همهء جوامعی که در جهان معاصر بر عقب ماندگی فائق آمده اند از مسیر سکولاریسم گذشته اند.
محمد آرکون اسلام شناس بزرگ الجزایری فرانسوی ، بر نمونهء ترکیه انگشت می گذارد ، نمونه ای که شباهت های بسیار با ایران دارد ، و ما را نسبت به دو واقعیت آگاه می کند: حرکت آتاتورک به عنوان تنها نمونهء پیروزمند سکولاریسم در یک فرهنگ اسلامی ، یک حرکت تمدن ساز بنیادی و از لحاظ تاریخی بازگشت ناپذیر بود.
دیگر اینکه ، راه و روش آن به طرز خطرناکی به حذفِ جهان معنائی و سمبولیکی پرداخت که بالقوه می تواند برآیندهای تخریبی داشته باشد.
به گفته های او توجه کنیم:
نمونهء ترکیه و حرکت مصطفا کمال آتاتورک (۱۸۸۱-۱۹۳۸) به یک تحلیل همه جانبه نیاز دارد زیرا غرب ترکیه را با نظر مساعد می نگرد، از آن رو که این کشور با جسارتی بی نظیر به سمت یک ارزش غربی که همان «سکولاریسم» باشد حرکت کرد.
بخش های دیگرِ جهان اسلام از نگاه غرب چیزی از حرکت تمدن درک نکرده و درهایشان را به روی پیشرفت ِ اندیشه ها و نهادها بسته اند [...] اسلام امروزه مانعی است بر سر راه ارتباط فکری با غرب.
حرکت آتاتورک پس از شکست امپراتوری عثمانی (که در جنگ جهانی اول با آلمان متحد شده بود) و پس از کسب قدرت چه بود؟
آتاتورک، که در چشم هموطنان اش قهرمانی است تمدن ساز و پدر ترکیهء مدرن، بی هیچ شبهه ای کشورش را از خاک محافظه کارِ عثمانی برکند و به دنیای تجدّد و مُدرنیّت رساند، البته با روش ها و باورها و الگوهایی که تا همین امروز محل بحث و جدل است.
برای ارزیابی کاملِ بُرد و برآیندهای حرکت سکولارسازِ آتاتورک، لازم است به دو پرسش پاسخ دهیم: میان سالهای ۱۸۸۱ و ۱۹۳۸ کمال آتاتورک با چه نوع اسلامی آشنائی داشت؟
یعنی در زمانی که برنامهء کار خود را تدارک می دید اسلام را چگونه درک می کرد؟
دیگر اینکه او در آن زمان چه برداشتی از سکولاریسم داشت که با آن دست به تغییرات اجتماعی زد؟
دیدگاه های آتاتورک دربارهء اسلام از یک سو، و سکولاریسم از سوی دیگر، مشابه همان دیدگاه های تیپیک و نمونه واری است که اغلب روشنفکران مسلمان میان سال های ۱۸۸۰ و ۱۹۴۰ با نوعی آگاهی ساده لوحانه به آنها رسیده بودند.
این گروه که پای شان به مدارس و دانشگاههای اروپایی باز شده بود، به نوعی از شوک فرهنگی مبتلا شده بودند که هرگز در زندگی شان نتوانستند به طور کامل بر عواقب آن فائق آیند.
جامعهء مسلمانی که آنها در آن پرورده شده بودند، چه در ترکیه و چه در دیگر نقاط ، در چنگال انبوهی از منعیاتِ دینی، خرافی و جادوباور بود و آکنده از نابرابری های آشکار اجتماعی، سیاست های خودسرانهء بومی و استعماری، و عقب ماندگی های شدید فرهنگی.
همهء این ضعف ها در تضاد چشم گیری بود با ارزش های غربی نظیر آزادی های جمهوری خواهانه ، پویایی اقتصادی و خلاقیّت فرهنگی ، وسعت دید تاریخی و اراده به دانستن و آموختن ، پاکیزگی و سهولتِ استفاده از اماکن عمومی و خصوصی ، توسعه و غنای شهرهایی چون پاریس ، لندن ، بروکسل ، رم ، و مارسی ، شهرهای اصلی و پرشکوهی که مسلمانان جوان برای تحصیل به آنها پا می گذاشتند.
