بعد از مرگ هر فردی جد او را باید دور از مردم بر بالای کوه در جاهایی که آنها را برج خاموشان گویند، بیفکنند تا طعمه مرغان و جانوران لاشخور گردد (سگی یا مرغی آن را بدرد).
پس از مدتی آن استخوانهای پراکنده را گردآورده در چاهی که آن را استودان (استخواندان) گویند، میریزند، زیرا آب و خاک و آتش مقدساند و آلودن آنها جایز نیست.
نتایج اعمال انسانها:
اگر مرد، شخصی نیکوکار و کمگناهی بود وجدان یا نتیجه اعمال او به صورت دختری نورانی که نماینده تقوی و پارسایی شخص است، ظاهر میشود و چنانچه گناهکار باشد، این وجدان و نتیجه اعمال به صورت پیرزنی جادوگر و دیوی وحشتبار که مظهر تباهکاری مشخص است به سراغ وی خواهد رفت.
محاکمه روح:
سپس روان شخص را به عالیترین مرجع قضایی اخروی که در قله کوه البرز تشکیل میگردد درحضور سه قاضی(مهر، سروش، رشن)، مورد محاکمه قرار میدهند و برای توزین (وزن کردن) گناهان ترازویی وجود دارد که شبیه به ترازوی توزین گناهان مصریان قدیم است و اعمال روانها را بوسیله آن مورد سنجش قرار میدهند.
دوزخ:
بر حسب گاتها، همان خانه «دروغ» است.
جایگاه ناخوش و سرزمینی که بوی گند از آن برمیخیزد و از اعماق ظلمانی آن فریاد شیون و ناله و غم به گوش میرسد .
آنچه دوزخیان را شکنجه میدهد نبودن آتش و سرمای سخت و ظلمات محض است.
تاریکی به حدی شدید است که قابل لمس دستهاست و بوی نامطبوع آن به قدری مادی و جسمانی است که میتوان آنها را با کارد برید.
روانهای گناهکاران در حالیکه با زنجیر به یکدیگر بسته شدهاند به دوزخ کشانده میشوند.
شکنجهها به قدری توانفرساست که شخص هنوز سه روز نگذشته گمان میکند 9 هزار سال است که زندانی دوزخ است.
بهشت:
در آن سوی پل چنیوات (چنیواد) که روان نیکوکاران از آن میگذرد، به قول گاتها بهشت برین قرار دارد و آن مکانی است که جایگاه خوشی است و آفتاب در آنجا هیچوقت غروب نمیکند و و وهشیت یعنی بهترین جای است.
برزخ:
کسانی که کارهای نیک و بدشان برابر است در عالم همستکان یا برزخ یا اعراف خواهند بود.
عرش اعلاء:
روان و روح آدمی پیوسته صعود میکند تا به عالیترین مرتبهای میرسد که آن را گروتمان = گرونمان میخوانند که به معنای عرش اعلای خداوند و خانه نفحات است.
تقسیمات اوستا:
 تقسیمات اوستا: در طول زمان توسط موبدان زردشتی، بخصوص تا دوره اسلامی، قسمتهایی به اوستا اضافه شدهاست، ولی قسمتی که اثر مسلم زردشت است، گاتها (گاتاها) است که اکنون درکتاب سینای اوستا جای دارد.
اوستا پیش از اسلام به 21 نسک یا کتاب تقسیم میشد.
پس از اسلام بسیاری از نسکهای آن گم شد.
اوستای موجود شامل قسمتهای زیر است: یسنا: که به معنای نیایش است و سرود گاتها که قدیمیترین قسمت اوستاست در جزء یسنا قرار داشته که شامل 72 فصل است و گاتها (گاتاها) مشتکل بر 17 سرود است که همگی آن به نظم است.
یشتها: به معنای ستایش و قربانی دادن و 21 فصل است یسپرد: به معنای همه مردان و بزرگان دین و 24 فصل دارد.
وندیداد یا ویدیوداد: به معنی قانون ضد دیو و 22 فصل است.
خرده اوستا: اوستای کوچک و مشتمل بر دعاهای روزانه است.
در زمان ساسانیان،که دین زردشتی رسمی گردید با تلاش موبدانی مثل آذرمهراسپند، 21 نسک اوستای قدیم به پهلوی ترجمه شد.
