ذوالقرنین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
(تغییر مسیر از اسکندر ذوالقرنین)
پیامهای جدیدی دارید (تفاوت با نسخهٔ پیش از آخر).
Jump to: navigation, search
ذوالقَرنَین واژهای است عربی به معنی دارنده دو شاخ، دو سده یا صاحب دویست سال.
ذوالقرنین یکی از شخصیتهای قرآن کتاب مقدس اسلام است.
فهرست مندرجات
[مخفی شود]
• ۱ کیستی 
• ۲ داستان ذوالقرنین 
• ۳ سد ذوالقرنین 
• ۴ ذو القرنین در کتاب عهد عتیق 
• ۵ جستارهای وابسته 
[ویرایش]
کیستی
این بخش به تمیزکاری نیاز دارد.
محتویات این بخش ممکن است غیرقابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشند یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کنند.
برخی از آن میان ابوالکلام آزاد اندیشمند هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصرحکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در داستانها آمده است با منش تاریخی کوروش بزرگ تطابق دارد.
[ویرایش]
داستان ذوالقرنین
• ازاین داستان عدهای شماری از مردم مکه و مدینه خبر داشتهاند و آنهم بیشتر اهل کتاب بوده اند، و این نکته از سیاق چند آیه با جمله«یسئلونک عن ذی القرنین » و «قلنا یا ذا القرنین » و «قالوا یا ذی القرنین » به خوبی بهره گیری میشود، (از آن میان نخست برمی آید که در زمانه فرستاده خدا پیش از نزول این داستان چنین اسمی بر سر زبانها بوده ولی عده فراوانی از مردم میخواستهاند که درباره او بیشتر بدانند و یا اینکه میخواستهاند میزان دانایی پیامبر را از این موضوع جویا شده و او را به چالش بطلبند بویژه اینکه اینگونه پرسشها را یهودیان درباره خضر و اصحاب کهف، از محمد ص میپرسیده اند.
 دوم اینکه مرد با تاج دو شاخ شخصی سترگ و باورمند به خدا و روز جزاء و متدین به دین حق بوده و هدفش دادگری گستری و رفع ستم بوده و خداوند نیز به او در این هدف کمک نموده است و بنا بر نقل قرآن کریم که گفته است : «هذا رحمه من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا» و نیز گفته : «اما من ستم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا و ولی من آمن و عمل صالحا...»گذشته از اینکه آیه «قلنا یا ذا القرنین ولی ان تعذب و ولی ان تتخذ فیهم حسنا»که خداوند اختیار تام به او می دهد، خود گواه بر مزید کرامت و مقام دینی او می باشد، و می فهماند که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می شد، و او را کمک می کرده.
ویژگی سوم اینکه او از کسانی بوده که خداوند خیر جهان و رستاخیز را برایش فراهم نموده است.
ولی خیر جهان، برای اینکه سلطنتی به او داده بود که توانست با آن به باختر و خاور آفتاب برود، و هیچ چیز جلوگیرش نشود بلکه تمامی اسباب مسخر و زبون او باشند.
و ولی رستاخیز، برای اینکه او گسترش دادگری و اقامه حق در آدمی نموده به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر در میان آدمی سلوک کرد، که همه اینها از آیه «انا مکنا له فی الارض و اتیناه من همه شی ء سببا» بهره گیری میشود.
افزون بر آنچه که از سیاق داستان بر می آید که چگونه خداوند نیروی جسمانی و روحانی به او ارزانی داشته است.
جهت چهارم اینکه به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود.
جهت پنجم اینکه سدی که بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه گفتیم در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بودهاند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده است.
و در سدی که ساخته پارههای آهن و قطر به کار رفته، و بی گمان در تنگنائی بوده که آن تنگنا رابط میان دو قسمت مسکونی زمین بوده است.
همچنین به او عمری طولانی داده شده بود.
