پرچم توحید در تمام غزوات پیامبر به جز غزوه تبوک در دست امام علی(ع) بود و وی پرچمدار وجلودار سپاه بود و در غزوه تبوک از طرف پیامبر مأمور به حفاظت از مدینه شد.
در این مجال سعی بر آن است تا غزوات و جنگهایی که حضور حضرت علی(ع) در آنانسرنوشت ساز بوده است و یا به تعبیر دیگر ضربات حضرت علی(ع) در آنان عظمت و اقتدار مسلمینرا به ارمغان آورد و باعث بقاء و ثبات اسلام گردید مورد بحث قرار گیرد.
اقتدار اسلام در بدر در گرو شجاعت علی(ع) (سال دوم هجرت) در غزوه بدر که سراسر پیروزی مسلمانان و دین خدا بود, علی(ع) پرچمدار بود و پیشوایان کفر کهاز دم شمشیرها و سرنیزههای مسلمانان جان به در بردند, سرافکنده و زبون گشتند.
خداوند از طریقپیروزی در بدر, پیامبرش را ثابت قدم داشت و دعوتش را برتری بخشید.
اشراف قریش که در جنگحاضر نشده بودند و در شهر مانده بودند, سپاه شکست خورد هر ذلتزده خود را مینگریستند که پروبال شکسته برمیگردند و از بزرگانی چون «حکیم بن هشام ابوجهل» «امیه بن خلف» «عتبه بن ربیعه»رئیس خاندان عبدالدار و صحب پرچم و برادر او «ولید» و پسرش نسیبه در بازگشت خبری نیست,آنهایی که قسم خورده بودند تا کار محمد(ص) را یکسره نسازند به مکه بازنگردند.
اقتدار اسلام در بدر در گرو شجاعت علی(ع) (سال دوم هجرت) در غزوه بدر که سراسر پیروزی مسلمانان و دین خدا بود, علی(ع) پرچمدار بود و پیشوایان کفر کهاز دم شمشیرها و سرنیزههای مسلمانان جان به در بردند, سرافکنده و زبون گشتند.
اشراف قریش که در جنگحاضر نشده بودند و در شهر مانده بودند, سپاه شکست خورد هر ذلتزده خود را مینگریستند که پروبال شکسته برمیگردند و از بزرگانی چون «حکیم بن هشام ابوجهل» «امیه بن خلف» «عتبه بن ربیعه»رئیس خاندان عبدالدار و صحب پرچم و برادر او «ولید» و پسرش نسیبه در بازگشت خبری نیست,آنهایی که قسم خورده بودند تا کار محمد(ص) را یکسره نسازند به مکه بازنگردند.
اگر در شمار کسانیکه در جنگ بدر و دیگر جنگها توسط امام علی(ع) به هلاکت رسیدند, تأملیداشته باشیم این سؤال در ذهن پدید خواهد آمد که آیا تصادفی بود که بیشتر کشته شدگان به دستعلی(ع) از خاندانی بودند که در کینه و دشمنی با بنیهاشم مشهور بودند یا آنکه علی(ع) از میان لشگردشمن همان دشمنان دیرین خود را در نظر داشته است؟
به راستی بسیار جای تعجب است که در جنگبدر, کشته شدن «حنظله پسر ابی سفیان», «عاص بن سعید بن عاص بن امیه», «ولید بن عتبه» داماد آنهاو برادر هند (زن ابی سفیان) و پس از آن «عقبه بن ابی معیط» پدر ولید و برادر مادری عثمان و سپساشخاص دیگر که هم پیمانان آنان بودند و یا بوسیله نسب یا سبب به آنان میرسیدند, همه به دستعلی اتفاقأ پیش آمده باشد.(2) در روز بدر نیمی از مشرکین قریش که از شجاعان نیز بودند به دست حضرت علی(ع) هلاک شدندو نیمی دیگر به دست دیگر سپاهیان مسلمان.