زبان اوستایی الفبایی مخصوص و صدادار دارد که آن دین دبیره به معنای خط دین میخوانند.
زند و پازند: زند تفسیری است به زبان پهلوی که در زمان ساسانیان بر اوستا نوشتهشد و غالباً اوستا را با زند در یکجا گرد آورده و آن را زندواوستا میخوانند.
پازند شرحی است که بر زند نوشتهاند و چون خواندن خط پلوی دشوار بوده و بواسطه شباهت حروف به یکدیگر و وجود لغات آرامی موسوم هزوارش در آن زبان برای درست خواندن، کتاب اوستا را به خط دین دبیره نوشته و به زبان پهلوی ترجمه کردهاند.
در حقیقت پازند شرح زند است به زبان پارسی دری که خالی از هزوارش لغات آرامی است.
آتش و آتشکدهها: زردشتیان، آتش را نمیپرستیدند، بلکه آنرا مقدس و نشانهای از فروغ ایزدی میدانستند و مظاهر دین زردشتی درایران آتشکدههایی بود که در هر گوشهای برپاداشته بودند.
آتشدان در میان آتشکدهها، جای داشت و پیوسته آتش مقدس در آن میسوخت.
هر آتشکده هشت درگاه و چند اطاق هشت گوشه داشت.
آتشدان در اطاق تاریکی بود که وسط بنا ساخته بودند.
آتشکده از کندر و دیگر عطریات اکنده بود و محافظ آتشکده را هیربر میگفتند.
سه آتشکده مهم که طبقات مختلف ممکن است آتشکدههای شهرها و روستاها و حتی خانههای خود را از آنها روشن میکردند عبارت بودند از: آتشکده آذرفرنیع مخصوص موبدان در کاریان پارس بین بندرعباس و داراگرد.
آتشکده آذرگشنب، مخصوص پادشاهان و آرتشتاران (نظامیان) و بزرگان در شهر شیز یا کنزک درکنار دریاچه ارومیه در تخت سلیمان آتشکده آذربرین مهر، مخصوص کشاورزان و پیشهوران در کوههای ریوند در شمال نیشابور.
زردشتیان امروزی: پس از اسلام که اکثر زردشتیان به دین اسلام درآمدند و اینان همکیشان قدیم خود را که دین اسلام را نپذیرفتند، گبر یعنی کافر خواندند.
کلمه گبر همان کافر عربی است که بر اثر سوء تلفظ مسلمانان جدیدالاسلام، به صورت گبر درآمدهاست.
امروزه شماره زردشتیان حدود 20 هزارنفر است که در تهران، کرمان، یزد، شیراز عمدتاً و نیز جاهای دیگر سکونت دارند.
زردشتیان امروزی مردمانی درستکار و تاجرپیشهاند، چنانکه همکیشان و همنژادان آنها بنام پارسیان هند نیز تجار و بانکدارانی مهمند.
زردشتیان خود را «بهدین» میخوانند.
آتشکدههای آنها در تهران، یزد، کرمان و شیراز روشن است.
آنها مردگان خود را در تهران در برج خاموشان یا دخمه نمیگذارند، بلکه حدود چهل سال است که مردگان را در اطاقکهای کوچکی از سیمان ساختهاند در محلی بنام قصر فیروزه درمشرق تهران میگذارند.
اعتقادات زردشتیان امروزی: پرستش اهورامزدا، خدای یکتا اشوی: یعنی پاکیزگی و پارسایی سدره و کشتی(گستی) بستن به نشانه خداپرستی که پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن بلوغ 15 سالگی رسیده واجب است.
برگزاری آیین و دردگان در گذشتگان و مردگان دستگیری از نیازمندان و تنگدستان برگزاری جشنهای مذهبی به جای آوردن نمازهای پنجگانه احکام و اعمال عبادی: هر زردشتی مانند مسلمانان باید شبانهروز، پنج بار به پرستش اهورامزدا یا پروردگار بایستد.
نماز آنان رکوع و سجودند.
دردین زردشتی برعکس یهود و اسلام، روزه وجود ندارد و بجای آوردن آن امری حرام است.
