شخصیت پیامبر اعظم (ص) از منظر حضرت علی (ع)
 شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انکارناپذیر است; زیرا براى فهمیدن معارف اسلام و پیروى از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلى الله علیه و آله معرفتشایسته مقام و منزلت آن حضرت مىتواند تاثیرى به سزا بگذارد .
اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زوایاى شخصیتبیکران آن فرستاده الهى و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفقتر و علاقهمندتر خواهیم شد .
براى شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزدیکترین یار و آگاهترین شاگرد و همراهش، حضرت على علیه السلام، مطمئنترین وسیله مىباشد; چرا که على علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلى الله علیه و آله بود .
مولاى متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والاى خود در نزد پیامبر علیه السلام مىگوید: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابه القریبه والمنزله الخصیصه; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مىدانید که چگونه نزدیکترین خویشاوندى و خصوصىترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود مىافزاید: 
 «پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران کودکىام، مرا در اتاق خصوصى خود مىنشاند و در آغوش خود مىگرفت و ...
گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایى مشاهده نکرد ...
من همواره به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم، همانند فرزندى که پیوسته در کنار مادر است .
آن حضرت هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نیکویش را برایم آشکار مىکرد و به من فرمان مىداد که به او اقتداء کنم .
پیامبر صلى الله علیه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء مىرفت و به غیر از من هیچ کس او را نمىدید .
در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و خدیجه و من محدود مىشد .
من نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىکردم .
 «پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران کودکىام، مرا در اتاق خصوصى خود مىنشاند و در آغوش خود مىگرفت و ...
هنگامى که بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وحى نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کردم: «یا رسول الله!
ما هذه الرنه؟
فقال صلى الله علیه و آله: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لستبنبى ولکنک لوزیر وانک لعلى خیر; (1) یا رسول الله!
این ناله کیست؟
فرمود: صداى ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید .
[و فرمود: على جان!] تو آنچه من مىشنوم، مىشنوى و آنچه را که من مىبینم، تو نیز مىبینى; جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر و جانشین هستى و در راه نیک گام برمىدارى .» بعد از سى سالگى در حالى که خودش با خدیجه زندگى و عائله تشکیل داده است , کودکى را در دو سالگى از پدرش مى گیرد و مىآورد در خانه خودش .
کودک , على بن ابى طالب است .
تا وقتى که مبعوث مى شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحى الهى تقریبا از بین مى رود , یعنى تا حدود دوازده سالگى این کودک , مصاحب و همراهش فقط این کودک است .
یعنى در میان همه مردم مکه کسى که لیاقت همفکرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد , غیر از این کودک نیست .
خود على ( ع ) نقل مى کند که من بچه بودم , پیغمبر وقتى به صحرا مى رفت , مرا روى دوش خود سوار مى کرد و مى برد .(2) قدر مسلم این است که گاهى على ( ع ) بوده است , چون مى فرماید : و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحى .
آن ساعتى که وحى نزول پیدا کرد من آنجا بودم .
از آن کوه پائین نمىآمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى کرد .
اینکه چگونه تفکر مى کرد , چگونه به خداى خودش عشق مى ورزید و چه عوالمى را در آنجا طى مى کرد , براى ما قابل تصور نیست .
على ( ع ) در این وقت بچه اى است حداکثر دوازده ساله .
در آن ساعتى که بر پیغمبر اکرم وحى نازل مى شود , او آنجا حاضر است .
پیغمبر یک عالم دیگرى را دارد طى مى کند .
هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چیزى را در اطراف خود احساس نمى کردند ولى على ( ع ) یک دگرگونیهایى را احساس مى کند .
قسمتهاى زیادى از عوالم پیغمبر را درک مى کرده است , چون مى گوید : و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزول الوحى .
من صداى ناله شیطان را در هنگام نزول وحى شنیدم .
مثل شاگرد معنوى که حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد , به پیغمبر عرض کرد : یا رسول الله !
آن ساعتى که وحى داشت بر شما نازل مى شد , من صداى ناله این ملعون را شنیدم .
فرمود بله على جان !
انک تسمع ما اسمع و ترى ما ارى و لکنک لست بنبى .
شاگرد من !
تو آنها که من مى شنوم , مى شنوى و آنها که من مى بینم , مى بینى ولى تو پیغمبر نیستى .(2 ) حال، با توجه به جایگاه والاى امیرمؤمنان، على علیه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله مىپردازیم .
زهد و ساده زیستى پیامبر صلى الله علیه و آله زهد و ساده زیستى از کردارهاى ستودهاى است که موجب بسیارى از کمالات روحى در وجود انسان مىباشد .
از بارزترین صفات رسولان الهى که آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستىشان بوده است .