بنابر آنچه گفته شد هیچیک از مشخصات فوق با اسکندر مقدونی مطابقت نمیکند و تنها موردی که میتواند مصداق ان آیه باشد کوروش است زیرا هم کتاب ها تاریخی قدیم و هم موشکافی منابع جدید تاریخی و هم علوم باستانشناسی آنرا تایید میکند ولی بر پایه آنچه در کتاب ها تاریخی و منابع اسلامی و یهودی آمده است و با نگرش به آثار باستانی کشف شده در ایران و عراق میتوان گفت و با نگرش به اینکه کوروش دو شاخ گاو را مظهر قدرت میدانسته که زمین بر روی آن استوار است وآنرا نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمههای فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند به کله گاو نر این پیکر میتواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد.
پس، برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن قابل پذیرش بنظر نمیرسد.آنچه تا کنون بدست آمده تندیس هایی است از دوره ایلامی و هخامنشی که تاج شاخ دار دارند.
[ویرایش] سد ذوالقرنین تاریخدانان و تفسیرگران در این باره دیدگاههای متفاوتی در تطبیق داستان دارند: به بعضی از مورخین نسبت می دهند که گفته اند: سد یادشده در قرآن همان دیوار چین است.
آن دیوار طولانی میان چین و مغولستان حائل شده، و یکی از پادشاهان چین به نام «شین هوانک تی » آن را بنا نهاده، تا جلو هجومهای مغول را به چین بگیرد.
درازای این دیوار سه هزار کیلومتر و پهنا آن 9 متر و ارتفاعش پانزده متر است، که همه با سنگ چیده شده، و در سال 264 پیش از زادروز آغاز و پس از ده و یا بیست سال خاتمه یافته است، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده.
ولی این تاریخدانان توجه نکردهاند که اوصاف و مشخصاتی که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده و سدی که قرآن بنایش را به او نسبت داده با این پادشاه و این دیوار چین تطبیق نمیکند، چون درباره این پادشاه نیامده که به باختر اقصی سفر کرده باشد، و سدی که قرآن ذکر کرده میان دو کوه واقع شده و در آن تکههای آهن و قطر، یعنی مس مذاب به کار رفته، و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه و زمین همینگونه، هر دو می گذرد و میان دو کوه واقع نشده است، و دیوار چین با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطری به کاری نرفته .
به بعضی دیگری از تاریخدانان نسبت دادهاند که گفته اند: آنکه سد یادشده را ساخته یکی از شاهان آشور بوده که در حوالی سده هفتم پیش از زادروز مورد هجوم اقوام سیت یا سکا قرار می گرفته، و این اقوام از تنگنای کوههای قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحیه غربی ایران هجوم می آوردند و چه بسا به خود آشور و پایتختش نینوا هم می رسیدند، و آن را محاصره نموده دست به قتل و تاراج و برده گیری می دند، بناچار پادشاه آن دیار برای جلوگیری از آنها سدی ساخت که گویا مراد از آن سد باب لابواب میباشد که تعمیر و یا ترمیم آن را به خسرو انوشیروان یکی از شاهان ساسانی نسبت می دهند.
این گفته آن تاریخدانان است و لی همه گفتگو در این است که آیا با قرآن برابر است یا خیر ؟
در کتاب روح المعانی چنین آمده است که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده.
از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و شرق را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده.
و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ » میشود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طوری که در روضه الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد.
اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.
بعضی دیگر گفته اند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست.
و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر (علیه السلام ) نقل شده، و داستان عقبه بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده.
و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کرده اند.
و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد.
و خلاصه آنچه گفته این است که : قرآن دلالت می کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش میماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت.
آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح ) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قطبیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود.
اشکالی که در این قول است این است که : «اولا اینکه گفت پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است » قبول نداریم، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ می دهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبوده است.
و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند، و بلکه آنها را انکار می کند.
برای نمونه قرآن کریم چنین می فرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و خلاصه دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبوده است، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است.
و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا می کرده » و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است.
و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد.
و در کتاب «البدایه و النهایه » در باره ذوالقرنین گفته : اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بوده است.
و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بوده است.
(آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم می رساند و می گوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده.
و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس