راسخ نیکو در جان آدمی است .
این دیدگاه ریشه در انسان شناسی خاص این عالمان دارد که گوهر وجود آدمی را نفس و روح او دانسته و کمال انسان را نیز به کمالات روحی او می داند .
اما برخی از عالمان مغرب زمین علم اخلاق را مربوط به رفتار آدمی دانسته اند نه سجایا و صفات باطنی او .
فولکیه می گوید : «علم اخلاق عبارت است از مجموع قوانین رفتار که انسان با عمل به آن می تواند به هدفش نائل آید .
ژکس می گوید : «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد.» غایت انسان : ارسطو غایت انسان را در سعادت می داند و می گوید سعادت توسط فضیلت حاصل می شود و فضیلت انسان این است که وظیفه خود یعنی فعالیت نفس را به موافقت با عقل به بهترین وجه انجام دهد و علم اخلاق عبارت است از اینکه بدانیم برای اینکه فعالیت نفس به موافقت عقل انجام گیرد ؛ در احوال و موارد مختلف عمل انسان چه باید باشد .
یعنی درچه وقت و درچه مورد و چگونه نسبت به که و برای چه باید عمل کند .
فضیلت : سقراط نخستین کسی است که مساله تعاریف کلی را در ارتباط با فضایل اخلاقی مطرح کرد .
او معتقد بود که هر کس بیش از آنکه جویای منافع خود باشد باید جویای فضیلت و حکمت باشد و لذا درصدد تعریف مفهوم خوب ، حکم ، فضیلت و امثال آن بود رابطه میان معرفت و فضیلت ، مشخصه اخلاق سقراط است .
او معرفت و فضیلت را یکی می دانست به این معنا که شخص عاقل که می داند حق چیست به آنچه حق است عمل می کند و هیچ کس دانسته از روی قصد ، مرتکب بدی نمی شود .
هیچ کس شر را به عنوان شر انتخاب نمی کند .
مفاهیم اخلاقی و ویژگی های آن : مفاهیم کلی که در علوم مختلف به کار می روند سه دسته اند .
1-مفاهیم ماهوی 2-مفاهیم فلسفی 3-مفاهیم منطقی .
1-مفاهیم ماهوی : دسته ای از مفاهیم کلی هستند که ذهن به صورت خودکار از موارد خاص انتزاع می کند و بیانگر چیستی اشیاء واقعی هستند مانند مفاهیم سفیدی ، انسان ، درخت .
2-مفاهیم فلسفی : مفاهیمی هستند که ذهن انسان پس از ملاحظه و مقایسه میان دوشی آن را بدست می آورد مانند مفاهیم علت و معلول و وجوب و امکان .
این دسته از مفاهیم به امور واقعی نسبت داده می شوند .
3-مفاهیم منطقی : مفاهیمی هستند که تنها بیانگر خصوصیات مفاهیم ذهنی بوده و هیچگاه به امور خارج از ذهن نسبت داده نمی شوند .
مانند مفاهیم جزئی و کلی .
به کار برده شده در جملات اخلاقی 2 نوعند : 1-مفاهیمی که محمول جملات اخلاقی را تشکیل می دهند مانند مفاهیم حسن و قبح و درست و نادرست وظیفه تکلیف و مسئولیت .
2-مفاهیمی که موضوع جملات اخلاقی واقع می شوند مانند مفاهیم عدل - ظلم - راستگویی - غضب - موضوع جملات اخلاقی را می توان فلسفی نامید چون پس از ملاحظه رابطه افعال اختیاری انسان با امری واقعی ، از آن افعال انتزاع شده و بهانها نسبت داده می شوند .
اما محمول جملات اخلاقی باید و نباید و حسن و قبح و خوبی و بدی است که مورد افعال اختیاری انسان به کار می روند و بیانگر آن هستند که بعضی از این افعال متناسب با هدف و مطلوب اصلی اخلاق هستند و بعضی دیگر با ان مغایرت دارند از آنجا که این تناسب و تغایر ، رابطه ای واقعی میان افعال و اهداف موردنظر اخلاق است می توان گفت این مفاهیم چون از طریق مقایسه بدست آمده اند و نیز به دلیل اینکه دارای منشاء انتزاع واقعی می باشند از قبیل مفاهیم فلسفی هستند .
در مورد درست و نادرست و هم بر افعال اختیاری انسان حمل می شوند و مقصود ارزیابی افعال انسان است در مورد وظیفه و تکلیف و مسئولیت معتقدند که سر خوبی و حسن یک عمل و ضروری شدن آن امر و الزام که از ناحیه امر کننده ای صادر گردیده است می باشد و چون احکام اخلاقی مبنی بر امور واقعی می باشند .