 آتاتورک در آکادمی نظامی تولوز در فرانسه دوره دیده بود.
شیفتگی او که با اکتشاف همراه بود، آمیخته می شد با نوعی شورش کور علیه یک سرنوشت تاریخی ناحق یا ناعادلانه.
روشنفکران دیگر نیز نمونه های مشابهی از همین درام تاریخی را به نمایش گذاشته اند.
تحتاوی و طاها حسین در مصر ، کاتب یاسین در الجزایر ، بورقیبه در تونس و بسیاری دیگر که یا با کتاب هاشان و یا در عمل هریک به شیوهء خود نمایشگر این درام تاریخی بوده اند ، درامی که همچنان با پیچیدگیِ فزاینده ای ، و در مقیاس انسانیِ روزافزونی، خود را برصحنه آشکار می کند.[...] حمله به نمادهای فرهنگ دینی و سنت عمل آتاتورک فراگیر بود.
او به از میان برداشتن رژیم سلطانی قناعت نکرد ، رژیمی که در آگاهی جمعی مردم به مقام مقدس خلافت ارتقا یافته بود و براندازیِ آن با اعتراض علمای دانشگاه الازهر در قاهره روبرو شد و به طور کلی به آگاهی مسلمانان یک شوک سراسری وارد کرد.
آتاتورک به کلیّت جهانِ معنائی و نشانه های ارتباطیِ مسلمانان حمله برد.
او الفبای عربی را با الفبای لاتین عوض کرد ، عمامه و فینه را برداشت و کلاه را جایگزین آنها کرد.
به جای فقه و شریعت ، قوانین کشور سوئیس را برنشاند.
انواع مراسم رسمی ، آشپزی ، مبلمان خانه ، معماری ، شهرنشینی ، تقویم ، و به طور کلی تمام نظامهای نشانه شناختی (سمیولوژیک) که حس و ذائقهء فردی و جمعی را متأثر می سازد و شکل های بی واسطهء ادراک جهان را تحت کنترل خود دارند ، به طور رسمی از میان رفتند و در عوض نظامهای اروپائی به فاصلهء کوتاهِ چند سال جای آنها را گرفتند.
این اقدامات یادآورِ انقلابیان در انقلاب کبیر فرانسه است که تصور می کردند می توان خدای مسیحیت را با یک «وجود متعالی» [غیر دینی] جایگزین کرد.
سمبول ها نقشی حیاتی در ساختن نظام تازه ای از زبان و نشانه ها بازی کردند ، نظامی که قرار بود نظم سیاسی ، اجتماعی و قضائی تازه ای از درون آن پا به جهان بگذارد.
با بررسی این جنبه ، در حقیقت می توان موفقیت پردوام و مکرر ادیان سنّتی را در مقابل شکست کامل یا نسبیِ انقلابهای سنت شکن توضیح داد.
چنین توضیحی می تواند از طریق تحلیلِ مورد به موردِ کارکرد سمبول ها و نشانه ها ، و به کارگیری هوشمندانهء آنها توسط پیامبران پیشین و رهبران دنیای معاصر، صورت گیرد.
به نظر می رسد سمبول ها برحسب اینکه در چه بستری به کار گرفته شوند نقشی متفاوت بازی می کنند ؛ نقش آنها در یک فرهنگِ شفاهی که به نحوی رازگونه سامان گرفته ، متفاوت است از نقش همان سمبول ها در یک نظام «لوگوسنتریک» (یعین نظامی واژه مدار، نوشتاری ، عقلی و منطقی) در یک فرهنگ کتبی که در چارچوب یک بینش تاریخگرا عمل می کند.
انقلاب آتاتورک مترادف بود با پیروزی عقل پوزیتیویستی و تاریخگرا ، که به طور ریشه ای از آگاهی ِ افسانه باور (میتیک) بریده بود ، یعنی آن نوع آگاهی ای که تودهء مؤمنان ، اعم از عالمان و عامیان ، با آن زندگی می کنند.