رسولان الهى بر این باور بودند که «ان الله عزوجل فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره; ) 3) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغیان و سرکشى وادار نکند .» امیرمؤمنان على علیه السلام در تشریح سیره نبوى صلى الله علیه و آله به این ویژگى آن حضرت مىپردازد و توضیح مىدهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست .
دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر و شکمش از همه خالىتر بود .
دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس مىکرد خدا دشمن مىدارد، آن را دشمن مىدانست .» (4) امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستى و بىتکلف بودن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرداخته، مىفرماید: «ولقد کان صلى الله علیه و آله یاکل على الارض ویجلس جلسه العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العارى ویردف خلفه ویکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانه لاحدى ازواجه غیبیه عنى فانى اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها; (5) [رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره بر روى زمین غذا مىخورد و همانند بندگان مىنشست و با دستخود کفشش را وصله مىزد و لباس خود را مىدوخت و بر الاغ برهنه و بىتجهیزات سوار مىشد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مىکرد .
[روزى متوجه شد که] پردهاى بر در خانهاش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکى از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن مىافتد، به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم .» «فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه!
والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها; (6) چقدر بزرگ است منتى که خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى که باید پشتسر او حرکت کنیم و راهش را ادامه دهیم .
به خدا سوگند!
من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زدهام که از پینه کننده آن شرمسار شدهام .» شهریار تبریزى این سخن مولا را چه زیبا به تصویر کشیده است: در جهانى همه شور و همه شر ها على بشر کیف بشر کفن از گریه غسال خجل پیرهن از رخ وصال خجل شیعیان مست ولاى تو على جان عالم به فداى تو على آن حضرت در سخن دیگرى، زندگى زاهدانه و بىتجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را چنین بیان مىکند: «قد حقر الدنیا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختیارا وبسطها لغیره احتقارا، فاعرض عن الدنیا بقلبه وامات ذکرها عن نفسه; (7) [پیامبر صلى الله علیه و آله] دنیا را کوچک شمرد و به دیگران نیز کوچک جلوه داد و آن را بىارزش محسوب کرد و به دیگران نیز خوار و بىمقدار بودن آن را فهمانید .
مىدانست که خداوند براى [تعظیم و قدرشناسى از شخصیت] و برگزیدن او دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز و بىارزش بودنش به دیگران بخشید .
به همین جهت، از دل و جان از دنیا گرایى اعراض کرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاک نمود .» مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشریفات دنیوى تشریح کرده، گفتارش را چنین ادامه مىدهد: «خرج من الدنیا خمیصا وورد الآخره سلیما لم یضع حجرا على حجر حتى مضى لسبیله; (8) پیامبر صلى الله علیه و آله با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت گردید .
او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اینکه از دنیا رحلت کرد .» در اینجا نقل روایتى در مورد زندگى زاهدانه پیامبر صلى الله علیه و آله مناسب مىنماید: زید بن حارث روایت کرده است که در یکى از روزها رسول خدا صلى الله علیه و آله روى حصیرى خوابیده بود و نشانههاى زبرى حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود .
عایشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: یا رسول الله!
«کسرى» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهاى پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوى برخور دارند، ولى شما که رسول خدا و پیامبر الهى هستید از همه چیز تهى دست مىباشید تا آنجا که روى حصیر استراحت مىکنید و لباس ارزان قیمت مىپوشید!
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «عایشه!
چه خیال مىکنى!
هر گاه من بخواهم، کوهها طلا مىشوند و با من به حرکت در مىآیند .
روزى جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینههاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم .» سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى اینکه این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عایشه!
حصیر را بلند کن!» او نیز دستور حضرت را اجرا کرد و در هر گوشه آن مقدار زیادى طلا را مشاهده کرد که یک مرد به تنهایى توان حمل آن را نداشت .
سپس به عایشه فرمود: «نگاه کن!
و طلاها را از نزدیک مشاهده کن، اما بدان که دنیا و تمام زیباییهاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشهاى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعههاى طلا از نظرها پوشیده شد .
(9) البته بدیهى است که بهره گرفتن از دنیا براى آخرت امرى مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .
استقامتبىنظیر حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذیت دید و مشکلات و سختیها را متحمل شد که هیچ یک از رهبران الهى مثل آن بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند .
به همین جهت، همواره مىفرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; (10) هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .» در برخى آیات قرآن به مشکلات و گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره شده است .
در سوره حجر مىفرماید: «وقالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون» ; (11) «و مخالفین آن حضرت گفتند: اى کسى که آیات خدا به او نازل مىشود، همانا تو دیوانه هستى!» اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشکلات و گرفتاریها، مثل کوهى استوار ایستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزید و لحظهاى خم به ابرو نیاورد .
به همین جهت، امیرمؤمنان على علیه