در بعضی منابع تعداد مشرکانی که در بدر کشته شدند49 نفر ذکر شده است, که نفر از آنان را یا حضرت علی(ع) به تنهایی کشته و یا در به هلاکترساندن آنان شرکت داشته است.(3) در اهمیت غزوه بدر و ضربات شمشیر آن حضرت همین بس که اگر مسلمانان شکست میخوردندموقعیت مسلمانان در برابر مشرکان کاملا به خطر میافتاد و آنچه در سالهای بعد تا امروز تحت عنوانگسترش اسلام رخ داده است, مدیون ضربات شمشیری است که در آن روز زده شد.
ذوالفقار علی(ع) در احد (سوم هجرت) وقتی سپاهیان قریش در مقابل مسلمانان قرار گرفتند, ابوسفیان برای برانگیخته ساختن پرچمدارانکه از فرزندان عبدالدار بودند, خطاب به آنان گفت: «ای فرزندان عبدالدار!
شما در روز بدر وظیفهپرچمداری را خوب انجام ندادید و پرچم ما را با خود به عقب برگرداندید و بر ما شکست واردآوردید» که این سخن باعث برانگیخته شدن فرزندان عبدالدار و «طلحه بن ابی طلحه» شد, سرانجامفرزندان عبدالدار قسم خوردند که تا زمان پیروزی پرچم را برافراشته نگاه دارند.
«طلحهبن ابیطلحه»با غرور پرچم را در دست گرفت و از میان مسلمانان مبارز طلبید; علیبن ابیطالب با آزادمنشی بهمیدان شتافت و او با ضربه ذوالفقار علی(ع) به هلاکت رسید .
بعضی مورخان نوشتهاند که در روز احد, قریش ده نفر پرچمدار از عبدالدار برگزیده بود که نه نفر ازآنان توسط حضرت علی(ع) از پای درآمدند.
از جمله فداکاریهای حضرت علی(ع) در روز احد, دفاع جانانه وی از پیامبر بود.
پس از پیروزیاولیه که نصیب مسلمانان شد, به علت نافرمانی بعضی از سپاهیان مسلمان, مشرکین توانستند مجددأحمله را آغاز نمایند, تا آن جا که جان پیامبر در خطر افتاد.
از جمله کسانی که دفاع از پیامبر را در آنشرایط دشوار برعهده داشت, حضرت علی(ع) بود.
در برابر فداکاری امام علی(ع) امین وحی نازلگردید و فداکاری علی را در نزد پیامبر ستود و گفت:« این نهایت فداکاریست که علی از خود نشانمیدهد.» سپس ندایی در میدان شنیده شد که: «لاسیف الا ذوالفقار, لافتی الا علی.
ارزش ضربت علی(ع) در خندق (سال پنجم هجرت) در غزوه خندق, پنج تن از قهرمانان احزاب, به نامهای: عمروبن عبدود, عکرمه بن ابیجهلهیبرهبن وهب, نوفلبن عبدا و ضراربن الخطاب, توانستند از خندق بگذرند.)6) وی این مطالب را درضمن رجزی که میخواند بیان میکرد و چنین میگفت: من از داد زدن و مبارز طلبیدن خسته شدم وصدای من گرفت.
در لشکر اسلام, سکوت حکم فرما بود تا اینکه پیامبر فرمود: یک نفر برخیزد و جواب او را بدهد.پیامبر سه مرتبه این مسأله را تکرار کرد و هر سهبار بجز علیبن ابیطالب کسی آماده مبارزه نشد.
پیامبرشمشیر خود را به علی داد, عمامه مخصوصی بر سر او بست و در حق او چنین دعا کرد: خداوندا علیرا از هر بدی حفظ بنما, پروردگارا در روز بدر «عبیدهبن حارث» و در جنگ احد «حمزه» را از دستدادیم, پروردگارا علی را از گزند دشمن حفظ بنما.
علی به سرعت به سوی میدان به راه افتاد.
در این لحظه, پیامبر جمله تاریخی خود را بیان کردند:»ایمان و کفر - به تمامی - روبروی یکدیگر قرار گرفت».
علی(ع) رجزی بر وزن رجز حریف خواند وگفت: عجله مکن!
پاسخگوی نیرومندی به میدان تو آمد.