نمازهای پنجگانه عبارتند از: هاونگاه: از برآمدن خودشید تا نیمروز رپیتوینگاه: از نیمروز تا سه ساعت بعدازظهر ازپرینگاه: از 3 بعدازظهر تا شام ایوی سروتریمگاه: از شام تا نیمهشب اشهینگاه: از نیمهشب تا دمیدن خورشید.
زردشتیان در آمین و دردگان یا درگذشتگان برای مردگان و شادی روان آنان نیایش انجام داده و به داد و دهش میپردازند.
جشنهای زردشتیان: 1.
نوروز 2.
خرداد: جشن تولد زردشت 3.
تیرگان در روز تیرو ماده تیر به یادگار پیروزی ایرانیان بر تورانیان مهرگان: یادگار قیام کاوه آهنگر بر ضحاک تازی سده یا پیدایش آتش در دهم بهمنماه بمناسبت گذشتن صدروز از اول زمستان آریایی یعنی از آغاز آبانماه تا دهم بهمن که پنجاه روز به نوروز مانده است.
جشن پنجه: پنج روز پیش از نوروز برای درخواست آمرزش و شادی روان مردگان.
در جشن پنجه، زردشتیان با افروختن آتش بر بام خانه خود که نشانه پایان پنجه سال و آغاز بهار و نوروز با خواندن سرود آفرینگان آن را برگزار میکنند.
جشن گاهانبار: که در هنگام برداشت و کشت میوه و انبارکردن آنها با خواندن سرود آفرینگان جشن میگرفتند و بهره و بخشی از آن محصولات را به مستمندان میبخشیدند.
هر یک از این گاهانبارها پنج روز طول میکشید.
شش گاه انبار: میدئوزرم: یعنی میان بهار از روز خیر ایزد در اردیبهشت ماه تا پنجروز- زمان آفرینش آسمان در اعتقادات زردشتی.
میدیوسهیم: میان تابستان از روز خیر ایزد درتیرماه تا پنجروز- زمان آفرینش آب پیته سهیم: پایان تابستان از روز اشتاء ایزد در شهریورماه تا پنجروز- زمان آفرینش زمین ایاسریم: به معنای خزان و پاییز از روز اشتاء ایزد در مهرماه تا پنجروز-زمان آفرینش گیاهان و درختان میدیاریم: به معنای زمستان از روز مهر ایزدی در دیماه تا پنجروز- زمان آفرینش جانوران همس پت میدیم: به معنای برابر شدن شب و روز و مصادف با پنجه آخر سال- زمان آفرینش آدم این گاهانبار به مردگان و درگذشتگان و نیایش برای شادی روان آنها اختصاص دارد.
بعلاوه در ماههای زردشتی هر روز نامی دارد.
اگر روز با نام ماه مصادف شود آن روز را عید و جشن میگیرند.
آیین مانوی زندگی مانی: نام پدر وی فاتک یا بابک، پسر ابویرزام از خاندان چسکانیان به روایت اینالندیم در الفهرست، از نجیتزادگان ایران در همدان بود.
پدر مانی در بابل اقامت کرد و پسر پیدا کرد و برای اینکه ماندگار شود، وی را «مانی» نامید.
مانی در 215 میلادی در روستای ماردینو در ناحیه نهر کوشه بابل بدنیا آمد.
بابل در نزدیکی کربلای امروزی قرار داشت و مرکز علم و معرفت دنیای قدیم بود و مانی تحصیلات خود را در جوانی در آنجا انجام داد و در آن شهر به ادیان مختلف و فلسفههای آن آشنایی پیدا کرد.
پو و پدرش بر دین مندائیان یا مفتلسه (صائبیان) بودند که از فرقههای معروف گنوسی (معرفت و روئی) بودند.
پدر وی خود را از گوشت و شراب و زن منع کرد و به گروه صائبیان (مفتسله) پیوست و پسر خود مانی را بر همان اصولی تربیت کرد.
بنابر نوشتهها و متون مانوی، مانی در 228 یا 229 میلادی مذهب مفتسله (مسیحیان پیرو یوحنای تعمیددهنده) را ترک کرده و هنگامی که سیزده سال داشت نخستین بار به او وحی شد و خود را مامور هدایت بشر و رسول روشنایی خواند.
