مقدمه 
هر موجودی در جهان ابتدائی دارد و انتهایی ، تولدی و موتی ، رشد و کمالی و بهاری .
وقتی بهار می شود ، گویا که زمستان نبوده است ، گویا که آن همه شبهای تیره و سرد و یلدائی ، جان بوستانها از سموم نفس زمستان نیفسرده است و خون حیات و زندگی در نای خشک ساقه ها از جریان باز نایستاده است .
وقتی بهار می شود و زمزمه خیال انگیز جویباران که در تمامی زمستان تیره وسرد یخ بسته بودند ، دوباره به گرمای آفتابی مهربان در عمق دره های کوهساران طنین می اندازد .و ساقه ظریف و معطر پونه ها را می شوید ،گویا که هرگز زمستانی را از سر نگذارنده است.
زمین مرده دوباره جان تازه می یابد .پرندگان مهاجر باز می گردند ،چلچله ها که پیک فصل رویش و زندگی هستند دوباره باز میگردند ،تالابها از غریو شوق پرندگان سرشار از عطر زندگی می شود.دانه ها به یاری باران و آفتاب بهاری در دل خاکها جوانه میزنند ، باغستانهای عریان که در امواج بادهای سرد زمستان میلرزیدند ، لباس طراوت می پوشند .
در باغ های زمستان زده ، شقایق ها می رویند و لاله ها می شکوفند .
چمن های پژمرده سبز دوباره می آراید .
دیگر فریاد زندگی وغریو حیات و آوای شادمانه بودن وزیستن و بالیدن است که از هر وجودی بر می خیزد .
ایمان و اعتقاد هم بهاری دارد .
صراط مستقیم حق نیز در جریان حیات زندگی فرزندان آدم با افت و خیزهائی که جوامع بدست خویش بوجود می آورند از این قاعده مستثنی نیست .
در نظام عالم ،اگر خورشیدی هست .
اگر کوکبی رخشان طلوع می کند ، در کنارش شبی است و سیاهی و ظلمتی و اگر فرشته ای می باشد دیوی ، عفریتی و تبهکاری نیز رویاروی آن خواهد بود .
هیچ نجابتی نیست که اسیر نانجیبی نشده باشد و هیچ رفعتی نیست که در کرانه های خویش دچار حضیضی نشده باشد .
اگر موسی هست فرعونی هم قد می افرازد .
اگر هابیلی ، قابیلی رویارویش می ایستد .
اگر ابراهیمی ظهور میکند ، نمرودی هم جرثومه کفر و ضلا لت زمان می باشد .
هر روز مقارن شبی است و هر مرتع برابر برهوتی ، هر قله برابر دره ای ، و هر خوبی رویارویی تبهکاری ، در صحنه امتحانات الهی ، میادین حق و باطل هر دو ، هر کدام اهل خویش را می طلبند و در نظام عالم ، چنان راه در هر دو سوی باز ، و انسان آنقدر مختار است که خود انتخاب کننده سرنوشت خویش باشد .
داستان خلقت بر حکمت عظیم و پیچیده ای مبتنی است که در عرصه آن هر موجودی اختیار مندی بتواند ، به اختیار خویش انتخاب کننده راه وعمل کننده به نیابت و آرزوهایش باشد تا خبیث خبیث شود و طیب طیب گردد .
تا حق و باطل هر کدام به پر شدن پیمانه های امتحان خویش برسد و هر کس به مقدار ظرفیت وجودی خود به واقعیت و حقیقت خویش دست یابد تا حجت بر همگی تمام و امتحا نات الهی بر آنان مهر صحت و سقم را بگذارد .
فصل اول
توبه چیست؟
توبه ، به معنای ترک گناه و بازگشت به سوی خدا و بهترین و رسا ترین مرحله عذر خواهی در پیشگاه خداوند است .
 راغب در مفردات میگوید: عذرخواهی سه گونه است : 
1- عذر آوردنده در مقام عذرخواهی می گوید : من فلان کار را انجام نداده ام .
2- یا می گوید: من به این علت و به آن جهت این کار را انجام دادم.
3- یا می گوید : این کار را انجام دادم ولی خطا کردم و بدکردم واینک پشیمانم.
سومین عذر خواهی همان توبه است.
سپس می گوید: توبه در اسلام دارای چهار شرط است:
1- ترک گناه .
2- پشیمانی از گناه.
3- تصمیم برعدم اعاده گناه.
4- تلافی و جبران گناه.
به عنوان مثال توبه همچون بیرون آوردن لباس چرکین از بدن ، و پوشیدن لباس تمیز به جای آن است یا همانند جارو کردن و سپس فرش نمودن است.