عمرو خواست حریف خود را بشناسد.
بهعلی(ع) گفت: تو کیستی؟
علی(ع) گفت: علی فرزند ابوطالب.
عمرو گفت: من خون ترا نمیریزم, زیراپدر تو از دوستان دیرینه من بود.
علی فرمود: من در هر دو حالت - چه کشته بشوم و چه تو را بکشم -رستگارم و جایگاه من بهشت است, ولی در هر حال انتظار تو را میکشد.
عمرو لبخندی زد و گفت:علی!
این تقسیم عادلانه نیست, بهشت و دوزخ هر دو مال تو باشد.(7) امام علی ابتدا به عمرو سه پیشنهاد نمود تا یکی را بپذیرد: ابتدا او را به اسلام دعوت کرد, که وینپذیرفت; سپس به او گفت: که دست از نبرد بردارد و از معرکه جنگ بیرون رود, که عمرو پذیرش آن رامایه سرافکندگی دانست و نپذیرفت.
سرانجام علی(ع) فرمود: اکنون حریف تو پیاده است تو نیز ازاسب پیاده شو تا با هم نبرد کنیم, عمرو گفت: علی!
این پیشنهاد ناچیزیست که هرگز تصور نمیکردمعربی از من چنین درخواستی بنماید .
نبرد میان دو قهرمان به شدت آغاز گردید و گرد و غبار اطراف دو قهرمان را فراگرفت و تماشاگران ازوضع آنان بیخبر بودند: ناگهان صدای تکبیر - که نشانه پیروزی علی(ع) بود - بلند شد.
منظره به خاکافتادن «عمرو» آنچنان رعبی در دل سایر لشگریان که در پشت سر عمرو ایستاده بودند افکند, کهبیاختیار عنان اسبها را متوجه خندق کرده و همگی به لشگر خود بازگشتند.
بجز «نوفل» که اسب ویدر وسط خندق سقوط کرد و خود او سخت به زمین خورد.
مأموران خندق او را سنگباران نمودند اماوی با صدای بلند گفت: این گونه کسی را کشتن دور از جوانمردی است, یک نفر فرود آید با هم نبردکنیم, علی(ع) وارد خندق شده و او را به هلاکت رسانید.
در ظاهر اینطور به نظر میرسد که در جریان خندق, علی یک نفر را کشت, ولی در حقیقت, افرادیرا که از شنیدن نعرههای عمرو جرأت رویارویی را نداشتند, شهامت بخشید و یک ارتش ده هزار نفریرا که برای از بین بردن حکومت نوپای اسلامی کمر بسته بودند, مرعوب و وحشت زده ساخت.
وقتی علی به خدمت پیامبر بازگشت, پیامبر در مورد ارزش ضربت علی, چنین فرمودند: «ارزش اینفداکاری, بالاتر از تمام اعمال امت من است, زیرا در سایه شکست بزرگترین سردار کفر, عموممسلمانان, عزیز و مشرکین خوار و ذلیل گشتند علی فاتح خیبر (سال هفتم هجرت) در غزوه خیبر پس از آنکه مسلمانان دژهای متعدد خیبر را فتح نمودند به طرف دژهای «وطیح» و«سلالم» یورش آوردند, ولی با مقاومت سرسختانه یهودیان روبرو شدند.
تا اینکه «ابوبکر» مأمور فتحقلعه گردید ولی موفق به این امر نشد و روز دیگر «عمر» مأمور فتح شد ولی وی نیز توفیقی نیافت و پساز بازگشت از صحنه نبرد با توصیف دلاوریهای «مرحب» رئیس دژ, بیشتر باعث وحشت یاران پیامبرشد, که این وضع پیامبر و یاران او را سخت ناراحت کرده بود.(10) سرانجام پیامبر دلاوران سپاه راگردآورده و فرمود: این پرچم را فردا به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا وپیامبر او را دوست میدارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید.
او مردیست که هرگز پشت بهدشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمیکند.
این جمله حاکی از فضیلت و برتری و شهامت سرداری است که مقدر بود فتح و پیروزی به دست اوصورت بگیرد, هر فردی آرزو میکرد که این افتخار بزرگ نظامی نصیب وی گردد.
