ارتباط با امام زمان (عج) در عصر غیبت
اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق (عج) از ضروریات مذهب شیعه است.
برابر روایات و ادله، وجود امام در هر زمانی، لازم است.
زمین بدون حجت باقی نمی ماند.
در این زمان که حجت الهی در پرده غیب به سر می برد، این پرسشها مطرح می شود:
آیا ارتباط با آن حضرت، امکان دارد، یا خیر؟
آیا شیعیان و پیروان حضرت ، می توانند از محضر آن بزرگوار، بهره مند گردند یا خیر؟
سخن در این مقوله، از امکان عقلی نیست، بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتی که داریم، چنین امری می شود تحقق یابد، یا خیر.
در این باره، دو دیدگاه وجود دارد :
1- دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمی کند و لزومی برای آن نمی بیند.
2- دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار می ورزد.
آنچه ما در این تحقیق ، به بحث خواهیم گذارد، ادله و مستندات هریک از این دو دیدگاه است.
هر دو نظر، گروهی طرفدار و معتقد دارد.
این نکته در خور دقت است : نه آنان که ارتباط را نمی پذیرند از اسلام و تشیع بدورند و نه کسانی که به آن عقیده دارند، از ایمان بیشتری برخوردار؛ چرا که هریک ادله ای بر ادعای خود ارائه می دهند و به روایاتی تمسک می جویند.
گر چه امروز، این از باورهای دینی عموم فرض شده است، به گونه ای که منکر آن، نزد برخی، متهم خواهد شد.
ولی بزرگانی مانند : شیخ مفید، فیض کاشانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و نعمانی، ارتباط با امام زمان (عج) را برای شیعیان در غیبت کبری، ممکن نمی دانند.
گر چه امروز، این از باورهای دینی عموم فرض شده است، به گونه ای که منکر آن، نزد برخی، متهم خواهد شد.
ولی بزرگانی مانند : شیخ مفید، فیض کاشانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و نعمانی، ارتباط با امام زمان (عج) را برای شیعیان در غیبت کبری، ممکن نمی دانند.
بنابراین، موضوع، آن گونه که تصور می شود، روشن و بدیهی نیست و بحثی در خور می طلبد.
آنچه ما را بر این بحث واداشته، چند نکته است.
درباره ارتباط با امام زمان، کتابهایی نوشته شده و در این اواخر، رواج فوق العاده ای یافته که مشحون از حکایتها و داستانها و مطالبی است که برخی از آنها، بیقین، نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهای نویسندگان!
آنهاست و در برخی، شمه ای از حقیقت وجود دارد.
نقل این داستانها و حکایتها، باعث می شود که یک عقیده درست و صحیح، به ناصوابهای آمیخته گردد و عقائد خرافی و ناصحیح و غیرمستدل و مستند، در میان مردم رواج یابد.
وقتی که آقا و خانمی به راحتی و آسانی اهل مکاشفه شوند و آن را در کتاب خود بنویسند، چرا دیگران به چنین مقامی نرسند.
زمانی که مدعی مکاشفه، پا را فراتر نهد و در بیداری حضرت رسول اکرم (ص) و برخی از معصومین (ع) را ببیند چرا دیگران از این نعمت محروم باشند.
رواج این گونه کتابها و حکایتها، باعث شده که در برخی از مناطق کشور، شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فریبانه و خرافی باشیم : کسی در منطقه ای مدعی می شود که قطره ای از خون سر امام حسین (ع) ریخته و یا سر مبارک حضرت را دیده، یا چوپانی مدعی می شود که غلام شاه چراغ است و از وی دستورهایی دریافت کرده است و خانمی که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستا می رود و مدعی می شود که مسجد نظر کرده است و مریضهایی که به مسجد بیایند شفا می یابند، آن دیگر، امام زاده جدیدی کشف می کند و مردم یک منطقه، برای زیارت امامزاده بسیج می شوند و در مورد دیگر، دختر، یا زنی نظر کرده می شود و حاجت مردم را برآورده می کنند و ...
اینها برخاسته از حکایتها و رؤیاها و کتابهایی است که بدون هیچ ضابطه و قاعده ای رواج می یابد و جوی ناسالم و به دور از حقیقت و عوام پسند، به وجود می آید و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستین به دور می کنند و در باتلاق خرافات فرو می برند.