در سال 240 میلادی و در سن 25 سالگی این وحی بر او تکرار گردید و به دستور او دستور داده شد تا آیین راستین خود را ترویج کند.
فرشتهای که بر او ظاهر شد به زبان بابلی (قوم) نام داشت که معنای (قرین) میباشد در 231 میلادی به هندوستان سفر کرد و در زمان شاپور اول ساسانی به ایران برگشت و به تیسفون رفت و در روز برتخت نشستن شاپور اول ساسانی به راهنمایی فیروز به همراه پدرش بابک (فاتک) به نزد شاه رفت و دین خود را بر او عرضه داشت و او را به دین دعوت کرده و مورد عنایت شاه قرار گرفت.
تاریخ ابلاغ رسالت مانی به شاه را نهم آوریل 243 میلادی نوشتهاند.
مانی کتاب دینی خود را به نام شاه ساسانی، شاپورگان نامید و این کتاب به پهلوی نوشته شد و بقیه آثارش به زبان سریانی بود.
شاپور ده سال به دسن مانی معتقد ماند، و لی سرانجام به دین مزدایی (زردشتی) برگشت و مانی از ایران تبعید شد و به هندوستان و کشمیر و آسیای مرکزی و ترکستان سفر کرد و مسافرت وی به چین نیز ذکر شده که توام با تردید است و هنگامی که به تبت رسید، ایمان پیروان نودین و آئین خود را با نوشتههایی مستحکم و زنده نگه داشت.
پس از مرگ شاپور در 272 میلادی، پسرش هرمز در 273 میلادی و جلوس بهرام اول بر تخت شاهی، پیروان مانی از او خواستند تا آموزگار و پیامبر آنان را به ایران بازگردد، اما موبدان زردشتی نیز در انتظار بودند تا وی را از میان بردارند.
زندگی مانی: پس از ورود مانی بر اثر سخنچینی و توطئه موبدان زردشتی، بخصوص موبد موبدان که نیز مورد خشم بهرام اول ساسانی قرارگفت (مارس 1975م) وی را دستگیر و او را در مناظرهای علمی شکست داد و به الحاد متهم کرده و به فرمان شاه کشته شد (دوشنبه 26 فوریه 277م).
وی را زنده پوست کندند و گردن زدند و پوستش را از کاه انباشتند و بر دروازهی جندیشاپور آویختند که که تا دوره اسلام به دروازه مانی معروف بود.
مانی میگفت: در هر زمانی پغمبران حکومت و حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کردهاند.
گاهی در هندوستان توسط پیامبری بنام بودا، و زمانی در ایران بوسیله زردشت.
روزگاری در مغرب زمین بوسیله عیسی مسیح.
سرانجام من که مانی پیغمبر خدا هستم مامور نشر حقایق در سرزمین بابل گشتم.
عقاید و تعالیم مانی اساس اعتقادات مانی (مانویت) بر ثنویتی سختتر و منظمتر از دوگانهپرستی و ثنویت صائبیان (مفتسله) استوار است و هم خیر و هم شر هر دو را دارای هستی ازلی میدانست و معتقد است که عناصر عالم نیز دارای دو جوهر خیر و شر و مضاعف هستند، ولی به هیچ چیز مگر شناخت عرفان راستین اهمیت نمیداد، ولی عهد عتیق (تورات) را منکر ولی انجیلها (چهارگانه) و رساله پولیس رسول (حواری) یعنی آخرین حواری عیسی مسیح و کسی که حقایق الهی بدو فرستاده شد، میدانست.
اساس تعالیم مانی دوگانهپرستی مطلق و کامل بود.
در مورد بنیاد جهان وی وجود دو مبداء متضاد که هر دو سرمدی (ازلی) و به کلی سازشناپذیر بودهاند را پذیرفته بود، یعنی در مبداء خیروشر، نور و ظلمت خدا، پادشاه نیکی و اهریمن سلطان بدی است.
قلمرو آنها تا بیکران امتداد دارد، ملکوت خدا در بالا و پائین، شمال و مشرق و مغرب بسط مییابد و حوزه اقتدار اهریمن تنها در پایین