 به عنوان مثال توبه همچون بیرون آوردن لباس چرکین از بدن ، و پوشیدن لباس تمیز به جای آن است یا همانند جارو کردن و سپس فرش نمودن است.
توبه و پشیمانی بر سه چیز متحقق می گردد بر خلاف اصرار به معاصی ، توبه و پشیمانی است و اصل توبه به معنی بازگشت و رجوع است و مراد در اینجا بازگشت به خداست به حالی ساختن دل از معصیت و رجوع از دوری درگاه الهی به قرب و نزدیکی و حاصل آن ترک معاصی است در حال و عزم بر ترک آنها در آینده و تلافی تقصیرات و حقیقت توبه به سه چیز متحقق می گردد .
اول _ به قوت ایمان و نور یقین چه هر گاه بنده ای را ایمان به خدا و اعتقاد به پیغمبر او باشد و به فرموده ایشان اعتماد داشته باشد و بداند گناهی که از او صادر شده حجابیست میانه او و آنچه خدا و عده فرموده است از سعادات اخرویه و مراتب عالیه و درجات متعالیه البته آتش پشیمانی در دل او افروخته می شود و از معاصی گذشته متألم می گردد و اگر ایمان او سست و اعتقاد او نادرست باشد از این حالت خالی و پشیمانی که یکی از اجزای توبه است از برای او حاصل نمی گردد .
دوم _ به پشیمانی و ندامت از کرده خود باین معنی که دل به آنچه از او صادر شده از گناهان متألم و محزون شود و آرزو کند که کاش آن عمل از او صادر نشده بود و به سبب صذور آن قرین تأسف و الم باشد و این نتیجه یقین سابق است چه مادامی که یقین به این که به واسطه معصیت به درجه هلاکت میرسی نداشته باشی پشیمانی از برای تو حاصل نمی گردد .
سوم _ ترک آنچه مرتکب آنست از معصیت در حال و عزم بر ترک آن در تتمه عمر خود و قصد تلافی تقصیری که از او صادر شده و این نتیجه پشیمانی مذکور است پس مادامی که این امر متحقق نشود توبه حاصل نمی گردد و بعضی توبه را عبادت از این سه مید انند .
و جمعی دیگر می گویند توبه همان ندامت و پشیمانی است و یقین مذکور مقدمه آن و ترک در مستقبل ثمره آن است و بنابراین قول اشکالی لازم نمی آید در خصوص کسیکه معصیتی از او صادر شده باشد و بعد از این مقدور نباشد مثل آن معصیت مثل کسیکه زنا کرده باشد و بعد عنین شده باشد یا چندان پیر شده باشد که دیگر صدور زنا از او متصور نباشد یا گناهی دیگر کرده باشد که بعد از توبه چندان زنده نماند که دیگر تواند گناه را بکند زیرا که اگر چنین شخصی را نتوان گفت که در تتمه عمر آن گناه را ترک کرده ولیکن ندامت و پشیمانی بر گذشته در حق او ممکن است پس اگر توبه همان پشمانی باشد از برای چنین شخصی توبه میسر باشد و توبه او مقبول خواهد شد ولیکن بنابر قول اول که ترک معصیت در مستقبل کرده باشد لازم می آید که از برای این شخص توبه میسر نباشد چه ترک گناه در وقتی صورت می پذیرد که قدرت بر آن داشته باشد و کسی که نتواند گناهی را بکند نمی گویند آن را ترک کرد و این منافعی ظاهر شرع است و از اخبار مستفاد می شود که توبه قبول می شود اگر چه این قدر زنده بماند که دیگر نتواند آن معصیت را بکند و بعضی وجوهی چند در دفع این اشکال بنابراین قول گفته اند که چندان فایده ای در ذکر آنها نیست و ظاهر اینست که توبه همان ندامت و پشیمانی بر گذشته است با عزم ترک در آیند ه در صورت قدرت و امکان و اما نفس ترک کردن آن ثمره توبه است .
مراحل توبه : دراینجا به طور خلاصه اشاره ای به مراحل توبه می کنیم : 1ـ اول ا زگناهان گذشته چشم پوشی کنی بگذری 2ـ گناهان قبیحه را ترک کنی و واجبات را جبران کنی 3ـ حق مردم به هر قسمی که هست به صاحبش برگردانی و حلالیت بطلبی 4ـ نفس خود را در اطاعت خدا ذلیل کنی همانطوری که در گناه پروراندی 5ـ نفس خود را تلخی اطاعت بچشانی همانطور که او را حلاوت معصیت چشاندی 6ـ به جای خنده و شاری که در ارتکاب عماصی می کردی گریه کنی مراتب توبه در تفصیل : مرتبه اول : شخص تائب ، توبه می کند از جمیع گناهان ، و استقامت به خرج می دهد تا آخر عمر ، اینها دارای نفس مطمئنه هستند .