پیامدهای ناگوار این کتابها و عقاید برگرفته از حکایت و خواب، جوی را به وجود می آورد که اهل تعقل و اندیشه را به عقائد شیعه بدبین می کند و زمینه انحرافهای فکری را فراهم می آورد و در نتیجه، مخالفان تشیع، امکان رشد و گسترش می یابند و عقاید ناصواب عام و عوام زدگان به نام تشیع ثبت و به دیگران انتقال می یابد و یک عقیده ای که در اصل آن، تمام فرق اسلامی توافق دارند، به گونه ای مطرح می شود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد و میدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامی و درست اندیشان و مصلحان، تنگ می کند.
اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله؛ روایات بررسی کنیم و بدون توجه به داستانها و افسانه ها، در این باره به قضاوت بنشینیم، زیرا بیشتر داستانها، مربوط به مردم عادی و عوام است که معمولاً ، عده ای از آنان ادعایی نداشته اند.
اما متأسفانه، امروزه گروهی در لباس اهل علم و به ظاهر غیر عوام، عوامانه می اندیشند و برخلاف علمای گذشته که شهرت به فیض دیدار یافته اند و خود به هیچ وجه چنین ادعایی نکرده اند، اینان داستانها از ملاقات و مکاشفات خود نقل کرده اند که برابر توقیع شریف، باید آنان را «کذاب مفتر» دانست.
از این روی، بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مروری به غیبت صغری، می آغازیم و در دوران غیبت کبری ، به ادله موافق و مخالف ارتباط می پردازیم و در پایان نیز ، نگاهی به داستانهایی که در این باره وجود دارد می افکنیم و به نتیجه گیری می پردازیم.
دیدار حضرت حجت (عج) در دوران غیبت صغری دوران زندگانی امام زمان (عج) را به دو دوره تقسیم کرده اند : غیبت صغری و غیبت کبری.
بزرگانی مانند شیخ مفید، غیبت صغری را از تولد، تا آغاز غیبت کبری می دانند.
بیشتر علمای شیعه، دوران غیبت صغری را از زمان امامت حضرت، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) دانسته اند.
در نتیجه، دوران غیبت صغری، 74 و یا 69 سال است.
تولد حضرت ، بنا بر مصالحی، پنهان نگاه داشته می شد، تا از خطری که از سوی دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود، در امان بماند.
آن حضرت، همچون موسی، پنهانی پا به عرصه هستی گذارد و مأموران حکومتی، با این که مراقبتهای زیادی انجام می دادند، از تولد حضرت، آگاه نشدند.
امام عصر، در 15 شعبان 255 هـ .
ق متولد شد و در 260، به امامت رسید.
بی گمان، در این دو برهه، گروهی آن حضرت را دیده اند.
دوران امامت امام حسن عسکری (ع) : در زمان حیات امام حسن (ع)، گروهی از یاران خاص و شیعیان موفق به زیارت امام زمان شدند و جانشین امام خویش را، شناسایی کردند تا در آینده گرفتار انحراف نگردند.
شیخ مفید می نویسد : «گروهی از یاران ابومحمد حسن بن علی بن محمد (ع) جانشین ایشان را در زمان حیات آن بزرگوار، دیده اند.
اینان، از یاران آن حضرت و خواص ایشان بودند و واسطه امام زمان و شیعیان.
در مدت طولانی غیبت، مسائل دینی، از سوی آنان به مردم می رسید و از سوی آنان، پاسخ سؤالها داده می شد و آنان، حقوق و وجوهی که نزد مردم بود، می گرفتند.
آن جماعت را حسن بن علی (ع) عادل می دانسته و به عنوان امین، به کارهای خود گمارده بود و نظارت بر املاک و انسجام کارها را به آنان وانهاده بود.
آنان، با اسم و نسب مشخص بودند، مانند : ابوعمرو عثمان بن سعید سمان و فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان و فرزندان رحبا از نصیبین و فرزندان سعید و فرزندان مهزیار در اهواز و فرزندان رکولی در کوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهی از مردم قزوین، قم و دیگر شهرهای جبل (آذربایجان و همدان) که نزد امامیه و زیدیه به این افتخار شهرت یافته اند و نزد گروه زیادی از عامه، به این امر معروف شده اند، در حالی که آنان صاحب خرد و امانت، مطمئن و دارای درایت، فهم، دانش و هوشیاری بوده اند.
سلطان نیز آنان را بزرگ می داشت و به خاطر امانتداری و شهرت به عدالت، تعظیم می کرد...
این دیدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت که حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتی نظر و درستی تدبیر برخوردار بودند».
بنابراین، دیدار حضرت در زمان امام حسن، امری ضرور می نموده و افراد موثق و مطمئن، به این افتخار نائل شده اند که امام خود را ببینند و به دیگران معرفی کنند و از فرقه گرایی دامن برگیرند.