سکوت مردم در روز بعد, با جمله پیامبر که فرمود: «علی کجاست»؟!
در هم شکست.
در پاسخ اوگفته شد که دچار چشم درد است و استراحت میکند, پیامبر فرمود: او را بیاورید.
علی را بر شتریسوار کرده و به خیمه پیامبر آوردند.
چنان وضعیت چشمان علی وخیم بود که وی را از پای درآوردهبود.
پیامبر دستی بر دیدگان او کشید و در حق او دعا فرمود.
این عمل و آن دعا, مانند دم مسیحایی,آنچنان اثر نیک بر او گذاشت که آن سردار تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید .
پیامبر به علی دستور پیشروی داد و همچنین یادآور شد که ابتدا نمایندگانی اعزام نماید تا آنان را بهاسلام دعوت کند اگر نپذیرفتند, آنان را به زندگی در تحت لوای حکومت اسلامی فرابخواند, اگر بازهم نپذیرفتند با آنان بجنگد.
وقتی حضرت علی(ع) هرولهکنان و با شهامت خاصی به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را کهپیامبر به دست او داده بود در نزدیکی خیبر بر زمین کوبید.
در این لحظه در خیبر باز شد و دلاوران یهوداز آن بیرون ریختند.
نخست برادر «مرحب» به نام «حارث» جلو آمد.
هیبت نعره او آنچنان مهیب بود کهسربازانی که پشت سر علی(ع) بودند بیاختیار عقب رفتند, ولی علی مانند کوه, پا برجا ماند.
لحظهاینگذشت که جسد مجروح «حارث» به روی خاک افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر, «مرحب» را سختغمگین و متأثر ساخت.
او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق سلاح بود و زره یمانی بر تن وکلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت, جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجزخواند.
علی نیز رجزی در برابر او سرود.
رجزهای دو قهرمان پایان یافت.
صدای ضربات شمشیر و نیزههای دو قهرمان اسلام و یهود,وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد.
ناگهان شمشیر کوبنده قهرمان اسلام, آنچنان سهمگین بود کهبرخی از دلاوران یهود که پشت سر موجب ایستاده بودند, پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند.عدهای که فرار نکردند, با علی تن به تن جنگیده و کشته شدند.
علی یهودیان فراری را تا در حصارتعقیب کرد در این کشمکش, یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی زد و سپر از دست ویافتاد علی فورأ متوجه در دژ گردید.
و آن را از جای خود کند و آن را به جای سپر به کار برد.
پس از آنکهآن را به روی زمین افکند, هفت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله «ابورافع» سعی کردند کهآن را از این رو به آن رو کنند, نتوانستند.(12) در نتیجه قلعهای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شدهبودند, در مدت کوتاهی توسط حضرت علی(ع) فتح شد.
رمز پیروزی علی(ع) در جنگ ذات السلاسل مأموران پیامبر گزارش دادند که در سرزمینی به نام «وادی یابس» هزاران نفر با یکدیگر همپیمانشدهاند که با تمام قوا در کوبیدن اسلام بکوشند; یا در این راه کشته شوند و یا محمد(ص) و افسر دلاورو یاور او علی(ع) را از پای درآوردند.
پیامبر پس از جمعآوری مسلمانان, اعلام نمود: گروهی باید برای دفع این فتنه قیام نمایند.
در اینلحظه, دستهای برای این کار تعیین شدند و فرماندهی لشکر به «ابوبکر» واگذار شد.
او به سوی قبیله«بنیسلیم» رهسپار گردید ولی از آنجایی که این قبیله در میان دره بسیار وسیعی زندگی میکردند, وقتیکه سربازان اسلام خواستند به دره سرازیر شوند, با مقاومت «بنیسلیم» روبرو شدند و فرمانده سپاهچارهای جز این ندید که از همان راهی که آمده بود بازگردد.
بازگشت سپاه اسلام با آن وضع, پیامبر را متأثر ساخت.
اینبار پیامبر مقام فرماندهی را به