پس اساس احکام اخلاقی امر یا الزام نیست بلکه رابطه واقعی و حقیقی میان فعل و نتیجه و هدف غایی اخلاق می باشد که اگر آن عمل انسان را به هدف مطلوب نزدیک نماید خیر اخلاقی است و اگر آن عمل انسان را از هدف مطلوب دور نماید از نظر اخلاقی دارای ارزش منفی است و برای حصول ارزش اخلاقی امور زیر لازمه است : 1-مطلوبیت 2-متعالی بودن (نه اینکه برای ارضای غرایز باشد) 3-انتخاب آگاهانه 4-اینکه انتخاب به راهنمایی عقل باشد - چون انسان دارای قوه تعقل بوده و می تواند بر خلاف حیوانات که از روی غریزه انتخاب می کنند به کمک عقل و از روی آگاهی کارهایی را که به هدف مورد نظر اخلاق و مطلوب نهایی نزدیکتر است و ارزش ذاتی دارد انتخاب کند .
کانت در مورد اجرای قانون اخلاقی می گوید : تکلیف به ما دستور می دهد که قانون اخلاقی را به صورات امر مطلق ندا و مشروط انجام دهیم .
کانت 3 دستورالعمل را درباره امر مطلق بیان می دارد : 1-به طریقی رفتار کن که دستور عمل تو بتواند تا سرحد یک قانون کلی بالا برود و معتبر شناخته شود .
(دروغ و خودکشی نمی تواند بدون اینکه دچار تناقض شود تا سر حد یک قانون بالا برود ) .
2-همیشه به نحوی با دیگران رفتار کن که با خود رفتار می کنی و رفتار تو با دیگران طوری باشد که انسان غایت باشد نه وسیله ( در اینجا قدر و حیثیت عالی انسان را محفوظ می دارد ) خودکشی انسان را به مثابه یک وسیله در نظر می آورد .
3-طوری رفتار کن که اراده تو به منزله واضع و قانون گذار جهانی تلقی شود که جنبه درونی بودن اخلاق را معین می کند .
ارسطو فضیلت را به3 بخش تقسیم می کند .
1-فضیلت عقلانی 2-فضیلت نفسانی 3-فضیلت اخلاقی که فضیلت عقلانی خود دارای 2 بخش است از حکمت نظری و حکمت عملی ( عقل نظری و عقل عملی) و فضیلت نفسانی یا اخلاق ، همان اعتدال و سخاوت است .
« موضوع اخلاق » اخلاق موضوعی فلسفی ، سیاسی ، تربیتی و اجتماعی است .
متفکران در فلسفه به ماهیت تفکر اخلاقی تکیه می کنند و در سیاست آن را به کار می برند و درسطح فردی نوع سلوک آدمی و روابط اجتماعی او را تعریف وتبیین میکنند و در سطح اجتماعی (محلی وجهانی ) نیز بر اساس آن قانون مینویسند.
در غرب سنت فکری 2300 ساله ای ، پیرامون اخلاق که آن را به درستی فلسفه اخلاق می خوانند ، وجود دارد .
غایت و هدف این موضوع راه یافتن به راهکارهایی ویژه برای زندگی بهتر است .
و هر دیدگاه یا مکتبی در اخلاق تعبیر خاص و ویژه ای از زندگی بهتر ارائه کرده است که تاریخ فلسفه خود گواه این مدعا است .
فلسفه اخلاق پایه نظری ساختار سیاسی و خوراک اصلی یا گوهر علوم سیاسی در هر جامعه متمدن است .
نیاکان ما به درستی ، آن را سیاست مدن و آئین شهری نامیدند و از راه تفکر اخلاقی است که نظام حقوقی یک جامعه پی ریزی می شود که آن هم انواع گوناگون دارد .
یکی از آن دو نظام اخلاقی دینی است که پایه داوری اخلاق « را بر وحی » استوار می کند و نظام اخلاقی غیر دینی ( سکولار) که پایه داوری اخلاق را بر خرد بنا می نهد .
مکتب های دیگری هم هستند که به اخلاق از زاویه جدا و مستقل می نگرند.
به عبارت دیگر اگر کمی محلی سخن بگوییم بحث و جدل میان دو جهان انقلابی و غیر انقلابی موضوع اخلاقی است .
مفهوم اخلاق تنها در آن حد ساده عامیانه نیست که قبلا در فرهنگ تربیتی ایرانی یا شرقی ، فرزند مطیع ، رام و بدون شخصیت را انسان با تربیت و اخلاقی می شناسد .
اخلاق هم درباره نیک و بد سخن می گوید وهم درباره فراسوی نیک و بد .
قانون گرچه از فلسفه اخلاق جداست ولی زاده آن است .
اساساً بحث حقوق بطور تام وتمام بستگی به اخلاق یا دقیقتر به دید خاصی از اخلاق دارد .
از اینجاست که نظام های حقوقی گوناگونی در جهان بوجود آمده اند .
زاویه دید ما در جهان اخلاق نوعی خاص از لوایح قانونی را می نویسد و تنظیم می کند و در آن مرجعی که آن لوایح را تصویب و تبدیل به قانون می کند موضع کاملا روشن و خاصی در اخلاق دارد .
به زبان دیگر ، نظام