امامت حضرت حجت (عج) : با شهادت امام حسن عسکری (ع) ، درباره جانشین آن حضرت، بین شیعیان اختلاف فراوانی بروز کرد، به گونه ای که برخی نوشته اند : شیعیان به چهارده گروه تقسیم شدند و بنا به قول مسعودی، تعداد فرقه ها، به بیست گروه رسید.
این اختلاف ، ناشی از غیبت حضرت و داعیه امامت توسط جعفر کذاب بود.
با درگذشت جعفر در سال 271 و تلاش شیعیان و کسانی که حضرت را در دوران حیات امام حسن (ع) دیده بودند، کم کم اختلافات فروکش کرد و به تدریج این گروه ها از بین رفتند، به گونه ای که شیخ مفید، پس از نقل عقائد چهارده گروه، و به نقد کشیدن عقیده سیزده گروه غیر معروف می نویسد : «در این سال (373) و در زمان ما، دیگر اثری از این گروه ها باقی نمانده و همه از بین رفته اند».
در این مقطع تاریخی، تا آغاز غیبت کبری، گروهی با آن حضرت دیدار داشته اند که شیخ صدوق، اسامی آنان را ذکر کرده است.
شیعیان، از مناطق گوناگون جهان اسلام، برای درک حضور حضرت، به عراق و حجاز سفر می کرده اند.
گروهی موفق به دیدار حضرت حجت (عج) می شدند و گروهی نیز، با رسیدن به محضر نمایندگان ویژه حضرت، یقین به وجود مبارک امام پیدا می کردند و وجوهاتی را که برای امام آورده بودند، به نمایندگان ایشان می دادند.
و در مواردی، افراد مدتها تلاش می کردند، تا نمایندگان راستین را از مدعیان دروغین نیابت، تشخیص دهند.
در این زمان، ارتباط با حضرت، معمولاً از طریق نایبان خاص، برقرار می شد .
آنان ، پرسشهای شیعیان را به خدمت حضرت ارسال می داشتند و پاسخهای دریافتی را به پرسش کنندگان باز می گردانند.
افراد موثقی، مانند : ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی، مستقیماً توقیع دریافت می کرد.
در آن زمان، مدعیان نیابت نیز، کم نبودند، مانند : شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی و شلمغانی که توقیعات فراوانی در لعن و طرد آنان وارد شد.
در این دوره چهار نفر نیابت خاص حضرت را به عهده داشتند که هریک، پس از فوت دیگری این وظیفه مهم و خطیر را به انجام رساندند: ابوعمرو عثمان بن سعید عمری.
وی از نمایندگان امام علی النقی و امام حسن عسکری (ع) و مورد اطمینان بود.
احتمال می رود در سال 265 فوت کرده است.
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری ( م : جمادی الاولی 305) ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ( م : شعبان سال 326 ).
ابوالحسن علی بن محمد سمری (م : شعبان 329).
در این دوره همه شیعیان به گونه مستقیم، نمی توانستند با امام خویش ارتباط برقرار کنند.
غیبت صغری، زمینه ای بود برای آغاز غیبت کبری و حل مشکلات اجتماعی و دینی توسط عالمان و دانشمندان دینی.
از این رو مشاهده می شود که حضرت حجت (عج) در پاسخ به پرسشهای اسحق بن یعقوب، مردم را در حوادث واقعه به علماء و راویان حدیث ارجاع می دهد: «اماالحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا » این نکته در خور درنگ و دقت است که این توقیع، در زمان نیابت ، نایب دوم، ابوجعفر بن عثمان صادر شده که دست کم، 24 سال تا غیبت کبری فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسین بن روح، سومین نایب حضرت، زمانی که کتاب خود را به نام «تأدیب» می نگارد برای اطمینان از درستی کتاب، آن را برای فقهاء و شیعیان در قم می فرستد و می نویسد : «انظروا فی هذا الکتاب و انظروا فیه شیء یخالفکم».
در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست.
آنان در پاسخ می نویسند : «تمام کتاب صحیح است و فقط یک مورد مخالف و شاذ در آن موجود است.» حسین بن روح، می توانست کتاب را خدمت امام عصر (عج) عرضه کند، ولی چنین نکرد و آن را برای علمای قم فرستاد و با این کار، روش پسندیده ای را پی ریخت، تا شیعیان، خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازند.
این دوره، با مرگ آخرین سفیر امام عصر، ابوالحسن سمری در شعبان