توبه این اشخاص پذیرفته است .
البته غیر معصوم غفلتهای دارند .
مرتبه دوم : شخص تائب ، توبه می کند فقط از کبائر ، یعنی گناهان کبیره ، و نسبت به طاعات و بندگی مقید هستند .
ولی گاهی هم مبتلا به غفلت می شوند و گناه می کنند ولی بلافاصله به توبه می افتند و به شدت متأثره می شوند .
اینها دارای نفس لوامه هستند که این نفس بسیار فعال و خوب است .توبه این اشخاص هم پذیرفته است .
مرتبه سوم : شخص تائب از کبائرتوبه می کند و استمرار هم دارد .
اما از نظر شهوات ضعیف است .
و هیجان هوای نفس که به صورت عطش نفسی در آمده مختص به یک یا دو گناه است ، و آنهم از روی عمد و اختیار .
اما بعد از گناه تأسف می خورد که نمی تواند بلافاصله توبه کند و توبه را به امروز و فردا موکول می نماید .
اینها دارای نفس مسوله هستند .
یعنی نفس متزلزل .
این افراد عاقبت بدی دارند چون ممکن است قبل از اینکه موفق به توبه شوند ، عمرشان به پایان رسد و بدون توبه از دنیا بروند .
بنابراین علمای علم اخلاق می گویند این افراد با توجه به نفس مستوله دارای دو خصیصه هستند : یک حسن دارند و آن اینکه تأثر از گناه در دلشان حتی به صورت ضعیف است .
یک قبح دارند و آن اینکه دارای صفت رذیله تسویف هستند ، یعنی توبه را تأخیر می اندازند .
مرتبه چهارم : شخص تائب در این مرحله بعد از توبه ، آن را می شکند و حتی حالت تأسف هم ندارد .
زیرا دارای یأس و ناامیدی است .
این اشخاص جایگاهی از بابت عفو خدا ندارند .
در حقیقت توبه شرح بدان که توبه یکی از منازل مهمه مشکله است .
و آن عبارت است از رجوع از طریعت به سوی روحانیت نفس، بعد از آن که به واسطه معاصی و کدورت نافرمانی نور فطرت و روحانیت محجوب به ظلمت طبیعت شده.
و تفصیل این اجمال اجمالا این است که نفس در بدو فطرت ، خالی از هر نحو کمال و جمال و نور و بهجت است ، چنان چه از مقابلات آن ها نیز هست .
گویی صحه ای است خالی از مطلق نقوش نه دارای کمالات روحانی و نه متصف به اضداد آن است .ولی نور استعداد و لیاقت برای حصول هر مقامی در او ودیعه گذاشته شده است و فطرت او بر استقامت و خمیره او مخمر به انوار ذاتیه است و چون ارتکاب معاصی کند به واسطه آن در دل او کدورتی حاصل شود و هر چه معاصی بیشتر شودکدورت و ظلمت افزون گردد تا آن که یکسره قلب تاریک و ظلمانی شود و نور فطرت منطفی گردد و به شقاوت ابدی رسد.
اگر در بین این حالات قبل از فرا گرفتن ظلمت تمام صفحه قب را از خواب غفلت بیدار شد و پس از منزل یقظه به منزل توبه وارد شد و حظوظ این منزل را به شرایطی که اجمالی از آن در این اوراق انشاءالله ذکر می شود استیفا کرد، از حالات ظلمانیه و کدورات طبیعیه برگشت می نماید به حال نور فطرت اصلی و روحانیت ذاتیه خودگویی صفحه ای می شود باز خالی از کنالات و اضداد آن .
چنان چه درحدیث شریف مشهور است : التائب من الذنب کمن لا ذنب له.
یعنی رجوع کننده از گناه مثل کسی است که گناه نداشته باشد.
پس معلوم شد که حقیقت توبه رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوی احکام روحانیت و فطرت چنانچه حقیقت (انابه) رجوع از فطرت و روحانیت است به سوی خدا و سفر کردن و مهاجرت نمودن از بیت نفس است به سوی سر منزل مقصود .
پس منزل توبه مقدم بر منزل انابه است .
و تفضیل ان در این اوراق مناسب نیست.
توفیق به توبه مشکل است بر سالک طریق نجات و هدایت لازم است تنبه به یک نکته مهمه و آن این است که توفیق به توبه صحیحه کامله با حفظ شرایط آن ، چنانچه ذکر می شود از امور مشکله است و