چکیده:
در این مقاله سه رویکرد اساسی در مفهوم سازی اخلاقی شامل «رویکرد توافق ذهنی»،«رویکرد پیامدگرایی»و«رویکرد اخلاق مبتنی بر مراقبت» از نظر کاربرد آنها در پرورش اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است.
تقسیم بندی سه گانه فوق که توسط هاینز (1998) مطرح گردیده می تواند به عنوان جمع بندی دیدگاه های مختلف در مفهوم سازی اخلاقی تلقی گردد که پیش تر تحت عناوین اخلاق «ذهنی» در مقابل اخلاق «عینی» یا اخلاق «صفات» در مقابل اخلاق «اصول» مطرح شده بود.
دیدگاه تقسیم بندی سه گانه هاینز دارای ویژگی خاصی است که در آن، این سه دیدگاه علیرغم تفاوتهای مفهومی در موضوع «پرورش اخلاقی» با یکدیگر همپوشانی زیادی دارند.
موضوعی که محور مقاله حاضر را تشکیل داده و طی آن استلزامات مربوط به پرورش اخلاقی این دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نتیجه گیری شده است که «اخلاق فضیلت مدار» با «اخلاق اصول» در پرورش اخلاقی تعارض ذاتی ندارد و این اخلاق «پیامد مدار» است که به نوعی در مقابل اخلاق «اصول» و «قاعده مدار» قرار دارد.
واژه های کلیدی: رویکرد، مفهوم سازی، اخلاق، تربیت اخلاقی
مقدمه :
تربیت اخلاقی از دیرباز مورد توجه فیلسوفان ، معلمین و والدین قرار داشته است هدف پرورش اخلاقی بار آوردن شهروندانی است که علاوه بر برخورداری از هوش و ذکاوت ، افرادی با فضیلت و آراسته به خصائل نیکوی انسانی باشند .
اهمیت این موضوع تا آن پایه است که برخی از صاحبنظران تعلیم و تربیت را اقدامی اخلاقی دانسته و هدف آن را فراهم آوردن شرایطی جهت بهزیستی و خوشبختی نسل های آینده می دانند .
(نلر ،1971).[1]
برخی دیگر از صاحبنظران نیز اظهار نظر می کنند که مربیان به صورت اجتباب ناپذیر با امر تربیت و پرورش اخلاقی روبرو می گردند ، بویژه اگر به طبیعت برنامه های آموزش اخلاقی توجه شود ، که عمدتاً به صورت ناگفته ، و « ناخواسته » و پنهان عمل می نماید (اسناری ، 1992 ).
[2]
از طرف دیگر شیوه ها و روش های پرورش اخلاقی نیز مطلبی است که هنوز در میان مربیان و دانشمندان علوم تربیتی و اجتماعی به صورت « مناقشه بر انگیز » مانده و اجماع نظر قطعی پیرامون آن بوجود نیامده است چنین وضعیتی عمدتاً به دلیل ظرافت و حساسیت امر آموزش اخلاق است که دست اند ر کاران و مربیان را به وادی احتیاط می کشاند .
در این مقاله سعی شده است که بعد از بیان مفاهیم کلی مربوط به اخلاق و پرورش اخلاق سه رویکرد عمده در پرورش اخلاقی ، شامل رویکرد « توافق ذهنی » ، رویکرد « پیامد گرایی » و رویکرد « مراقبت » به عنوان سه رویکرد نظری اساسی در وضعیت حاضر با توجه به خاستکاه های ریشه های آن و استلزامات تربیتی هریک مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری از این رویکردها به ویژه از منظر تربیت اخلاقی « قاعده مدار » و «فضیلت مدار » و امکان آشتی و توافق این دو رویکرد پرداخته است .
مفاهیم اخلاق و پرورش اخلاقی در نوشته ها و مطالعات اخلاق همواره به دو اصطلاح برخورد می کنیم : یکی « علم اخلاق » و دیگری اصل اخلاقی یا « اخلاقیات » این دو مفهوم از یکدیگر متمایزند و لازم است از نظر مفهومی از یکدیگر تفکیک گردند .
معمولاً « اخلاق » بیشر به جنبه های خصوصی زندگانی افراد از قبیل قواعد ، اصول و عادات شخصی اطلاق می گردد ، به عبارتی در اخلاق بیشتر جنبه های فردی زندگانی مورد نظر است و از این نظر گاه به عنوان مثال روان شناسان به مطالعه « تحول اخلاقی » در افراد علاقه دارند .
اما علم اخلاق ، از قلمرو مطالعات فلسفی است و منظور از آن مطالعه فلسفی در باب اخلاق ، مبادی اخلاق و متافیزیک اخلاق می باشد .
این حوزه یکی از قلمروهای پیچیده مطالعات فلسفی به حساب می آید به گفته «استریک » و «ترناسکی » (1993 ) ، فیلسوفان در ادوار مختلف به منظور روشنگری واژه های اخلاقی در این خصوص تلاش فراوان کرده اند ، به عنوان مثال بحث و بررسی پیرامون واژه های « درست » و « نادرست » یکی از مباحث پایه ای اخلاق در طول زمانهای مختلف در میان فلاسفه مطرح بوده است .