جدائی ایدئولوژیک میان رهبران انقلابی [نظیر آتاتورک] و توده های مردمی که آنها کمر به آزادی شان بسته اند ، به سرمایهء سمبولیک موجود در سنت های کنونی آسیب وارد می کند.
سمبول ها [پس از تهاجم سکولاریسم] به ناگهان تبدیل به یک مشت علامت معمولی شدند که توسط آنها می شد «متجددها» را از «محافظه کاران» بازشناخت.
سپس طی مبارزات ضد استعماری در الجزایر میان سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۶۲ ، و در انقلاب ایران پس از ۱۹۷۹ ، معنی این علائم برعکس شد ، به این شکل که حجاب برای زنان ، ریش و سبیل برای مردان، تکثیر مساجد ، و بازگشت به پوشاک و خوراک و رفتارِ تجویز شده از سوی شریعت ، در حکم مقاومت سیاسی در برابر دولت های فاقد مشروعیت تلقی می شد، مثل دولتهای استعماری در الجزایر و دولت سکولار در ایران زمان شاه.
پس از پیروزی جنبش های مقاومت، همان علائم بیانگر هویت ملی و هویت مذهبی شدند.
نمونهء ترکیه که در نتیجهء حرکتِ آتاتورک تحولی عظیم پیدا کرد ، زمینهء باروری است برای مطالعهء انحطاط سمبول ها و تبدیل آنها به علاماتِ [مُدرن] و سپس تلاش برای احیای سمبول ها در بستری ایدئولوژیک که تأمل و تعمق می طلبد و در عین حال ما را نسبت به بازگشت ناپذیریِ تاریخِ جوامع هشیار می کند.
در نمونهء ترکیه ، وزن اسلام بیش از هرجای دیگری در برابر آمادگی این کشور برای پیوستن به اروپا و اروپائی شدن ، سنگینی اش را نشان می دهد.
مسلمانانی که به غنای اندیشه در اسلام معاصر توجه دارند باید با صرف وقت بسیار ، مورد ترکیه را مطالعه کنند.
معنویت و سکولاریسم 1.
ترجمه سکولاریزم براى سکولاریزم (secularism) و مشتقات مربوط به آن در زبان فارسى معادلهاى فراوانى به کار برده شده است.
در ترجمه سکولاریزم: دنیاپرستى، اعتقاد به اصالت امور دنیوى، غیر دین گرایى، نادینىگرى، جدا شدن دین از دنیا، دنیویت، دنیوىگرى، روشنفکرى غیر مذهبى، مذهب جدائى دین از سیاست (حکومت) لائیسم، بى دینى، لامذهبى، علمانیّت ...
در ترجمه سکولار (secular): بىحرمت، ناسوتى، بشرى، زمینى (غیر معنوى)، دنیوى، این دنیایى، غیر مذهبى، این جهانى، عرفى، گیتیانه (در برابر دنیوى یا اخروى)، روشنفکر، لائیک، بىدین، ...
و در ترجمه سکولاریزاسیون: (Secularization)نادینى، دنیوى کردن، جدا انگارى دین و دنیا، دین زدایى، علمانیت، عرفى شدن ....
معادلهاى متکثر و فراوانى که در برابر سکولاریزم و مشتقات مربوط به آن به کار برده شده است با صرف نظر از صحت و سقم آنها، نشان دهنده دشوارى ترجمه این لفظ در ادبیات فارسى است.
2.
دشوارى ترجمه مفاهیم کلیدى و محورى هر فرهنگ و تمدن به سهولت قابل انتقال و قابل ترجمه در حوزههاى فرهنگى رقیب نیست، دشوارى ترجمه این مفاهیمبه معادل یابى الفاظ محدود نمىشود، بلکه ریشه در دو امر دارد.
اول: بار معنایى این مفاهیم و بیگانه و نامأنوس بودن معناى آنها براى فرهنگىکه ترجمه در آن واقع مىشود و دوم: اثر مخرب و ساختار شکنانه برخى از این مفاهیم و معانى براى فرهنگهاى رقیب و در نتیجه موضعگیرىفرهنگ رقیب در قبال آنها.