[3] ماهیت سوالات اخلاقی به گونه ای است که پاسخگویی به آنها مستلزم گزینش و انتخاب گزینه ای از میان گزینه هاست .
به عبارتی اگر در تصمیمات اخلاقی « گزینه» ای در میان نباشد و موقعیت معما گونه ای مطرح نباشد ، چنین موقعیتی را اخلاقی نمی نامند ، با نظر به این ویژگی اعمال و تصمیمات اخلاقی است گه گفته می شود کردار اخلاقی انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه های مختلف است .
بدین ترتیب مشخص می شود که اخلاق با کردار ها و امور روز مره که دارای بار ارزشی است سرو کار دارد ، لیکن علم اخلاق ، اصول و مبادی اخلاقی را از منظر فلسفی مورد مطالعه قرار می دهد و خود شاخه ای از فلسفه می باشد .
علم اخلاق مباحثی پیرامون «چیستی اخلاق » و مبادی متافیزیکی آن را مطرح می کند که تحت عنوان « فرا اخلاق » نامیده می شود .
« رویکردهای پرورش اخلاقی » برخی از مولفین بر اساس نظرگاه سنتی اخلاق را به « ذهنی » و « عینی » تقسیم می کنند .
برخی دیگر بر مبنای تقسیم بندی دیگری به دو دیدگاه اخلاق « ارسطوئی » و اخلاق « کانتی » اشاره می کنند .
به عنوان مثال ریکئور (1992 ) در تمایز بین دو مفهوم « اتیکز » و « هنجار اخلاقی » ریشه اتیک را درسنت ارسطویی و خاستگاه هنجار اخلاقی را به کانت نسبت می دهد.
[4] افراد دیگری همچون بک (1994 ) و نوزیک (2001 ) نیز در یک تقسیم بندی در مورد نظر گاههای اخلاقی عمده دیدگاه پیامدگرایی را در برابر وظیفه گروی مطرح می نماید .
[5و6] نوآم ورن (1999 ) شش مفهوم از اخلاق و پرورش اخلاقی به ترتیب شامل : 1 – مفهوم غایت گرا ، 2 – مفموم حقوقی یا قانونی ، 3 – مفهوم خود شکوفائی 4- مفهوم روند کاری 5 – مفهوم شهودی 6 – مفهوم رومانتیک از اخلاق ارائه می دهد که در هر کدام یک مفهوم محوری مورد تأکید قرار میگیرد ، اخلاق غایت گرا در پی خوشبختی و سعادت انسانهاست .
، در مفهوم حقوقی یا قانونی ، اخلاق بر مبنای ارتباط بین حق و تکلیف استوار است ، در مفهوم خود شکوفایی تاکید بر مفهوم « خود و خصوصیات و فضائل فردی است » در اخلاق روند کاری دو بعد اخلاق ، نخست جنبه عقلانی (آزادی ) و دیگری جنبه گزینش و انتخاب (حالت داوطلبانه ) اخلاق در تصمیم گیری های اخلاقی مورد نظر است .
در مفهوم شهودی به درک ارزشها و اصول بدون واسطه و مستقیم تاکید می گردد و در نهایت مفهوم رومانتیک (خیالپردازانه ) ، عامل همرنگی اجتماعی و مطابقت رفتار کودک با ساختارهای اجتماعی را مورد انتقاد قرار می دهد .
[7] شش دیدگاه فوق به طور کلی ذیل دو عنوان اصلی « اخلاق گروی » و « وظیفه گروی » نیز تقسیم بندی می گردد که در دیدگاه وظیفه گروی تاکید بر بعد بیرونی و کارکرد اجتماعی اخلاق است در حالی که در دیدگاه اخلاق گروی توجه بیشتر به جنبه درونی اخلاق است که خود بازتابی از قلمرو شخصی به حساب می آید .
دیدگاههای غایت انگارانه ، خود شکوفا یی و رومانتیک جز نظریات اخلاق گروانه بشمار می روند در حالی که دیدگاههای حقوقی ، روند کاری و شهودی جز نظریات اخلاق وظیفه گروانه به شمار می روند .
برخی از مولفان از جمله هاینز دیدگاه سه گانه ای از اخلاق و پرورش اخلاقی ارائه داده است که می تواند نوعی جمع بندی و نتیجه گیری از تمام دیدگاههای اخلاقی بشمار آمده و کاربرد عینی تری در برنامه های پرورش اخلاقی داشته باشد .
[8] در شکل زیر این الگو نمایش داده شده است .
رویکرد همسانی (توافق ذهنی ) – الگوی ذهنی اخلاق در این رویکرد به جنبه های ذهنی اخلاق توجه ویژه ای می شود .
اخلاق در واقع نمودی از فعالیتهای درونی فرد است که به صورت مقاصد و نیات شخصی بیان می شود .
کردارهای اخلاقی در این رویکرد مبتنی بر نیات و انتخابهای فرد است که به مدد قواعد ذهنی و درونی به تدریج شکل گرفته و هماهنگ می گردند .
همچنین الگوی اخلاق در این دیدگاه تحولی است که در آن رشد اخلاقی به صورت سلسله مراتبی از دوره ها و مراحل متوالی شکل می گیرد .
« الگوی پیاژه ای » و « نو کانتی »از اخلاق که توسط « لارنس کولبرگ » ارائه گردیده است ، نمونه بارزی از این رویکرد اخلاقی است .
در نظریه کولبرگ دو ویژگی اصلی متمایز است : یک اینکه اخلاق از نظر مفهومی و علی بر اساس اصل تقابل استوار است و دوم اینکه « معرفت شناسی ساخت گرا » بر آن حاکم است .
در این نوع معرفت شناسی دانش و شناخت درتعامل با واقعیت های طبیعی و فیزیکی شکل می گیرد .
علی رغم انتقادات وارده بر این دیدگاه که توسط افرادی چون توماس (2002 ) و سیگال (2001 ) مطرح شده است و عمدتاً بر این نکته تاکید می کنند که این الگوی اخلاقی « خود بنیاد » می باشد که در آن فرد قواعد و طرحواره های ذهنی خود را به جهان بیرون فرافکنی می کند و به جنبه های فرهنگی و اجتماعی توجه کمتری می شود .
[9و10]، معلمان با این رویکرد اخلاقی به خوبی آشنا هستند ، بیشتر به این خاطر که در برنامه های درسی کشورهای مختلف به آن توجه ویژه ای شده است .
انتقاد دیگر بر این دیدگاه از زاویه دیگری نیز وارد شده است و آن اینکه صرفاً با تکیه بر قواعد کلی ذهنی همواره نمی توان یک حکم کلی صادر کرد که در تمام موقعیت ها کاربرد داشته باشد ، به عبارتی موقعیت های عینی مربوط به حیات اخلاقی فراتر از شمار ی مفهوم پردازی های انتزاعی است ، به طور کلی در این دیدگاه نوعی رویکرد درونی و یا درونگرایانه به اخلاق دیده می شود که بر اساس قواعد و اصل های عقلانی شکل می گیرد .
ویژگی تحول اخلاقی در این دیدگاه آن است که جنبه تحولی دارد و به تدریج از عینی و انضمای به طرف ذهنی و انتزاعی پیش می رود و اندیشه اخلاقی فرد متاثر از ساخت های شناختی آنان است .
در این رویکرد قضاوت اخلاقی بهترین شاخص رشد اخلاقی به حساب می آید که در بیشتر موارد می تواند پیش بینی کننده و تعیین کننده رفتارهای اخلاقی فرد در آینده باشد .
انتقاد اصلی وارد به این دیدگاه تاکید بیش از حد آن بر منطق و عقلانیت و اصل ها و قاعده های ذهنی است ، به ویژه از آن لحاظ که این امر باعث نادیده انگاشتن شرایط حقیقی بروز و ظهور رفتارهای اخلاقی گردیده و جنبه های هیجانی و عاطفی اخلاق را نادیده می انگارد .
انتقادهایی از این دست که به نوعی محدودیت های نظریه اخلاق توافق ذهنی را گوشزد می کرد ، باعث گردید در حوزه پرورش اخلاقی ، رویکرد « پیامد گرایی » پابه عرصه بگذارد ، که بر خلاف رویکرد توافق ذهنی به جنبه های عینی و نتایج و پیامدهای کردارهای اخلاقی تاکید می ورزد .
در این رویکرد به « عینیت » در برابر « ذهنیت » مورد نظر در توافق ذهنی تاکید می گردد .
« پیامدگرایی » الگوی عینی اخلاق نظام هماهنگ و سازگار اخلاقی که در الگوی اخلاقی توافق ذهنی مورد تاکید بود در تبیین رشد و تحول اخلاقی و به ویژه پرورش اخلاقی با مشکلات و محدودیت هایی روبرو گردید .
گودل (1985) خاطر نشان می سازد نظام منطق صوری که رویکرد توافق ذهنی سخت بدان پای بند بود ، نظامی است دوری و خود بنیاد که در آن سیستمی از آرمانهای ذهنی فراهم آمده است که به احتمال زیاد ارتباط مستقیم با فعالیت های عینی و روزمره اخلاقی ندارد .
(بوردیو 1977 و تالمین 1986 ).
[12و11] به اعتقاد منتقدان ، اخلاق اگر صرفاً مجموعه ای از قواعد ، ایده ها و تصورات ذهنی باشد ، معلوم نیست زمانی که اصول ناشی از آن تصورات با یکدیگر در تعارض قرار می گیرند ، چگونه باید عمل نمود .
به عبارتی مشکلات و مسائل روز مره اخلاقی با ایجاد نظام هماهنگی از قواعد و اصول و صرفاً با تکیه بر ساخت های انتزاعی ذهنی حل نمی شوند .
در مقابل ، پیامد گرایی در تبیین اخلاق نوعی توافق بین الاذهانی را مطرح می کند و در همین راستا همانند