موضعگیرى در قبال مفاهیم فرهنگى رقیب موجب مىشود تا برخى عوامل و انگیزههاى اجتماعى و سیاسى مانع از تبیین شفاف آنها شود، زیرا کسانى که در متن فرهنگ رقیب، شیفتگى نسبت به آن مفاهیم دارند، در هنگام انتقال آن مفاهیم با رویکردى ترویجى و تبلیغى از ترجمههایىپوشش مىگیرند که با ابهام خود مانع از برانگیخته شدن حساسیتهاى اجتماعى و فرهنگى گردد، و بلکه در صورت امکان در اثر ابهام و عواملعارضى مورد استقبال عموم قرار گیرند.
هر یک از عوامل یاد شده در ترجمه سکولاریزم به گونهاى تأثیر داشتهاند و مجموعه این امور وضعیت موجود را در ترجمه آن پدید آوردهاند.
3.
سکولاریزم و معنویت با صرف نظر از معادل هایى که براى سکولاریزم و مشتقات مربوط به آن به کار برده مىشود، در معناى سکولاریزم مىتوان گفت این لفظ ناظر به نوعى هستىشناسى است که اصالت را به امور دنیوى و این جهانى مىدهد، و این نوع از هستىشناسى که با انسانشناسى و معرفت شناسىمناسب با خود هماهنگ است در قبال نوع دیگرى از هستىشناسى است که صورتى معنوى و دینى دارد.
در هستىشناسى معنوى اصالت به هستى متعالى و قدسى داده مىشود، در این نگاه ساحتى از هستى که از آن با عنوان غیب یاد مىشود، بر این جهان و عالم محیط بوده و نسبت به آن معنا بخش و تعیین کننده است، به گونه اى که غفلت از آن هستى معنوى مانع از شناخت حقیقت این جهان مىگردد.
4.
صور معنویت و دین نگاه معنوى صور گوناگونى مىتواند داشته باشد مانند: الف) این نگاه با حفظ رویکرد معنوى و دینى خود یا نسبت به زندگى دنیا فعال و سازنده است و یا آن که رویکرد منفى و زاهدانه نسبت به دنیادارد.
این رویکرد دوگانه را در مقایسه بین رهبانیت مسیحى که عزلت و گوشهگیرى است و رهبانیت اسلام که به تعبیر پیامبر خاتم جهاد در راهخداوند است، مىتوان دید.
ب) نگاه معنوى یا موضعى مثبت نسبت به مراتب مختلف عقل و عقلانیت دارد، و یا آن که در تقابل با آن قرار مىگیرد، این دوگانگى نیز درمقایسه ادیانى که ایمان را در تقابل با عقل قرار مىدهند با اسلام که عقل را به مصداق «ماعبد به الرحمان» با ایمان قرین مىداند، مىتوانمشاهده کرد.
ج) نگاه معنوى مىتواند چهرهاى توحیدى و یا اساطیرى داشته باشد، این تقابل از مقایسه ادیان توحیدى با ادیان مشرکانه که به الهههاىمتعدد قائلند، روشن مىشود.
د) معنویت مىتواند صورتى صادق و یا کاذب داشته باشد.
5.
صدق و کذب علمى و عملى معنویت صادق و کاذب به دو معنا مىتواند به کار رود: الف) صدق و کذب با معیار علمى و عقلى.
در این معنا معنویت صادق، معنویتى است که مطابق با واقع باشد، و براهین عقلى و یا مکاشفاترحمانى صدق آن را تأیید نماید، مانند توحید که موافق برهان است، و معنویت کاذب اعتقاد به حقایق فوق طبیعى و لکن به گونهاى خلاف واقعاست، این نوع معنویت که با عقاید خرافى درآمیخته است، موافق برهان عقلى و نقلى و مکاشفات صحیح نمىباشد.
مانند باورهاى مشرکانه واساطیرى.
ب) صدق و کذب بر اساس موافقت و یا مخالفت رفتار با اعتقاد یا عمل با علم.
در این معنا هرگاه رفتار و گرایش عملى فرد با باورها و اعتقاداتمعنوى او هماهنگ باشد، آن فرد در اظهار ایمان خود صدق و اخلاص دارد، و هرگاه بعد رفتارى او موافق باور و اعتقاد معنوىاش نباشد، مثل اینکه به رغم تصدیق